دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا

ادبیات به مثابه امر اجتماعی


ادبیات به مثابه امر اجتماعی

احمد شاملو در گفت وگویی با مجله دنیای سخن شماره ۲۵, اسفند ۱۳۶۷ در برابر پرسشی پیرامون ارتباط شعر با تحولات اجتماعی و سیاسی و نظریه یی مبتنی بر اینکه «در این دو دهه اخیر, تحولات اجتماعی و نوسانات سیاسی آنقدر پیاپی بوده که مجالی برای راهیابی به اعماق شعر وجود نداشته», با بیان اینکه این حرف سوال عجیبی برای او پیش آورده, می گوید

احمد شاملو در گفت‌وگویی با مجله دنیای سخن (شماره ۲۵، اسفند ۱۳۶۷) در برابر پرسشی پیرامون ارتباط شعر با تحولات اجتماعی و سیاسی و نظریه‌یی مبتنی بر اینکه «در این دو دهه اخیر، تحولات اجتماعی و نوسانات سیاسی آنقدر پیاپی بوده که مجالی برای راهیابی به اعماق شعر وجود نداشته»، با بیان اینکه این حرف سوال عجیبی برای او پیش آورده، می‌گوید: «آیا واقعا شاعر می‌تواند تا آن حد از تحولات و نوسانات اجتماعی یا سیاسی برکنار و با آن بیگانه باشد که در صورت سرعت گرفتن روند آن تحولات مجال پیدا نکند به اعماق شعر دست پیدا کند؟ یعنی شاعر می‌تواند برای متناسب کردن شعر خود منتظر آرام شدن آهنگ تحولات اجتماعی و سیاسی بماند تا بعد، سر فرصت ببیند آن تحولات را چگونه می‌شود در شعر منعکس کرد؟ من برعکس، معتقدم ناقوس چنین تحولاتی ابتدا در شعر و ادبیات به صدا درمی‌آید.

شعر به دنبال قافله حرکت نمی‌کند، نه شعر، نه ادبیات، نه هیچ هنر دیگری. البته تحولات اجتماعی و سیاسی می‌تواند اشتباه‌آمیز یا واپسگرایانه باشد اما هنر پوپولیستی چیزی بی‌ارزش در حد یک وسیله تبلیغ سیاسی است. من هنر را فقط مبلغ حقیقت می‌شناسم و تنها از این لحاظ است که می‌تواند در نهایت سنجیدگی پیشرو باشد. هرچیز جز این فریب و دغلکاری است». پاسخ شاملو دارای نکات مهمی است که توجه به آنها می‌تواند تکلیف برخی چیز‌ها را روشن سازد.

شاملو نه‌تنها تردیدی در حضور و نقش اجتماع و سیاست در ادبیات ندارد، بل از حضور و دخالت ادبیات در وضعیت اضطراری نیز دفاع می‌کند و برای پرداختن به رخداد‌های اجتماعی و سیاسی در متن اثر ادبی منتظر آرامش و ثباتی که «سر فرصت» به وجود می‌آید نمی‌ماند. می‌توان گفت او با وصل کردن اثر هنری و ادبی به حقیقت به دنبال ادبیاتی رهایی‌بخش است، اما امروز غالب نویسندگان و شاعران، نه تنها وقعی به آنچه پیرامونشان در جریان است، نمی‌نهند و حتی با افتخار می‌گویند که فرصتی برای شنیدن اخبار روز و خواندن روزنامه‌ها ندارند، بل حتی ادبیات را از اساس چیزی جدا از سیاست، فلسفه، تاریخ و جامعه می‌دانند و هویتی یکسر جدا برای آن قایلند، یا در بهترین حالت ارتباط ادبیات با مقولات دیگر را از نوع بازخوردی یا واکنشی به حساب می‌آورند. تلقی آنها از ادبیات به مثابه یک امر تخصصی است که فقط باید به حوزه مورد تخصص خود – شعر و داستان- بپردازد و در حوزه‌های غیرتخصصی که به آن مربوط نیست دخالتی نکند.

در این صورت ادبیات نمی‌تواند ارتباطی دیالکتیکی با جامعه برقرار سازد و در بهترین شکل فقط می‌تواند به یک رخداد سیاسی و اجتماعی واکنشی منفعلانه نشان دهد. به عبارت دیگر ادبیات از دخالت در نظم نمادین عاجز می‌ماند و نمی‌تواند به مثابه آگاهی جمعی به دخالت در اجتماع بپردازد. در این میان همان ادیبانی که ادبیات را چیزی تخصصی به حساب می‌آورند، وقتی اثر تخصصی‌شان توسط مردم غیرمتخصص دیده و خوانده نمی‌شود، طلبکارانه از درک نشدن توسط عوام سخن می‌گویند.

آنها ادبیات را امری قدسی می‌دانند که باید از هر گونه امور گذرا و دم‌دستی به دور باشد و پرداختن و بها دادن به اتفاقات روزمره اجتماعی را توهین به ساحت مقدس ادبیات می‌دانند. این نگاه معتقد است شعر و داستان از عالمی دیگر به نویسنده و شاعر الهام می‌شود و از این رو اعتقادی به تولید ادبی به مثابه یک امر اجتماعی ندارد، اما از قضا همین تصوری که ادبیات را جدا از اجتماع می‌داند، خود دارای سویه‌یی ایدئولوژیک است که درپی محدود‌سازی ادبیات در حوزه تنگ وکوچک شخصی و فردی است. به این اعتبار باید گفت مساله این نیست که ادبیات باید در خدمت امر والا یا ایدئولوژی به اصطلاح رهایی‌بخش باشد، مساله این است که ادبیات در خدمت ایدئولوژی هست و حال باید از چنگ آن رها شود.

شاملو در ادامه همان مصاحبه می‌گوید: «در نظر من، هنرمندان و دولتمردان، هر دو سیاست به کار می‌زنند با این تفاوت که دولتمردان معمولا نیتی را پنهان می‌کنند که کوشش هنرمندان صرف لو دادن آن می‌شود». شاید در نظر بسیاری «لو دادن» نیت‌های پنهان نظم مسلط، به دور از شأن و منزلت ادبیات و هنر باشد اما آنچه شاملو می‌گوید بسیار شبیه به آن چیزی است که ادوارد سعید «حقیقت‌گویی به قدرت» می‌داند. ادوارد سعید روشنفکر را پدید آورنده زبانی می‌داند که به وسیله آن حقیقت را در برابر قدرت بازگو می‌کند. حال آن نگاهی که می‌کوشد ادبیات را از هر چیزی تهی سازد و به یک علم یا شاخه تخصصی بدل سازد، می‌تواند مورد تردید واقع شود. امر سیاسی یا به نوعی تعهد اجتماعی یک امر بیرونی نیست که بر ادبیات تحمیل شود، بل ادبیات و اساسا هر چیز دیگری در همین زمینه اجتماعی و سیاسی است که ساخته و تولید می‌شوند و حال ادبیات می‌تواند به جای فرار از این زمینه موجود، با اتصال به شکاف‌های موجود در بستر اجتماعی تولیدش، از مرزهای آن فراتر رود. به بیان سعید «سیاست در همه جا حضور دارد. از شر آن نه می‌توان با پناه بردن به حوزه هنر و اندیشه ناب نجات یافت و نه با پناه بردن به حوزه عینیت بی‌طرفانه یا نظریه استعلایی در امان ماند.

روشنفکران از آن زمانه خویشند و با سیاست توده‌گیر نظام تصویر‌سازی که در صنعت اطلاع‌رسانی یا در رسانه‌ها تجسم یافته است، به پیش رانده می‌شوند و تنها وقتی می‌توانند در برابر این نظام ایستادگی کنند که صحت تصاویر، گزارش‌های رسمی و توجیه‌های قدرت را که از سوی رسانه‌های بیش از پیش نیرومند منتشر می‌شوند، مورد تردید قرار دهند- و نه فقط رسانه‌ها مشمول این حکم هستند، بلکه تمام گرایش‌های فکری نیز که در پی حفظ وضع موجود‌ند و همه چیز را در چشم‌انداز مجاز و قابل قبول واقعیت موجود نگه می‌دارند، چنین هستند». (نشانه‌های روشنفکران، ادوارد سعید، محمد افتخاری، آگه، ۸۳) مساله این نیست که ادبیات باید سیاسی باشد یا لزوما بازتابنده وقایع اجتماعی اطرافش، مساله این است که ادبیات نمی‌تواند خارج از بستر و محدوده اجتماعی که در آن تولید می‌شود وجود داشته و از این رو نمی‌تواند ادعا کند که یک کنش صرفا زبانی یا زیباشناختی است؛ چراکه زبان به مثابه عنصر برسازنده کنش ادبی، از پیش یک امر اجتماعی است که در حوزه اجتماع و سیاست بازتولید و توزیع شده است.

امیرحسین پارسا