پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

فلسفه، حقیقت و خشونت


فلسفه، حقیقت و خشونت

حقیقت، نامی برای معرفت فردی است که به تحصیل راستین نسخه اصیل واقعیت نهایی می‌پردازد؛ واقعیت غیر‌نمودار، واقعیت غیرقابل مناقشه و واقعیتی که همواره همه واقعیت‌های دیگر …

حقیقت، نامی برای معرفت فردی است که به تحصیل راستین نسخه اصیل واقعیت نهایی می‌پردازد؛ واقعیت غیر‌نمودار، واقعیت غیرقابل مناقشه و واقعیتی که همواره همه واقعیت‌های دیگر را نابود سازد. چنین فردی، که با معرفت راستین خود؛ حقیقت، که در سه وجه (تمام وجوه ممکن) وجودشناختی (ontology)، جهان‌شناختی (cosmology)، و اخلاقی (ethics) به وحدت می‌انجامد، به واقعیت رسیده است. مواجهه مقوله وحدت، با حقیقت، عناوین برآمده از تقابلات دوتایی را در نسبت با معرفت ایجاد می‌کند؛ معرفت ضروری، نهایی، خطاناپذیر، ثابت، مطلق، انکارناپذیر، راستین، و بسیاری از این قبیل که همه این توصیفات به هر یک از مقولات درون نظام‌های متافیزیکی قابل اطلاق‌اند؛ واقعیت، حقیقت، معرفت.

در واقع مقوله وحدت است که همه این توصیفات را در کانون یک همگرایی معنایی در خود حمل می‌کند. یک نظام متافیزیکی با این گرایش می‌کوشد به همه سوالات ممکنی که از ترکیب و برخورد، یا تحدید و جدایی این مقولات برمی‌آید پاسخ دهد؛ وجود، ماهیت، جهان، ماده، حرکت، زمان، جسم، روح، علیت، و مقولات دیگری از این دست (پرسش‌هایی از قبیل چرا چیزی هست به جای آنکه هرگز نباشد، واقعیت بنیادین جهان چیست، جهان از کجا، یا چه به وجود آمده است، آیا جهان از آغاز بوده است، چه کسی جهان را به وجود آورده است و چرا، من/ روح کیست، منشاء آن چیست، آیا اراده آزاد، اختیاری است، چگونه می‌توان به آرامش نهایی رسید، سعادت چیست، زمان چیست، جسم چیست، چه چیزی اصالت دارد، حقیقت چیست؟ که منطق مفروض‌ساز آن در نوشته‌های ویتگنشتاین متاخر به صورت بدیعی مورد انتقادات شدید واقع می‌شود). هرچه انسجام نسخه متافیزیکی در برابر پرسش‌های متفاوت که غالباً در طول تاریخ متافیزیک موجد انگیزش متافیزیسین‌ها شده است، بیشتر باشد، اهمیت و طرفداران آن بیشتر خواهد بود.

در باب انسجام نسخه متافیزیکی باید گفت این انسجام از این لحاظ واجد بیشترین اهمیت است که اساساً در نسخه‌های مختلف متافیزیک، احکام و گزاره‌ها پیشینی هستند، به این معنا که صدق آنها به مصاف ابطالگران و آزمون‌های تکذیب‌کننده نمی‌رود، به تعبیر دیگر این نسخه‌ها هرگز باطل نمی‌شوند، بلکه صرفاً در رقابت برای کسب اعتبار و برخورداری از عوامل تصدیق‌گر (و نه تکذیب‌کننده) بیشتر درصدد پیشی گرفتن از یکدیگرند. انسجام آنها (که گونه‌ای گرایش زیبایی‌شناختی، و گاه بسیار زاید و از سر تفرعن است) آنجا از اهمیت بیشتر برخوردار می‌شود که در این رقابت، هرچه در ارایه پاسخ به پرسش‌های مذکور، مقدمات و اصول در نتیجه گرفتن قضایا کمتر باشد، و انسجام نظام متافیزیکی و دستگاه مابعدالطبیعی محفوظ‌تر باشد، به تعبیری حکم پیشینی‌تر، صدق ملحوظ‌تر، و پاسخ ناشکننده‌تر خواهد بود.

دشواری‌های نسخه‌های متافیزیک به عنوان طریقی خاص از اندیشیدن فلسفی، وجوه عدیده‌ای دارد. متافیزیک‌ها، منجر به انسداد تفکر می‌شوند، چه در برابر پیروان خود، چه در برابر متافیزیک‌های غیر از خود، و چه در برابر رویه‌های فلسفی غیر‌متافیزیکی. یک نظام متافیزیکی، یک کل است، و چنان اجزا را در وحدت خود فراگرفته که امکان طرح هرگونه یا بیشتر غالب انواع اندیشیدن مستقل و فرارفتن از طرح اولیه غیر‌تفسیر بنیادگذار اولیه را از پیروان خود می‌گیرد، به نوعی که اساساً هرگونه جرح و تعدیل، یا تفسیر و بازسازی، اصلاح و تغییر، به یک نظام متافیزیکی دیگر تعبیر/ منجر/ نزدیک‌تر می‌شود، تا به تکمیل و تکامل یک متافیزیک؛ آنچه غالباً اتفاق می‌افتد. به این معنا یک متافیزیک بسته، گونه، یا نسخه فلسفی ایستا و گشودگی‌ناپذیر است. این کارکرد نظریه بیش از آنکه نشان صلب و سخت بودن گزاره‌ها و اصول یک نظریه باشد، خبر از عدم امکان هرگونه بازنگری و به تبع آن اندیشیدن مشروط (به بحران‌ها، و شرایط انسانی دیگر) است، آنچه نسخه‌های متافیزیکی همواره خود بر آن (البته تنها در ظهور قبلی بر آن) شوریده‌اند، چرا که اندیشیدن را امری نامشروط، در خود، و برای خود، خواسته و ستوده‌اند.