چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
دین از منظر قرآن و جامعه شناسی
مفاهیم انتزاعی و نظری به ویژه مفاهیمی که مرتبط با هستی وحیات فردی و اجتماعی انسان اند ، به طور عمده چالش برانگیزند لذا مفهوم دین نیزبه عنوان مقوله ای که ازبدوحیات برای بشرمطرح بوده است؛ از این دسته مفاهیم است که همواره در معرض نظرات واظهارنظرهای مختلف قرار داشته است. یکی از دلایل این گوناگونی و اختلاف، ابعاد مختلف دین واختلاف درتعیین مصداق برای دین است .بدر این میان برخی از تعاریف ازدیدگاه اعتقادی ، برخی از دیدگاه حامعه شناختی، برخی از نقطه نظر فلسفی ،روان شناختی و...به دین پرداخته اند . ولی آنچه که در نوشتار حاضر به دنبال پررنگ شدن بحث ایجاد علوم انسانی اسلامی وتبدیل آن به محوری ترین بحث آکادمیک در فضای علوم انسانی؛مد نظر قرار گرفته است ؛تلاش درجهت تبیین دین از دومنظرو دیدگاه متفاوت است که ازدوسطح مختلف آگاهی ومعرفت اند؛ یکی قرآن؛ به عنوان یک مکتب وتفکربنیادی و دیگری جامعه شناسی ؛به عنوان یک علم بشری .
کلید واژه ها : دین ،قرآن ،جامعه شناسی ،اسلام ،علوم انسانی
مقدمه
حکمت، پی بردن به حقیقت موجودات و اشیای عالم است همان گونه که هستند دراینگونه مشاهده و ادراک همه موجودات عالم به طور یکپارچه نگریسته می شوند .به این معنا که عالم و موجودات درون آن از یکدیگر جدا نشده اند ، نکته مهم این است که حکمت انسجام بخشی و وحدت بخشی به موجودات عالم است . پس حکمت آن نگاه وحدت آمیز به کل جهان است، نگاهی که با آن می توان همه واقعیت های عالم را مرتبط با هم دید.وسخن اینست که قرآن این نگاه حکمت آمیز را به ما می دهد آنچه که علوم انسانی درقرون اخیرعلیرغم تلاشهایش قادر به انجام آن نبوده است .
"ادگار مورن "جامعه شناس فرانسوی معتقد است علوم انسانی از قرن ۱۹ به بعد از عرصه معرفت و دانش به سمت تخصصی شدن هرچه بیشتر و بیشتر حتی به صورت افراطی رفته است.هر علمی در یک حوزه می تواند صرفاً گوشه ای را برای ما روشن کند. اما این دانش ها آنقدر تخصصی و قطعه قطعه شده اند که کلیت علوم از دست آنان خارج شده است .مورن جمله ای از پاسکال شاهد می آورد که: کل را جز در پرتو اجزا نمی توان شناخت و اجزا را جز در پرتو کل نمی توان شناخت علوم ما به خاطر ضرورت تخصص ها، اجزایش آنقدر واجد اهمیت شده که کل انسان را از دست داده است. برای آنکه دوباره با کل انسان که موضوع علوم انسانی است بتوانیم رابطه برقرار کنیم، مورن از پیوند میان دانش ها سخن به میان می آورد. او می گوید دانش کنونی ما تکه تکه شده است و بسیاری اوقات بازتابی را که از واقعیت به ما می نمایاند درست نیست. بلکه واقعیت های منقطع و واژگونه را به ما می نمایاند. او معتقد است برای غلبه بر مشکل باید بین همه عرصه های دانش و معرفت بشری ارتباط برقرار کرد. او از تثلیث میان علوم دقیقه، علوم زیستی و علوم انسانی سخن به میان می آورد. او می گوید باید بتوان میان این علوم رابطه برقرار کرد تا بتوان به سؤالات کوچک انسان پاسخ گفت. زیرا زمانه ما زمانه پیچیدگی هاست. در نتیجه برای یک سؤال بسیار کوچک مجبوریم تمام عرصه های دانش بشری را فراخوانیم تا به سؤالی کوچک پاسخ دهیم .بنابراین آسیب مهمی که مورن تشخیص می دهد، تخصصی شدن افراطی است. زیرا واقعیت و دانشی که این علوم از جهان امروز ما می دهند به کار ما نمی آید. [۱ ]
دیدگاههایی ازایندست نشانگر این واقعیت است که خود اندیشمندان غرب نیزدر این عرصه دچارچالشهای اساسی اندوبنظرمیرسدعلاوه برتقویت مطالعات بین رشته ای علوم ومطالعات تقریب که از علوم مختلف جهت برقرار کردن گفت وگو میان علوم انسانی و دین استفاده می کند راه حل اساسی پیش روی ما رجوع به همان نگاه وحدت آمیزبه جهان و انسان است که قرآن در اختیار مان قرار داده است.
طرح مسئله
جوان بودن علوم انسانی، قطعه قطعه بودن دانش و گسست میان شاخه های مختلف آن وموقعیت پیچیده برقرار شده بین دین و علوم انسانی در ایران چالش های مهم علوم انسانی درایران اند (همان قبلی) در این میان جامعه شناسی ازجمله علومی ست که بیش ازسایررشته ها مورد توجه قرار گرفته و مباحث متعددی را پیرامون ارتباط با دین مطرح ساخته است ازجمله مقوله مهم ایجاد "جامعه شناسی اسلامی" به عنوان تلفیقی از یک تفکر بنیادی وعلم بشری .درجهت تحقق چنین هدفی درجامعه علمی مباحث مختلفی مطرح شده است که در خیلی ازموارد ابهامات فراوانی را در اذهان ایجاد نموده است که در جهت رفع آن ضرورت دارد ابتدا تعریف و تبیین درستی از جامعه شناسی اسلامی و اصطلاحات پیرامون آن ارائه شود .
اصطلاح "جامعه شناسی اسلام" به دو معنا می تواند مورد استفاده قرار گیرد به یک معنا اسلام موضوع تفحص جامعه شناسانه است و به یک معنا ((جامعه شناسی)) محصول و نتیجه اسلام .در یک معنا جامعه شناسی اسلام را به عنوان یک جریان تاریخی و یک نهضت دینی اجتماعی به مدد روش خاص و دید اختصاصی خود تحلیل و تفسیر می کند . و در یک معنا ((جامعه شناسی)) از دیدگاه و تلقی و داده های اسلام در امور اجتماعی زاده می شود .در معنای دوم اسلام به عنوان یک مکتب جامع دیدگاههای خود را درمورد این مسائل در قالبهای جامعه شناسانه وبا مفاهیم خاص این علم بیان می کند .
اصطلاح دیگری که در این زمینه مطرح گردیده است و محل اصلی بحث است "جامعه شناسی اسلامی" ست که برخلاف اصطلاح "جامعه شناسی اسلام " مبین نسبتی است که بین اسلام به عنوان یک مکتب وجامعه شناسی به عنوان یک علم برقراراست خواهان تغییرات اصولی وزیر بنایی درمبادی و مفروضات وروشهای مطالعاتی و تحقیقاتی این علم است .از نظر اصولی قبول چنین اصطلاحاتی به معنای عدم قبول استقلال این علوم ازچارچوبهای نظری و فلسفی ومبادی ارزشی واعتقادی ست .گفتنی ست اتخاذ چنین دیدگاهی یک موضوع جدید نیست بلکه تاریخ علوم انسانی مبین چنین دیدگاهها و منازعاتی ازآغاز پیدایش و رشد این علوم بوده است . (کچویان ،۱۳۷۲ :۳۰)
درواقع بینش اسلامی نسبت به آنچه که در مبادی جامعه شناسی غربی وجود دارد دید وبینش متفاوتی نسبت به انسان وجامعه ارائه می دهد.البته نه دیدی جزمی وتحمیل شده بر واقعیات بلکه دیدی که ازفهم درسنتز واقعیت حاصل شده است وقابل رد و اثبات ویا تأیید و تکذیب درجریان تحقیقات تجربی است .این دید به دلیل رؤیت و مشاهده واقعیتهای هستی از موضعی بالاترقاعدتا"تنگیها ونادرستیهای مشاهده های انجام گرفته ازموضع پایین راندارد.این نظر درحقیقت اساس موضعگیری در قبال این نظر فلسفی است که محدوده به محسوس و عالم مادی محدود می کند ؛ومشخص است که چنین محدودیتی تاچه حدمی تواند برمحتوای علوم انسانی واجتماعی ونتایج و تحقیقات این علوم اثربگذارد .(همان۳۳ )به عبارتی پذیرفتن این دیدگاه به معنی دست شستن ازجامعه شناسی و عدول از شناخت واقعیتهای اجتماعی نیست .جامعه شناسی اسلامی در این معنا از دید روش شناختی(نه از نظر محتوی و درستی) قرار می گیرد وداده های آن به طور کلی (نه در همه موارد ) می تواند به وسیله تجربه نقض و ابرام ویا تأیید و تقویت شود.درست همانند مکاتب دیگر مطرح شده در این علم(همان ۳۵) .
گذشته از تفاوت و اختلافات مطرح در مبادی و اصول اساسی، یکی ازمقولات مهمی که هم درعلم جامعه شناسی وهم مکتب اسلام بدان پرداخته شده است مفهوم دین می باشد .جامعه شناسان معمولا"ازبیرون به دین نگاه می کنندومی کوشند اوصاف کلی آن را بدست آورند.حاصل جمع وخلاصه اوصافی را که تاکنون ارائه داده اند را شایدبتوان دردوکلمه خلاصه کردوگفت که دین اعتقاد به امرقدسی و عمل به احکام دینی ومناسک مقرراست ؛درجامعه شناسی جدید غربی، تلقی غالب این است که دین یکی از نهادهای جامعه است، نهادی که همچون سایر نهادهای اجتماعی زاده اجتماع است.چنانچه دورکیم مدعی بود این جامعه است که به صورت خدا مورد پرسش قرار می گیرد. به همین دلیل وقتی جامعه دگرگون و متحول می شود خدای آن نیز تغییر خواهد کرد .
به نظر دورکیم دین تجسم دیگری ازجامعه است آنچه در طول تاریخ از راه ایمان تحت عناوین توتم و خدا مجسم گردیده ومورد پرستش آدمیان قرار گرفته است، چیزی جز واقعیت اجتماعی نبوده، همه خدایان گذشته چیزی جز تجسم دیگری از جامعه نبوده اند، جامعه آینده نیز توانایی ساختن خدایان جدیدی را خواهد داشت و علایق دینی چیزی جز صور تمثیلی علایق اجتماعی و اخلاقی نیستند
کسی مانند کنت نیز در قانون حالات سه گانه، یا قانون پیشرفت، ادعا می کند، جامعه انسانی، مانند افراد از سه مرحله باید گذر کند، وآن سه مرحله را این گونه بیان می کند: (وضع خداشناسی یا افسانه ای(!) وضع مابعد طبیعی یا تجریدی و وضع علمی یا اثباتی .ریمون آرون می گوید:
اگوست کنت ازاین جهت نمونه است. (جزوات) او در واقع توصیف و تفسیر لحظه تاریخی اروپا در آغاز قرن نوزدهم به شمار می روند. (آرون،۱۳۸۶ :۱۸۴) درواقع آن دوره تاریخی، روزگار افول تفکر کلیسایی است، که درغرب به ناحق به عنوان (تفکر دینی) نقد شده و به رویاروی با آن پرداخته شده است . سخن این نیست که آن تفکر، (دینی) نبود، یا بود، بلکه سخن برسراین است که تفکر دینی فقط همان تفکر کلیسایی قرون وسطی نبود. درواقع آنچه که در عصر رنسانس صورت گرفت، مبارزه با همان تفکر دینی بوده است که بواسطه تحریفات ودستکاریها نسخ شده است. گرچه مبارزه کنندگان با آن فرقی میان دین مذکور وسایرادیان نگذاشتند و نام مبارزه با دین را بدان دادند.
اما ازمنظرقرآن دین مقبول، راه هدایت و رستگاری بشراست و یگانه و واحد است نه متکثرومتحول .درواقع قرآن کریم تنها دین مقبول نزد خداوند را، دین اسلام می داند چنانچه درآیات زیرآمده است :
« ان الدین عند الله الاسلام (آل عمران/۱۹)
در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است)
« و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین »(آل عمران/۸۵)
( و هر که جز اسلام دینی [دیگر] جوید هرگز از وی پذیرفته نشود و وی در آخرت از زیانکاران است )
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا (سوره مائده/۳)
امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم
ازاینرو طبق نص قرآن اصول مکتب انبیا یکی بوده که دین نامیده میشود و آن اسلام است و اسلام، نام دین خداست که یگانه است و همه پیامبران برای آن مبعوث شده و به آن دعوت نمودهاند.دراین نگاه نیز اگرچه همانند نگاه جامعه شناسی دین ازدوجنبه ۱- دین به عنوان مجموعه ای از قوانین ،باورها وگزاره ها ۲- دین به عنوان یک امروجودی (مواجهه انسان با امرقدسی ) قابل بررسی است اما این تفاوت اساسی وجود دارد که دراین نگاه منبع دین ،الهی ،مافوق بشری و فراتاریخی ست برخلاف نگاه جامعه شناسی غربی که دین را امری تاریخی ،سکولارومحصول اجتماع و منبع قوانین آنرا تغییر و تحولات جامعه میداند.
باتوجه به مقدمه بحث وپذیرش اختلاف اساسی میان این دونگاه آنچه که دراین نوشتاربه عنوان مسئله تحقیق مطمع نظرقرارگرفته بررسی بیشتر ومقایسه مفهوم دین ازهر دومنظریعنی قرآن وجامعه شناسی غربی است .
ضرورت تحقیق
این یکی از پیش فرضهای مهم درجامعه شناسی غرب است که دین با علم ناسازگار است، از جمله با دانش جامعه شناسی، به عنوان دانشی تجربی. ولذا روزگار دین در عصر دانش سپری شده است.جامعه شناسی با چنین خاستگاهی در غرب، زاده یک فرهنگ ضد دینی بوده است وازبدوایجادوشکل گیری با توجه به تعدد دانشگاههاومراکز آکادمیک وعلمی در غرب و امکانات فراوان نشر و صدور، بسیاری از آثار تدوین شده در غرب دراین زمینه به سرعت وبه شکل فراگیری به زبانهای مختلف ازجمله عربی، فارسی و دیگر زبانها ترجمه شد و یا با زبان اصلی تدریس شد. وبواسطه کم کاری علمی ومغفول ماندن مقوله بومی سازی درکشورهای مسلمانی ازجمله ایران تفکر ورویکردغالب وبدون رقیب رادراین جوامع نیزبه خود اختصاص داد .
البته دراین میان گروهی از متفکرین روشنفکروعلمای اسلامی که به مقابله با نفوذ فکری غربی برخاسته بودند، برای نوسازی زبان واندیشه اسلامی تلاشهای فراوانی کردند که ازآن میان آنها میتوان به کسانی مانن سید جمال الدین حسینی، محمد عبده، و رشیدرضا در مصر، علی شریعتی، آیت اللّه طالقانی، شهید مطهری در ایران، و شهید صدر در عراق، مالک بن نبی در الجزایر، بشارت علی، محمد اقبال لاهوری اشاره کرد .درواقع تلاشهای این افراد مقدمه ای بود برحرکت وایجادجنبش های فکری دنیای اسلام دربرابرسیطره ونفوذ علمی وفرهنگی غرب .
درجامعه شیعی، علی شریعتی را اولین کسی می دانند که اصطلاح (جامعه شناسی اسلامی) را مورد استفاده قرارداده وکلاسهایی برای تدریس جامعه شناسی اسلامی دایر کرده است (۱۳۵۶ ـ ۱۳۵۵) و درمیان جامعه اهل سنت، مفهوم (اسلامی کردن علم) درسال ۱۹۶۰ مطرح گردید و بشارت علی (۱۳۴۶) جامعه شناس پاکستانی و یکی از دانشجویان کارل مانهایم، از تأسیس یک (جامعه شناسی قرآنی) طرفداری کرد که دورنمایی جامعه شناسانه براساس اوامر قرآنی بود. انجمن عالمان اجتماعی مسلمان نیز، درسال ۱۳۵۰ از سوی عبدالحمید ابوسلیمان در آمریکا بنیاد گذاشته شد .یکی دیگر ازجامعه شناسان پاکستانی به نام مصلح الدین، درسال ۱۹۷۷م کتابی با عنوان (جامعه شناسی و اسلام: مطالعه تطبیقی اسلام ونظامهای اجتماعی آن) نوشت. انجمن عالمان اجتماعی مسلمانان و سازمان بین المللی اندیشه اسلامی، درسال ۱۹۸۴ به کوششهایی در راستای (اسلامی کردن علم) دست یازیدند.[۲]
درایران باوقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷و با ایجاد تحول اساسی فکری و فرهنگی ،اصول و مبادی تفکر غرب ونتایج و آثارش (( به طوراعم )) ویافته های آن و علوم انسانی ((به طور اخص)) بشدت به زیر سئوال و نقد کشیده شد.ازآنجایی که این انقلاب خود را متکی به یک فرهنگ غنی و مستقل وپرتوان می دید وتمدن اخیر غرب راانحرافی در مسیرتعالی وتکامل بشرمی دانست درخود این شجاعت و توانایی را می دید که هجوم خود را به پایه های این تمدن آغاز کند .
از این رو انقلاب اسلامی با وقوف به نقش اساسی و اصولی علوم انسانی در پی ریزی و بسط و گسترش این تمدن ،نقطه اصلی هجوم منطقی خود را در این بخش می دید .بحثها و مجادلات گسترده و پر دامنه ای که از بدو استقرار نظام در این زمینه آغاز گردید جامعه و اهل تفکر را در برگرفت انعکاس این ستیز فرهنگی بود . بجد می توان گفت :یکی از محوری ترین اهداف انقلاب فرهنگی تخریب بنیانها ومبادی غربی علوم انسانی و پی ریزی شالوده اسلامی برای این علوم بود .(کچویان ،۱۳۷۲ :۲۹)
درچند سال اخیر بواسطه حوادث و رویدادهای سیاسی کشور این رویه که بنظرمیرسید نسبت به سالهای نخستین انقلاب روبه افول وازوسعت و گستره کمتری برخوردار بوده است ،دوباره به بحث محوری جامعه و فضاهای علمی و آکادمیک بدل شده است و از اینرو ضرورت توجه و پرداختن عمیق به ابهامات و مسائل پیرامون آن را گوشزد می کند .
دسته بندی تعاریف مختلف از دین
مفاهیم نظری، به ویژه مفاهیمی که با انسان ارتباط دارند، به طور عمده در معرکه ی آرا قرار می گیرند; مفهوم دین نیز از این وضعیت مستثنا نیست; به همین دلیل، همواره در میدان نظرات مختلف قرار داشته است و تاکنون به توافق مشترک تحویل نیافته است; البتّه این پیچیدگی بدان معنا نیست که انسان ها به طور کلی از درک آن عاجز باشند; به تعبیر رابرت هیوم، « دین به اندازه ای ساده است که هر بچه ی عاقل و بالغ و یا آدم بزرگ می تواند یک تجربه ی دینی حقیقی داشته باشد و به اندازه ای جامع و پیچیده است که برای فهم کامل و بهره گیری تام از آن، نیازمند تجربه و تحلیل می باشد »(هیوم ،۱۳۷۲ :۱۸) میر چا الیاده نیز بر این نکته ی مهم این چنین تصریح می کند: « شاید هیچ کلمه ای غیر دین نباشد که همواره و آشکارا خیلی صاف و ساده به کار رود، ولی در واقع، نمایان گر نگرش هایی باشد که نه فقط بسیار متفاوت اند، بلکه گاه مانعه الجمع اند».(الیاده،۱۳۷۴ :۲۰۲) به هر حال، آن قدر تعریف های متفاوت و گوناگون از دین عرضه شده است که حتّی ارایه ی فهرست ناقصی از آن میسّر نیست.(خرمشاهی ،۱۳۷۴ :۲۰۲) نگرش های اخلاقی، تاریخی، روان شناختی، جامعه شناختی، فلسفی و زیبا شناختی نمونه هایی از این روی کردهای مختلف اند.(هیوم،۱۳۷۲ :۲۴)
انواع تعریف دین
ارایه ی تعریفی روشن از موضوع تحقیق در هر پژوهشی ضرورت دارد و منطق دانان نیز در شناخت علوم و مسائل آن، شش پرسش عمده را مطرح می کنند و آن ها را بر اساس ترتیب منطقی به صورت زیر طبقه بندی می کنند:
۱) تحلیل مفهوم و بیان « ما » شارحه الاسم.
۲) پرسش از هستی و تحقق بیان هلیه بسیطه.
۳) تحلیل ماهوی و بیان « ما » حقیقی.
۴) پرسش از چگونگی، خواص و احکام بیان هلیه مرکبه.
۵) پرسش از سبب تحقق یا « لمَ » ثبوتی.
۶) پرسش از دلیل تحقق یا « لمَ » اثباتی.
جستار روش مند در هر زمینه ی معرفتی، از نظر منطقی مرهون رعایت ترتیب منطقی مطالب است; بنا بر این، قبل از پرداختن به خواص، آثار و احکام هر امری و حتّی قبل از پرداختن به بحث از اثبات و نفی یک امر، باید تعریف روشن و متمایزی از آن به دست داد.(جعفری ،۱۳۷۲ :۲۰)
مسئله ی گستره ی شریعت و هر مسئله ی دیگر دین پژوهی مانند انتظار بشر از دین، منشاء گرایش انسان ها به دین، رابطه ی دین و آزادی، دین و توسعه، دین و هُنر، کثرت گرایی دینی و... نه تنها از جهت موضوع شناسی، نیازمند تعریف و تبیین دین هستند بلکه بسیاری از اختلاف ها و چالش های موجود در این گونه مسائل، به تعاریف و تصورات مختلف از دین ارجاع دارند و در واقع، اندیشمندان به جای نزاع علمی و معنوی، در دامان نزاع های لفظی گرفتار شده اند.
قبل از ورود به بیان تعریف های مختلف از دین، ذکر چند نکته ی زیر ضرورت دارد:
ـ غرض از تعریف، تمایز نهادن بین شیء تعریف شده و غیر آن است که گاه با تمایز ذاتی تحقق می پذیرد و گاه با تمایز عرضی. تعریفی که تأمین کننده ی تمایز ذاتی باشد، حدّ (definition) نام دارد و تعریفی که بیان گر تمایز عرضی باشد، رسم (description) نامیده می شود. اگر در تعریف حدّی، همه ی ذاتیات مندرج گردد، حد تام و اگر برخی از آن ها لحاظ شود، حدّ غیر تام خوانده می شود. انواع دیگر از تعاریف، همانند تعریف های لفظی و لغوی، اشاره ای، کنایه ای و... نیز در منطق مطرح شده است.
ـ بیان همه ی ذاتیات یک شیء و درج همه ی آن ها در تعریف، بسیار دشوار است )خرمشاهی، ۱۳۷۳:۸۵) و این مسئله در تعریف دین، دشوارتر خواهد بود; ولی باید به شرط اساسی در تعریف توجه داشت و آن این که تعریف به گونه ای نظم یابد که جامع افراد و مانع اغیار باشد و به عبارت دیگر، دارای وضوح مفهومی و انطباق مصداقی باشد.
موانع و مشکلات تعریف دین
تعریف دین به دلایل و موانع فراوانی، دارای آفت ها و مشکلات بسیاری است. برخی از دلایل عبارتند از:
الف. اختلاف در روش شناسی تعریف دین: عده ای بر اساس پژوهش های تجربی و کارکردهای خارجی به تعریف دین پرداخته اند و برخی نیز با مفاهیم پیشینی و با روش عقلی دین را تعریف کرده اند. تعاریف مبتنی بر پدیدار شناختی، روان شناختی و جامعه شناختی، از سنخ اوّل تعاریف به شمار می روند و تعاریف مفهومی نیز از سنخ دوم تعاریف می باشند.
ب. اختلاف در مصادیق دین، به عنوان ابزار شناختِ ماهیت دین: عده ای از ابتدا مکاتب فلسفی و اجتماعی را نیز از مصادیق دین شمردند و بر این اساس، تعریف دین را با دامنه ی وسیعی عرضه کردند.
ج. خلط میان دین و دین داران: آنان که با روش تجربی و کارکرد گرایی، اقدام به تعریف دین نموده اند، گاهی میان عملکرد دین داران با پی آمدهای دین تمایز قائل نشده اند و رفتارهای منفی دین داران را در تعریف دین گنجانده اند.
د. پرسش از درون دین یا برون دین: یکی دیگر از عوامل اختلاف در تعریف دین این است که عده ای برای وصول به حقیقت دین، مراجعه به وحی و متون دینی را پیشنهاد می دهند و از ابزارها و روش های برون دینی پرهیز می نمایند و گروهی نیز روش های برون دینی را ترجیح می دهند; علاوه بر اختلاف در متون دینی ادیان مختلف، تفاوت در مدل های عقلی در مکاتب فلسفی نیز به چالش میان تعاریف دین می افزاید.
هـ. به کار بردن مفاهیم مبهم و کیفی در تعاریف دین: پاره ای از نویسندگان، به جایِ روشن ساختن مفهوم دین، با به کارگیری مفاهیم پیچیده و مبهم تر از دین، بر ابهام این واژه می افزایند.
و. استفاده از تعریف های لغوی و لفظی به جای تعاریف اصطلاحی: گروهی از متکلّمان و دین شناسان برای تبیین دین، به معانی لغوی آن یعنی معنای اطاعت، جزا، خضوع، تسلیم و... رو آوردند و یا این که به فرهنگ های واژه ای دین (Re-igion) مراجعه کردند; در حالی که هیچ کدام از این روش ها به شناخت واقعیت و ماهیت دین کمک نمی کنند; به ویژه با توجه به این نکته ی زبان شناختی که الفاظ برای ماهیت و ذات اشیا وضع نشده اند.
ز. تأثیر پیش فرض های معرفت شناختی، انسان شناختی، هستی شناختی، جهان بینی ها و ایدئولوژی ها، بر تعریف دین: هیچ گاه فیلسوفان دین، ابتدا به ساکن، به تعریف دین اقدام نکرده اند و به طور عمده با مبانی خاصّی به سراغ تبیین دین رفته اند و همین امر باعث اختلاف در تعاریف دین شده است.
ح. نداشتن مصداق محسوس و مادی برای دین: مشکل و مانع دیگری که در تعریف دقیق دین تأثیر باز دارنده دارد، این است که دین از مصادیق محسوس و قابل اشاره ی حسی برخوردار نیست، گرچه مفاهیمِ دارای مصادیق حسی نیز از نداشتن تعریف جامع و مانع رنج می برند، ولی مفاهیمی که مصداق حسی ندارند، گرفتار ابهام بیش تری هستند.
ط. تحریف پاره ای از ادیان: بسیاری از ادیان در طول تاریخ حیاتشان، دست خوش تحریف به زیادت یا نقیصه شده اند و به همین دلیل به فرقه ها و مذاهب گوناگون تنوع یافته اند. گرچه حکمت الهی اقتضا می کند که از انحراف یا اعوجاج لااقل یک مذهب جلوگیری شود تا زمینه ی هدایت و تکامل بندگان از بین نرود، ولی به هر حال، تحریف متنی و معرفتی ادیان و مذاهب، از واقعیت های غیر قابل انکار است که در اختلاف تعریف دین نقش به سزایی دارند.
ی. نگرش جزء نگرانه به جای کل نگرانه: جهل به بخشی از حقیقت دین و توجه به جزئی از دین نیز در اختلاف شناخت دین مؤثر است و در این عامل می توان به قصّه ی فیل در مثنوی معنویِ ملای رومی توجه کرد.
آخرین نکته ای که باید قبل از ورود به بیان تعریف از دین، به آن پرداخت، دسته بندی تعاریف گوناگونی است که دین پژوهان با وجود این همه موانع در تعریف دین، عرضه کرده اند:
دسته بندی تعاریف ارایه شده پیرامون دین
دسته ی اوّل. تعاریف وجودی و ماهیتی، یا تعریف در مقام بایستی و تعریف در مقام هستی دین: برخی از دین پژوهان درتعریف دین، به مقام بایستی دین توجه کرده اند و مثلا گفته اند: دین عبارت است از مجموعه ای از آموزه ها و گزاره هایی که از سوی خداوند در اختیار بشر قرار می گیرد. عده ای نیز به دین محقق و منزّل در حیات اجتماعی انسان ها و یا دین نازل شده در کتاب و سنّت توجه نموده اند; برای نمونه، جامعه شناسان، روان شناسان و مردم شناسانی که در پژوهش های دینی، به رفتارها و نهادهای دینی و کارکردهای دین محقق در جامعه، عنایت بیش تری نشان می دهند; متکلّمان در تعریف دین، به دین نازل شده در کتاب، سنّت و متون دینی روی می آورند و فیلسوفان دین نیز به مقام بایستی آن توجه دارند.
دسته ی دوم. تعاریف لغوی و اصطلاحی.
دسته ی سوم. تعاریف درون دینی و برون دینی.
دسته ی چهارم. که خود در یک ساختار کلی و فراگیر، به تعاریف مفهومی و ماهوی یا توصیفی، (Descriptive)، اخلاقی و ارزشی یا هنجاری (Normative)، تعاریف کارکرد گرایی ( Functiona) یا روان شناختی و جامعه شناختی، تعاریف غایت گرایانه، تعاریف مرکب و مختلط یا عام و جامع نگر تقسیم می شود.
واژه دین در قرآن
واژه ی دین بیش از نود بار در قرآن، با معانی ذیل به کار رفته است:
الف) دین به معنای جزا و پاداش: (مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ)[۴]، (إِنَّما تُوعَدُونَ لَصادِقٌ *وَإِنَّ الدِّینَ لَواقِعٌ)[۵]
ب) دین به معنای اطاعت و بندگی: (قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ اللّهَ مُخْلِصاً لَهُ الدِّینَ)[۶]
ج) دین به معنای مُلک و سلطنت: (وَ قاتِلُوهُمْ حَتّی لا تَکُونَ فِتْنَهٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلّهِ)[۷]
د- دین به معنای شریعت و آیین (مجموعهای از باورها و آداب و سنن)
قُلْ إِنَّنِی هَدَانِی رَبِّی إِلَی صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ دِینًا قِیَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ [۸]
بگو آری پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده است دینی پایدار آیین ابراهیم حقگرای و او از مشرکان نبود»
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ دِینًا [۹]
امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را برای شما [به عنوان] آیینی برگزیدم .
ان الدین عند الله الاسلام (آل عمران/۱۹)
در حقیقت دین نزد خدا همان اسلام است
ما کان ابراهیم یهودیا و لا نصرانیا و لکن کان حنیفا مسلما. )سوره آل عمران آیه ۶۷(
ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، حق جو و مسلم بود.
و وصی بها ابراهیم بنیه و یعقوب یا بنی ان الله اصطفی لکم الدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون. )سوره بقره آیه ۱۳۲(
ابراهیم و یعقوب به فرزندان خود چنین وصیت کردند: خداوند برای شما دین انتخاب کرده است، پس با اسلام بمیرید.
شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی. )سوره شوری آیه ۱۳ (
خداوند برای شما دینی قرار داد که قبلا به نوح توصیه شده بود و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم.
ماهیت دین و فلسفهی دین از نظر قرآن و تفاوت آن با دیدگاه جامعه شناسی
ماهیت دین از دیدگاه جامعه شناسی و متفکران غربی بر مبنای وجود منشاء روانی و تجربی است. آنها معتقدند که دین برای تمامی آحاد و افراد جامعه منشاء روانی دارد و آن را نشأت گرفته از خوف، تحیّر و خشیت آدمی در برابر محیط تصور میکنند. فرهنگ آکسفورد در بیان ماهیت دین می نویسد : « دین شناخت یک موجود فوق بشری است که دارای قدرت مطلقه است و خصوصاً باور داشتن خدا یا خدایان مشخص که شایستهی اطاعت و پرستشاند ».(فعالی ،۱۳۷۹ :۸۶-۱۱۴ )
کانت- فیلسوف معروف- دین را نتیجهی قوانین اخلاقی میداند (کانت ،۱۳۷۶ :۱۶۶-۱۸۱)
همچنین ویلیام جیمز نیز در کتاب خود ماهیت دین را چنین فرض کرده است: « مذهب عبارت است از تأثرات و احساسات و رویدادهایی که برای هر انسان در عالم تنهایی، و دور از همهی وابستگیها، برایش روی میدهد.» (جیمز،۱۳۷۲ :۶)
بنابراین ماهیت دین در غرب، عنصری دو وجهی است، یعنی برخی بر بُعد معرفتی و آموزهای و برخی بر جنبهی احساسی و عاطفی آن تأکید دارند. در باب فلسفهی دین تمامی متفکران به نوعی آن را تأملات عقلی دربارهی مفاهیم، گفتارها، دعاوی و باورهای دینی شمردهاند و به عبارت دیگر تحلیل و بررسی بُعد اعتقادی و عقلانی دین را محور فلسفهی دین میدانند.(پیترسون ،۱۳۷۶ :۲۳-۲۸ )
متفکران اسلام حقیقیِ مبتنی بر قرآن نیز با این تعاریف موافقند، زیرا فلسفهی دین توجیه عقاید دینی از طریق تلاشهای عقلانی است . اما ماهیت دین از نظر قرآن بر خلاف تمامی نظرات ارائه شده توسط دانشمندان علوم تجربی وعلوم انسانی، ناشی از ترس انسانهای اولیه از پدیدههای طبیعی، همچون رعد و برق، زلزله و حیرت از حوادثی نظیر خسوف و کسوف و یا به علت فرورفتن در تنهایی خود نبوده، بلکه نتیجهی ارتباط افرادی به عنوان پیامبر از طریق عاملی بنام وحی با پروردگار و خالق حکیم جهان بوده و بر معرفت انسانها نسبت به مجهولات پیرامون زندگییشان افزوده شده است.
با شناخت هرچه بهتر و بیشتر انسان از خود و طبیعت اطرافش، نهایتاً از خالق خود نیز شناخت عالی و حقیقی کسب نموده و از زندگی پس از مرگ در جهان آخرت که در پیش روی دارد ،مطلع میگردد و سعی میکند با کوششهای خود، نمرهی اطاعتی بیشتر از خالق جهان دریافت نماید تا از این طریق بتواند به بهترین وجه در زندگی تکاملی خود بر روی زمین، به تشکیلات وسیع آخرت برسد. بدیهی است برای تحقق این امر، انسان دستوراتی را تحت عنوان احکام از خالق جهان دریافت میدارد، که به قول کانت و ماتیو آرنولد، نتیجهی عمل به آن، اخلاق است که احساس و عاطفه به آن، تعالی، گرما و روشنی بخشیده است.(هیک ،۱۳۷۲ )
بنابراین علت اساسی اختلاف میان تعاریف گفته شده (علوم نقلی و قرآن) در باب ماهیت دین، ناشی از دستیابی انسان به علوم مادی و دنیوی بوده و در نتیجه تمایلی به پذیرش آفریدگارِ پرقدرت و حکیم به عنوان منشاء مخلوقات جهان ندارد و ناگزیر است سخنان بدونمنطق، نامعلوم و غیر قابل اثبات بر زبان رانده، و یکی از مهمترین اصول منطقِ علمی، یعنی منطقِ دیالکتیک که مورد پذیرش و تأکید تمامی ادیان الهی و پیامبرانشان میباشد را نفی کند .
همانگونه که میدانیم از دیدگاه فلاسفه واقعی (که پیامبران حقیقی خالق جهان و طرفداران راستینشان نیز از آنان میباشند)، فلسفه به معنای تفکر دقیق و همه جانبهنگرانه در طبیعتِ مخلوقات است؛ قرآن نیز در این خصوص به این نکته اذعان دارد که:
در معنای اول فلسفهی دین، همان درک مفاهیم گفته شده در ادیان الهی است، نظیر اینکه انسان بداند برای چه به دنیا آمده و چه وظایفی در مقابل اوست و راه تکامل و رستگاری او چگونه بوده و بعد از مرگ چه آیندهای خواهد داشت.
و در معنای دوم، تحلیل و تشریح مباحث مرتبط با آن بوده که در کتب آسمانی و پیغام پیامبران خالق جهان برای علاقمندان به آن مطالبی درج شده است؛ این موضوع به صراحت در آیهی دوم از سورهی جمعه تذکر داده شده است.
تعاریف دینشناسان مسلمان از دین
دینشناسان مسلمان، غالباً از منظر درون دینی و کلامی به تعریف دین پرداختهاند.این برخلاف روش دینشناسان غربی است که غالباً با نگاهی برون دینی (فلسفی، جامعهشناسی، روانشناختی و...) دین را تعریف کردهاند. از این روی، پراکندگی و گوناگونی که در آثار دینپژوهان غربی در تعریف دین به چشم میخورد، در آثار دینپژوهان مسلمان یافت نمیشود.
اصولا در کتابهای کلاسیک کلامی در گذشته، دین بهصورت جداگانه مورد بحث قرار نگرفته است، آنچه در این کتابها مطرح شده است، بحثهایی درباره نبوت و تکلیف است که به ضرورت و محتوای دین مربوط میشود نهتعریف و بیان ماهیت دین. البته در عصر جدید برخی از متفکران اسلامی در متون کلامی خود دین را جداگانه مطرح کرده و به تعریف آن پرداختهاند.
اگر چه متکلمان اسلامی کمتر به تعریف دین پرداختهاند، اما مفسران اسلامی به دلیل آنکه واژه دین در آیات متعدد قرآن کریم بهکار رفته است، در بحثهای تفسیری خود به تبیین معنای لغوی و اصطلاحی دین پرداختهاند. با رجوع به آثار کلامی و تفسیری متفکران اسلامی پیشین و معاصر میتوان نمونههایی از این تعاریف را مشاهده نمود؛ تعاریفی که متفکران اسلامی از دین ارائه کردهاند، در یک تقسیمبندی کلی به چهار دسته تقسیم میشود:
. تعریف های اعم که مکاتب الحادی و اومانیستی را هم شامل میشود.۱-
. ۲-تعریف های عام که غیر از مکاتب الحادی و اومانیستی همه گونه دین را که در عرف دین شناسان شناخته شده است، شامل میشود.
تعریف های خاص: که تنها دینهای آسمانی را شامل میشود. ۳
۴-تعریف های اخص: که فقط دین اسلام را دربر میگیرد
الف-تعریف های اعم
تعریف های اعم ـ چنان که اشاره شد ـ تعریف هاییاند که به اقسام و گونههای دین که معمولاً دینشناسان از آنها یاد میکنند، اختصاص ندارد و مکاتبی را نیز که به عنوان دین معروف نیستند نیز شامل میشود. علامه طباطبایی در چند مورد چنین تعریفی را از دین ارائه کرده است که یادآور میشویم:در مقدمه «کتاب شیعه در اسلام» نخست به اجتماعی بودن زندگی انسان اشاره کرده و سپس نظم و پیوستگی حاکم بر اعمال انسان را یادآور شده و افزوده است:
اعمال انسان همگی یک سرچشمه دارند و آن این است که او میخواهد زندگی سعادتمندانهای داشته باشد. این امر ایجاب میکند که کارهای خود را مطابق قوانین و مقرراتی که خود وضع کرده یا از دیگران پذیرفته است، انجام دهد. از سوی دیگر، قوانین و مقررات حاکم بر زندگی انسان از اعتقاد او در مورد جهان و انسان سرچشمه میگیرد و بدین جهت است که انسانها روشها ومقررات گوناگون را در زندگی خود برگزیدهاند:
کسانی که جهان هستی را همین جهان مادی، و انسان را نیز پدیدهای صد در صد مادی میدانند، روششان در زندگی این است که خواستههای مادی و لذایذ دنیوی خود را تأمین کنند (ماتریالیستها )
کسانی که به خداوند به عنوان آفریدگار جهان اعتقاد دارند، ولی به حیات اخروی معتقد نیستند، برنامه زندگی خود را طوری تنظیم میکنند که خشنودی خدا را جلب کنند و موجبات خشم او را فراهم نیاورند (بتپرستان)
کسانی که علاوه بر ایمان به خدا، به زندگی جاودانه پس از مرگ قائلاند و معتقدند انسان سزای نیک و بد اعمال خود را خواهد دید، در زندگی خود، راهی را میپیمایند که این اصل اعتقادی در آن مراعات گردد و سعادت دنیوی و اخروی آنان را تأمین نماید (پیروان شرایع آسمانی).
مجموع این اعتقادات درباره حقیقت انسان و جهان و مقررات متناسب با آن که در مسیر زندگی مورد عمل قرار میگیرد «دین» نامیده میشود. بنابر آنچه گذشت، هرگز انسان ـ اگر چه به خدا نیز معتقد نباشدـ از دین (برنامه زندگی که بر اصل اعتقادی استوار است) بی نیاز نیست. پس دین، همان روش زندگی است و از آن جدایی ندارد. (طباطبایی ،۱۳۷۸ :۱-۳)
ب-تعریف عام دین
تعریف عام دین، مکاتب و آیینهای ماتریالیستی و اومانیستی را که در آنها عنصر اعتقاد به خدا یا خدایان وجود ندارد، شامل نمیشود، ولی دینها و آیینهایی را که در آنها اعتقاد به خدا یا خدایان مطرح است، شامل میگردد. مطابق این اصطلاح، دین با ویژگی ایمان و اعتقاد به خداوند به عنوان آفریدگار جهان شناخته میشود و دارای دو مصداق کلی توحیدی و شرکآمیز میباشد. تعریف زیر از این قسم است:
«دین در اصطلاح به معنای اعتقاد به آفرینندهای برای جهان و انسان و دستورهای عملی متناسب با این عقاید است. از این روی کسانی که مطلقا معتقد به آفرینندهای نیستند و پیدایش پدیدههای جهان را تصادفی و یا صرفا معلول فعل و انفعالات مادی و طبیعی میدانند، بیدین نامیده میشوند، اما کسانی که معتقد به آفرینندهای برای جهان هستند، هرچند عقاید و مراسم دینی شان توأم با انحرافات و خرافات باشد، «دین دار» شمرده میشود. و بر این اساس ادیان موجود در میان انسانها به حق و باطل تقسیم میشوند.»
یزدی ،۱۳۶۴ :۲۸)
ج-تعریف خاص دین
تعریف خاص دین آن است که تنها دین توحیدی را شامل میشود. همه شریعتهایی که پیامبران از جانب خداوند آوردهاند دین حق میباشند، تعریف ها و تغییرهایی که در آنها رخ داده است، خارج از این تعریف است. بیشتر تعریف هایی که متکلمان و دین شناسان مسلمان برای دین گفتهاند از این قسم است. نمونههایی از این تعریف ها را یادآور میشویم:
۱-دین نامی است برای همه آنچه خداوند به واسطه آن بندگان خود را به عبادت خویش فرا خوانده و آنان را به انجام آن فرمان داده است. (اوجبی ،۱۳۷۵ )
۲. دین وضع و قراردادی الهی است برای صاحبان عقول که مشتمل بر اصول و فروع است.
۳. دین، در اصطلاح و عرف شرعی بر شرایعی اطلاق میشود که از جانب خداوند به واسطه پیامبران برای بشر آورده شده است. (اصفهانی ،۱۳۸۰ : ۱۴۰)
د-تعریف اخص دین: دین اسلام
تعریف اخص دین، به آیین اسلام اختصاص دارد که در آیات قرآن و روایات اسلامی مواردی از کاربردهای دین، بر شریعت اسلام ذکر شده است. نمونههایی از این کاربردها به قرار زیر است: «الیوم یئس الذین کفروا من دینکم فلا تخشوهم و اخشون. الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا: امروز کافران از دین شما ناامید شدند پس از آنان مترسید و از من بترسید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و از اسلام به عنوان دین (الهی) راضی شدم.» (مائده،۳ ))
مطابق روایات، این آیه ناظر به جریان غدیر خم است که پیامبر(ص) به دستور خداوند، امیرالمؤمنین (ع) را به عنوان جانشین خود و پیشوای امت پس از خود معرفی کردند. در هر حال، اضافة دین به مسلمانان که دوبار تکرار شده است، بیانگر آن است که مقصود از دین، شریعت پیامبر اکرم(ص) است. و جمله «و رضیت لکم الاسلام دینا» بیانگر این مطلب است که دین و شریعت پیامبر اکرم(ص) که مسلمانان آن را برگزیدهاند مصداق راستین دین اسلام و معرفت دینی است که خداوند جز آن را نمیپذیرد.
از بحثهای قبل به دست آمده که واژه اسلام در منابع اسلامی و آثار دانشمندان مسلمان در دو معنای عام و خاص به کار رفته است، معنای عام آن همه شرایع آسمانی را شامل میشود. اسلام در آیههای «ان الدین عندالله الاسلام» و «و من یتبع غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه» بر همه شریعتهای الهی اطلاق میگردد. معنای خاص اسلام همان شریعت پیامبر اکرم(ص) است، و واژه اسلام در آیه «ورضیت لکم الاسلام دینا» ناظر به این معناست. و در هر دو صورت، مقصود از آن تسلیم بودن در برابر احکام الهی است.
آیت اللّه مصباح یزدی دینداری را فرع بر قبول خداوند میداند و به این ترتیب مفهوم «ادیان بی خدا» را نادرست میداند:
دین اصطلاحا به معنای اعتقاد به آفرینندهای برای جهان و انسان، و دستورات عملی متناسب با این عقاید میباشد از این روی، کسانی که مطلقا معتقد به آفرینندهای نیستند و پیدایش پدیدههای جهانی را تصادفی، و یا صرفا معلول فعل و انفعالات مادی و طبیعی میدانند بیدین نامیده میشوند. اما کسانی که معتقد به آفرینندهای برای جهان هستند هر چند عقاید و مراسم دینی ایشان، توام با انحرافات و خرافات باشد، دیندار شمرده میشوند. و بر این اساس، ادیان موجود در میان انسانها به حق و باطل تقسیم میشوند، و دین حق عبارتست از؛آیینی که دارای عقاید درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهایی را مورد توصیه و تأکید قرار دهد که از ضمانت کافی برای صحت و اعتبار، برخوردار باشند. (مصباح یزدی، ۱۳۷۰ :۲۸)
تعاریف برخی ازمتکلمین اسلامی ازدین
. برخی از متکلمین اسلامی در تعریف دین (که غالبا مرادشان دین اسلام بوده است و نه همه ادیان الهی) به دو مفهوم «کتاب» و «سنت» توجه داشتهاند. منظور از کتاب «قرآن کریم» است و مراد ازسنت «سنت پیامبر اکرم (ص) و اهلبیت علیهمالسلام» است که در قالب روایات و احادیث به ما رسیده است. همانطور که گفتیم این تعاریف از دین تعریفی مناسب برای دین اسلام است .برخی دیگر از اندیشمندان مسلمان تعاریف عامتری برای دین ذکر نمودهاند که میتوان شمول آنها را نسبت به ادیان الهی دیگر نیز سرایت داد. به برخی از این تعاریف اشاره میکنیم :
(( تفتازانی)) یکی از اندیشمندانی است که تعریف او از دین اختصاص به دین اسلام ندارد؛ او معتقد است که «دین عبارت است از قوانین الهی که وضع شده اند تا صاحبان عقل را با اختیار خودشان به خیر بالذات نایل سازند».( تفتازانی ،۱۴۰۷ :۶)
علامه طباطبایی نیز در تعریف دین با اشاره به غایت دین میگوید
دین، عقاید و سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند، اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است. ایشان در تفسیرالمیزان بعد از غیر تقلیدی دانستن پیروی از دین مینویسد: دین مجموعهای از معارف مربوط به مبدأ، معاد، قوانین اجتماعی، عبادات و معاملاتی است که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده، نبوتی که صدقش با برهان ثابت شده و نیز مجموعهای از اخبار که مخبر صادق از آن خبر داده، مخبری که باز صادق بودنش به برهان ثابت شده است. در جایی دیگر مینویسد: دین، نظام عملی مبتنی بر اعتقاد است که مقصود از اعتقاد،تنها علم نظری نیست، زیرا علم نظری به تنهایی مستلزم عمل نیست بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروی بر طبق مقتضای علم قطعی است. (طباطبایی ،۱۳۷۸ :۴۱)
آیت اللّه جوادی آملی نیز ضمن ارائه تعریف برای دین، ملاکهایی برای حقانیت ادیان ذکر میکند
به معنای اصطلاحی دین مجموعه ی عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتی است که برای اداره ی امور جامعه ی انسانی و پرورش انسانها باشد.گاهی همه ی این مجموعه، حق و گاهی همه ی آنها باطل و زمانی مخلوطی از حق و باطل است.اگر مجموعه حق باشد، آن را دین حق و در غیر این صورت، آن را دین باطل و یا التقاطی از حق و باطل مینامند...دین حق، دینی است که عقاید، قوانین و مقررات آن از طرف خداوند نازل شده و دین باطل دینی است که از ناحیه ی غیر خداوند تنظیم و مقرر شده است ..
و شایسته نیست مؤمنان همگی [برای جهاد] کوچ کنند پس چرا از هر فرقهای از آنان دستهای کوچ نمیکنند تا [دستهای بمانند و] در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را وقتی به سوی آنان بازگشتند بیم دهند باشد که آنان [از کیفر الهی] بترسند(جوادی آملی ،۱۳۷۳ : ۹۳-۹۵)
تعریف استاد « جعفر سبحانی » : « دین یک معرفت و نهضت همه جانبه به سوی تکامل است که چهار بُعد دارد: اصلاح فکر و عقیده، پرورش اصول عالی اخلاق انسانی، حُسن روابط افراد اجتماع، حذف هر گونه تبعیض های ناروا »
« دین عبارت است از آن چه پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به سوی آن دعوت نموده است ».[۱۱]
« دین به معنای تدیّن ورزیدن به طاعات و اجتناب از محرمات ».[۱۲]
« دین عبارت است از قوانین الهی که وضع شده اند تا صاحبان عقل را با اختیار خودشان به خیر بالذات نایل سازند ».[۱۳]
« دین عبارت است از طریقت و شریعت ».[۱۴]
« دین عبارت است از کتاب و سنّت;... دین ارکان و اصول و فروع دین نازل بر نبی(صلی الله علیه وآله)است;... دین عبارت است از متون دینی و احوال و رفتار پیشوایان دینی;... دین یعنی کتاب و سنّت و تاریخ زندگی پیشوایان دینی ».[۱۵]
استاد مطهری مینویسد: اصول مکتب انبیا یکی بوده که دین نامیده میشود و آن اسلام است و اسلام، نام دین خداست که یگانه است و همه پیامبران برای آن مبعوث شده و به آن دعوت نمودهاند.
در این تعاریف سعی شده است که ادیان الهی از مفهوم دین خارج نشود. همانطور که در تعاریف بالا ذکر شد، این اندیشمندان با تقسیم بندی ادیان به دین حق و ادیان باطل (ادیان تحریف شده)، تعریف دین را شامل هر دو قسم میدانند و ادیان باطل را از این تعریف خارج نمیکنند.
تعاریف دین در جامعه شناسی
۱) تعریف « دورکیم »: دین دستگاهی از باورها و آداب است، در رابطه با مقدساتی که مردم را به صورت گروه های اجتماعی به یک دیگر پیوند می دهد ».[۱۶]
« دین، نظام وحدت یافته ای است از اعتقادات و اعمال مربوط به اشیای مقدس ـ یعنی اشیایی که مجزا شده و تحریم گردیده اند ـ اعتقادات و اعمالی که همه ی گروندگان را در جمعیت اخلاقی واحدی که معبد نامیده می شود، وحدت می بخشد ».[۱۷]
۲) تعریف « فویر باخ »: « مذهب عبارت است از نوعی از خود بیگانگی. بنا بر این گسترش شناخت انسان و بازگشت به انسان، جبراً باعث منتفی شدن مذهب می گردد ».[۱۸]
۳) تعریف دایره المعارف دین: « دین عبارت است از سازمان یابی حیات بر محور ابعاد عمقی تجربه که بر طبق فرهنگ محیط، از نظر صورت، کمال و روشنی فرق می کند ».[۱۹]
۴) تعریف « ماکس وبر »: « هر مجموعه ی مفروضی از پاسخ های محکم و منسجم به معماهای هستی بشر مانند تولد، ناخوشی یا مرگ که معنایی برای جهان و زندگی به وجود می آورد ».[۲۰]
۵) تعریف « اسپنسر »: « دین وسیله ای برای توضیح راز جهان و تبیین پدیده های دینی بر اساس حالات روانی، لغزش های فکری و تحول زندگی اجتماعی ».[۲۱]
« دین اعتقاد به حضور چیزی مطلق و یا حضور مطلق چیزی که تفحص ناپذیر است و به تعبیر دیگر، غوطهوری در دریای اسرار است ».[۲۲]
۶) تعریف « ماکس مولر »: « دین کوششی است برای درک آن چه درک نشدنی است و بیان آن چه غیر قابل تقدیر است ».[۲۳]
۷) تعریف روان شناسانی مانند « ویلیام جیمز »: وی در کتاب «انواع تجربه ی دینی»، « دین را به معنای احساسات، اعمال و تجربیات هر یک از افراد بشر در خلوت خودشان » دانسته است.[۲۴]آلبرت رویه، دین را بیش از هر چیز مبتنی بر نیاز بشر در پی بردن به یک ترکیب هماهنگ بین سرنوشت خودش و عوامل مؤثر مخالف در جهان می داند.[۲۵]« دین به عبارت ساده، آن جنبه از تجربیات و از جمله، افکار و احساسات و فعالیت های یک فرد است که به وسیله ی آن، کوشش می کند در ارتباط با آن چه خود، مقدّس و الهی می شمارد زندگی کند ».[۲۶]
۸) تعریف از دیدگاه شهودی و عاطفی در اواخر قرن هیجدهم، کوششی به عمل آمد که تأکید را در تعریف دین، از دیدگاه مفهومی در بردارند و بر دیدگاه شهودی و عاطفی بگذارند; بر این اساس، فریدریک شلایر ماخر، آن را به احساس اتکای مطلق توصیف کرده است و مرادش از اتکای مطلق، چیزی است در تقابل با سایر احساس اتکاهای نسبی و جزئی. از آن زمان به بعد، کسانی بوده اند که کوشیده اند از تعریف های صوری و نظری محض بگریزند و عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و هم چنین عوامل ارزش گذارانه و اخلاقی را به حساب آورند.[۲۷]
۹) تعریف « ملفوراسپیرو »: « نهادی متشکل از تأثیر و تأثرات متقابل فرهنگی که با یک سلسله هستی های مافوق انسانی که از لحاظ فرهنگی مسلم پنداشته شده اند، شکل داده شده است ».[۲۸]
۱۰) تعریف « ژان پل ویلهم »: « دین به عنوان فعالیت اجتماعی و یک نیروی جذاب فرح مند عبارت است از یک ارتباط نمادین منظم از طریق آیین ها و اعتقادات ناشی از یک بنیان گذار فرح مند و جذاب که نوعی پیوند و تسلسل را موجب می شود ».[۲۹]
۱۱)جان هاسپرز از فیلسوفان معاصر دین، در باره ی تکّثر و تعدّد تعاریف دین می نویسد: « واژه ی دین در واقع آن چنان گسترش پیدا کرده که غیر قابل شناخت شده است. بعضی گفته اند که اعتقاد به خیر بنیادی انسان، یک دین است و نیز گفته اند که ایدئولوژی نظیر کمونیسم هم یک دین است یا می تواند باشد; زیرا برای کسانی که به آن عقیده دارند، بالاترین ارزش را دارد. مطابق این معنا، دین هر کس، همان ارزشی است که شخص در زندگی، آن را عالی ترین لحاظ می کند و یا هر چه که علاقه ی نهایی آن شخص است. برخی هم دین را چنین تعریف کرده اند: آن چه آنان در اوقات فراغت خود انجام می دهند ».[۳۰]
رابطه دین با جامعهشناسی
بررسی دین در حوزههای متعدد علمی از جمله کلام، فلسفه، روانشناسی، جامعهشناسی و مردم شناسی با توجه به نگرشهای خاصی که در هر مجموعه معرفتی مورد نظر میباشد، موجب تعریف و برداشتهای متفاوتی از دین شده است که عمدتاً به شکل وسیع، ریشه در تلاشی دارد که در غرب در جهت ارائه تعریفی برای دین انجام گرفته است، زیرا یافتن ماهیت متمایز و یگانه دین یا ارائه سلسلهای از صفات، که دین و آنچه را مربوط به آن است از بخشهای دیگر زندگانی انسان متمایز میگرداند، بیشتر رویکرد و رهیافتی غربی است که از زمان رنسانس به بعد، بخصوص در دوره اصلاح دینی با آن مواجه هستیم. در غرب طی یکی دو قرن تعاریف و تلقیهای فراوانی از دین ارائه شده که حتی ارائه فهرست ناقصی از آن هم به راحتی ممکن نیست. برخی از آنها عمدتاً سعی در تمایز قاطع بین ابعاد دینی و غیر دینی فرهنگ دارند و گاه دین را با مجموعه اعتقادات، بویژه اعتقاد به موجودی متعال برابر گرفتهاند. از سوی دیگر، عدهای عوامل تجربی، عاطفی، شهودی و همچنین عوامل ارزشگذارانه و اخلاقی را جزو دین به حساب آوردهاند.
با پیدایش و غنای رشتههای نسبتاً علمی جدیدی چون مردمشناسی و جامعهشناسی، عامل مهمی وارد تعریف دین گردید و آن چیزی نبود جز ملاحظه زمینههای اجتماعی، اقتصادی، تاریخی و فرهنگی در نوع تلقی از دین، در نظر آنها دین هرگز مجموعهای انتزاعی از اندیشهها، ارزشها یا تجربهها که جدا از حوزه فرهنگی جامعه میباشند نیست، زیرا بسیاری از اعتقادات و آداب و رسوم و شعایر دینی با توجه به حوزه فرهنگی جامعه قابل درک میباشد و از اینجاست که رهیافتهای جامعهشناختی به دین آغاز میگردد و جامعهشناسی دین رونق میگیرد، رشتهای علمی که شیوه طبیعی مطالعه دین و جامعه نیست، بلکه فرآوردی فرهنگی است که توسط تحولات تاریخی اندیشه غربی پدید آمده است و پژوهشگران را بر آن داشته است که از ادعاهای هنجارآفرین دین یا جامعه مورد پژوهش آنان فاصله بگیرند.
نظریات برخی از جامعهشناسان در مورد دین
۱- نظریه کارل مارکس
کارل مارکس با آنکه به دلیل اظهار نظرهایش درباره دین مشهور است، ولی سهمش در جامعهشناسی دین ناچیز بوده است. او بر خلاف دورکیم، اگوست کنت و ماکس وبر، توجه عمیقی به دین نداشته، اما تاثیر واقعی او در این باره به طریق غیرمستقیم و از راه انتشار نظریه معروفش درباره همکنش روبنا و زیربنای جامعه بوده است. مارکس توجه اهل نظر را به شباهتهای فرهنگی و کارکرد بین دین، قانون، سیاست و ایدئولوژی که همه جنبههای روبنایی جامعه بشری هستند، جلب کرده است. او معتقد بود که روبناها نهایتاً بر اثر روابط تولیدی که به نحو نهایی در کار است، تعیین میگردد. در نظر مارکس، دین از اهمیت ثانوی برخوردار است زیرا ایدئولوژی روبناست و در مکتب مارکسیسم، همه چیز بر اساس وضع اقتصادی شکل میگیرد و عامل تحرک همه چیز وضعیت اقتصادی است. عامل تحرک وضع اقتصادی نیز ابزار تولید است، به گونهای که حتی فکر و مذهب انسان نیز تابع و معلول وضع اقتصادی جامعه میباشد. در نظر مارکس، ایدئولوژی و مذهب، تصور یا آگاهی دروغینی است که طبقه حاکم به دلیل منافع خود از واقعیتها دارد. مارکس علت اساسی پیدایش دین را وضع اقتصادی جامعه میداند و بدین ترتیب اساساً آن را ساخته دست بشر میداند. وی مینویسد: انسان سازنده دین است و نه دین سازنده انسان، دین همان ناآگاهی به خود و احساس به خود برای انسانی است که هنوز بر خود فایق نیامده یا دوران خود را از دست داده است، اما این تحقیق محیرالعقول سرنوشت بشر است چرا که سرنوشت بشر واقعیتی حقیقی ندارد و در نتیجه، پیکار علیه دین به منزله پیکار علیه جهانی است که دین جوهر روحانی آن است. فلاکت دین در عین حال، بیانگر اعتراف به آن فلاکت واقعی است؛ دین به منزله آه موجودی مستأصل، قلب جهانی سنگدل و نیز روح یک هستی بیروح است، دین تریاک مردم است. ناپدیده دین، که به منزله خوشبختی وهمی مردم است اقتضای خوشبختی واقعی آنها به شمار میآید.»
هرچند ایدئولوژی به معنای مکتب حق و باطل به کار میرود، اما این مفهوم نزد مارکس معنایی تحقیرآمیز و منفی دارد. نزد مارکس، ایدئولوژی فقط به معنای مکتب باطل است و در آن هیچ مفهوم حقی نخوابیده است. در ایدئولوژی، مفهوم خطا، فریب، سرابآسا بودن، گول زننده بودن و از خود بیگانه شدن نهفته است. از نظر مارکس، دین، فلسفه، حقوق، اخلاق، علم سیاست و علم اقتصاد، ایدئولوژی است و سرلوحه همه آنها هم دین است. به عقیده مارکس، دین و ایدئولوژی از نظر واقعنمایی نیز نه تنها چیزی را نشان نمیدهند بلکه گاهی واقعیت را وارونه جلوه میدهند. و نیز زمانی هم خود واقعیتی وارونه است. لذا ایدئولوژی شناخت راستینی از حقیقیت روابط به دست نمیدهد، از آن رو که گاهی واقعیت را وهمآلود میبیند و درکی از واقعیت را نشان میدهد که بر توهم استوار است. شاید مارکس در عبارت معروف خود «دین افیون تودههاست» قصد داشته بگوید در جهانی که بهرهکشی از انسان رایج است، دین برای انسان لازم است چرا که بیان دردمندی واقعی انسان و اعتراض علیه واقعیت دردمندی است. مارکس معتقد بود تا همه شرایط اجتماعی دین به مدد انقلاب زایل نگردد، دین محو نخواهد شد. در نظر مارکس، دین اصالت ندارد و تنها ابزاری در دست زورمندان برای تحمیل عقاید خود به ستمدیدگان است. در واقع، روی آوردن به دین به دلیل توجیه وضعیت موجود و عجز از مقابله با ناملایمات و تسکین دردهاست، زیرا انسان میخواهد در این جهان «سازگار» زندگی کند، زندگیای بیتعارض و بیمزاحمت. بنابراین در این زندگی بیتعارض، انسان همیشه سعی میکند که جهان ذهنی خود را با جهان خارج سازگار کند. خلاصه سخن مارکس این است که انسان دین را میآفریند. دین، وارونه دیدن عالم است و وارونه دیدن خود انسان به دلیل اینکه انسان وارونه است. کسی که در محیط وارونه زندگی میکند، اندیشههای او هم وارونگی و اعوجاج پیدا میکند. در تحلیل نهایی مارکس، دین اساساً هم محصور از خود بیگانگی و هم بیانگر منافع اقتصادی است. دین هم ابزار فریبکاری و ستمگری به طبقه زیردست جامعه است و هم بیانگر اعتراض علیه ستمگری میباشد و نیز نوعی تسلیم و مایه تسلی در برابر ستمگری است.
۲- نظریه امیل دورکیم
در جامعهشناسی دین در دورهای جدید، دورکیم از شخصیتهای مهمی است که نه تنها تحت تاثیر سن سیمون و کنت، بلکه تحت تاثیر افرادی چون رابرستون و اسمیت و آثار او درباره ادیان سامی و نیز تحت تاثیر استاد خود فوستل دوکولانژ واقع شده بود. نخستین خدمت دورکیم به جامعهشناسی دین عبارت بود از تحلیل او از نقشی که دین در تکوین وجدان جمعی یعنی وجدان و آگاهی اخلاقی جمعی جامعه ایفا میکند، هرچند او با این انگاره زمانهاش همراه بود که میگفت: دین محکوم به این است که سهم هرچه کمتری در زندگی جدید داشته باشد.
ولی توجه او معطوف به بعد انحطاط و انتقادی دین نبود، بلکه توجه او به تحولش بود و اگرچه در نظر او ادیان اصالت دارند و دین دروغین وجود ندارد، ولی الوهیت از نظر او هرگز چیزی فراتر از جامعه تغییر شکل یافته و جلوه نمادین پیدا کرده، نبوده است. جامعه با همان اثری که بر اذهان آدمیان میگذارد، همه تواناییهای لازم را برای بیداری احساس ملکوتی آنها نیز داراست، زیرا جامعه نسبت به اعضای خود همان مقامی را دارد که خدا نسبت به مومنانش دارد. به نظر او، تحقیق علمی نیز نشان میدهد که انسانها هیچگاه جز جامعه خویش را نپرستیدهاند. تنها جامعه است که به خودی خود واقعیتی مقدس است؛ توجیه کننده تمایزی است که میان امر مقدس و غیر مقدس دیده میشود. روش تجربهگرایی دورکیم در باب واقعیت اجتماعی از اموری است که حتی به جامعهشناسی دینی وی نیز سرایت کرده است، به گونهای که وی دین را نیز با عینک تجربه مطالعه میکند.
نگرش دورکیم به دین بیشتر کارکردگرایانه با کارکرد مثبت است و بر همین اساس، وی در تحلیل دین، خلط اساسی بین معنا و محتوای نمادهای دینی و معنا و محتوای کارکردهای آن کرده است. در نهایت دورکیم بیان میکند: دین عبارت است از نظام به هم پیوسته و متشکلی از باورها و اعمالی در رابطه با اشیای مقدس واین اعمال و باورهای تمام کسانی را که به آن میپیوندند در یک واحد اجتماعی اخلاقی به نام کلیسا پیوسته و متحد میسازد.
دورکیم معتقد است که هیچ چیز ذاتاً مقدس یا دنیوی نیست بلکه زمانی یکی از این دو خصلت را پیدا میکند که مردم یا بر آن پدیده ارزشی فایدهمند قایل شوند و یا برعکس، صفاتی ذاتی به آن نسبت دهند که با ارزش وسیلهاش هیچ ارتباطی نداشته باشد.
۳- نظریه ماکس وبر
وبر از معدود جامعهشناسانی است که با دین به شکل تقریباً بیطرفانه برخورد کرده است. او بر اساس نگرش و روش تفهمی در دین نیز به رفتار معنادار انسان دینی نظر دارد و به دنبال نقش دین در بروز برخی اعمال است. او مطالعات بسیاری در مورد ادیان گوناگون انجام داده است، از جمله یهودیت و مسیحیت و به طور ناقص در باب اسلام نیز به مطالعه پرداخته است.
نگاه وبر به دین، بر خلاف دیگر جامعهشناسان، بر هیچ طرح تکاملی در قالب مراحل خاصی مبتنی نیست و اصولاً این نوع نگرش را قبول ندارد و از سوی دیگر جامعهشناسی دین او بیشتر بیانگر جنبه عمده از اخلاق دینی یعنی ارتباط اخلاق دینی با نظم اقتصادی است.
جامعهشناسی دین از نظر ماکس وبر عبارت است از: علمی که میخواهد از طریق تفهیم تفسیری رفتار دینی که نوعی رفتار اجتماعی است به بیان علل و معلولهای آن دست یابد. جامعهشناسی دین رفتار دینی را به عنوان نوعی رفتار اجتماعی مورد مطالعه قرار میدهد. روش جامعهشناسی دین نیز از نظر وبر، روش تفهمی است. در نگاه وبر فهم رفتار دینی تنها از طریق فهم تجارب در دین، عقاید و اهداف افراد و به عبارت کوتاهتر تنها از طریق فهم معنای رفتار دین امکانپذیر است. در جامعهشناسی دین، اساساً جوهره دین یعنی، اصول واحکام آن و یا حقانیت و عدم حقانیت آن مورد بحث قرار نمیگیرد، مگر در مواردی که برای فهم و درک معنای رفتار دینی مفید باشد. جامعهشناسی دین رفتار متدینان را به عنوان نوعی رفتار اجتماعی که دارای معانی و کارکرد اجتماعی از نوع دینی است، مطالعه میکند.
ماکس وبر دین را چنین تعریف میکند: میتوان روابط انسانها با نیروهای فوق طبیعی را که به صورت دعا، زبان و عبادت در میآید، «آیین و دین» نامید.
موضوع اصلی جامعهشناسی دین وبر این است که ارتباط مستقیمی میان نظام اقتصادی و اصول اخلاقی جوامع وجود دارد که بر یکدیگر تاثیر و تاثر دارند. وبر در صدد این بود که اثبات کند رفتار انسانها در جوامع گوناگون، زمانی فهمیدنی است که در چارچوب دریافت کلی آنان از هستی قرار گیرد. اصول جزمی دین و عقاید آنها جزیی از این جهانبینی است و برای درک رفتار افراد و گروهها، به ویژه برای درک رفتار اقتصادی آنها، ناگزیر باید جهانبینی آنان را نیز درک کرد. عنصر مهم در جامعهشناسی دینی وبر، رفتار دینی یا رفتار انسان در برابر قدرتهای فوق طبیعی است و از آنجا که این قدرتها در تجربیات زندگی روزمره به چشم نمیآیند، انسان سعی کرده است از راه ایجاد نشانههای عادی با آنها رابطه برقرار کند تا بتواند آنها را برای خودش مجسم کند و از عملشان سر درآورد. [۳۱]
نتیجه گیری
درایران باوقوع انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۷و با ایجاد تحول اساسی فکری و فرهنگی ،اصول و مبادی تفکر غرب ونتایج و آثارش (( به طوراعم )) ویافته های آن و علوم انسانی ((به طور اخص)) بشدت به زیر سئوال و نقد کشیده شد.ازآنجایی که این انقلاب خود را متکی به یک فرهنگ غنی و مستقل وپرتوان می دید وتمدن اخیر غرب راانحرافی در مسیرتعالی وتکامل بشرمی دانست درخود این شجاعت و توانایی را می دید که هجوم خود را به پایه های این تمدن آغاز کند .
از این رو انقلاب اسلامی با وقوف به نقش اساسی و اصولی علوم انسانی در پی ریزی و بسط و گسترش این تمدن ،نقطه اصلی هجوم منطقی خود را در این بخش می دید .بحثها و مجادلات گسترده و پر دامنه ای که از بدو استقرار نظام در این زمینه آغاز گردید جامعه و اهل تفکر را در برگرفت انعکاس این ستیز فرهنگی بود . بجد می توان گفت :یکی از محوری ترین اهداف انقلاب فرهنگی تخریب بنیانها ومبادی غربی علوم انسانی و پی ریزی شالوده اسلامی برای این علوم بود .درچند سال اخیر بواسطه حوادث و رویدادهای سیاسی کشور این رویه که بنظرمیرسید نسبت به سالهای نخستین انقلاب روبه افول وازوسعت و گستره کمتری برخوردار بوده است ،دوباره به بحث محوری جامعه و فضاهای علمی و آکادمیک بدل شده است.
در این میان جامعه شناسی ازجمله علومی ست که بیش ازسایررشته ها مورد توجه قرار گرفته و مباحث متعددی را در این عرصه مطرح ساخته است ازجمله مقوله مهم ایجاد "جامعه شناسی اسلامی" به عنوان تلفیقی از یک تفکر بنیادی وعلم بشری ، که درراستای تحقق آن پرداختن به اصطلاحات و مفاهیم اساسی مانند دین دراین حوزه ضرورت می یابد .
مفاهیم انتزاعی و نظری به ویژه مفاهیمی که مرتبط با هستی وحیات فردی و اجتماعی انسان اند ، به طور عمده چالش برانگیزند لذا مفهوم دین نیزبه عنوان مقوله ای که ازبدوحیات برای بشرمطرح بوده است؛ از این وضعیت مستثنا نیست به همین دلیل، همواره در میدان نظرات مختلف قرار داشته است و تاکنون به توافق مشترک تحویل نیافته است .
در این میان دینشناسان مسلمان، غالباً از منظر درون دینی و کلامی به تعریف دین پرداختهاند.این برخلاف روش دینشناسان غربی است که غالباً با نگاهی برون دینی (فلسفی، جامعهشناسی، روانشناختی و...) دین را تعریف کردهاند. وآنچه که دراین نوشتار بدان پرداخته شده است در راستای طرح این دونوع دیدگاه و تلاش برای روشن شدن مبادی واصول اساسی موردتوجهشان درارتباط با مقوله دین بوده است که نتایج زیر را بدست داده است:
اختلاف در روش شناسی تعریف دین در قرآن و جامعه شناسی :
در جامعه شناسی بر اساس پژوهش های تجربی و کارکردهای خارجی به تعریف دین پرداخته شده است درحالی که درقرآن با مفهوم پیشینی و قطعی بدست آمده از وحی ومنطبق براستدلال عقلی ازدین مواجهیم که ازموضعی بالاتر از عالم طبیعت وتجربه مادی به واقعیت می نگرد که درنتیجه محدودیتها و نواقص شناخت بدست آمده از روشهای صرفآتجربی را ندارد .
اختلاف در مصادیق دین از منظرقرآن و جامعه شناسی:
در جامعه شناسی برخی از متفکرین ،مکاتب فلسفی و اجتماعی را نیز از مصادیق دین شمرده اند و بر این اساس، تعریف دین را با دامنه ی وسیعی عرضه کرده اند. اگوست کنت ازجمله معروفترین این افراداست . که جامعه شناسی رابه عنوان دین جدیداثباتی مطرح می کند . در حالی که طبق آیات قرآن ((دین نامی است برای همه آنچه خداوند به واسطه آن بندگان خود را به عبادت خویش فرا خوانده و آنان را به انجام آن فرمان داده است. و ((در اصطلاح و عرف شرعی بر شرایعی اطلاق میشود که از جانب خداوند به واسطه پیامبران برای بشر آورده شده است)). طبق نص قرآن اصول مکتب انبیا یکی بوده که دین نامیده میشود و آن اسلام است و اسلام، نام دین خداست که یگانه است و همه پیامبران برای آن مبعوث شده و به آن دعوت نمودهاند.دراین نگاه نیز اگرچه همانند نگاه جامعه شناسی دین ازدوجنبه ۱- دین به عنوان مجموعه ای از قوانین ،باورها وگزاره ها ۲- دین به عنوان یک امروجودی (مواجهه انسان با امرقدسی ) قابل بررسی است اما این تفاوت اساسی وجود دارد که دراین نگاه منبع دین ،الهی ،مافوق بشری و فراتاریخی ست برخلاف نگاه جامعه شناسی غربی که دین را امری تاریخی ،سکولارومحصول اجتماع و منبع قوانین آنرا تغییر و تحولات جامعه میداند.
تفاوت ماهیت دین و فلسفهی دین از نظر قرآن و جامعه شناسی
ماهیت دین از دیدگاه جامعه شناسی و متفکران غربی بر مبنای وجود منشاء روانی و تجربی است. آنها معتقدند که دین برای تمامی آحاد و افراد جامعه منشاء روانی دارد و آن را نشأت گرفته از خوف، تحیّر و خشیت آدمی در برابر محیط تصور میکنند.
اما ماهیت دین از نظر قرآن بر خلاف تمامی نظرات ارائه شده توسط دانشمندان علوم تجربی وعلوم انسانی، ناشی از ترس انسانهای اولیه از پدیدههای طبیعی، همچون رعد و برق، زلزله و حیرت از حوادثی نظیر خسوف و کسوف و یا به علت فرورفتن در تنهایی خود نبوده، بلکه نتیجهی ارتباط افرادی به عنوان پیامبر از طریق عاملی بنام وحی با پروردگار و خالق حکیم جهان بوده و بر معرفت انسانها نسبت به مجهولات پیرامون زندگییشان افزوده شده است.
واژگان و مبادی جامعه شناسی در تعریف دین
نهاد ،نظام ،دستگاه ،سازمانیابی ، گروه ،وحدت،همبستگی،انسجام ،پیوند ،مقدس ،تجربه،احساس،ارزش ، باور ، مناسک ،
بانگاه کلی به این واژگان که دراغلب تعاریف جامعه شناختی از دین مشاهده می شود .میتوان نوع برداشت از دین بعنوان یک برساخته اجتماعی رابوضوح مشاهده نمود .چراکه به طورمثال، مفاهیمی مانند نهاد،دستگاه ،گروه دراثرتشکیل اجتماعات انسانی معنا می یابندودرواقع محصول زندگی اجتماعی می باشند که در شرایط مختلف تاریخی و جغرافیایی وجمعیتی شکل متفاوتی خواهند داشت ولذا مفهوم دین نیز درچنین بستر ناپایدارومتحولی
مدام درحال تغییرو تحول ،معنا می گردد. ازآنجایی که غایت تعریف شده چنین دینی نیزوابسته به کارکردهای آن برای جامعه است تازمانی که مناسک و ارزشهای ایجادشده توسط آن موجبات همبستگی ،انسجام ووحدت جامعه رافراهم سازد مورد تقدیس و احترام قرارمی گیرد ولذا در چنین دیدگاهی دین یک امر تاریخی و ناپایدار
نماد جامعه ودستگاه ونهادی ذاتا"سکولار ومحصول بشری ست .
واژگان و مبادی قرآن پیرامون تعریف دین
راه مستقیم ،اسلام ،یگانه ، پایدار ،هدایت ،نعمت ،حق،کمال،سعادت
باتوجه به اینکه برای درک واژگان به کاررفته در قرآن آشنایی با اسلوب شگرف قرآن ؛سبک بیان واستدلال ونوع خاص تصویرسازی قرآن از مسائل مختلف ضرورت اساسی دارد. لذا در این میان آسانترین وقابل اطمینان ترین راه حل مراجعه به آراء ونظرات علما ودانشمندان اسلامی و بویژه مفسرین قرآن می باشد . این دانشمندان دین را به عنوان دین وحیانی و الهی میشناسند نه هرچه که نام دین بر او نهاده شود، منظور آنها دین بشری و ادیانی که ساخته انسان است و ریشه در نیازهای آدمی دارد، نمیباشد و منظور آنها دینی نیست که بر پایه بتپرستی یا اعتقاد به نیروهای جادویی و مانند آن باشد، بلکه منظور آنها از دین، ادیانی است که ریشه در غیب دارند و پایه و اساس آنها بر وحی و پیام الهی استوار است و انسان نه سازنده دین بلکه دریافت کننده پیام الهی است که باید به آن اعتقاد پیدا کرده و به محتوای وحی ملتزم شده و سلوک فردی و اجتماعی خود را بر آن اساس تنظیم کند.
علامه طباطبایی که ازجمله سرآمدترین مفسرین معاصرمی باشد با بیان اینکه دین تنها به نیایش و ستایش خدا نپرداخته، بلکه برای کلیه شئون فردی و اجتماعی انسان دستورهایی جامع و مقرراتی مخصوص وضع نموده است میگوید:))دین، عقاید و سلسله دستورهای عملی و اخلاقی است که پیامبران از طرف خداوند برای راهنمایی و هدایت بشر آوردهاند، اعتقاد به این عقاید و انجام این دستورها، سبب سعادت و خوشبختی انسان در دو جهان است. ایشان در تفسیرالمیزان بعد از غیر تقلیدی دانستن پیروی از دین مینویسد: دین مجموعهای از معارف مربوط به مبدأ، معاد، قوانین اجتماعی، عبادات و معاملاتی است که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده، نبوتی که صدقش با برهان ثابت شده و نیز مجموعهای از اخبار که مخبر صادق از آن خبر داده، مخبری که باز صادق بودنش به برهان ثابت شده است. در جایی دیگر مینویسد: دین، نظام عملی مبتنی بر اعتقاد است که مقصود از اعتقاد،تنها علم نظری نیست، زیرا علم نظری به تنهایی مستلزم عمل نیست بلکه مقصود از اعتقاد، علم به وجوب پیروی بر طبق مقتضای علم قطعی است.ذیل آیه ۲۷ سوره روم نیز مینویسد: لیس الدین الا سنه الحیاه و السبیل التی یجب علی الانسان ان یسلکها حتی یسعد فی حیاته فلا غایه للانسان یتبعها الا لسعاده. دین جز قانون زندگی و راهی که انسان باید برای رسیدن به سعادت بپیماید نیست و هدف نهایی انسان همان رسیدن به سعادت است و نیز بیان میکند، دین روش مخصوصی است در زندگی که صلاح دنیا را به طوری که موافق کمال اخروی و حیات دایمی حقیقی باشد تامین مینماید پس در شریعت باید قانونهایی وجود داشته باشد که روش زندگانی را به اندازه احتیاج، روشن سازد.((
استاد مرتضی مطهری نیز درمورد دعوت قرآن به یک دین واحد چنین استدلال می کند :
))در سراسر قرآن اصرار عجیبی هست که دین، از اول تا آخر جهان، یکی بیش نیست و همه پیامبران بشر را به یک دین دعوت کردهاند.در سوره شوری آیه ۱۳ چنین آمده است: شرع لکم من الدین ما وصی به نوحا و الذی اوحینا الیک و ما وصینا به ابراهیم و موسی و عیسی. د و اکنون بر تو وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی نیز توصیه کردیم.
قرآن در همه جا نام این دین را که پیامبران از آدم تا خاتم مردم را بدان دعوت میکردهاند «اسلام» مینهد.مقصود این نیست که در همه زمانها به این نام خوانده میشده است، مقصود این است که دین دارای حقیقت و ماهیتی است که بهترین معرف آن، لفظ «اسلام» است.
.قرآن در عین اینکه دین را واحد میداند، اختلاف شرایع و قوانین را در پارهای مسائل میپذیرد.ولی از آنجا که اصول فکری و اصول عملی که پیامبران به آن دعوت میکردهاند یکی بوده و همه آنان مردم را به یک شاهراه و به سوی یک هدف دعوت میکردهاند، اختلاف شرایع و قوانین جزئی در جوهر و ماهیت این راه که نامش در منطق قرآن «اسلام» است تاثیری نداشته است.تفاوت و اختلاف تعلیمات انبیاء با یکدیگر از نوع اختلاف برنامههایی است که در یک کشور هر چند یک بار به مورد اجرا گذاشته میشود و همه آنها از یک «قانون اساسی» الهام میگیرد.تعلیمات پیامبران در عین پارهای اختلافات، مکمل و متمم یکدیگر بوده است.
اختلاف و تفاوت تعلیمات آسمانی پیامبران از نوع اختلافات مکتبهای فلسفی یا سیاسی یا اجتماعی یا اقتصادی که مشتمل بر افکار متضاد است نبوده است، انبیاء تماما تابع یک مکتب و دارای یک تز بودهاند. تفاوت تعلیمات انبیاء با یکدیگر، یا از نوع تفاوت تعلیمات کلاسهای عالیتر با کلاسهای دانیتر، یا از نوع تفاوت اجرائی یک اصل در شرایط و اوضاع گوناگون بوده است.
قرآن کریم هرگز کلمه «دین» را به صورت جمع(ادیان)نیاورده است.دین در قرآن همواره مفرد است، زیرا آن چیزی که وجود داشته و دارد دین است نه دینها.
بعلاوه، قرآن تصریح میکند که دین مقتضای فطرت و ندای طبیعت روحانی بشر است .مگر بشر چند گونه فطرت و سرشت و طبیعت میتواند داشته باشد؟!اینکه دین از اول تا آخر جهان یکی است و وابستگی با فطرت و سرشت بشر دارد - که آن نیز بیش از یکی نمیتواند باشد - رازی بزرگ و فلسفهای شکوهمند در دل خود دارد و تصور خاصی درباره فلسفه تکامل به ما میدهد.با واژه «تکامل» همه آشنا هستیم، همه جا سخن از تکامل است: تکامل جهان، تکامل جانداران، تکامل انسان و اجتماع.
این تکامل چیست و چگونه صورت میگیرد؟آیا یک سلسله علل تصادفی است که منجر به تکامل میشود، و یا در سرشت آن چیزی که متکامل میگردد میل و جذبهای به سوی تکامل هست و او راه خود را از پیش انتخاب و مشخص کرده است؟ آیا حرکت تکاملی همواره روی خط معین و مشخص و با هدف و مقصد شناخته شده صورت میگیرد، و یا این حرکت چندی یک بار تحت تاثیر علل تصادفی بر روی یک خط قرار میگیرد و پیوسته تغییر جهت میدهد و هیچ گونه هدف و مقصد مشخص ندارد؟ از نظر قرآن سیر تکاملی جهان و انسان و اجتماع یک سیر هدایتشده و هدفدار است و بر روی خطی است که «صراط مستقیم» نامیده میشود و از لحاظ مبدا و مسیر و منتهی مشخص است.انسان و اجتماع، متحول و متکامل است، ولی راه و خط سیر، مشخص و واحد و مستقیم است: و ان هذا صراطی مستقیما فاتبعوه و لا تتبعوا السبل فتفرق بکم عن سبیله. (انعام /۵۳)
یکی خط است از اول تا به آخر بر او خلق خدا جمله مسافر تکامل انسان به این نحو نیست که در هر زمانی تحت تاثیر یک سلسله علل - صنعتی یا اجتماعی یا اقتصادی - در یک راه حرکت کند و دائما تغییر مسیر و تغییر جهت بدهد.
اینکه قرآن با اصرار زیاد، دین را یکی میداند و فقط به یک شاهراه قائل است و اختلاف شرایع و قوانین را مربوط به خطوط فرعی میداند، مبتنی بر این اصل فلسفی است. بشر در مسیر تکاملی خود مانند قافلهای است که در راهی و به سوی مقصد معینی حرکت میکند، ولی راه را نمیداند، هر چندی یک بار به کسی برخورد میکند که راه را میداند و با نشانیهایی که از او میگیرد دهها کیلومتر راه را طی میکند تا میرسد به جایی که باز نیازمند راهنمایی جدید است، با نشانی گرفتن از او افق دیگری برایش روشن میشود و دهها کیلومتر دیگر را با علاماتی که گرفته طی میکند تا تدریجا خود قابلیت بیشتری برای فراگیری پیدا میکند و میرسد به شخصی که «نقشه کلی» راه را از او میگیرد و برای همیشه با در دست داشتن آن نقشه، از راهنمای جدید بینیاز میگردد.
قرآن با توضیح این نکته که راه بشر یک راه مشخص و مستقیم است و همه پیامبران با همه اختلافاتی که در راهنمایی و دادن نشانی به حسب وضع و موقع زمانی و مکانی دارند، به سوی یک مقصد و یک شاهراه هدایت میکنند، جاده ختم نبوت را صاف و رکن دیگر از ارکان آن را توضیح میدهد، زیرا ختم نبوت آنگاه معقول و متصور است که خط سیر این بشر متحول متکامل، مستقیم و قابل مشخص کردن باشد، اما اگر همان طور که خود بشر در تکاپوست و هر لحظه در یک نقطه است، خط سیر او نیز دائما دستخوش تغییر و تبدیل باشد و نهایت و مقصد و مسیر، مشخص نباشد و در هر برههای از زمان بخواهد در یک جاده حرکت کند، بدیهی است که ختم نبوت - یعنی دریافتیک نقشه و برنامه کلی و همیشگی - معقول و متصور نیست((.
نسیم کاهیرده
مربی دانشگاه پیام نور دزفول
کارشناس ارشد جامعه شناسی
منابع
۱. کچویان ،حسین ۱۳۷۲بحثی در باب علوم انسانی باتکیه برجامعه شناسی اسلامی ،مجله رشد آموزش علوم اجتماعی شماره ۱۸
۲. ریمون آرون،۱۳۸۶ مراحل اساسی سیراندیشه در جامعه شناسی، ترجمه باقر پرهام، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، تهران،
۳. رابرت. ا. هیوم، ادیان زنده جهان، ترجمه ی عبدالرحیم گواهی، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۲)، ص ۱۸
۴. میرچاالیاده، فرهنگ و دین، ویراسته ی بهاءالدین خرمشاهی، (تهران: طرح نو، ۱۳۷۴)، ص ۲۰۲.
۵. بهاء الدین خرمشاهی، دین پژوهی، دایره المعارف دین، دفتر دوم، (تهران، پژوهشگاه علوم انسانی ۱۳۷۳)، ص ۸۵.
۶. جعفری ،محمد تقی ، فلسفه دین، تدوین عبداللّه نصری، (چاپ دوم)، ص ۲۰.
۷. مصباح یزدی، محمد تقی، آموزش عقاید، قم، مؤسسه آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۷۰
۸. تفتازانی، شرح العقاید النسفیه، قاهره، مکتبه الکلیات الازهریه، ۱۴۰۷ ق.
۹. هیوم، رابرت، ادیان زنده جهان، ترجمهی عبد الرحیم گواهی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴.
۱۰. هیک، جان، فلسفه دین، ترجمه بهزاد سالکی، تهران، نشر الهدی، ۱۳۷۶.
۱۱. جوادی آملی، عبد اللّه، شریعت در آیینه معرفت، تهران، مرکز نشر فرهنگی رجا، ۱۳۷۳.
۱۲. طباطبایی، محمدحسین، ترجمه تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، دفتر انتشارات اسلامی، ۱۳۶۴.
۱۳. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه ی عباس ذریاب خویی، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴
۱۴. محمد جواد مشکور، خلاصه ادیان، (تهران: انتشارات شرق، ۱۳۶۹).
۱۵. سیدمحمدحسین طباطبایی شیعه در اسلام،۱۳۷۸:انتشارات اسلامی مقدمه، ص ۱ـ ۳
۱۶. محمدتقی مصباح یزدی، آموزش عقاید، ج ۱، سازمان تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۴، ص ۲۸
۱۷. معرفت دینی، محمد نصر اصفهانی، جلد اول، انتشارات فرهنگ مردم (اصفهان) ۱۳۸۰
۱۸. علی اوجبی، کلام جدید در گذراندیشهها، تهران، اندیشه معاصر، ۱۳۷۵
۱۹. فعالی ،محمد تقی ۱۳۷۹تجربهی دینی و مکاشفه عرفانی ،تهران مرکز نشر پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی، صفحات ۸۶ تا ۱۱۴
۲۰. نظریهی معرفت از فلسفهی کانت، ترجمهی دکتر حداد عادل، غلامعلی ، تهران ۱۳۷۶ انتشارات فکر روز صفحات ۱۶۶ – ۱۸۱ )،
۲۱. ویلیام جیمز ،دین و روان ، ترجمهی مهدی قائنی سال ۱۳۷۲ تهران انتشارات آموزش انقلاب اسلامی صفحهی ۶ )
۲۲. مایکل پیترسون ،عقل و اعتقاد دینی ، ترجمهی احمد نراقی و ابراهیم سلطانی سال ۱۳۷۶ تهران، صفحات ۲۳ تا ۲۸).
۲۳. جان هیک، فلسفهی دین ، ترجمهی بهرام راد انتشارات بین المللی المهدی تهران ۱۳۷۲
۲۴. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، جلد سوم انتشارات ص ۱۵۷-۱۶۱
پی نوشتها:
۱. سخنرانی دکتر سارا شریعتی با عنوان «انسان علوم انسانی ما» که بهمن ۱۳۸۶ در موسسه معرفت و پژوهش ایراد شد
۲. مجله پژوهشهای قرآنی شماره ۱۱ ، پاییز و زمستان ۱۳۷۶ ص۱۱۰-۱۳۹
۳. ر. ک: ابن سینا، رساله الحدود، ص ص ۷۴ ـ ۷۵ و خواجه نصیر طوسی، اساس الاقتباس، ص ص ۴۴۱ ـ ۴۴۲.
۴. سوره ی فاتحه، آیه ی ۴.
۵. سوره ی ذاریات، آیه ی ۶.
۶. سوره ی زمر، آیه ی ۱۱.
۷. سوره ی بقره، آیه ی ۱۹۳
۸. سوره انعام، ۱۶۱)[۸]
۹. سوره مائده،۳
۱۰. جعفر سبحانی، فصل نامه ی نقد و نظر، شماره ی ۳، ص ۱۹..
۱۱. الحدود و الحقایق، ص ۱۶۰.
۱۲. المعتمد فی اصول الدین، ص ۱۹۲.
۱۳. شرح العقاید النسفیه، ج ۱، ص ۶.
۱۴. ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص ۱۴.
۱۵. عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، (تهران: انتشارات صراط، چاپ اوّل)، ص ص ۲۵۵، ۱۲۱، ۷۹، ۸۰، ۲۵.
۱۶. نیکلاس آبرکرومبی، فرهنگ جامعه شناسی، ترجمه ی حسن پویا، (تهران: چاپ پخش، ۱۳۷۰)، ص ۳۲۰.
۱۷. با تامور، جامعه شناسی، ص ۱۶۰.
۱۸. دین پژوهی، ج ۱، ص ۳۵۹.
۱۹. دین پژوهی، ج ۱، ص ۹۳.
۲۰. فرهنگ جامعه شناسی، ص ۳۲۰.
۲۱. ویل دورانت، لذات فلسفه، ترجمه ی عباس ذریاب خویی، (تهران، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۴)، ص ۳۸۲.
۲۲. بنیادهای دین و جامعه شناسی، ص ۳۷.
۲۳. محمد جواد مشکور، خلاصه ادیان، (تهران: انتشارات شرق، ۱۳۶۹).
۲۴. رابرت .ا. هیوم، همان، ص ۲۳.
۲۵. همان، ص ۲۲.
۲۶. همان.
۲۷. دین پژوهی، ج ۱، ص ۸۵.
۲۸. جامعه شناسی ادیان، ص ۱۷۲.
۲۹. همان، ص ۱۷۸.
۳۰. جان هاسپرز، فلسفه دین، گروه ترجمه ی دفتر تبلیغات اسلامی، ص ۱۶.
۳۱. تنهایی، ابوالحسن، درآمدی بر مکاتب و نظریههای جامعهشناسی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست