یکشنبه, ۱۰ تیر, ۱۴۰۳ / 30 June, 2024
مجله ویستا

هم فال و هم تماشا


هم فال و هم تماشا

نقالی, سخنوری و

از تفریحات رایج در قهوه‌خانه‌ها، نقالی و سخنوری بود که به شاهنامه‌خوانی و شعرخوانی می‌پرداختند و برای ساعت‌ها مردمانی را که از طبقات گوناگون و با سن و سال‌های مختلف و سلیقه‌های متفاوت می‌توانستند سرگرم کنند. کسی که در آن دوران به نقالی می‌پرداخت لازم نبود که از اطلاعات ادبی و تاریخی گذشته و منطق و جامعه‌شناسی سر دربیاورد بلکه بیش از آن باید به حکایات، روایات، احادیث، اشعار تسلط داشته باشد و به حفظ اشعار شاهنامه می‌پرداختند و با تمرین صدا که گوش شنونده را آزرده نکند نام مرشد را روی خود می‌گذاشتند.

متاسفانه آن‌طور که گفته شده نقال‌های آن دوره به جز چند نفر محدودی بقیه معتاد به تریاک بودند. دلیل این بود که در تمام قهوه‌خانه‌ها، منقل، وافور و تریاک آزاد بود و خواه و ناخواه به مرشد تعارف می‌شد و مرشد نیز دست میهمان را برنمی‌گرداند و به دلیل تعارفات پی‌درپی کم‌کم گرفتار شده و در ردیف بالاترین معتادان قهوه‌خانه‌ در می‌آمدند. نقالان پس از برخاستن از پای منقل به سمت دستگاه نقالی که میز عسلی کوچکی با چهارپایه بود، آمده و شاهنامه را گشوده و چوب تعلیمی‌شان که از اسباب کارشان بود را به دست گرفته و بسم‌الله گویان وسط قهوه‌خانه آمده و با یکی، دو صلوات، کار خود را آغاز می‌کرد. مدت نقل هر نقال معمولا یک ساعت بود که سه ربع آن پیش داستان و یک ربع آن پس داستان بود به اضافه ۲۰ دقیقه که یک ربع آن صرف دعا و پنج دقیقه خرج دعای آن می‌شد.

نقال‌های آن دوره سه دسته بودند، دسته اول که در سطح بالا و عالی سخن می‌گفتند. «غلامحسین غول‌بچه» و «سیداحمد همدانی» از نقالان مشهور این دسته بودند. دسته دوم نقالانی بودند که مطالب‌شان را از عوام ادراک کرده و خواص را سرگرم می‌کردند مانند مرشد «اسدالله» و «کریم درویش» و دسته سوم که فقط برای عوام سخن می‌گفتند و مطالب‌شان در سطحی بود که طبقات پایین عامی خوش‌شان می‌آمد مانند مرشد «حسین قنات‌آبادی». اما در میان تمام نقال‌های تهران، نقالی به نام «آقانوری» که برخلاف دیگران در کمال جد و استتار و پرده و نزاکت سخن می‌گفتند و با طنز، هزل، مضحکه، شوخی، مزاح و بازیگری سخنرانی می‌کردند که هرچند در میان جماعت نقال اعتباری نداشت و جزو دلقکی توصیف می‌شد اما با این حال دارای اهمیت و اعتبار بود. البته کار نقالی منحصر به این نبود که داستانی برای مردم گفته و سر آنها را گرم و وقت‌شان را تلف کند. بلکه نقال باید صورت مجلس را در نظر گرفته و جنبه و دانش مستعمان را ملاحظه کند.

● سهراب‌کشی

از جمله داستان‌هایی که نقالان در قهوه‌خانه‌ها تعریف می‌کردند داستان‌های عشق زال و رودابه، سیاوش و فرنگیس، بیژن و منیژه و داستان‌های رزمی رستم، اسفندیار، اشکبوس و در آخر داستان سهراب‌کشی بود که در قهوه‌خانه‌های آن دوران بسیار شایع بود که نقالی‌اش گاهی تا یک هفته طول می‌کشید. قهوه‌خانه را زینت کرده و قالیچه و پرده را شسته و عکس، پرده و شمایل مربوط به سهراب‌کشی بود که به در و دیوار می‌آویختند و از شخصیت‌های ارزنده دعوت می‌کردند و اشعار سهراب را با سوز و گداز ادامه می‌دادند.

از دیگر سرگرمی‌های مردم در قهوه‌خانه شعرسازی و شعرخوانی بود که شاعران، اشعار و ساخته‌های خود را در آنجا برای هم می‌خواندند برای اینکه قهوه‌خانه بهترین مکانی بود که می‌توانستند نظر‌خواهی و بحث و جدل درباره آن داشته و به اصلاح و بهتر ساختن آن بپردازند و دیگری مشاعره کردن بود که مردم نیز به هوای مشاعره‌کنندگان گرد‌هم آمده و بر سر شعرخوانان موردنظر خود، سر چای، شربت و فالوده شرط‌بندی می‌کردند و این‌چنین بود که یکی، شعری یا بیتی می‌خواند که حرف آخر مصراع او را حریفش باید در مطلع شعر خود بیاورد و صورت‌های دیگر که باعث سرگرمی و اطلاعات عمومی فوق‌العاده می‌شد.

نوع دیگر شعرخوانی که با رسمیت کامل اجرا می‌شد. این بود که دو نفر، هر یک تبرزینی به دست گرفته، کلاه درویشی بلندی بر سر نهاده و مقابل هم به تبادل شعر و غزل می‌پرداختند که غالبا این اشعار نیز باید از گفته‌های ناشنیده و شاعران ناشناخته بوده باشد و این عمل همچنان ادامه می‌یافت تا یکی از طرفین تبرزین خود را که روی زانوان نهاده دو طرفش را با دو دست گرفته بود را جلو پا بر زمین گذارد و این نشانه آن بود که در مقابل حریف مغلوب شده و دیگر در چنته‌اش چیزی نیست.

● سخنوری

سخنوری نیز از مراسم بسیار جالب مرسوم در قهوه‌خانه‌ها بود. در واقع تفریح سالمی که از آن یک دنیا دانش و بینش، تجربه، علم و اطلاع به دست می‌آمد. مجالس سخنوری به این صورت تشکیل می‌شد که قهوه‌خانه‌داران باید قهوه‌‌خانه‌شان به‌صورت محلی سرپوشیده و با تناسب و جادار باشد و سخنوری را که از مشتریان قهوه‌خانه یا از اهالی محل یا سرشناسی مورد توجه در سخنوری بود دعوت کرده و قهوه‌خانه را تزیین و سردم که محل جایگاه سخنور است مستقر کند. سخنور مردی بود شعردان و شعرشناس و گاهی شاعر با حافظه و ضابطه قوی که چندین هزار شعر در احوال در زمینه‌های مختلف به یاد داشته باشد. همچنین ذهن و تسلط قوی که بتواند هر شعری را در جای خود و به مناسبت خود بیاورد.

سردم همانطور که گفته شد محلی شاخص از قهوه‌خانه بود که سخنور در آن جلوس کرده و با حریفی مثل خود به سخنوری می‌پرداخت. همچنین وی را هم سردمدار می‌گفتند از سوی دیگر مردم، سخنور مقابل را که از محله یا گذر دیگری بود برای مبارزه دعوت کرده و مریدانش لباس مرتب درویش را بر او می‌پوشانیدند و با سلام و صلوات و شمع و منقل به قهوه‌خانه رسانده و با عزت تمام واردش می‌کردند و در اینجا بود که دو حریف رو‌به‌روی هم قرار گرفته و دادوستد در سخن و سخنوری شروع می‌شد.

شیرین‌ترین احوال سخنوری در آن دوران حالت گرو کشیدن حریف بود که گاهی به شدیدترین عقوبات می‌انجامید مثل ضبط لباس یا میهمان کردن تمام اهل قهوه‌خانه به صرف چای و تنبیه‌هایی از این قبیل را برایش قایل می‌شدند. شب‌های اول سخنوری با ادب و نزاکت شروع می‌شد که دو حریف استعداد و ضبط حافظه خود را به رخ طرف می‌کشیدند تا اینکه در شب‌های آخر اگر هر کدام از حریفان با پرسش‌های بلاجواب روبه‌رو می‌شد صرف‌نظر از گروکشی، با این اشعاری خاص، کلاه از سر حریف برداشته و او را مغلوب می‌کرد. باید گفت که این سخنورها حقوق و مواجبی از جایی نداشتند و هر یک کسب‌وکاری داشته و از کاسبی ارتزاق می‌کردند و امور سخنوری جزو امور ذوقی‌شان بود. از سخنوران معروف آن دوره «عبدالله پینه‌دوز»، «شاطر ممدلی» و «غلامعلی بندکش» بودند.

با همه این احوال محفل نقالی، سخنوری و شعرگویی از شیرین‌ترین و جالب‌ترین مجالس در قهوه‌خانه به شمار می‌آمد که تمام طبقات مردم از آن لذت می‌بردند.

فرزانه نیک‌روح متین