شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

اشاره ای به علم دلالت و هرمنوتیک و مسأله اصطلاحات علوم


اشاره ای به علم دلالت و هرمنوتیک و مسأله اصطلاحات علوم

علم سیمانتیک و سیموتیک, در هنگام پیدایش بحران در دلالتها, بالا گرفتن اختلافات بر سردالّ و مدلول و دلالت, در زبان شناسی معاصر همیشه داور شناخته می شود و در هنگام اختلاف میان وضع, موضوع, موضوع له و واضع و رفع در مباحث الفاظ اصول فقه از نظر تعیینی و تعیّنی, حقیقت و مجاز, جمود و اشتقاق, صورت و معنی و اینگونه اصطلاحات و کاربردها به آن مراجعه می شود ۲

علم دلالت یکی از گسترده‏ترین شاخه‏های زبان‏شناسی معاصر است. اهل این علم، آن را سمانتیکس (Semantics) می‏نامند که در زبان عربی «سیمانطیقا» خوانده می‏شود، و ما اکنون از دیدگاه توحیدی آن را بیان می‏کنیم و آن را دانش «سمات» (نشانه‏ها) می‏نامیم. این شاخه به نوبه خود از یک شاخه گسترده‏تر جدا می‏شود که در اشتقاق و معنی با آن مشترک است و نظام نشانه‏ها و دلالتهای آن دو نیز یکی است. این شاخه گسترده سیمیوتیکس (semiotics) نام دارد که در عربی «سیموطیقا» خوانده می‏شود. بیشتر آن را به علم نشانه‏ها و نظام آن (science of signs)می‏نامند که در زبانهای عربی، انگلیسی و زبانهای دیگر در ریشه‏ها و اشتقاقات یکی است تا جایی که ما به یک شیوه زبانی توحیدی در اینجا رابطه «علم» را با «علامات» و رابطه (science) را با (signs) از نظر آهنگ و دلالت ملاحظه می‏کنیم. این علم را با نام «Semiology» نیز می‏شناسند.۱

علم سیمانتیک و سیموتیک، در هنگام پیدایش بحران در دلالتها، بالا گرفتن اختلافات بر سردالّ و مدلول و دلالت، در زبان‏شناسی معاصر همیشه داور شناخته می‏شود و در هنگام اختلاف میان وضع، موضوع، موضوع له و واضع (و رفع در مباحث الفاظ اصول فقه) از نظر تعیینی و تعیّنی، حقیقت و مجاز، جمود و اشتقاق، صورت و معنی و اینگونه اصطلاحات و کاربردها به آن مراجعه می‏شود.۲

ممکن است کسی بگوید، نباید بر سر یک اصطلاح کشمکش داشته باشیم. ما می‏گوییم که از نظر ما مشکل اصلی همین است؛ چرا که فهم اصطلاحات رایج در یک دوره یا یک علم ویژه اصطلاحات «مشترک»، مایه کج فهمی یا سوءتفاهم در معانی و مبانی است؛ زیرا آنگونه که ادعا کرده‏اند، کشمکشها بیشتر صغروی است نه کبروی.

علوم بسیاری از علم دلالت ریشه می‏گیرند که با معانی و مفاهیمی سر و کار دارند که با موضوعات زبانی یا اصولی یا دیگر «دانشهای معرفتی» در ارتباطند که با تفاهم، ارتباط و انتقال نظریات و اندیشه‏ها از راه زبانی سر و کار دارند. متون گفتاری و نوشتاری، ابزارهای انتقال پیام و احساسات بشری و علّت اصلی شاخه شاخه شدن سخن و مقصود اصلی و سرآغاز معینی هستند که گوینده یا نویسنده در کرانه‏های سخن و نوشتار بر اثر دیدگاه خود از زندگی و جهان عینی اثر می‏پذیرد. این همان‏چیزی است که آن را(point of view) می‏نامند که می‏توان آن را از نظر «توحیدی» (بُؤرهٔ) هسته اصلی معانی و تمرکز مفاهیم و به‏گونه‏ای روشنتر «دیدگاه» نامید.

هنگامی که متن «The Text» از ویژگی گوینده یا نویسنده و فضای سخن یا نوشتن تهی گردد، و تنها به کلمات، عبارات و توصیف دلالتهای آنها پرداخته شود، آن را علم «سمانتیکس» محض می‏نامند، ولی هرگاه به متن از دریچه «گوینده» و ویژگیهای شخصی، فرهنگی، اجتماعی و شرایط محیطی‏ای نگاه شود که متن را پدید آورده است، آن را پراگماتیکس (Pragmatics) می‏نامند و آن را اینگونه تعریف می‏کنند (The characterization of speaher - medning) که در زبان عربی «براغماطیقیه» نامیده می‏شود و از نظر فلسفی آن را توسعه داده و آن را «الفلسفهٔ الذرائعیهٔ» و «فلسفه ابزاری» می‏نامند. یعنی دلالتهایی که به کمک آنها متن از مفهوم زبانی نخستین خود به دلالتهایی که مقصود گوینده یا نویسنده است تغییر می‏کند۳ و نیز شرایط شنونده یا مخاطب در گفتگوهایی که از مفهوم «مقتضی الحال» برابر با «گفتار» یا «شرایط گفتار» برابر با «مقام» استفاده می‏کند. این تعریف در «علم بلاغت» هم آمده است. به طوری که از نظر صوتی و معنایی با علم «پراگماتیک» نزدیک است هر چند در فلسفه ابزاری معنای منفی دارد.

هنگامی که از دیدگاه توضیح دلالتها و بیان معانی آنها در پی تفسیر «متون دینی» و متون دیگر بر پایه یک «قرائت ویژه» هستیم، مفسّر یا مخاطب، در فهم «متن» و «فهماندن » یا اثرپذیری و اثرگذاری بر آن نقش فعالی دارد. بنابراین آن را علم هرمنوتیک (Hermeneutics)می‏خوانند و در زبان عربی «هرمنوطیقا» خوانده می‏شود که هدف آن بیان اشارت و قرائتهای گوناگون یک متن است. گاهی یک متن فقط از نگاه لغوی (زبانی = Lexical) یا دینی (Religious) یا اجتماعی (social) یا روانی (Psychological)یا تاریخی (Historical) و گاهی نیز از جهات و جنبه‏های دیگر فهمیده می‏شود، که همه در تفسیر متن و ترجمه نهایی آن تأثیر دارند. این واژه در اصطلاح آنها با «Interpretation» یا ترجمه تفسیری مترادف است، و به نقش فعال مخاطب از فهم متن و تفسیر آن و اثرپذیری و اثرگذاری بر آن اشاره دارد. این تفسیر هرمنوتیکی اغلب همان تفسیر ویژه کتابهای آسمانی (scripture) است۴، که در عربی مترادف واژه «حرمت» است و ریشه و معنی به اصطلاح «Hermenuetics» در لاتین نزدیک است، و به زودی به بررسی آن خواهیم پرداخت.

از اینجاست که درهم ریختگی و پیچیدگی در درک مفاهیم و معانی اصطلاحات و واژه‏های ویژه برحسب فهم افراد و مخاطبان پدید می‏آید. ترجمه، برابر اصطلاحِ «Translation» است، ولی تفسیر متن و سرو سامان دادن به معنای آن با اصطلاحِ «Interpretation» برابر است که دخالت مترجم و شخصیت او در فهم متن و انتقال آن به دیگران را از نظر شخصیت، فرهنگ و بینش ویژه او بیان می‏کند. به همین دلیل میان مترجم (Translator) و مفسر (Interpreter)فرق گذاشته‏اند، و اهمیت مسأله نیز در واقع در همین اشتباه نهفته است.

از این رو باید اصطلاحاتی را نیز که حدود (Terms)نامیده می‏شوند، در زبانهای عربی، انگلیسی و دیگر زبانها تعریف کنیم و معانی واژه‏ها و عبارتهایی را که در هر علم به آنها پرداخته می‏شود روشن سازیم. به ویژه علومی که به «متون دینی» ارتباط دارد که در آنها مسأله، پیچیده‏تر می‏گردد و موضع اشتباه گرفته می‏شود، و نوعی ابهام پیش می‏آید که به برداشت نادرست و سوءتفاهم در عقاید و نظریات می‏انجامد. موارد و نمونه‏های فراوانی هست که می‏توان به آنها اشاره کرد. از دید ما یکی از آنها اندیشه «تثلیث» ۵(trinity) در مسیحیت است که پدید آورنده آن اشتباه میان ترجمه و تفسیر و برداشت از واژه «پروردگار ما عیسی» است؛ زیرا مقصود اصلی از آن، «معلّم» بوده، و مترجمان با نوعی توسعه در تعبیر آن را به «پروردگار» ترجمه کرده‏اند.

گاهی نیز واژه‏ها متعدد و مقصود از همه آنها یکی است، ولی ندانستن زبان، مایه برداشت نادرست گردیده است. مانند واژه‏های «عنب»، «انگور» و «اوزم» در زبانهای عربی، فارسی و ترکی که از میان رفتن برداشت نادرست با «مصداق» صورت می‏گیرد، و با دلالت در تأویل روشن می‏شود که در حقیقت یکی است.

هر مکتبی با پیروان خود نه تنها در پی به کار بردن اصطلاحات ویژه خود هستند، بلکه گاهی می‏کوشند اصطلاحات مشترک را بر پایه نظریه مکتب خود، شرح و تفسیر کنند یا بر پایه روش ویژه خود در اجرا و تکنیکهای استفاده شده، آن را بفهمند. چنانکه درباره تفسیر قرآن کریم، احادیث شریف، و...گوناگونیِ روشهای تفسیری و نسلهای مختلف مفسّرین را می‏بینیم. شایسته است اشاره کنیم که نباید میان «تفسیر» و «تطبیق» اشتباه کنیم. چنانکه علاّمه طباطبایی در مقدّمه المیزان به آن اشاره دارد. این بدان معنا نیست که «تطبیق» نارواست، بلکه اگر آن را به جای تفسیر بگیریم، مشکلی پدید می‏آید و مفسر را متهم می‏سازند که «تفسیر به رأی» انجام داده است یعنی بر پیش‏داوریها و گذشته خویش تکیه کرده است. گاهی نیز چنین تلقی می‏شود که می‏خواهد «چیزی را به متن تحمیل کند که پذیرای آن نیست.» به ویژه در مسائل اعتقادی که گاه به «فاجعه» می‏انجامد و حدیث شریف نیز بدان اشاره دارد که «هر کس قرآن را به رأی خویش تفسیر کند، باید جایگاه خود را در آتش آماده سازد» ولی مفسّر می‏تواند بگوید: این چیزی است که من از متن می‏فهمم. به شرط آنکه تفسیر و تطبیق او بر پایه معیارها و قواعد و ضوابطی باشد که نزد اهل فن و تخصّص شناخته شده است.

از اینجاست که تعدّد در نظریات و روشهای ظاهری و باطنی مفسّران پیش می‏آید. و اصطلاح «تأویل» به ویژه در رابطه با قرآن کریم نیز همین حال را دارد. آیا مقصود از آن همان تفسیر عادی و معمولی است؟ یا همان چیزی است که در کتابهایی چون «تأویل مشکل القرآن» یا «مجاز القرآن» یا «معانی القرآن» یا «غریب القرآن» و کتابهای دیگری که در چند سده نخستین هجرت نوشته شده و در پی آن هستند، که بیشتر از آن تفسیر لغوی (زبانی) عمومی فهمیده می‏شود؟ یا منظور از آن همان «مصداق» است که مکتب اهل بیت (ع) آن را پذیرفته و در کتاب «المیزان» علاّمه طباطبایی نمود یافته است؟ (وی با روشی زیبا و با کمک گرفتن از دلالتهای قرآنی که در جای خود می‏توان به آنها مراجعه کرد، به ویژه آیات نخستین سوره آل عمران را تفسیر می‏کند) یا همان تفسیر موضوعی «توحیدی» است که در درسهای حوزوی شهید صدر خودنمایی می‏کند؟ او کوشیده است در بحث خارج یا در سطوح بالاتر پس از انقلاب اسلامی به آنها بپردازد. به ویژه که احساس می‏کند به تفسیر «توحیدی»۶ یا «بخش‏پذیر» نیاز دارد، و به «سنتهای قرآنی» و برداشت ویژه خود از این سنّتها و مفاهیم قرآنی که با خویش پند و اندرز و درس عبرت دارند و بیانگر موضعگیریهای پیامبران و امّتها در برابر یکدیگر است بپردازد، هر چند دعوت همه انبیا را یکی می‏داند.

این بدان معنا نیست که اصول ثابتی در تفسیر دینی و تفاسیر دیگر وجود ندارد. چنانکه در تفسیر «هرمنوتیکی غربی» گاهی کار به نبود ملاکها و پایه‏های ثابت می‏رسد. و از همین جاست که باید میان «هرمنوتیک غربی»۷ و «هرمنوتیک توحیدی» که ما پذیرفته‏ایم، فرق گذاشت.

چیزی که ما می‏خواهیم بدان برسیم این است که نقش مفسّر یا فقیه به ویژه مجتهد مطلق در «فهم متون دینی» و استنباط خاصّ او از احکام شرعی، بسیار مهم است؛ چرا که بر پایه قواعد استنباط شناخته شده در میان اهل فن و معنی آنها به «حجیّت ظواهر» کتاب و سنت در دلالات و ادلّه شرعی صورت می‏گیرد.

چنانکه اصولیها می‏گویند، متون قرآنی، «قطعی الصدور» هستند، و دلالت آنها ظنّی است. احادیث نیز از این گونه‏اند. احادیث صحیح (حتی صحیح اعلایی) ـ بنا به اصطلاح اهل حدیث ـ پس از آنکه قطعی الصدور بودن آنها ثابت شود، از نظر دلالت، ظنّی هستند، وگرنه هم مظنون الصدور و هم مظنون الدلاله هستند. این است که اجتهاد چیزی جز «جستجوی ظن به حکم شرعی» نیست، که طبعا باید بر پایه قواعد استنباط و استدلال، که ثابت و روشن هستند صورت گیرد.

مکتب اهل بیت ـ علیهم السلام ـ خود اهل بیت را «قرآن ناطق» می‏داند که «قرآن صامت» را تفسیر می‏کنند و معتقد است «قرآن را جز کسانی که روی سخن آن با آنان است، نمی‏شناسند.» چنانکه سخن صریح قرآن درباره خودش و آنها آمده است که:

«فی کتاب مکنون لایمسه الاّ المطّهرون» واقعه/ ۷۷

«قرآن در نوشتاری پوشیده است و جز پاکان بدان دسترسی ندارند.»

و باز هم سخن قرآن است که:

«إنما یرید اللّه لیذهب عنکم‏الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» احزاب/ ۳۳

«خداوند جز این نمی‏خواهد که پلیدی را از شما خانواده بِبَرَد و شما را کاملاً پاکیزه گرداند.»

بدین ترتیب تفسیر آنان از قرآن، مانند تفسیر قرآن برای خود قرآن است. از آن بزرگواران نقل شده که این قرآن چنان است که بخشی از آن، بخشی دیگر را تفسیر می‏کند و بخشی از آن بخش دیگر را به سخن درمی‏آورد، و بخشی از آن بر بخشی دیگر گواهی می‏دهد.۸

با تفسیر ایشان از قرآن، معانی مقصود و «دلالت قطعی» روشن می‏شود. این به برکت «عصمت» و «طهارت» آنان است که خود قرآن، گویای آن است.

اگر گفته شود که مقصود از «کوثر»، زهرا ـ سلام‏اللّه‏ علیهاـ است، این همان «معنای مصداقی» است و منافاتی با دلالت آن بر «چیز فراوان پاکیزه» یا «خیر بسیار» یا «شفاعت پذیرفته شده» یا «مقام محمد» یا «علم لدّنی» ندارد. همچنین تفسیرهای گوناگون دیگر که به سادگی یا دشواری بر این متن پیاده می‏شود.

همچنین اگر گفته شود که مقصود از «راسخین فی العلم»، اهل بیت معصوم هستند، این یک «معنای مصداقی» یا همان «تأویل» است که اهل تأویل آن را می‏شناسند، و منافاتی با دلالت آن بر همه افراد ثابت قدم در معرفت ندارد. و به همین گونه، «اهل الذکر»؛ چنانکه امام رضا (ع) در مجلس علمی مأمون به خود اشاره می‏فرماید، و استدلالی می‏آورد که خلاصه آن چنین است: اگر مقصود از «اهل ذکر»، اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) باشد که آنها ما را به دین خویش رهنمون می‏سازند نه دین ما.

دیدگاهها و نظریاتی وجود دارد که در جستجوی رابطه میان دالّ (significant) و مدلول ۹(signified) در علم لغت، اصول و علوم مشابه آنهاست، و اینکه آیا دلالت(sign)، اعتبار محض و اصطلاحی (conventional)است یا ذاتی و طبیعی (natural)؟ و بدین ترتیب از این دو مسأله، مسائل دیگری پدید می‏آید و از صاحبان این نظریات و مکاتب، نظریات و مکاتب لغوی و اصولی فراوانی جدا می‏شود.

برخی از طرفداران این رویکرد در اعتباری بودن آن، تا جایی زیاده‏روی کرده‏اند که به هرج و مرج و «بی‏قانونی» رسیده‏اند، یا چنانکه می‏گویند به اعتباری بودن (arbitrary)یعنی یک مفهوم ذهنی غیرواقعی رسیده‏اند. از طرف دیگر برخی در طبیعی و تقلیدی بودن آن تا جایی پیش رفته‏اند که آن را یک پژواک شاعرانه (onomatopoeic) یا «نام آوایی» دانسته‏اند که بازتابی از اصوات طبیعی و انعکاس آن است که بر چیزهایی دلالت دارد. مانند آنچه که در زبان فارسی درباره صدای شرشر آب، خش‏خش برگ درختان، شیهه اسب، غرّش شیر، فش‏فش مار، جیک‏جیک گنجشک و امثال آن وجود دارد دیده می‏شود. امثال آن نیز در همه زبانها وجود دارد. طرفداران نظریه نخست یعنی نظریه اعتباری، اصطلاحی بودن را به «ارسطو» و طرفداران نظریه دوم یعنی نظریه ذاتی، تقلیدی بودن را به افلاطون نسبت می‏دهند.

در میان این دو نیز نظریه توحیدی ما (Unitheism)«نام ـ خود ـ یگانه» قرار دارد که به ضرورت رابطه میان دالّ و مدلول معتقد است، ولی با مفهوم توحیدی آن (Unithetical). و چنانکه محقق نائینی می‏فرماید دست کم باید نسبت ناشناخته‏ای در میان باشد. ما این مسأله را در بحث الفاظ و دلالت آنها در این نوشتار مختصر می‏آوریم، و در ضمن تفسیر هرمنوتیک توحیدی (Unithetical Hermenuetics)از آن سخن می‏گوییم که اصطلاح «هرمنوتیک توحیدی» یا اصولی را برای آن بر می‏گزینیم تا آن را از هرمنوتیک غربی جدا کنیم؛ زیرا از هرمنوتیک غربی چنین فهمیده می‏شود که اصول ثابت و یقینی وجود ندارد. بر عکس نظریه ما که بر اندیشه توحید یقینی (unique) و یگانه استوار است.

همچنین بحث دلالت را در مباحث الفاظ از نگرش انتقادی شهید صدر و موضع او در برابر تعریف اصطلاحات اصولی و ضرورت تجدید و نوآوری ـ دست کم ـ در برخی از آنها را بررسی می‏کنیم. چنانکه ما هم معتقدیم ساده کردن علم برای دانش‏پژوهان تعریف دقیق معانی و مفاهیم چنین کاری را می‏طلبد.

پیش از آنکه به «پیش درآمد» بحث بپردازیم ـ می‏خواهیم یک بار دیگر تأکید کنیم که «تعریف» و «نوآوری» از نظرگاه «توحیدی» تا سرحد امکان در همه علوم ضرورت دارد. به ویژه اصطلاحات مشترک را باید در مکتبهای مختلف درنظر داشته باشیم که تفسیر و شرح آنها گاهی با معانی و دلالتهای مختلف و خارج از کنترل انجام می‏گیرد، دست کم باید به ریشه توحیدی آنها، چنانکه اغلب این شیوه را در مطالعات اعمال می‏کنیم، بپردازیم تا معنای سیّال آنها در اشتقاقات و زبانهای مختلف روشن شود.

نمونه عینی اشتباه مفاهیم در اصطلاحات مختلف که همیشه خودنمایی می‏کنند. این واژه‏ها هستند:

آزادی (freedom)، تجدّد (modernism)، عقلانیّت (rationalism)، سرمایه‏داری (capitalism)، سوسیالیسم (socialism)، دموکراسی (democracy)، تسامح (tolerance)، خشونت (violence)، تکثرگرایی (plularism)، علم‏گرایی (scientism)و دنیاگرایی (secularism) که در زبانهای مختلف و مکتبهای گوناگون به صورت منفی یا مثبت تفسیر می‏شوند. اصطلاح «هرمنوتیک» نیز از این قبیل است این گونه اصطلاحات این روزها در مقالات و کتابها و مجلاّت عربی۱۰ و فارسی در گوشه و کنار به چشم می‏خورند که گاه به صورتهای مبهمی به کار می‏روند و بر پایه فهم مردم از این اصطلاحات، گروهها، جناحها و خطوط گوناگون پدید می‏آیند و اوصاف و القاب مختلفی به خود می‏گیرند که سرانجام خوشی ندارد. همه اینها بر اثر اختلاف در دلالتهای این اصطلاحات در قرائتهای مختلف و برداشتهای گوناگون، پدید می‏آید، و این در صورتی است که فرض کنیم همگان در فهمیدن و تفاهم، حسن نیّت و واقع‏گرایی را در نظر داشته‏اند.

در اینجا، مقصود ما از اصطلاح هرمنوتیک، (hermenutics) همان تفسیری است که مفسّر در آن دخالت دارد. به شرط آنکه به قواعد و ضوابط تفسیری مورد قبول خود پایبند باشد. مثلاً بگوید این یک تفسیر لغوی (زبانی)، بلاغی، عرفانی، ظاهری، باطنی یا توحیدی و مانند آن است، نه اینکه آن را تفسیری بشمارد که مخالفت با آن جایز و ممکن نیست. به ویژه چنین کاری در «متون دینی» که واژه هرمنوتیک ـ از نظرگاه توحیدی ـ بر آن دلالت دارد، و دارای «حرمت دینی» است و ریشه آن (hermo) و (hermes) است که در زبانهای یونانی و لاتین به فرشته‏ای منسوب است که پیامهای خداوند۱۱ و قوانین و احکام او را به زمین می‏رساند. پندار «چند خدایی» در نزد غربیها بر اندیشه «تثلیث» در مسیحیّت که در اصل یک دین توحیدی بوده، تأثیر گذاشته است. در اینجا ناگزیریم به اهمیت نقش مفسر دینی و «شایستگی» او و نقش اجتهادی «فقیه» و حقوقدان ماهر که دلالتهای متون و قداست آنها را می‏شناسد، تأکید کنیم. چنانکه شهید صدر در کتاب «المرسل والرسول والرسالهٔ» خود به صورت آشکار و نهان انجام داده است.

بنابراین، معانی و دلالتها در زمینه متن و «گفتار» نه گوینده ـ همان (semantics) و در زمینه گوینده ـ و نه تنها گفتار ـ و فرهنگ و اوضاع وی (Pragmatics) و تنها در زمینه دلالتهای لغوی (lexieal) و در زمینه تداعی ذهنی (associative) و در زمینه تحلیل سخنرانی و گفتگو (discourse analysis) و به هنگام تحلیل گفتار به عناصر اصلی آن (components) و (cohesive) و در زمینه تحلیل گفتگو کنندگان (coherence) نام دارد.

در تعریف هر یک از آنها، عوامل فراوانی دخالت دارند. مانند زمینه معرفتی، پیش درآمدها و پیامدهای آنها (back ground knowledge) و همچنین در زمینه خاطرات و تجربه‏های فردی و اجتماعی و در نقش بستن معنای ذهنی و برنامه دادن به آن، که به آن (schemata)گفته می‏شود. مثلاً اصطلاح «سوق» (بازار) در نزد عرب، در گذشته به امثال بازار عکاظ و ذی المجار گفته می‏شد که در آنجا مردم بر روی «ساق» پا می‏ایستادند، که ناگزیر با مفهوم امروزین بازار، وضع و ترکیب ساختمانی و صنعتی و تکنولوژی آن و تأثیری که بر روابط سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ملّتهای جهان امروز دارد، بسیار متفاوت است.

● خلاصه بحث

اگر دلالتها و ادلّه آنها در اصطلاحات یا واژگان (vocabulary) تعریف روشنی نداشته باشند و اگر ترکیبهای لغوی و مسائل دیگر تبیین نشوند، همه چیز درهم و برهم می‏شود و معانی و مفاهیم مشتبه می‏گردند و چنانکه در روزگار ما عادت شده است، برداشت نادرست و سوءتفاهم، رواج می‏یابد. از اینجاست که اهمیت رسالتهای آسمانی، نقش پیامبران و اینکه قرآن کریم، خود را «بیان للناس» (روشن کننده برای مردم) می‏نامد و می‏فرماید:

«هذا بیان للناس و هدی و موعظهٔ للمتقین.»آل عمران/ ۱۳۸

(این روشن کننده‏ای برای مردم و راهنما و اندرزی برای پرهیزکاران است).روشن می‏شود.

پیامبر(ص) و خاندان پاک او (ع) نیز روشن کنندگان قرآن هستند. چنانکه در این آیه بر آن استدلال شده است:

«و ما أرسلنا من قبلک إلا رجالاً نوحی إلیهم فسئلوا اهل الذکر إن کنتم لاتعلمون بالبیّنات و الزبر و أنزلنا إلیک الذکر لتبیّن للناس ما أنزل إلیهم و لعلّهم یتفکرون»نحل/ ۴۳ـ۴۴

(پیش از تو تنها مردانی را فرستادیم که بر آنها وحی می‏کردیم، سپس از یادآوران بپرسید اگر آیه‏های روشن و کتابها را نمی‏دانید. ما یاد را بر تو فرستادیم تا آنچه بر مردم فرود آمده برای آنها بیان کنی، شاید بیندیشند.)

‌● اهمیّت نظرات انتقادی در بحث الفاظ از اصول فقه

در اینکه در «دلالت» باید میان «عنوان» و «معنون»، رابطه‏ای باشد، جای گفتگو نیست، ولی مقالات و بررسیهای علمی پیشنهاد می‏کنند تا آنجا که ممکن است موضوع بحث و نتیجه تحقیقات شفاف باشد، تا وظیفه دانش پژوهان و محققان در رسیدن به خواسته‏هایشان یعنی مطالعه مستقیم عنوانها و درک خلاصه بحث در یک عبارت روشن باشد. این همان چیزی است که آن را «جمله طرح» (Thesis sentence)می‏نامند. در پرتو این مقوله، در عنوان این مقاله کوشیده‏ایم به این نکته اشاره کنیم که نظرات انتقادی و ارزش گذاری را در آن جای داده‏ایم. نگارنده می‏خواهد اصول فقه را به عنوان یک علم اسلامی بزرگ و مهّم معرفی کند که ناقدان نه تنها نمی‏توانند موضوعات و مسائل و اصطلاحات آن را در یک مقاله کوچک مانند این نوشتار نقد کنند، بلکه حتی قادر نیستند به بخشها، فصول و عنوان مسائل آن نیز اشاره کنند. به همین دلیل، ما سخن را بر نقد «مباحث الفاظ» متمرکز کرده‏ایم که دامنه وسیعی از نظر ادلّه، دلالتها و مسائل مرتبط با آن در علم معاصر دارد. در پیشگفتار نیز در سایه مکتب شهید صدر به آن پرداختیم تا نگرشها و نظریات گوناگونی را که مدرسه اهل بیت(ع) در زمینه‏های گوناگون بیان کرده است «تعریف» کنیم. مکتب این اندیشمند و فیلسوف نابغه و فقیه توانا، یکی از سبکهای نوگرایی معاصر در فقه دامنه‏دار اسلامی است، که در حقیقت، «فقه زندگی» اصیل است. سپس مقاله خود را با نکاتی توحیدی و در سایه علم کلی دلالت توحیدی(general unitheical semantics) به‏پایان برده‏ایم که در بررسیهای زبانی و معرفتی کلی آنها را پذیرفته‏ایم، و به صورتهای گوناگون بابررسی متون دینی برابر با این نظریه (The unitheical study of Religious texts)یا بهتر بگوییم مطالعات تفسیری و نقد و ارزشیابی این نظریات از دید هرمنوتیکی و مباحث الفاظ که موضوع اساسی زبان و با اصول فقه مشترک هستند و نیز با دیگر علوم مرتبط با علم دلالت پیوند دارند، به گونه‏ای که فقیه جامع و اصولی برجسته یا زبانشناس جستجوگر نمی‏تواند آنها و اصطلاحات و فنون مربوط به آنها را نادیده بگیرد. هرچند برخی از فقها و اصولیون در مبادی (پیش نیازهای) اصول فقه و نه در متن آن، یا در «مقدمات» به آن پرداخته‏اند. یا در «بخشهای نخستین» و مقدماتی کتب خود به صورت مفصل بدان پرداخته‏اند. به ویژه میراث فقهی شیعه از این جهت سرشار است و «باب اجتهاد» را حتی در زمان ائمه معصوم(ع) به‏طور کامل گشوده است. امام صادق (ع) سخنی دارد که محتوای آن این است:

«دوست دارم در میان شیعیان خود کسانی را بیابم که به آنان فتوا دهد و مسائل دین را به آنان بیاموزد.»

ایشان همچنین تأکید می‏فرمایند که در هر زمان و مکانی به صورت (واجب کفائی) نیازمند مجتهدان عادلی هستیم که برای شناخت احکام دین به ویژه در مسائل نوظهور به مردم کمک کنند و وظیفه «مکلف» را در این رویدادها تعیین نمایند.

«فقیه مرجع» و «ولی فقیه» جستجوگر باید در «فتواها» و «احکام» خود به «ادلّه اصولی» چهارگانه یعنی کتاب، سنت، عقل و اجماع استناد کند؛ زیرا آنها ادّله محرز و منابع اصلی اصول فقه امامیه هستند، و یا اینکه به اصول فقاهتی چهارگانه دیگر یعنی استصحاب، برائت، تخییر و احتیاط استناد کنند که به عنوان «اصول عملی» نیز شناخته می‏شوند. مجموع این «عناصر مشترک» و «عناصر ویژه» به تعبیر شهید صدر۱۲ کار استنباط احکام شرعی از طریق بهره‏برداری از ادلّه و اصول ثابت با قطعیت اطمینان‏آور و حجّت رسا، صورت می‏گیرد. و شیوه کار این است که:

«الاصل دلیل حیث لادلیل»۱۳ (در جایی که «دلیل» نباشد، «اصل» جای آن را می‏گیرد)

ما نیز همواره پیرو دلیل هستیم. چنانکه به همین معنا حدیثی از اهل بیت (ع) رسیده است.

اینجاست که پیوند و تأثیر اصول فقهی و عناصر مشترک نظری «ادله» با عناصر ویژه عملی (اصول) فقاهتی صورت می‏گیرد، و دیگر نظریه با عمل در هم می‏آمیزد؛ زیرا هم ادّله فقهی و هم اصول فقاهتی می‏توانند احکام و دلالات آنها را ثابت کنند.

مهمترین این ادلّه و اصول، قرآن مجید و تنها مرجع آنهاست؛ زیرا متن کتاب خدا است که باطل در هیچ زمان بدان راه ندارد، و دست تحریف و جعل بدان نمی‏رسد؛ چرا که خداوند متعال، خود پاسداری از آن راتضمین و تعهّد کرده است:

«إنا نحن نزلنا الذکر و إنا له لحافظون»حجر/ ۹ (ما این یاد را فرو فرستادیم و به راستی که خود پاسدار آن هستیم)

پس ناگزیر باید این کتاب را به صورتی ژرف مطالعه کرد تا دلالتهای الفاظ و معانی و مفردات و ترکیبات آن در «آیات الاحکام» و دیگر آیات از متن مقدّس قرآن روشن شود. در این باره کتابهای جداگانه‏ای نوشته شده که عناوین اغلب آنها «آیات الاحکام» و مانند آن است. تعداد این کتابها بسیار و از جمله آنها در قرون اخیر تألیف شیخ جزایری نجفی و سید طباطبایی یزدی است. گذشته از این، روایات شریفی که از مکتب اهل بیت(ع) روایت شده است، متن کتاب را در پرتو «مکتب معصومین» که از نظر ما قرآن ناطق هستند، شرح می‏دهند. آنان قرآن ساکت را بیان و به شیوه ولایی دقیق و فراگیری آن را تفسیر می‏کنند؛ زیرا اهل بیت به درون خانه آگاه‏ترند و به قول عربها:

«اهل مکهٔ ادری بشعابها» (مردم مکه درّه‏های آن را بهتر می‏شناسند)

از آنجا که فقه امامیه با آن دید باز در قرون و حوادث و روزگاران مختلف در دامان آنان پرورش یافته و آنان علم اصول فقه را پدید آورده‏اند که پیوسته رو به گسترش و زایش و نو شدن است، فرموده‏اند:

«ما تنها باید اصول را به شما بیاموزیم و شما باید فروع را از آنها بگیرید».۱۴

همه ادلّه، دلالتها، اصول و فروع در نتیجه به زبان پاک وحی و متن مقدس قرآن باز می‏گردد. همه این بزرگواران بر «حجیّت ظواهر» اتفاق دارند، و احکام شرعی بر پایه آن استوار و فتاوای فقهی بدان مستند است، و «حکم»، همان حکم خدای حکیم و سخن همان سخن بزرگ اوست که باید آن را شناخت و بر پایه ضوابط و قواعد ثابت تفسیر و به دستور او عمل کرد؛ زیرا آن بزرگواران فرموده‏اند:

«اگر فقیه حکمی کند، به حکم ماست، و کسی که سخنش را نپذیرد گویا سخن ما را نپذیرفته و کسی که سخن ما را نپذیرد، گویا سخن خدای متعال را نپذیرفته است.»۱۵

«مباحث لفظی»، که در حقیقت بحثهای زبانی (چنانکه شیخ مظفّر به آن اشاره کرده است) و زبان‏شناسی هستند، در اصول فقه به صورت ابزاری با آنها برخورد می‏شود. «ابزاری بودن» اصطلاحی است که در کتابهای اصول فقه و «رساله‏های عملیه» مراجع تقلید بسیار آمده است.

زبان‏شناس آگاه باید بر پایه یک نظریه لغوی که آن را پذیرفته و یا خود آن را پرداخته (a linguistic theory) یا یک شیوه لغوی هماهنگ با آن (linguistic method)به میدان بیاید، و در پیاده کردن اصول و استدلال بر پایه آنها جهت‏گیری کند. به ویژه که زبانشناسی عمومی نوین (general linguistics)، نظریات زبانشناسی و شیوه‏های زبانی منسجم با آنها را در پرتو مکتبها و تکنیکهای نوین و هماهنگ و همسو غنی ساخته که اکنون جای گفتگوی پردامنه درباره آنها نیست؛ زیرا انقلابی در مطالعات زبانشناسی و معرفتی معاصر پدید آمده و اصطلاحات و نظریات آنها به همه علوم و فنون راه یافته است؛ چرا که همه آنها سرانجام باید به زبان خاصّی عرضه شوند و اصطلاحات ویژه‏ای داشته باشند، و در میان آنها نظریه زبانی توحیدی ما (unitheism) قرار دارد که در پیشگفتار بدان اشاره کردیم و از آن و شیوه‏ها و تکنیکهای آن بهره بردیم. این امر در بررسیهای دیگر زبانی و معرفتی نیز کاربرد دارد و برای آن اصطلاح (unitheical linguistics) را برمی‏گزینیم که با نظریات زبانشناسی معاصر همگام و همنام است. این علم زبانشناختی را «زبانشناسی توحیدی» نامیدیم؛ چرا که معتقد است همه زبانها به یک ریشه باز می‏گردند، و آن همان قواعد و اصول مشترک انسانی است که همواره پابرجا و ثابت است. مانند نیروی سخن گفتن (linguistic competence)که خداوند به انسان آموزش و توانایی داده و قرآن کریم آن را «بیان» می‏نامد و می‏فرماید:

«الرحمن علّم القرآن، خلق الانسان علّمه البیان»الرحمن/ ۱ـ۴ (خدای رحمان، قرآن را آموزش داد. انسان را آفرید و به او سخن گفتن آموخت).

این بیان یکی بیش نیست، هرچند در «زبانهای مختلف» آشکار می‏شود و ما در این‏باره، کتاب ویژه‏ای نوشته‏ایم، که در آن رابطه توحیدی (Unitheical relation)میان دالّ و مدلول، ظاهر و باطن، تنزیل و تأویل، حقیقت و مجاز، صورت و معنی، جسم و روح و دنیا و آخرت را با تفسیری عرفانی، شناختی و زبانشناختی بیان کرده‏ایم.

در اینجا به گونه‏ای فشرده به نظریات شهید صدر اشاره می‏کنیم. دیده شد که وی می‏کوشد، طرحی جانشین (alternative) برای کتابهای اصول فقه در مقطع سطح و خارج تهیه کند، و در مورد اصطلاحاتی که ابهام و اشتباه و پیچیدگی زبانی و فکری داشته، دست به «تعریف» و نوآوری زده است.

اشاراتی انتقادی و ارزشگذارانه بر اصول فقه به عنوان یک علم اسلامی اصیل داشته‏ایم، و اهمیت وظیفه‏ای را در چارچوب بحث و ارتباط آن با «ادلّه فقهی» و اصول فقاهتی برشمرده‏ایم.

نگرشی ارزشگذارانه و فراگیر بر مباحث الفاظ در اصول فقه، در پرتو مکتب شهید صدر و زبانشناسی توحیدی:

مباحث الفاظ در علم اصول فقه و دیگر علوم مرتبط با علم دلالت (semantics) از نظر اهمیّت و جایگاه مناسب و نقش مهمی که در رسانیدن معانی و پیامها دارد، بسیار جدّی گرفته شده و از نظر کمیّت و کیفیت، در صدر بررسیهای غنی و سرشار اصولی قرار دارد؛ زیرا همواره در آغاز بحثهای اصول و پیش‏درآمد کتابهای بزرگ و فراوان می‏آید و مانند پیش نیاز و پایه و اصول زیربنایی یا پیش‏درآمد و مقدمه آن از همان آغاز پیدایش این علم به دست دو امام بزرگوار باقر و صادق (ع) بوده است و تحوّل آن به قلم شاگردان و یاران ایشان در طول عصرها و نسلها صورت گرفته و رشد و انشعاب و تکامل و تجدد و نشاط و پویایی عظیم آن نیز بر پایه همان سنگ بنای آن دو امام بزرگوار ــ چنانکه شیوه پدران آنها در پایه‏گذاری علوم اسلامی بوده‏است ــ۱۶ ادامه دارد.

از آن بزرگوارن نقل شده است که فرمودند:

«بر ماست که اصول را بیان کنیم و بر شماست که فروع را از آنها به دست آورید»۱۷

نویسنده «اعیان الشیعه» درباره نقش امام صادق (ع) در پایه‏گذاری این علم سخن گفته است و آورده است:

«پاسخهای آن حضرت به پرسشهای گوناگون در فقه و علوم دیگر را در کتابهای بسیار گردآوری کردند و مسائل اساسی علم اصول فقه را از او فراگرفتند و از پاسخهای آن حضرت به پرسشها، چهارصد نوشتار فراهم آوردند که به «اصول»۱۸ شناخته می‏شود.»

اصولیون نیز بحث «الفاظ» را بسیار بزرگ شمردند و تا آنجا که اندیشه پربار اصولی آنان اجازه می‏داد، آن را گسترش دادند و با بررسی و ژرف نگری، بخشهایی را بر آن افزودند و به دسته‏بندی و ساماندهی آن پرداختند، تا آنجا که در دقت و تحقیق کار را به آخر رساندند و هر گونه توانایی خود را «ابزار» و «شیوه‏ای» ساختند که با آن به هدف عالی خویش یعنی «شناخت احکام شرعی و ادله و معانی تکلیفی آن» برسند، و در این راه هیچ کوتاهی نکردند. به ویژه، چون از زمان معصوم دور بودند و در روزگار «غیبت کبری» به سر می‏بردند، اگر به حوادث و مسائل تازه‏ای برمی‏خوردند، چنین می‏کردند. در روایتی از امام زمان(ع) نقل شده است که:

«در رویدادهای پیش آمده به راویان احادیث ما مراجعه کنید؛ زیرا آنان حجّت من و من حجّت خدا هستم.»۱۹

بدین ترتیب که این راویان درستکار، از بحث الفاظ به عنوان «ادلّه نقلیه» همانند «ادلّه عقلیه» استفاده می‏کنند و از مجموع آنها، فقیه یک بهره‏برداری اجتهادی می‏کند و به کار «استنباط حکم شرعی» می‏پردازد. این کار، با ژرف‏نگری در دلالتهای متون شرعی در قرآن و سنت پیامبر (ص) و اهل بیت (ع) انجام می‏شود و او تمام کوشش خود را به کار می‏برد تا در حکم شرعی به «گمان» برسد، و این کار را با جستجو در چهار منبع حکم شرعی (کتاب، سنت، عقل و اجماع) یا مراجعه به اصول فقاهتی چهارگانه (برائت، استصحاب، تخییر و احتیاط) که در رتبه بعد از چهار منبع اصلی هستند، انجام می‏دهد، تا حکم را ثابت کند. قرآن، نخستین منبع اوست، و دیگر منابع به آن باز می‏گردد و در «فتوی» دادن بر قرآن تکیه می‏کند. لازم نیست همه گرد هم آیند؛ چرا که قضیه در اینجا «مانعهٔ‏الخلوّ» است نه «ما نعهٔ الجمع»، ولی اگر همه با هم گردآیند، سودمندتر و پایدارتر است.۲۰

این ادلّه لفظی، در کنار «ادله عقلی»، ابزار کار مجتهد و سلاح فقیه در کاربرد «ملکه مقدس اجتهاد» و «حجت» ارزشمند او در فتواهای خویش است. چنانکه مقلّدان او نیز «فتاوای» مجتهد را در عمل «حجت» خود می‏دانند؛ زیرا مکلّف، یا مجتهد است و یا مقلد یا محتاط. احتیاط را جز اندکی از مردم نمی‏شناسند. عمل بر پایه آن به خواست خدا «مُجزی»۲۱ (بسنده) است و تکلیف را از دوش انسان برمی‏دارد. مجتهد اگر به حق برسد دو پاداش دارد و اگر اشتباه کند یکی؛۲۲ زیرا تا جایی که توانسته است کوشش کرده است.

«لا یکلف اللّه‏ نفسا إلا وسعها»بقره/ ۲۸۶ (خداوند هیچ جانی را جز به اندازه توان آن تکلیف نمی‏کند)

در منظومه آمده است:

فی طلب الظن بحکم شرعی الاجتهاد هو بذل الوسع

بذلک المعنی لدی الاخبار او مطلق الحجهٔ و هو جار

فی الفقه لایمکنه أن ینکره۲۳ إذا التماس الحجهٔ المعتبرهٔ

(اجتهاد، به کار بردن توانایی برای رسیدن به حکم شرعی یا مطلق حجت است و آن به همین معنی در نظر اخباری پذیرفته است؛ زیرا جستجوی حجت ارزشمند در فقه را نمی‏تواند انکار کند.)

چنانکه اصطلاح «مباحث الالفاظ» در متون دینی و اخبار روایت شده، یکی از اصطلاحات ژرف و دقیق است که معمولاً اصولیون در تفسیر مسائل و موضوعات آن به هنگام بررسی «مفردات و ترکیبها» دچار اختلاف می‏شوند و در آغاز بحثها و کتابهای خود «دلالتها» ، «دالّها» و «مدلولهای» آن را در «وضع» ، «واضع» ، «موضوع» و «موضوع له» بررسی می‏کنند. یا اینکه بخشهای جداگانه‏ای را در آغاز به آن اختصاص می‏دهند، و اینکه آیا «وضع» این واژه، «تعیینی» است، یا «تعیّنی»؟ آیا دلالت آن «حقیقی» است یا «مجازی»؟ از کدام قسم است؟ جامد است یا مشتق؟ انواع مشتقّات و دلالتهای آنها چیست؟ اصطلاح اسم و معانی اسمی چیست؟

مقصود آنها از معانی اسمی، جز آن چیزی است که لغوی یا نحوی در نظر دارد. در اینجا گاه دانش‏پژوه دچار اشتباه می‏شود؛ زیرا مقصود آنان «هم اسم و هم فعل» است، که در برابر «معنای حرفی» قرار دارند، و اینکه چنانکه مشهور است آیا در حروف معنای مستقل وجود دارد و یا وابسته به دیگری است؟ آیا دلالت «مِن» (از) به معنای «ابتدا» و مصدر است یا به معنای «مبتدا» (آغاز)؟ و مشتق و دیگر بحثهای لفظی که در آنها معانی و دلالتها بسیار گوناگون هستند.

دکتر محمد علی‏الحسینی

عباسعلی براتی

پاورقیها:

۳۰- دیوان الشریف الرضی، ج ۲ ص ۱۰۷.

۲۳- امالی هادی، ص ۲۴۶.

۱۶- ر.ک: مقدمه کتاب «تأسیس الشیعهٔ لعلوم الاسلام» سید حسن صدر.

۱۹ امالی الهادی، ص ۱۲۹.، و در برخی روایات آمده است: «و آنها حجت من بر شما».

۱۱- ر.ک: مجلّه «قضایا اسلامیهٔ معاصرهٔ»، شماره ۶، ص ۱۳۴.

۱۴-همان، ص ۲۵۴.

۱- برای شرح و توضیح بیشتر این مطلب ر.ک: علم اللغهٔ التوحیدی، ص ۱۵ به بعد (نظریات فی علم اللغهٔ الدیث، تهران، ۱۹۹۷ م.)

۱۰ـ ر.ک: مجلّه «قضایا اسلامیهٔ معاصرهٔ»، شماره ۶، در موضوعات مختلف.

۱۵- همان، صص ۲۲۸-۲۲۹.

۱۳- ر. ک: امالی «الهادی»، ص ۳۰.

۱۸- عاملی، اعیان الشیعه، ج ۱، ص ۶۶۵؛ دارالتعارف، بیروت.

۱۲- ر.ک: «دروس فی علم الاصول» ج ۱ ص؟؟؟ چاپ قم ۱۴۱۰ ه•• .

۱۷- ر.ک: تقررات مرحوم استاد و پدر ما در امالی الهادی، ص ۲۵۴، چاپ بیروت، ۱۹۷۵. ما این کتاب را در زمان زندگی ایشان گردآوری کردیم و به نام ایشان (سید هادی الحسینی التبریزی) به چاپ رساندیم.

۲۲- در تهذیب الخواص نوشته ابن منظور در مادّه «خطا» آمده است، که ما آن را به عنوان یک لغت‏نامه انتقادی با یک مقدمه مفصل و مطالعات تطبیعی برای رسیدن به درجه دکتری از دانشگاه سنت اندروز بریتانیا مورد تحقیق قرار دادیم. علی علیه السلام نیز همین را در نظر داشته که می‏فرماید: اگر قاضی تلاش خود را به کار برد ولی اشتباه کند، یک پاداش دارد.

۲۵- ر.ک: مقدّمه این دو کتاب و انگیزه تألیف آنها.

۲۹- سید شیرازی، اصول، مباحث الفاظ، ج ۱، صص ۱۶-۱۷.

۲۸- مظفر، اصول‏الفقه، ص ۱، به منزله طرّه کتاب.

۲۷- شهید صدر، دروس فی علم الاصول ص ۱۹.

۲۰- همان، ص ۳۰.

۲۶- همان.

۲۴- ر. ک: کتابهای «المعالم الجدیدهٔ» و «دروس فی علم الاصول» نوشته شهید صدر به ویژه بخشهای پیشگفتار. تا از این راه به نقدها و ارزشیابی‏های شهید صدر پی ببرید.

۲-ر.ک: متن همین مقاله تحت عنوان «چارچوب بحث.»

۲۱- این جمله و مانند آن در آغاز «رساله‏های عملی» مجتهدین مرجع با امضای آنها می‏آید.

۳۱- شیخ مظفر، اصول الفقه، ج ۱ ص ۸.

۳۴- رازی، مختار الصحاح، مادّه لفظ، ص ۶۰۱، چاپ دارالعلم، بیروت.

۳۶- بدوی، المنطق الصوری، ص ۱۸، قم، ۱۳۶۸ ه•• .

۳۳- همان، ص ۳۳.

۳۵- دکتر الحسینی، دراسات و تحقیقات، صص ۱۰۵-۱۰۶، دارالتراث الاسلامیهٔ، بیروت، ۱۹۷۴ م.

۳- مغنیه، تفسیر الکاشف، ج ۵، ص ۴۳۷، و راز آن گسترش در گوینده است نه در گفتار.

۳۷- همان، ص ۱۹.

۳۲- شهید صدر، دروس فی علم الاصول، ج ۱، ص ۲۷.

۴- ر. ک: معانی واژه scripture در فرهنگ cassell، تحت عنوان.

۵- ر.ک: مقاله ما درباره ترجمه در سایه نظریه توحیدی در مجله التوحید، شماره ۴۳، ص ۱۲۶، تهران ۱۹۸۹ م.

۶- ر.ک: کتاب شهید صدر با همین نام.

۷- ر.ک: فرهنگ انگلیسی کاسل "cassell"، واژهhermenutics ص۵۴۸.

۸-المیزان، ص ۱۰

۹- ر. ک: علم اللغهٔ التوحیدی، ص ۱۸.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.