سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

گفتمان شانس در یک نگاه


گفتمان شانس در یک نگاه

در فرهنگ فارسی عمید واژه ی شانس به معنی بخت, اقبال و طالع بکار رفته است

در فرهنگ فارسی عمید واژه‌ی شانس به معنی بخت، اقبال و طالع بکار رفته است. شانس در زیر شاخه‌های آن که یکی از آنها بدشانسی می‌باشد، علاوه بر این معانی می‌تواند در زوایایی به معنی سرنوشت و بی بهره نیز باشد. سرنوشت به خاطر اینکه افراد معتقدند با تمام تلاش و کوشش و استعداد و نبوغی که در رسیدن به هدف داند ولی به هدف خویش نمی‌رسند و مرسوم است که مثلاً بر جبین این گونه افراد کلمه‌ی بدشانسی را از ازل نوشته‌اند و البته این مقوله چه اندازه صحت و سقم برمی‌دارد موضوعی است که در دنباله‌ی این مبحث بدان خواهیم پرداخت. در مورد واژه‌ی بی‌بهره نیز می‌توان مصادیق مختلفی را عنوان کرد. یعنی می‌توان گفت که برخی از افراد بر این اصل استوارند که در امور و منویات زندگی اجتماعی با آن که در تکاپو و تلاش مضاعف‌اند ولی بهره‌ای نمی‌برند که البته این موضوع نیز بایستی مورد بحث و وارسی لازم قرار گیرد. و اما موضوع بحث که از آن به عنوان گفتمان شانس یاد کرده‌ایم. ابتدا تعریفی جامع از گفتمان شانس می‌کنیم و بعد در زوایایی به نکات قوت و احیاناً ضعف و البته نقش اساسی آن در امور اجتماعی خواهیم پرداخت.

این که می‌گوییم گفتمان شانس از حیث جامعه شناسی محل بحث نیست. چه این که گفتمان در بحث جامعه‌شناسی تعریف جامع و مدنظر خود را دارد بلکه از این لحاظ که شانس می‌تواند یک گفتار و یا به اصطلاح سخنی گفته شده باشد. یعنی این واژه هم در بین مردم رواج و متداول است و هم این که جایگاه خاصی را در امور اجتماعی‌ به خود اختصاص داده .در تعریف آن می توان گفت شانس در دو زاویه محل نظر است . نخست این که به یکسری خواسته ها و ویژگی های اجتماعی ای گفته می‌شود که افراد در بطن زندگی به آنها دست می‌یابند، کما اینکه در خیلی از موارد نیز اعتقاد بر این است که افراد شانس و اقبال این ویژگی‌ها و منویات اجتماعی را داشته‌اند و نه درایت و به اصطلاح لیاقت وداشتن استعداد موارد مذکور. به بیانی از لحاظ عرفی شانس می‌تواند یک بخت و یا اقبال باشد که بالاخره شامل فرد می‌شود و دراین میان تلاش و کوشش نیز در برخی موارد محل بحث بوده و در خیلی از موارد نیز صادق نیست. یعنی خیلی از افراد معتقدند که افرا د خوش‌شانس توأم با تلاش و کوشش به هدف متعالی خود می‌رسند و برخی دیگر مقوله تلاش و زحمت لازم را مدخل نمی‌دانند. در زوایه‌ی دیگر مسئله‌ی بدشانسی است.

یعنی گفتمان شانس در بین جامعه به دو بخش تقسیم می‌شود. نخست افرادی که خوش‌شانس هستند که ذکر آن رفت و در ثانی شامل افرادی می‌شود که در بطن جامعه بدشانس جلوه می‌نمایند. لذا تعریف دوم از گفتمان شانس از دایره ی بدشانسی قرار می‌گیرد. شانس از این زوایه نیز به یکسری خواسته‌های اجتماعی و عرفی تلقی می‌شود که افراد با این که در متن زندگی تلاش و کوشش فراوان دارند اما به هدف و آرزوی مدنظر خود نمی‌رسند و از این حیث است که مثلاً می‌گویند فلانی آدم بدشانسی است و اما موضوع بحث فرارو که بسیار هم حیاتی و مفید فایده است. ابتدا جهت روشن‌تر کردن موضوع دو واژه‌ی سرنوشت و بی‌بهره را که برای گفتمان شانس استفاده نموده‌ایم، مورد بررسی قرار می‌دهیم.این که می‌گوییم شانس همان سرنوشت است از این منظر قابل قبول نیست. اگر چه قسمت و به اصطلاح رسالت افراد در خیلی از زمینه‌ها جبری است. ( ینی ما در زندگی خود خیلی از جاده‌ها را طی می‌نمائیم ولی آنچه حاصل می‌آید دقیقاً برخلاف آن چیزی است که تصور می‌شود.) بنابراین اگر از این زاویه به موضوع نگاه داشته باشیم، استنباط ما از شانس باید قسمت و سرنوشت باشد و نه گفتمان شانس. در مورد دوم رسالت اختیاری افراد است.

یعنی افراد در جهت انتخاب هرکاری اختیار لازم را دارند و می‌توانند با شناخت و آگاهی لازم از آن کار دست به انتخاب بزنند. لذا در این شرایط نیز اگر مقتضیات زمان و مکان و شرایط اجتماعی شکل معادله را تغییر دهند، در این حالت ما نمی‌توانیم خود را فردی بدشانس جلوه نمائیم. یعنی عنوان داریم که مثلاً ما شانس رسیدن به این انتخاب را نداریم. بنابر دو نکته‌ی مهم در این بحث نهفته است. نخست این که اگر فرد از رسالت اختیاری خود استفاده درست و صحیح را داشته باشد، بی‌شک به هدف و آرزوی متعالی خویش خواهد رسید. کما اینکه جمله‌ی خواستن توانستن است نیز به این مهم کمک می‌کند و بالطبع تاریخ هم خود شاهدی عینی بر تصدیق این گونه مصادیق است. نکته دوم همان انتخاب از روی آگاهی و شناخت لازم است که فرد را د ر جاده‌ی هدف و آرزو کمک شایان می‌کند، ولی چون جو و شرایط زمان و مکان مؤثر می‌افتد، لذا در این شرایط هم نمی‌توان گفت که برای رسیدن، بدشانسی عامل اصلی است بلکه عامل اصلی در جهت عدم نیل به هدف و آرزو باز بر می‌گردد به همان جو و شرایط زمان و مکانی که ذکر آن رفت. با این تفاصیل سرنوشت اگرچه از دید عرف می‌تواند به معنی شانس هم باشد ولی در زوایای متفاوتی که اشاره شد، با این واژه هم از لفظ و هم از حیث مفهوم متفاوت است.

در مورد بی‌بهره نیز به همین منوال می‌باشد. یعنی اگر چه از لحاظ معنی با واژه‌ی شانس وجه اشتراکاتی دارد، ولی در ابعادی هم با این واژه متفاوت است.

متفاوت بدین سان که بی‌بهره به کسی گفته می‌شود که تلاش و کوشش در دایره‌ی زندگی آن به دور باشد. یعنی به فردی در امور اجتماعی بی‌بهره و ... می‌گویند که این فرد هیچ زحمت و تلاشی را در جهت نیل به امور اجتماعی نداشته باشد. اگر بدین صورت باشد از این فرد باید به عنوان فردی بی کفایت و بی‌تفاوت یاد کرد و نه فردی بدشانس. نکته دیگر عکس همین قضیه است. چه این که افراد اگر به نحو مطلوب از امور اجتماعی استفاده و بهره‌ی لازم را ببرند دیگر چیزی بنام بی‌بهره بودن و یا به بیانی همان بدشانسی مفهومی را پیدا نمی‌کند. و اما د رخصوص گفتمان شانس و نقاط قوت و احیاناً ضعف آن و این مهم چه نقشی را در امور اجتماعی بازی می‌کند؟ همانطور که ذکر آن رفت، شانس یک سخن گفته شده و به اصطلاح متداول است. یعنی در بین آحاد مردم جایگاه عمومی و حق به جانبی را به خود اختصاص داده است. به طوری که وقتی ما در کاری موفق نمی‌شویم، به صراحت از کلمه‌ی شانس و به بیانی بدشانسی استفاده می‌کنیم. لذا این که واژه شانس به عنوان یک فرهنگ فراگیر در بین مردم رواج پیدا کرده، تردیدی نیست. پس نتیجه می‌گیریم که با این وضعیت نقاط قوت و ضعف آن نیز محل بحث است.

در مورد نقاط قوت آن باید گفت که اگر چه خیلی از افراد هم از دید خودشان و هم دیگران افراد خوش‌شانسی تلقی می‌شوند و به اهداف و آرزوهای خود نیز رسیده‌اند ولی تحت هر شرایطی باید بر اساس عرف و نه جامعه مدنی و قانونی از آنها به عنوان افراد خوش‌شانس یاد کرد. ولی در مورد این که آیا شانس به افراد انرژی و توانایی لازم را می‌دهد تا این که به اهدافشان برسند باز باید اذعان داشت که خیلی از افراد امروزه از شانس به عنوان یک باور عمومی و حتی قلبی و یک نوع انرژی یاد می‌کنندلذا اگر چنین باشد که البته هست، در نقاط قوت آن نیز تردیدی نمی‌توان یافت. ولی اگر در دایره‌ی منطق و عقل به آن بپردازیم، آنچه که حاصل می‌آید در زوایایی با این نوع طرز فکر متفاوت است که در محتوای همین مقاله تشریح شد. در مورد نقاط ضعف آن نیز می‌توان گفت که گفتمان شانس به دو زیرشاخه منقسم می‌شود. یکی خوش شانسی می‌باشد و آن دیگر بدشانسی. لذا اگر مرکز توجه ما به سمت شاخه‌ی اول باشد که دقیقاً به ما امید و اراده در جهت رسیدن به هدف را فراهم می‌آورد و اگر این مرکز توجه جلب مورد دوم بشود که دقیقاً در رکود و پیشرفت و تعالی اهداف و آرزوهای ما مؤثر افتاده و طبعاً یک نوع ناامیدی نیز خلق شده است و اما نقش اساسی شانس در امور اجتماعی در چه اندازه می‌تواند باشد؟ در تبیین و تشریح این مهم باید گفت که شانس اگرچه در قالب منطق و عقل محل بحث بوده ولی چون از حیث عرف و اجتماع جایگاه ویژه‌ای را به خود اختصاص داده لذا نقش آن نیز در امور اجتماعی مؤثر افتاده است.

مؤثر بدین خاطر که در رسیدن و یا عدم رسیدن افراد به اهداف و آرزوهای اجتماعی جایگاه شانس چه از لحاظ خوش‌شناسی و چه از حیث بدشناسی مدنظر و عمل است. بنابراین نمی‌توان گفت که این باور عمومی در امور زندگی بی‌نقش است چه این که همین که در ذهن و باور مردم مؤثر افتاده می‌تواند مهمترین نقش را بر عهده داشته باشد. مهمتر این که در زوایایی دیگر هم می‌توان به گفتمان شانس نگاه داشت. به بیانی ما نمی‌دانیم نگاه و برداشت خود را به این مهم عوض کنیم. یعنی به طور منطقی و معقول به این موضوع بپردازیم. لذا اگر بدین حال هم، با این موضوع برخورد شود شاید گفت در حلاجی و احیاناً الک کردنش مبنی بر قوت و ضعف آن گامی منتج برداشته‌ایم. حاصل این که گفتمان شانس در فطرت و باور ما نهادینه شده و غالباً مردم نیز براین مهم در دو قالب خوب و بد مهر تایید می‌زنند ولی آنچه مهم است تأ‌ثیر و نقش سازنده آن در بطن اجتماع بوده که بی‌شک نیاز به تفحص و تحقیق بیشتری در بطن جامعه به مانند این قلم می‌طلبد.

عابدین پاپی