جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تصویری از زندگی ناصرشهابی جانباز جنگ


تصویری از زندگی ناصرشهابی جانباز جنگ

ناصر شهابی جانبازی ست نابینا که چشمان خود را در جنگ ایران و عراق به سبب اصابت گلوله در جبهه ی هورالعظیم از دست داد در این زمان او ۱۷ ساله بوده که به خاطر اسلام و کشورش به جنگ اعزام شده بوده است

ناصر شهابی جانبازی‎ست نابینا که چشمان خود را در جنگ ایران و عراق به سبب اصابت گلوله در جبهه‎ی هورالعظیم از دست داد. در این زمان او ۱۷ ساله بوده که به خاطر اسلام و کشورش به جنگ اعزام شده بوده است. پس از نابینا شدن ازدواج کرده و همسرش از جمله کسانی‎اند که خدمت به افرادی چنین را ارزش والایی می‎داند. او زندگی‎اش را وقف نگاه‎داری از همسر جانبازاش می‎کند و صاحب دو دختر است. مردم که او را غالبا از پشت عینک آفتابی‎اش می‎بینند، چیزی از پس زمینه‎ی زندگی او نمی‎فهمند. رفت و آمدهای اجتماعی او تحت تأثیر جانبازی‎اش روز به روز به کم‎ترین کاهش می‎یابد. او به دلایل اعتقادی‎اش به این کاستی‎ها هیچ اعتراضی ندارد و به همین عینک آفتابی قناعت می‎کند. بدین ترتیب، حماسه‎ی جنگ پشت این شیشه‎ی رنگی برای ابد پوشیده می‎ماند.

دختر بزرگ او که به سن بلوغ رسیده است تصویری از خاطرات جنگ پدرش را بر اوراق ذهن‎اش سپرده است.و این اوراق در لابه‎لای زندگی پس از جنگ بخار می‎شوند. روزنه‎ای که از چارچوب آن خانه به متن زندگی دیگر هم سن و سالان‎اش بتابد به سختی دیده می‎شود.

هشت سال جنگ ایران و عراق اگر که در فضای سیاسی قابل بررسی‎ست، تلفات انسانی و بحران اجتماعی هم در برداشته است. این بحران اجتماعی غالبا پس از جنگ نمود دارد و گاه موارد لاینحلی به چشم می‎خورد. جدای از تحلیل‎های سیاسی و تلفات اقتصادی برای این دو کشور، می‎توان تبعات انسانی پس از جنگ را مورد کنکاش قرار داد. به کار بردن گناه‎کار اصلی و مسبب این موارد چیزی نیست که روشن‎گر گزارش‎های انسانی باشد. کاستی‎ها و تخریب‎های روانی پس از جنگ جای چون و چرای زیادی دارد. باید روی این موضوعات کار زیادی انجام گیرد تا از ژرفای این تخریب‎ها کاسته شود.

ناگفته پیداست که تحلیل چند و چون کاستی‎ها و تخریب‎ها به معنی اعتراض جنگ‎زدگان یا جانبازان نیست. چه بسا آنان تحمل چنین فضای نابرابر برای خود را به گردن گرفته‎اند. و این مهم‎ترین و پوشیده‎ترین بخش تحلیل‎ها باید باشد. دم برنیاوردن آنان از بابت اعتقادات شخصی‎ست و آن نیز از بابت آماده نبودن فضای فرصت‎های یک‎سان برای جانبازان است. بلند کردن دست آنان سالی یک بار فضای حقوقی و اجتماعی یک‎سانی برای آنان آماده نمی‎کند. و خاموش ماندن آنان فقط تخریب‎های اجتماعی و روانی پس از جنگ را پشت سر می‎اندازد.

ناصر شهابی یکی از جانبازانی‎ست که فرصت دیدن زن‎اش و بچه‎هایش را برای ابد از دست داده است. او جنگیده است تا بر اساس اعتقادش زندگی کند. و اکنون «این زندگی» بخش مهمی از احساس‎اش را خاموش کرده است. چه چیزی می‎تواند جای این احساس را پر کند؟ جامعه‎شناسان و روان‎شناسان ما چه کاری برای پر کردن این احساس کرده‎اند؟ ادارات و نهادهای دولتی غیر از تشویق و نوازش کردن‎شان چه تمهیدی برای راحت و بی‎دردسر بودن امورات آنان به خرج داده‎اند؟ چه اندازه درآمد برای امثال او کافی‎ست تا هم چون مردمانی دیگر در متن جامعه رفت و آمد داشته و از تفریح و ورزش برخوردار شوند؟ به نظر می‎رسد هیچ تعریفی از رفاه و تأمین اجتماعی برای این قشر نشده است. تعریفی که بتواند مردم را مجاب به رعایت اصول آن بکند، قرین موفقیت خواهد بود.

یکی از موارد کاستی‎های جانبازان و جنگ زدگان در جایی‎ست که به سبب اعتقادات شخصی‎شان خاموش بوده و تن به این فضای نابرابر داده‎اند. اگر دم برنمی‎آورند دلیل بر این نیست که ما حقوق اجتماعی خود را به درستی ادا نکنیم. ناصر شهابی ها به یک مشاور همیشگی نیاز دارند تا بتوانند نیازهای خود را بر اساس حقوق اجتماعی دریافت کنند: کسی که بتواند حقوق او را یادش دهد و بداند که ربطی به اعتقادات اش ندارد. همسر او «مریم کوچه مشکی» که آموزگار است تا مدتی پیش در یکی از روستاهای نزدیک تبریز تدریس می‎کرد و به عوض این که نزدیک همسر نابینایش باشد، می‎بایست مسافتی طولانی در راه باشد. و خود او با وجود نابینایی‎اش مدرس نابینایان است و اوقات فراغت‎اش را با هنرهای رزمی سر می‎کند.

باید مردم این را بدانند که حق یک جانباز برخورداری از رفاه بی‎در و پیکر نیست؛ و هم چنین، خاموش بودن او بار نهادهای اجتماعی و مردمی را هم نمی‎کاهد. این موارد تنها با تحلیل‎ها و بررسی‎های درست به مردم انتقال می‎یابد. بل که، خاموش بودن ناصر شهابی ها فقط درد اجتماعی پس از جنگ را سنگین‎تر می‎کند.

یک دانش آموز را فرض کنیم که استعدادش شکوفا شده و چیزی را ثبت کرده است. جایزه دادن به او چیزی نیست که به درد اجتماع بخورد. تشویق کوچک‎ترین وظیفه‎ی نهادهای اجتماعی‎ست. نهادینه شدن این ایثار یا استعداد در بین مردم مهم‎ترین مورد مدیران و کارشناسان اجتماعی‎ست. باید تدابیری باشد که استعداد دانش آموز به درون نهادهای آموزشی نفوذ کند و مورد بهره قرار گیرد و گرنه او منزوی شده و به کم‎ترین قانع خواهد شد.

واژه‎ی «رفاه اجتماعی» غالبا مفهومی منفی بین مردم پیدا کرده است. جست و جوی این رفاه برای افرادی که از کاستی‎ها رنج می‎برند، چندان واژه‎ی خوشایندی نشده است. تصور کنیم ناصر شهابی جانباز بخواهد یک روز بدون همسرش سری به خیابان بزند. به مراکز تفریحی و یا حتا اقتصادی برود. چه گونه کاستی‎های او را خواهیم توانست برطرف سازیم؟ چه امکانات ویژه‎ای برای او تعلق گرفته است؟

باید دانست که بررسی حقوق آنان به معنی امتیاز ویژه و برتر از دیگران نیست. فقط از این بابت است که کاستی‎های آنان به سطحی از برابری با دیگران برسد. رضایت دادن به این وضعیت نباید ما را آسوده خاطر کند که کاری انجام ندهیم. ایثارگری او استعدادی‎ست که همواره برای نظام اجتماعی ما نیاز اساسی‎ست.

ناصر شهابی کسی‎ست که نابرابری زندگی فردی و اجتماعی‎اش را فقط برای آن دنیا، یعنی بهشت، حواله کرده است. او زندگی این جهانی را چندان خوش ندارد. و کم آوردن از آن را بر اساس اعتقادش شایسته‎ی یک زندگی ایده‎آل می‎پندارد. رضایت دادن به نتایج آخرت حقوق اجتماعی او را پشت سر می‎اندازد. و این یعنی این که، چنین کارهایی ابدا از ارزش این جهانی برخوردار نیستند. و آن نیز سبب از دست دادن الگوهای اجتماعی می‎شود. در این جامعه همه چیز با این «رضایت» به یک سطح هموار و بدون الگو می‎رسد.

خلیل غلامی