پنجشنبه, ۲۰ دی, ۱۴۰۳ / 9 January, 2025
مجله ویستا

باز شدن زبان


باز شدن زبان

جوانی را اجل در گرفت و زبانش از گفتن‎: لااله الاا... بند آمد. نزد پیغمبر خدا(ص‎) آمدند و جریان را گفتند: آن حضرت برخاست و نزد آن جوان رفت‎.
پیغمبر خدا(ص‎) گفتن شهادتین را بر آن جوان عرضه …

جوانی را اجل در گرفت و زبانش از گفتن‎: لااله الاا... بند آمد. نزد پیغمبر خدا(ص‎) آمدند و جریان را گفتند: آن حضرت برخاست و نزد آن جوان رفت‎.

پیغمبر خدا(ص‎) گفتن شهادتین را بر آن جوان عرضه کرد ولی زبان او باز نشد. رسول خدا(ص‎) فرمود: آیا این جوان نماز نمی‎خوانده و روزه نمی‎گرفته است‎!؟

گفتند: بله نماز می‎خواند و روزه می‎گرفت‎.

حضرت فرمود: آیا مادرش وی را عاق نموده‎؟

گفتند: بله‎.

حضرت فرمود: مادرش را حاضر کنید! رفتند و پیرزنی را آوردند که یک چشم وی نابینا بود.

پیامبر خدا(ص‎) به پیرزن فرمود: پسرت را عفو کن‎.

گفت‎: عفو نمی‎کنم چون لطمه به صورتم زده و چشم مرا از کاسه در آورده است‎.

رسول خدا(ص‎) فرمود: بروید هیزم و آتش برایم بیاورید.

پیرزن گفت‎: برای چه می‎خواهید؟

حضرت فرمود: می‎خواهم او را به خاطر این عملی که با تو انجام داده بسوزانم‎. پیرزن گفت‎: او را عفو کردم‎! آیااو را مدت نه ماه برای آتش حمل نمودم‎! آیا او را مدت دو سال برای آتش شیر دادم‎! پس ترحم‎ مادری من کجا رفته است‎.

در این وقت زبان آن جوان باز شد و گفت‎: اشهد ان لااله الاا... زنی که فقط رحیم باشد و اجازه ندهد کسی بسوزد. پس خدایی که رحمان و رحیم است چگونه اجازه می‎دهد، شخصی را که مدت هفتاد سال‎ به گفتن الرحمن الرحیم مواظبت کرده است بسوزاند.