دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شیخ محمد جواد انصاری همدانی قدس سره


شیخ محمد جواد انصاری همدانی قدس سره

« ملکی مرا به آسمان ها برد از طبقات آسمان ها عبورم داد و آن گاه پیامبر ص را دیدم که سرشان را بالا آوردند و بشارت فرزندم را به من داده و فرمودند خیلی مواظب این بچه باش که مورد نظر ماست »

● ولادت

نعره زد عشق، که خونین جگری پیدا شد

حسن لرزید، که صاحب نظری پیدا شد

« ملکی مرا به آسمان ها برد از طبقات آسمان ها عبورم داد و آن گاه پیامبر(ص) را دیدم که سرشان را بالا آوردند و بشارت فرزندم را به من داده و فرمودند: خیلی مواظب این بچه باش که مورد نظر ماست. »

و این خواب مادری است پاکدامن که می خواهد در آغوش پرمهرش کودک دلبندی را پرورش دهد که روزگاری آتش بر دل سوختگان شیدا زند.

فرید عصر و حسنه دهر، ترجمان قرآن و سلمان زمان آیت‌الله العظمی عالم عابد زاهد ناسك، مرحوم حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی( قدس‌سره) فرزند مرحوم حاج ملا فتحعلی همدانی در سنه ۱۳۲۰ هجری قمری مطابق با ۱۲۸۱ هجری شمسی در شهر همدان و در خانواده‌ای روحانی چشم به جهان گشود.

● والدین

پدر ایشان مرحوم حاج ملافتحعلی همدانی، از علما و فضلای همدان بود. البته زادگاه ایشان شیراز بود، ولی بعدها برای تبلیغ و برنامه های مذهبی مأموریت پیدا کرد و به همدان آمد و در آنجا رحل اقامت افکند.

مادر ایشان انسانی وارسته بود به نام ماه رخسارالسلطنه که از بستگاه ناصرالدین شاه بود و فرزندان آقای انصاری از آن جا که بعد از رحلت مادر و پدر بزرگوارشان بیشتر تحت کفالت ایشان بودند از او بسیار به نیکی و بزرگی یاد می کردند

● تحصیلات و اساتید

از همان كودكی آثار عظمت روحی و استعداد معنوی عجیبی در ایشان مشاهده می‌گردید و با وجود ناراحتیهای جسمانی كه تا دوازده سالگی دامنگیرشان بود، به لحاظ هوش و قریحه ذاتی فراوان از سن هفت سالگی دروس حوزوی و صرف و نحو را نزد والد محترمشان شروع كردند.

با رحلت والد محترمشان در سن دوازده سالگی از محضر اساتید دیگر بهره‌مند گردیدند، فقه و اصول و بعضی کتب فلسفه نظیر منظومه سبزواری و اسفار را نزد علمایی همچون آیت‌الله میرزا علی خلخالی و مرحوم حاج سید عرب و حاج آقا علی شهیدی و آقا محمد اسماعیل عمادالاسلام و رشته‌های طب خمسه یونانی و ابوبكر زكریای رازی و علم معرفه النفس و درس اخلاق را نزد حاج میرزا حسین كوثر همدانی برادر حاج آقا رضا واعظ معروف گذراندند و در همان سنین جوانی صاحب قوه استنباط گردیدند.

در طبابت نیز صاحب نظر بودند به گونه ای که فرزندانشان نقل می کردند در منزل همگی از معالجه اطبّاء بی نیاز بودند و پدر، خود بهترین طبیب بود، البته این فقط در مورد فرزندان نبود و گاهی از اطراف و اکناف برای معالجه خدمتشان می رسیدند که در این راستا بعداً به جریان معالجه بیماری یک یهودی اشاره خواهیم کرد.

در حدود بیست و چهار سالگی با زنی پاكدامن از خانواده‌ای اصیل ازدواج كردند كه ثمره این ازدواج دو فرزند پسر و سه فرزند دختر شد، شیخ محمد جواد انصاری با داشتن استعداد و توانایی ذاتی بسیار بالا و نیز پشتکار و همتی والا در همان سنین جوانی موفق به دریافت درجه اجتهاد در همدان شد.

بعد از این که مرتبه اجتهاد ایشان توسط علمای همدان تأیید می گردد، به تشویق علمای همدان به شهر مقدس قم رهسپار گردید و در محفل نورانی و درس حضرت آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالكریم حائری(ره) حاضر گردید و با وجود آن که شیخ عبدالکریم به ایشان می فرماید شما دیگر نیازی به تحصیل در قم ندارید و همان برگه اجتهادشان را تأیید می کند، ولی آقای انصاری چند سال در خدمت آن بزرگوار می ماند. آقای حائری ایشان را به خدمت آسید ابوالحسن اصفهانی نیز می فرستد و ایشان برگه اجتهادشان را با تجلیل امضاء می کند.

هم چنین برگه اجتهاد آقای انصاری به تأیید بزرگانی مانند آیت الله محمدتقی خوانساری و آیت الله قمی بروجردی می رسد.

سابقه آشنایی آقای انصاری با بزرگانی نظیر امام خمینی ، آیت الله آخوند ملاعلی معصومی و آیت الله سید محمد تقی خوانساری در همان حوزه درسی شیخ عبدالکریم حائری بود و هم مباحثه ایشان آیت الله گلپایگانی بود.

آیت الله انصاری همواره و به طور مكرر در جلساتش با احترام از امام خمینی (قدس‌سره) یاد می‌كردند و می‌فرمودند:

« حاج آقا روح الله مرد بزرگی است حاج آقا روح الله آتیه‌ای بسیار روشن دارند» و امام خمینی هم از ایشان به نیكی یاد می‌كرد.

آیت الله انصاری پنج سال بصورت مداوم در درس حضرت آیت الله العظمی حائری شرکت کردند و مراتب عالی فقه و اصول را تکمیل کردند، و در این اثناء بود که شروع به حاشیه زدن بر عروه الوثقی كردند سپس به همدان برگشتند و در اثر انقلاب درونی كه در ایشان ایجاد شده بود تا پایان عمر به تهذیب نفس و تربیت نفوس مستعده پرداختند و از شهرهای مختلف ایران و كشورهای همجوار شیفتگان زیادی به محضرشان می‌رسیدند و از أنفاس قدسیه ایشان بهره می‌بردند.

● تحول معنوی

آیت الله انصاری همدانی آغاز تحول درونی خود و شروع سیر وسلوك خود را چنین بیان فرموده‌اند:

من به تشویق علمای همدان به دیار قم رهسپار شدم و تا آن زمان به طور كلی با عرفان و سیروسلوك مخالف بودم و مقصود شرع را همان ظواهری كه دستور داده شده می‌دانستم تا اینكه برایم اتفاقی پیش آمد؛ یك روز در همان سن جوانی كه به همدان رفته بودم به من اطلاع دادند كه شخص وارسته‌ای به همدان آمده و عده زیادی را شیفته خود كرده، من به مجلس آن شخص رفتم و دیدم عده زیادی از سرشناسها و روحانیون همدان گرد آن شخص را گرفته‌اند و او هم در وسط ساكت نشسته بود، پیش خود فكر كردم گرچه اینها افراد بزرگی هستند و دارای تحصیلات عالیه‌ای می‌باشند اما این تكلیف شرعی من می‌باشد كه آنان را ارشاد كنم و تكلیف خود را ادا كردم و شروع به ارشاد آن جمع نموده نزدیك به دو ساعت با آنها صحبت كردم و به كلی منكر عرفان و سیروسلوك إلی الله به صورتی كه عرفا میگفتند گشتم، پس از سكوت من مشاهده كردم كه آن ولیّ الهی سر به زیر انداخته و با كسی سخن نمی‌گوید بعد از مدتی سر بلند نمود و با دید عمیقی به من نگریست و گفت:

« عن قریب است كه تو خود آتشی به سوختگان عالم خواهی زد. »

من متوجه گفتار وی نشدم ولی تحول عظیمی در باطن خود احساس كردم برخاستم و از میان جمع بیرون آمدم در حالی كه احساس می‌كردم كه تمام بدنم را حرارت فراگرفته است، عصر بود كه به منزل رسیدم و شدت حرارت رو به ازدیاد گذارد. اوائل مغرب نماز مغرب و عشاء را خواندم و بدون خوردن غذایی به بستر خواب رفتم، نیمه‌های شب بیدار شدم، در حال خواب و بیداری دیدم كه گوینده‌ای به من می‌گوید:

« العارف فینا كالبدر بین النجوم و كالجبرئیل بین الملائكهٔ؛

شخص عارف در بین ما همانند قرص ماه است در بین ستارگان و همانند فرشته امین وحی است در بین فرشتگان. »

به خود نگریستم دیدم دیگر آن حال و هوی و اشتیاقی كه به درس داشتم در من نمانده ‌است. كم كم احساس كردم كه نیاز به چیز دیگری دارم تا اینكه مجدداً به قم آمدم. در قم شروع به حاشیه زندن بر كتاب شریف عروه الوثقی كردم تا یك شب با خود فكر كردم كه چه نیازی به حاشیه من است بحمدالله به اندازه كافی علمایی كه حاشیه زده‌اند وجود دارند و نیازی به حاشیه من نیست و از ادامه كار منصرف شدم. در همان شب این خواب را دیدم « در عالم رؤیا یك حوض بسیار بزرگ با رنگهای مختلفی دیدم كه دور آن حوض پر از كاسه‌های بزرگی بود كه بر آنها اسماء خداوند و از جمله این آیه شریفه:

« ذلك فضل الله یوتیه من یشاء؛

این فضل خداست كه به هر كه خواهد می‌دهد. مائده/۵۶. »

نوشته شده بود وقتی من به نزدیك آن حوض رسیدم جامی لبریز از آب حوض كرده و به من نوشاندند كه از خواب پریدم و تحولی عظیم در خود احساس كردم و آنچنان جذبات عالم علوی و نسیم نفحات قدسیه الهی بر قلب من نواخته شده بود كه قرار را از من ربود، وجود خود را شعله‌ای از آتش دیدم،

« یک بار آنقدر سوختن قلبم شدت یافته بود که احساس می کردم مرگم نزدیک است. می سوختم و دیگر امیدی به ماندن نداشتم. مطمئن بودم دوام نمی آورم می سوختم، می سوختم ... ناگهان احساس کردم نوری پیدا شد و به قلبم خورد و آن گاه قلبم آرام شد و حرارتش فروکش کرد. »

یکی از شاگردان آیت الله انصاری نقل کردند که ایشان فرموده بودند:

« مرحوم غبار همدانی را جذبه الهی گرفت و سوخت، من هم اگر عنایت ثانوی الهی شامل حالم نمی شد چون او سوخته بودم. »

حضرت علی (ع) می فرماید: « حبّ الله نار لا یمرّ علی شیءٍ الا احترق و نورالله لایطلع علی شیءٍ الا اضاءَ: دوستی خدا آتشی است که از هرچه عبور می کند آن را می سوزاند و نور الهی نمی تابد بر چیزی مگر آنکه آن را روشن می کند. مصباح الشریعه ج۲، ص ۲۳۹. »

ادامه سخنان ایشان:

از آن به بعد به این طرف و آن طرف زیاد مراجعه كردم كه شاید دستم به ولیّ كاملی برسد و از وی بهره‌ گیری نمایم. در آن زمان عالم نحریر و ولیّ الهی آیت الله العظمی شیخ میرزا جواد ملكی تبریزی(ره) رحلت كرده بودند و هر چه نزد شاگردانش رجوع می‌كردم عطش من فرو نمی‌نشست تا اینكه خود را تنها و بیچاره و مضطر دیدم سر به بیابانها و كوههای اطراف قم گذاشتم، صبحها می‌رفتم و عصرها برمی‌گشتم تا اینكه پس از چهل الی پنجاه روز تضرّع و توسّل زیاد به ساحت مقدس معصومین(ع) وقتی اضطرار و بیچارگیم به حد اوج خود رسید و یكسره خواب و خوراك را از من ربود ناگهان پرده‌ها از جلوی چشم من برداشته ‌شد و نسیم جانبخش رحمت از حریم قدسی الهی ورزیدن گرفت و لطف الهی شامل حالم گردید و مقصد خود را در وجود مقدس خاتم الأنبیاء حضرت محمد(ص) یافتم و متوجه شدم در این زمینه وجود خاتم الأنبیاء دستگیری می‌نماید، از آن زمان به بعد مرتباً به ساحت مقدس آن حضرت متوسل می‌شدم و از حضرت بهره‌گیری فراوان می‌نمودم.

و خود ایشان نقل می کنند که:

« از آن به بعد هرجا مکاشفات و یا رویدادهای ذهنی که برایم پیش می آمد و نمی توانستم جوابشان را پیدا کنم به ساحت مقدس پیامبر اکرم(ص) متوسل می شدم و جواب می گرفتم. »

هم ایشان و هم آقای قاضی(ره) و هم شاگردانشان می گویند:

« ایشان در این راه استادی نداشته و توحید را مستقیماً از خدا فراگرفته. »

ایشان به خاطر نداشتن استاد و متحمل شدن ریاضت ها و عبادات زیاد، جسمی لاغر و نحیف پیدا می کند و شاید به همین خاطر وفاتشان در سن ۵۹ سالگی واقع می شود.

از خود ایشان نقل می کنند که:

« اگر من طبابت نمی دانستم تا به حال ۷۰ بار مرده بودم. »

مادرشان می فرمود:

« پسرم قبل از این که در این راه بیفتد خیلی چاق و چله و سفید بود. »

البته خود می فرمود:

« اگر الان جوان شوم می دانم چطور باید بروم و راه خیلی آسان تر از کاری بود که من کردم. »

به هر حال این آغاز حركت آیت الله انصاری همدانی بود كه از همان ابتدا به خود حقایق وصل شد. در اصطلاح به این‌گونه عرفا مجذوب سالك می‌گویند. آیت الله انصاری در مسیر سیروسلوك عمده راه را بنابر تصریح خود بدون استاد طی كرده‌ است و در ابتدای مسیر تنها برای مدتی كوتاه از بعضی اولیاء وارسته استفاده برده كه یكی از آنها همان انسان وارسته‌ای بود كه آتش اولیّه را به قلب ایشان افكند بعدها با انسان وارسته‌ای دیگر به نام حاج ملا آقاجان زنجانی معروف به «مجنون» كه بعدها به «عتیق» معروف شدند برخورد می‌كند آن انسان وارسته كه در زنجان ایشان را ملاقات می‌كند خطاب به آیت الله انصاری می‌فرماید:

« به ما دستور رسیده كه به شما اعلام كنیم كه باید مقداری از راه را با ما بیایید».

شخص دیگری که توانست اندکی کمکش کند و در این راه صعب راهنمایش باشد، حاج آقا حسین قمی(ره) از شاگردان میرزا جواد آقا ملکی تبریزی است، البته ایشان سمت استادی نداشت ولی صحبتها و کلمات میرزا جواد را برای او نقل می کند و او بهره ها می برد. بعدها نیز آقای انصاری از او به نیکی و احترام بسیار یاد می کرد.

ماخذ : کتاب در کوی بی نشانها و کتاب سوخته


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.