جمعه, ۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 24 January, 2025
بداهه در هنر
وقتی بحث از بداهه میباشد و قصد ما این است كه بداهه صحبت كنیم باید كار بداهه را با بداهه آغاز كرد، همه بداههپرداز هستند، موسیقیدانهای قدیمی، زندگی و نحوهی تكامل آنها، حتی یك نظریهپرداز از بداهه در روش خود استفاده میكند.
یك بازیگر تئاتر وقتی بدون هیچ زمینهی قبلی نمایشی را ارائه میدهد، در واقع در حال بداههپردازی است. تئوریها تا سی سال پیش بر این اعتقاد بودند كه بداههپردازی، بداهه، خلاقیت و نوآوری و نواندیشی قابلیت آموختن نیست.
بلكه استعدادی ذاتی است. بعدها ثابت كردند كه اینطور نیست، هر چه ما از دورههای سنتی به عصر صنعتی نزدیك میشویم پردازش فیالبداهه در انسان گویی كمرنگتر میشود و دلیل آن هم وجود استرس، نگرانی و مشكلات در زندگی است. گاهی اوقات میشود با بداهه یك محیط را تغییر داد.
بداههپردازی به تحمل افراد هم بستگی دارد كسی كه دارای تحمل كم و درصد استرس پذیرش كم است، نمیتواند بداههپرداز خوبی باشد. چون بداهه با استرس رابطه دارد. نقل شده است كه ابوعلی سینا در مواجه با یك انسان كه فكر میكرد گاو است، گفت تو گاو خوبی هستی ولی برای كشته شدن لاغر هستی و از طریق خوردن غذا به او داروهای مورد نیازش را خوراند پس ابوعلی سینا او را درك كرده بود. بنابراین درك بداههپردازی اولین اصل پدیدارشناسی بداههپردازی است.
▪ فعّالیتهای مغزی به چهار دسته تقسیم میشوند:
۱) فعالیت جبری كه بدینوسیله پدیدههای پیرامون خود را درك میكنیم و میبینیم.
۲) فعالیتهایی كه به عنوان بداهه شناخته شدهاند.
۳) فعالیتهایی كه شامل استدلال تجزیه و تحلیل است.
۴) مرحله خلاقیت. پس اصیلترین، غنیترین و باارزشترین ویژگی انسانها همان توانایی اندیشههای خلّاق میباشد.
با شروع استرس در شخص سرعت پردازش اطلاعات افزایش پیدا میكند و انسجام اطلاعات بیشتر میشود درنتیجه پردازش اندیشههای خلاقانه هم افزایش پیدا خواهد كرد. همین اتفاق موجب میشود كه یك نگرش تازه در آنها وجود داشته باشد این نگرش تازه باعث پیدایش بداههپردازی در آنها میشود.
بداههپردازی یعنی بهوجودآمدن ساختاری كه عملاً از قبل وجود نداشته است. در هر صورت اگر میخواهیم نهان قضیهای را پیدا كنیم باید از آن نترسیم. حتی ممكن است به خرافه گرایش پیدا كنیم و خطاهای منطقی داشته باشیم. مردم قدیم نمیدانستند مثلاً بیماری یا جنون روانی بعد از زایمان چیست و اعتقاد داشتند این آلگرفتگی است. یعنی یك موجود افسانهای بهنام آل خواهد آمد كه جان زن زائو را میگیرد. بعد به دنبال راه حل میگشتند و فیالبداهه علتی را برایش میساختند و میگفتند اگر كنار آن آهن بگذاریم این اتفاق نمیافتد در حالی كه آهن فیزیولوژی خون را تغییر میدهد و ایجاد تغییرات فیزیولوژیكی میكند.
این خود بداهه است. یعنی آفرینشی كه كمك میكرد تا بهوسیلهی آن جلوی مشكلی را بگیرند. بعضیها معتقدند كه خلاقیت به فعالیت مغز در نیمكره چپ انسان مربوط میشود و اگر ما ارتباط این دو نیمكره را زیاد كنیم و این دو را تقویت نماییم نبوغ ایجاد كردیم. و بعضیها با واردكردن مواد رادیواكتیو به سلولهای مغزی انسان سعی در این داشتند كه ببینند كدام قسمت ذهن فعال میگردد و آنها را یادداشت میكردند و مطالعاتی روی آنها انجام میدادند و تفاوتها را بررسی میكردند.
ذهن ما باید انعطافپذیر باشد و ویژگیهای ابتكار داشته باشد و یك موضوع را از جنبههای گوناگون بررسی كند مثلاً آجر را یكی ممكن است از وزن آن استفاده كند دیگری ممكن است آن را به عنوان وسیلهای به كار ببرد و دیگری ممكن است آن را خرد كند و از خردههای آن استفاده كند مهم این است كه میتوان با كاربردهای گوناگون از آن استفاده كرد.
▪ دو دیدگاه در مورد انسانهای خلاق و غیر خلاق عنوان میكنند
۱) دیدگاه روانكاوی
۲) دیدگاه انسانگرایی.
فروید بیشتر از همه در این زمینه نظر داده است و میگوید تضاد امیال درونی ما با محیط بیرونی خلاقیت را بهوجود میآورد. وی اعتقاد دارد امیالی كه فرصت بروز ندارند و در صورت بروز در جامعه با آنها برخورد میگردد به صورت یك كار خلاقه بروز میكند. انسانگرایان میگویند كه اینطور نیست خلاقیت ناشی از یكپارچگی وجودی است وقتی كه یك فرد بتواند تعارضها را بشكند یعنی میتواند خودش را آن طور كه هست بپذیرد و قبول كند و خلاقیتش را ابراز نماید. كسی كه با مشكلات زندگیش به نوعی مثبت برخورد میكند فرد خلاقی است و خلاقیت در واقع این است كه فرد احساس كند بر روی مشكلات خویش كنترل درونی دارد.
برخی دانشجویان، محققین تازه كار احساس میكنند دیگر چیزی برای كشف شدن در دنیا وجود ندارد و چیزی برای ابداع نیست و موضوعی نیست كه دیگران به آن موضوع نپرداخته باشند. همین احساس باعث میشود واقعاً كارها برای آنها تمام شده باشد و چیزی برای آنها نمانده باشد. وقتی از پدیدارشناسی بداهه حرف زده میشود، این موضوع بررسی میگردد كه چرا یك نقاش میتواند یك تابلو، رنگ، حركت، تجسم، فضا را خلق بكند.
در صورتی كه دكتران تخصصی هنرهای تجسمی نمیتوانند یا یك سفالگر چگونه میتواند با رجوع به درونیات خود شكلی را بیافریند كه دیگران نمیتوانند و یا یك شاعر و... هنجارها همیشه تعیینكننده خلاقیت هستند، بعضی از ذهن خلاق خود در جهت منفی استفاده میكنند.
با این كار آنها تا حدودی هنجارها را هم تغییر میدهند ولی با تغییر هنجارها بهخصوص هنجارهایی كه مبانی فكری و تحلیلی ندارند و دارای مبانی غیر علمی و غیر فكری هستند، خلاقیتها نیز در مسیری خواسته شده بروز میكند و بداهه میتواند مبانی این نو هنجارها را تغییر دهد.
مثلاً در مورد بحث صراحت در بیان تجربه اگر كسی موضوعی را مطرح كند و دارای صراحت تجربه باشد و روی آن عمل خواسته شده كار كند میتواند خلاقیت و ابداع را ایجاد كند، همیشه انسان باید آن چیزی كه هست باشد نه آن چیزی كه دیگران و اطرافیان از وی میخواهند، یا دوست دارند آن طوری باشد كه خودشان دوست دارند، بنابراین شخصی كه دارای عدم اعتماد به نفس میباشد به علّت عدم ابراز وجود خودش را انكار میكند و همین باعث میشود یك شكل منفی از خودش ایجاد كند.
بنابراین به خاطر عدم تحمل دچار استرس میشود. تفاوت بدیههسازی و خلاقیت در این است كه خلاقیت نیاز به پشتكار دارد و انتقاد در آن خیلی مهم و اساسی است ولی بداهه نیاز به اینها ندارد و فقط كافی است كه شخص بتواند خودش را بپذیرد و خود انگیخته شود. در بداهه اصل این است كه منتظر نباشیم كه دیگران ما را تأیید كنند، بلكه خودمان خودمان را بپذیریم زیرا بداههپردازی یعنی آفریدن بدون هیچ پشتوانهی قبلی. بنابراین بداههپردازی سلسلهوار اعتقاد به خویشتن، پذیرش خویشتن، فرصت دادن به خویشتن برای بروز نفس، اعتماد دیگران، پذیرش دیگران، فرصت به دیگران حتی برای بروز نفس میباشد.
بداهه همان خلاقیت نیست بلكه بداهه از نظر جنس دارای عنصر خلاقیت است. ولی چیزی فراتر، ویژهتر، خاصتر از خلاقیت است. یعنی اگر انسانی تجربهی بداهه داشته باشد به او انسان خلاق میگویند ولی الزامی نیست كسی كه دارای تجربه خلاقیت است به او بداههپرداز بگویند. برای رسیدن به این مسأله كه آیا بداهه ذاتی است یا اكتسابی باید با نگاه به مبانی نورولوژیكی، روانشناختی و تعلیم و تربیت، كار را شروع كنیم.
اگر بداهه چیزی فراتر از خلاقیت است. چیست؟ یعنی نگاهی شناختشناسی به بداهه داشته باشیم. این چیستی و یا پدیداری كه ما از آن یاد میكنیم در یك انسان چگونه تجلی پیدا میكند چگونه این اتفاق میافتد؟ و آیا امكان تكرار در انسان دیگری هم وجود دارد یا نه؟ برای رسیدن به این جواب بحث را از ادبیات الهی شروع و سعی میكنیم به ادبیات علمی برسیم. علّت و هدف از آفرینش محبت و معرفت است.
نزول مظاهر الهی، پیامبران، تعالیم الهی همه حركتهایی است كه در داخل دنیای انسانی و دنیای محیطی ما به عنوان خلاقیت و ابداع و بداهه انجام میگیرد، همهی اینها ختم به یك حركت میشود كه همان محبت است. ما همه حامل محبتی هستیم كه آن را یا از طبیعت یا از منبع والای الهی، متافیزیك دریافت میكنیم و یا به گونهای از درون خودمان دریافت میكنیم و حركت ما به عنوان یك انسان از سر نخهایی كه در طبیعت وجود دارد شروع میگردد و با توانمندیهای خود آن را به سمت بیرون سوق میدهیم و در نهایت به سمت طبیعت حركت میدهیم.
ما سه نوع دنیا داریم، دنیای درون و دنیای بیرون و متافیزیك. حادثهای كه از قبل زمان داشته باشد خلاقیت یا ابداع برای انسان است اما اگر حادثهای را ایجاد كنیم كه در آن زمان فرع قضیه باشد ما به آن بداهه میگوییم.
ما یك سری توانمندیها را از منبع الهی میگیریم روح ما یك سری توانمندی دارد، و یك سری توانمندی را هم از طبیعت میگیریم و با سر نخهایی كه از طبیعت گرفتهایم همه را تركیب میكنیم و از تركیب آنها یك تركیب مغزی استخراج میكنیم، سرانجام از آن نیرویی بهوجود میآید كه ما اسمش را عقل جزئی و عقل درون مینامیم و بعد با قوهی اختیار این توانمندی را در جهت كشف، اختراع و اكتشاف و سوار شدن بر طبیعت استفاده میكنیم.
ما چیزهایی كه در اطراف خود میبینیم همان پدیدههای بیرونی است كه به ما پیامهای هستی میدهند برخی از آنها عنصر زیباشناسی هستند. از نظر جذابیت، از نظر تناسب یا از نظر هماهنگی ذهن ما را تحت تأثیر خود قرار میدهند.
تجربههای زیباشناسی در درون ما مثل انعكاس یك تصویر زیبا در آینه در ما تجلی زیباشناسانه ایجاد میكند و ما بهتدریج جلوههای زیباشناسی را در درون خود مجسم میكنیم. واكنشهای زیباشناسانه در برخورد با پدیدههای مشابه به صورت واكنشهای كلامی، شعر موزون، موسیقی و یا تركیب حركات عضلات و واكنشهای نقاشی روی بوم و رنگ و... را به وجود میآورد و ما از آنها به عنوان خلاقیت و گاهی اوقات بداهه یاد میكنیم. بداهه برخلاف خلاقیت امكان تصحیح و تكمیل ندارد.
فردی كه سعی میكند از نیروهای بارز و نهفتهی خود برای پیدایش یك اثر جدید، یا فكر جدید و یا پدیدهای جدید استفاده نماید، بداهه را بهوجود میآورد. چیزی كه در عنصر خلاقیت وجود دارد، این است كه فرد با قصد، نیت و تصمیم قبلی در بسیاری اوقات دست به خلاقیت میزند ولی بداهه چنین نیست. اولین عنصری كه در بداهه برای انسان قابل كشف است جسارت میباشد یعنی كسی كه برای خودش یك تجربه ناممكن را حداقل در ذهن خودش ممكن كند و همچنین رهاشدن از وضعیت كلیشهای و خود را در وضعیت جدید قراردادن.
بنابراین در بداهه چیز دیگری كه غیر از جسارت در ذهن انسان ایجاد میشود، تفكر و اگر است یعنی آنچه كه تاكنون انسان به آن نپرداخته است. ما در پرداختن به مسأله ذهن و كاركرد آن باز مجبوریم از دیدگاه فیزیك این موضوع را بررسی كنیم. اطلاعاتی كه از بیرون وارد مغز میشود در مكانی سلولی به نام نرون خاكستری رنگ قرار میگیرد.
این سلولها تحریك میشوند و تغییرات ایجاد میكنند كه در نهایت انعكاس عصبی صورت میگیرد این انتقال به كیسههایی میرسد كه بعد از پاره شدن باعث آزادشدن یك سری مواد شیمیایی میگردند كه در نهایت باعث بروز حالات و رفتار میگردند. در بداهه ما خلاصه شدن زمان و مكان و فضا را در سیستم مغزی میببنیم كه به اصطلاح انعطافپذیری میگوئیم.
بداهه یعنی آزادسازی قدرت تصویر برای پیوستن به بینهایت كه در ادبیات كمتر به آن توجه شده است و یكی از موضوعاتی است كه به ما میگوید چگونه به بینهایت فكر بكنیم چگونه میتوانیم تصاویر ذهنی خودمان رامرتب و آزاد كنیم. در اینجاست كه این حركات رفتهرفته به سمت جریانات معنوی و الهی پیش میرود.
بنابراین بداهه جدا از خلاقیت است چون خلاقیت مادهی اوّلیه میخواهد و نیازمند آمادگی قبلی است و در آن بعد زمانی مطرح است ولی بداهه زمانی كاملاً فشرده و كم میخواهد و كاملاً از این مسأله مستقل است، یك نیروی مستقلی است كه میتواند در ارتباط با منبع الهی باشد و با ساختار درون مغزی عمل كند پس قوه بداهه از نظر بسیاری از افراد جزو قوای مختص معنوی و روحی است و از نظر بسیاری از انسانهای دیگر به خاطر تغییرات شگرف ساختاری هیپوكام در قسمت حافظه است.
گرچه بداهه دارای عناصر و ریشههای فطری، شخصیتی و به نوعی مبتنی بر ساختار ژنتیك و هوشمندی و یا نبوغ انسان است ولیكن قابلیت انتقال، قابلیت تكثیر، قابلیت تولید، ایجاد و توسعه را دارد. اگر انسان احساس كند كه به نوعی بسته شدن و محدود شدن در ذهن دچار شده است و قصد برخورد با این حالت را داشته باشد باید چیزی تحت عنوان تفكر واگراداشتن و به نوعی واگرا برخورد كردن با مخاطب را مورد توجه قرار دهد و آن میتواند یك روش مدلسازی شده گسترش ایجاد انگیزههای بداهه و بداههپردازی در انسان باشد.
همچنین فراهم كردن شرایط روانی، احساسی، عاطفی كه از جمله گامهایی است كه در حیطهی آموزش میتوان به آن اشاره نمود، اولین قدم برای آموزش بداهه در كودكان، دانشجویان و... این است كه باید تدابیری اتخاذ گردد تا آنها در قدم اول به خودشناسی برسند و راههای رسیدن به آن هم ایجاد انگیزه است.
به طوركلی برای بروز خلاقیت و خلاق بارآوردن بچهها شرایط زیادی لازم است كه باید رعایت گردد مثلاً شرایط زیستمحیطی تأثیر خیلی زیادی دارد و در واقع یكی از اصول بروز خلاقیت میباشد. ایجاد انگیزه یكی دیگر از این اصول است. واداشتن بچه به تفكر و اندیشه باز یكی از راههای خلاق بارآوردن آنان میباشد.
چکیده مطالب سلسله مباحث هنر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست