پنجشنبه, ۲۵ بهمن, ۱۴۰۳ / 13 February, 2025
غنای قرآن
هر چند موضوع اصلی سخن اینجانب غنا و سرشاری واژههای قرآنی و ذو وجوه یا متعددالمعانی بودن كلمات آن است ولی بی فایده نیست، قبلا به چند مطلب زیربنایی اشاره كرده باشم.. خدا منهای آفرینش مساوی استبا خدای ناقص یا بالقوه، یا نجار بی چوب و اره و ابزار و كاتب بی قلم و دوات و نوازنده بی آلت نوازندگی; انسانی منهای خدا - یعنی مجموعه ارزشهای مثبت از قبیل ایمان، خیر، زیبایی، توانایی، دانائی، عدالت، آفرینندگی و غیره - مساوی استبا پریشانگرد یا .CHAOS این كه عدهای ایمان را نوعی فریاد یا به عبارتی شاعرانهتر، فریاد و ناله و عجز بشر توصیف كردهاند، این تعریف نیز چندان رسا نیست; زیرا ایمان به شخص است نه به شییء. واژه ایمان از ریشه عبری «امان» میآید و به معنی اطمینان و آرامش است. ما به آنگاه ارزشهای مثبتی را ارائه میدهد كه حداقل آن مردانگی و دهش یا صلاحیت و كارآئی و حد كمال آن، خدا گونگی است.
گو اینكه انسان میتواند با اندیشه خود به حضور پروردگار پی برد، با این همه یقین وی كلی و اجمالی نیست، چرا كه عقل تنها چیزهایی را درك میكند كه ذو اجزا و مكانی زمانیاند و حال آنكه خدا از این سه بیرون است. اگوستین قدیس در كنار دو حكم منكران و مؤمنان یعنی Non credo quia absurdum ایمان ندارم چرا كه همه [بی ارتباط منطقی] پوچ است.
و ایمان دارم گو اینكه پوچ است. Gredo qua absurum معتقد است [نخست] ایمان آورم تا [كمكم] بشناسم Gredo ut intlligam یعنی تدریجا قادر به شناختشوم و به عبارت دیگر ایمان من، مرا آماده میكند تا حقایق را بهتر بفهمم. در تعریف اگوستین قدیس این لطیفه نهفته است كه من هنوز عقلم درست قد نمیدهد كه بفهمم جهان آش در همجوشی استیا نه، پوچستان استیا جنگل مولا، ولی با ایمانی كه به شخص آفریننده دارم كمكم میكوشم تا به آن مقام برسم كه مثل حافظ پس از طی مراحل خیامی (جهان و كار جهان جمله هیچ در هیچ است) بگویم: «نیست در دایره یك نقطه خلاف از كم و بیش» اكثر مردم در خدای دانشمند Dieu Savant تردیدی ندارند، بلكه دو دلی آنها درباره خدای عادل Dieu juste است. در قرآن هرچند واژه عادل نیامده ولی به صراحت آمده است كه ان الله یامر بالعدل و الاحسان و نیز به اجرای «قسط - عدالت اجتماعی و اقتصادی - ترغیب شده و خداوند خود را از ظلم مبرا دانسته است.
اما اگر عدهای از ایمان اكراه میورزند، قطعا انگیزه آنها رفاهطلبی و بیبند و باری و تمایل به لگام گسیختگی و آزادی بی حد و مرز در سیراب كردن خواستهای نفسانی و غرایز شهوانی است. سوء تفاهم دیگری نیز برای گروهی پیش آمده است كه مذهب را نوعی خط مشی اتكالی پنداشتهاند و حال آنكه انسان نماینده خدا گونهای استبر روی زمین و مظهر تمام صفات و اسماءالهی و از جمله اسم الله المختار است.اما اینكه برخی میگویند چرا پارهای اشخاص یا اقوام به اشیاء ایمان دارند، در پاسخ گوییم در حقیقت كسی به شییء ایمان ندارد، بلكه ممكن است از نظر «انتقال عاطفی» یا «جانبدار پنداری» نوعی دلبستگی نسبتبه فلان شییء پیدا كند، نظیر بوئیدن و بوسیدن لباس و مایتعلق معشوق از دست رفته یا سفر كرده یا تكریم آرامگاه فلان شاعر یا نابغه... بهر حال ایمان نیز - كم و بیش - فرع شناخت است و اگر تعبد گونه باشد بنیان و دوام استواری ندارد و چون مریدی است كه به فوقی میآید و به سوتی میرود. نكته زیربنایی دیگری كه گفتن آن در مورد پیامبر اسلام (ص) ضرور مینماید، رفع این شبهه است كه برخی پیامبر (ص) راچون داستاویسكی مبتلا به بیماری صرع یا Epileasie دانستهاند، با اینكه بیماری صرع با فراموشی همراه است ولی پیغمبر هیچگاه در حین وحی دستخوش فراموشی نشده است و یاران او بسیار كنجكاو بودهاند تا پیامبر را در حال وحی مشاهده كنند. رسول گرامی در حین وحی ردا بر سر میكشیده و چهرهاش عرق میكرده است و گویند گاه ناقهای كه بر آن سوار بوده و به زانو در میآمده است! آنچه مسلم مینماید «وحی» نوعی حالت ثانوی etal second است و بعید نیست كه «الهام» نوعی مرتبه نازل از وحی باشد. فرق نوع دوم با نخستین در آن است كه در الهام اشتباه فراوان ولی وحی راستین است و چون از مصدر ربوی سرچشمه میگیرد خالی از اشتباه است.
در تایید مطلب مزبور و موضوع بحثخاطرنشان میكنم كه چون كتاب تورات در طی چند هزار سال بسیار دستكاری شده و تصرفات شخصی و فرقهای در آن صورت گرفته، ملاحظه میكنیم كه در آن اشتباهاتی رخ داده كه در قرآن وجود ندارد. مثلا در ماجرای یوسف مشاهده میكنیم كه تورات همه جا میگوید قال الفرعون ولی قرآن میفرماید قال الملك. حال ببینیم كدامیك درستتر میگویند؟ طبق تحقیقات مصرشناسی معلوم میشود كه در زمان یوسف فراعنه از كشور مصر رانده شده بودند و خاندان Hyksoss بر این مرز و بوم حكومت میكردهاند كه عربها به ایشان رعاهٔ و ما خانواده شبانان میگوییم ولی در زمان موسی (ع) (معاصر رامسس دوم) باز فراعنه بر مصر مستولی شدند. در همین سوره دوازدهم از قرآن باز میبینیم كه بر عكس تورات كه میگوید برادران یوسف از كنعان (فلسطین و فینیقیه) با الاغ به مصر آمد و شد میكردند (و فراموش نكنیم كه پایتخت مصر در آن روزگار تب بوده نه قاهره امروز) و این خود مسافتی طولانی بوده كه در نور دیدن آن با الاغ مقدور نبوده و معقول همان است كه طی مسافت مزبور به گفته قرآن با كاروان شتر صورت گیرد. مثال بارز دیگری از ذو وجوه بودن واژههای قرآنی آیه۹۳ از سوره یونس است: فالیوم ننجیك ببنك لتكون لمن خلفك آیهٔ: معنی آیه آن است كه ما ترا با زره طلائیتبسوی بلندی (زمین سر بالا و فلات) پرتاب میكنیم تا عبرت و نشانهای برای آیندگان باشد. در این آیه بدن علاوه بر تن به معنی زره طلایی است و فعل «ننجی» از ریشه «نجوه» به معنی فلات و سرزمین بلندست.
واژه غابرین در مورد همسر لوط مكرر در قرآن ذكر شده و آنرا بر جای ماندگان ترجمه كردهاند ولی مخفی نماند كه در باران گوگردی یا احتمالا انفجار اتمی دو شهر «سدوم» و «عاموره» احتمال قوی دارد كه زن لوط كه عقب مانده بود تبدیل به مواد معدنی و خاكستر شده باشد و در اینجا غابر از ریشه «غبراء» به معنی خاكستر است و سرشاری و غناء و دو پهلو بودن معنی واژه مزبور را میرساند.
گاهی واژه مورد گفتگو محتاج به دقتبیشتری است و باید ریشه آن را مورد توجه قرارداد مثلا در آیه۹۹ از سوره بقره: ای كسانی كه ایمان آوردهاید! بگویید: «راعنا» و مگویید «انظرنا»! در اینجا واژه راعنا - آنهم بگونهای كه یهودیها آنرا در دهان خود میچرخانیده و به تلفظ در میآوردهاند دشنام است و به معنی پلید و خبیث و بد میباشد و تا كنون مفسران عنایت كافی به معنای آن نكردهاند همچنین است، معنی شیطان از ریشه عبری به معنای دشمن (شاطان) كه در یونان Satamos و در حبشی Satanas است و موسعا به معنی force centrifuge و وجهه ادباری هر چیز و در احادیثبه معنی منشا فساد ( میكرب و منبع آلودگی) آمده است.
و نیز اگر كلمه سبح را بدون تشدید بخوانیم به معنای شنا كردن است، نظیر «كل فی فلك یسبحون» یعنی هر ستاره در مدار ویژه خود شناور است و اگر بصورت مشدد بكار رفته باشد به معنی تنزیه و تسبیح و نیایش و احیانا هماوازی و پژواك صداست. (در مورد داوود)واژه جن به منی موجود نامرئی و «پنهان زیستان» است و در سوره نمل و اشاره قرآن به اینكه برای سلیمان ظروف بزرگ از مس و مفرغ میساختهاند از ریشه janana به معنی اندیشنده (در زبان سانسكریت) آمده و جماعتی مهندس بودهاند كه از نظر دیانت مقید به مذهب حضرت سلیمان نبودهاند، ولی در كار خود تخصص داشتهاند و فردوسی در شاهنامه گوید:
تو مر دیو را مردم بدشناس كسی كو ندارد زیزدان سپاس هر آنكو گذشت از ره مردمی ز دیوان شمر مشمر از آدمی به سنگ و به گچ «دیو» دیوار كرد به خشت از برش هندسی كار كرد.
محمدمهدی فولادوند
مترجم قرآن و عضو انجمن نویسندگان و شعرای فرانسه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست