چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

داستان گویی به شیوه سنتی و کلاسیک


داستان گویی به شیوه سنتی و کلاسیک

نگاهی به فیلم شبکه

«شبکه»، واپسین فیلمِ «ایرج قادری»، کم‌وبیش همۀ مؤلفه‌های موردِ علاقۀ مخاطبانِ آثارش را دارد و حداقل‌اش این است که می‌توان ادعا کرد از «محاکمه» و «پاتو زمین نذار»، قابلِ قبول‌تر است.

این فیلم، همانندِ بیش‌تر آثارِ این فیلم‌سازِ تازه از دنیا رفته، داستانی پُر اُفت‌و‌خیز را روایت می‌کند که در این روزگار- که آثارِ سینمای به‌اصطلاح گیشه‌پسندمان دیگر حتی از روایتِ دو خط داستانِ دراماتیزۀ ساده ناتوان‌اند- بی‌‌شک می‌تواند خیلی از مخاطبانِ گریزان از سالن‌های سینما را که دل‌بستۀ قصه‌شنیدن به شیوۀ سنتی و کلاسیک‌اش هستند، روی صندلی بنشاند و از این رو «شبکه» موفق عمل می کند.

این‌گونه داستان‌گویی که از ویژگی‌های همیشگیِ کارهای «قادری» است، با موقعیت‌ها و رویدادهایی پیاپی و تعلیق‌زا همراه است؛ البته در این میان گاه پیش می‌آید که منطقِ دراماتیک و عِلّی و معلولیِ رویدادهای فیلم‌نامه، فدای یک قصه‌گوییِ پُر فراز و نشیب- آن‌هم با هدفِ درگیر کردنِ هر چه بیش‌ترِ مخاطب- می‌شود.

در «شبکه»- همانند بیش‌تر فیلم‌های «ایرج قادری»- کم‌وبیش چیزی به نامِ شخصیت‌پردازی وجود ندارد و کاراکترهای فیلم‌نامه، به‌شکلی تیپیکال و کلیشه‌ای در دو جبهۀ خیر و شر دسته‌بندی می‌شوند تا بتوانند بر پایۀ تعریف‌شان در این جبهه‌بندیِ ساده و دمِ دستی، داستان را در مسیری قابل پیش‌بینی و البته پیروِ الگوهای رواییِ مخاطب‌پسند پیش ببرند.

با تکیه بر تعریف‌های ویژۀ «ایرج قادری» از ریزه‌کاری‌های بازیگری، هنرپیشگانِ «شبکه»- جز خودِ «قادری»- مجموعه‌ای از بازی‌های بد و دافعه‌انگیز را را رقم زده‌اند و در تمامِ مدتِ حضورشان بر پرده، گویی می‌خواهند خوب و بد بودنِ نقش‌های‌شان را بر سرِ تماشاگر فریاد بزنند.

با این وجود همانند برخی کارهای قابلِ قبولِ «ایرج قادری»، در «شبکه»، کارگردان دکوپاژها و میزانسن‌های آشنا و مورد علاقه‌اش را با دقت و وسواسی چشم‌گیر چیده و ترسیم کرده؛ و البته نباید تأثیرِ فیلم‌برداری و نورپردازیِ همیشه‌خوب و شُسته‌ورُفتۀ «فرج حیدری» را در شیک‌‌شدنِ پلان‌های فیلم فراموش کرد.

جدا از همۀ این‌ها، برای من- به‌عنوان کسی‌که زمانی «ایرج قادری» یکی از قهرمان‌های سینمایی‌اش بوده- چیزی که در «شبکه» بیش از هر چیزی نگاه‌ام را جلب کرد، تصویری بود که «قادری» از خودش در برابرِ دوربین ترسیم کرده بود. پس از ورودِ احتیاط‌آمیز و قابلِ قبولِ «قادری» به دنیای بازیگری با «آکواریوم»- او در «محاکمه» و «پاتو زمین نذار» تصمیم گرفت که شمایلِ خود در سینمای فارسیِ پیش از انقلاب را زنده کند؛ اما این هدف به شکستی همه‌جانبه انجامید.

اکنون در «شبکه»، ما با یک قهرمانِ خسته و بازنشسته روبه‌رو هستیم که گویی خودش نیز پذیرفته که دوره‌اش به‌سر آمده و باید نظاره‌گر مناسباتِ اجتماعی و فرهنگیِ نسل‌های پس از خود باشد. درست است که گره‌گشاییِ فیلم‌نامه- به‌شکلی قابل پیش‌بینی و البته از دیدگاهی دراماتیک نه‌چندان قابلِ قبول- به‌دستِ قهرمانِ پیر و خستۀ داستان رقم می‌خورد، اما «قادری» با حضورِی آرام و بدونِ پناه‌بُردن به شکوهِ گذشته‌اش در برابر دوربین می‌خواهد به مخاطبان و منتقدان‌اش بفهماند که جبرِ روزگار را پذیرفته و تنها می‌خواهد اشتیاقِ سیری‌ناپذیری‌اش به بازیگری را پاسخ دهد.

نمای پایانیِ «شبکه»، امضایی تلخ و البته سینمایی بر بیش از پنج دهه حضورِ «ایرج قادری» در سینمای ایران است. قهرمانِ بزن‌بهادُرِ و پیشینِ سینمای عامه‌‌پسندمان، خیلی آرام و سربه‌زیر و در حالی‌که می‌کوشد رنجِ بیماری‌اش را زیرِ چهرۀ شکسته و فرتوت‌اش پنهان کند، با کیفی در دست، در میان مردم پیش می‌رود و موسیقیِ مرثیه‌وارِ «ستار اورکی» نیز او را همراهی می‌کند. روح‌اش شاد...

امیررضا نوری پرتو