جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

راه نورانی شدن دانشگاه


راه نورانی شدن دانشگاه

«اسلامی شدن دانشگاهها» یکی از اموری بود که با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ادبیات فرهنگی ایران ظهور کرد از طرفی تلاش برجستگان علم و فرهیختگان اندیشه در ایجاد وحدت بین حوزه و دانشگاه, کوششی وافر برای هدف متعالی اسلامی شدن مراکز دانشگاهی محسوب می شود

«اسلامی شدن دانشگاهها» یکی از اموری بود که با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در ادبیات فرهنگی ایران ظهور کرد. از طرفی تلاش برجستگان علم و فرهیختگان اندیشه در ایجاد وحدت بین حوزه و دانشگاه، کوششی وافر برای هدف متعالی اسلامی شدن مراکز دانشگاهی محسوب می شود.

اما پس از گذشت سه دهه از استقرار نظام جمهوری اسلامی؛ هنوز هم امر خطیر (اسلامی شدن دانشگاهها) از دغدغه های اساسی بزرگان دین و مراجع تقلید، رهبر معظم انقلاب و متدینین محسوب می شود.

حکیم متاله و علامه معظم «حضرت آیت الله جوادی آملی (مدظله العالی)» که از سرآمدان علم و معنویت و از نظریه پردازان کم نظیر و ژرف اندیش در حوزه علوم و دانش های گوناگون محسوب می شوند، در تلاشی پیگیر و مستمر به کنکاش چگونگی اسلامی شدن دانشگاهها پرداخته و با بیان و بنان خویش به بسط و تعمیق آن همت گمارده است.

مطلب پیش رو نیز از تحلیلات عمیق معظم له بر محور مطلب فوق الذکر است که آن را با هم از نظر می گذرانیم.

● معرفی قرآن کریم به عنوان «نور» توسط خدای سبحان

آنچه که برای همه ما حوزویان و دانشگاهیان که الان در حقیقت یک واقعیت است و در دو نهاد مشغول انجام وظیفه است؛ لازم است به آن توجه کنیم این که ذات اقدس اله قرآن را به عنوان «نور» معرفی کرده است. فرمود: قدجاءکم من الله نور و کتاب مبین(۱). این کلام که کلام الهی است، با معرفی متکلمش باید شناخته بشود. متکلم این کلام یعنی ذات اقدس اله، قرآن را به عنوان نور معرفی کرده است؛ این مطلب اول، که دانشگاه پیام نور ان شاءالله در این راستا فروغی بگیرد.

● ضرورت نورانی شدن حوزه و دانشگاه به وسیله قرآن کریم

مطلب دوم آن است که: اولین خاصیت(نور) این است که حوزه خود و قلمرو تابش خود را روشن می کند. اگر جائی نور هست، آنجا را روشن می کند. زیرا هم خود، ظاهر است، و هم مظهر حوزه خود. اگر حوزه، نورانی شد، دانشگاه، نورانی شد؛ الا و لابد آن فضا را باید روشن بکند. این مطلب دوم.

رویت صحیح (انسان)، (جهان) و (رابطه آنها)؛ راه نورگیری حوزه و دانشگاه از قرآن

مطلب سوم آن است که: وقتی حوزه روشن می شود، دانشگاه روشن می شود، دانشگاه پیام نور روشن می شود که «جهان» را ببیند، «انسان» را ببیند، «پیوند انسان و جهان» را ببیند؛ یعنی اضلاع سه گانه این مثلث را به خوبی ببیند. زیرا قرآن هم درباره جهان سخن گفت، هم درباره انسان، هم در پیوند انسان وجهان؛ همه چیز را روشن کرده است. آیات قرآن کریم را که شما بررسی می فرمائید؛ می بینید درباره نظام آسمان، زمین، دریا، صحرا، گیاهان، حیوانات سخن گفته. انسان را معرفی کرده و رابطه انسان و جهان را هم مشخص کرده؛ این خاصیت نور است.

● تسلط (خالقیت) و (ربوبیت) خدای سبحان بر آسمان و زمین

روی این اصول ۳گانه، وقتی ما خواستیم ببینیم جهان از نظر قرآن کریم چیست، می بینیم خدای سبحان از آسمان و زمین به عنوان «خلقت» یاد می کند. آسمان مخلوق است، زمین مخلوق است، دریا مخلوق است، صحرا مخلوق است. خلقت هم یک عنوان اعتباری نیست! یعنی گوهر هستی آسمان و زمین از ناحیه خدا به اینها داده شده و از ناحیه خداوند تدبیر می شود.

● اطلاق:«خلقت» بر مجموعه آسمان و زمین عدم تطبیق (طبیعت) بر آنها

اگر آسمان خلقت است، زمین خلقت است، انسان خلقت است،پیوند انسان و جهان خلقت است؛ ما چیزی به نام (طبیعت) نداریم! طبیعت یعنی موجود گسیخته که نه آغازی دارد، نه انجامی! پس آسمان طبیعت نیست، زمین طبیعت نیست، درخت طبیعت نیست، دریا طبیعت نیست، صحرا طبیعت نیست. وقتی اینها طبیعت نبودند و خلقت بودند، زمین شناسی جزء طبیعیات نیست، دریاشناسی جزء طبیعیات نیست، و علوم طبیعی از دانشگاهها رخت بر می بندد. ما علمی به نام علم طبیعی نداریم! هرچه داریم خلقت شناسی داریم. اگر واقعا دانشگاه بخواهد اسلامی بشود، چاره ای جز این نیست!

● اسلامی بودن دانشگاهها درگرو اسلامی شدن علوم دانشگاهی

برهمه ما واجب است که یک جا نمازخانه داشته باشیم. دختر و پـسر از هم جدا باشد؛ این واجب شرعی است. همه اینها را ما می دانیم، اینها چیزهائی است که ما می دانیم. باید دختر و پسر از هم جدا باشد، و نمازخانه داشته باشیم، دعا داشته باشیم، مناجات داشته باشیم؛ اما اینها کارهای روزانه مسجد و حسینیه است!! از دانشگاه یک چیز دیگر متوقع است.

دانشگاه باید دانشش اسلامی باشد.

شاید دهها بار درنماز جمعه و غیر نماز جمعه گفته شد: این کارهای اولیه است که بر همه واجب است. یک نماز جماعتی داشته باشیم. نمازخانه داشته باشیم، دعای کمیل داشته باشیم، مناجات داشته باشیم، دعای توسل داشته باشیم، پسرها و دخترها از هم جدا باشد، اینها بر همه ما لازم است؛ بعضی واجب، بعضی مستحب اما آنکه امام (رض) اصرار داشت و مقام معظم رهبری هم اصرار دارند، همه مراجع اصرار دارند، و همه شما متدینین حوزه ودانشگاه اصرار دارید این است که دانشگاه اسلامی بشود!

اسلامی شدن دانشگاه به این نیست که این کتاب های درسی که ما می نویسیم آرم جمهوری اسلامی را بگذاریم، یک؛ (بسم الله) بنویسیم، دو؛ عکس مقام معظم رهبری و امام بیندازیم و سه؛ اللهم کن لولیک الفرج هم اولش بنویسیم، چهار؛ بشود «اسلامی»!! اگر علم، علم طبیعی است؛ طبیعی، سکولارپرور است! نه اول دارد، نه آخر، چه توقعی دارید شما؟! این دانشجویان عزیز اهل اعتکاف بشوند، مسلمان بشوند، متدین بشوند؛ فردا که این کشور به دست آنها داده شد، اینها خدا را حاضر و ناظر بدانند؛ آنکه انسان را می پروراند «دانش اسلامی» است.

● (کرامت انسان) به استناد «خلافت الهی»؛ و تلاش دین برای خلیفه پروری

تمام سعی قرآن کریم و همچنین سنت اهل بیت (علیهم السلام) خلیفه پروری است. خدا می خواهد ما خلیفه او بشویم. خلیفه هم آن است که حرف مستخلف عنه را بزند، نه حرف خودش را! ما همه باور کردیم و باور داریم. این باور ما هم درست است که انسان کرامت دارد؛ لقد کرمنا بنی آدم (۲). اما کرامت انسان به استناد خلافت اوست؛ چون خلیفه الله است، کریم است. وگرنه چه کرامتی دارد؟!

اگر کسی خلیفه الله بود و حرف خودش را زد، این دیگر خلیفه الله نیست! مثل اینکه کسی قائم مقام یک مدیر کل باشد، در اداره از طرف او امضاء کند، ولی کار خودش را بکند! مرتب تلفن دستش است و دارد حرف خودش را می زند، این دیگر قائم مقام او نیست. پس کرامت انسان یقینی است، اما این نیمه راه است! کرامت انسان به استناد خلافت اوست؛ چون خلیفه الله است، کریم است؛ وگرنه ذاتاً که انسان کریم نیست! این هم نیمه راه است. اگر خلیفه الله است، چه اینکه هست؛ باید حرف مستخلف عنه را بزند.

بنابراین اساس این علوم اسلامی به این است که ما کلا علمی به نام طبیعیات نداریم؛ خلقت شناسی داریم. آنوقت دریاشناسی با همه گستره ای که دارد، خلقت شناسی است و روحانی پرور است. دریاشناسی اینچنین است، صحراشناسی اینچنین است، کیهان شناسی اینچنین است. وقتی بنا شد ما خلقت شناس بشویم، دیگر لاشه علم را در کتابها نمی آوریم و تدریس نمی کنیم.

● وجود (لاشه علوم) درکتب دانشگاهی

الان این علومی که فعلا در کتابهاست، (لاشه علم) است؛ یعنی چه؟ یعنی یک مرغی است که دو بالش را کندند، لاشه اش را گذاشتند دراین کتاب ها، و این لاشه، قدرت پرواز ندارد. همه علوم طبیعی اینطور است؛ چه دریاشناسی و زیردریاشناسی، چه آسمان شناسی و فوق آسمان شناسی. می گویند: فلان موجود زمینی یا آسمانی در۲ میلیون یا ۲ میلیارد سال قبل اینچنین بوده است، در سایه تطورات به این وضع درآمده است، پیش بینی می شود که در آینده نزدیک یا دور به چه صورتی درآید؛ این سیر افقی علوم است، این لاشه دانش است. اما کی کرد، برای چه کرد؟ این اصلا مطرح نیست! این می شود (طبیعت). آن می شود «خلقت.»

وقتی همه این مطلب را ذات اقدس اله در قرآن کریم مطرح می کند؛ هوالذی خلق السموات والارض فی سته ایام(۳)، هو الذی خلق الارض کذا(۴)، هوالذی انبتکم من الارض نباتا(۵)، هو الذی کذا، هوالذی کذا. اوست این کارها را کرده است تا نه بیراهه بروید، نه راه کسی را ببندید. هوالاول اش معلوم است، هوالاخراش معلوم است؛ قهرا این علوم می شود خلقت شناسی، نه طبیعت شناسی! دیگر علم سکولار نیست.

حجیت شرعی (عقل منطقی)

همچون (نقل معتبر)نکته دیگر این است که دین همان است که در قرآن و روایات است، اگر چیزی را بشر از ناحیه «عقل» نه از ناحیه خیال و قیاس و گمان و وهم؛ از راه عقل که یک راه منطقی برای حجیت آن هست، بدست آورد. اگر عقل چیزی را فهمید، این عقل درقبال نقل، حجت شرعی است. گفته خداست. نباید گفت: این علم، علم بشری است.

● ضرورت نگاه عمیق انسان به آغاز و انجام بی مقدار خود در دنیا

اینکه می خواهد به میل خود عمل بکند، داده خدا را غصب می کند، می گوید: «مال من است، مگر بشر؛ الم یک نطفه من منی یمنی(۶) چه داشت از خودش؟! فرمود: اگر چنانچه ذات اقدس اله فیض خلقتش نصیب آن نطفه نشده بود، می شد جزء نطف غیرمخلقه. اما وقتی که آن فیض، نصیب این نطفه شد، این یک قطره شده لؤلؤ لالاء!! الان صدها دانشگاه در روی کره زمین هست تا بفهمند چه جور این یک قطره آب اینجور شد! صدها بیماری است، هنوز کشف نشده؛ صدها داروست، هنوز کشف نشده؛ همانطوری که صدها اختر فروزان است که هنوز کشف نشده!

فرمود: فلا اقسم بما تبصرون.

و ما لاتبصرون. (۷)؛ نه با چشم مسلح می بینید، نه با چشم غیرمسلح! فرمود: خیلی از اخترانی که به چشم شما نمی آید، من به آنها هم سوگند یاد می کنم. اینچنین نیست که حالا چشم مسلح بتواند کل کوکب ها را رصد کند! فرمود: فلا اقسم بمواقع النجوم. و انه لقسم لوتعلمون عظیم(۸)، بعد فرمود: فلا اقسم بما تبصرون و ما لا تبصرون.

● «عنایت الهی» در داشته های انسانی

پس ما یک چنین چیزی بودیم! ما که شمالاالم یک نطفه من منی یمنی بودیم، جنوباً هم طبق بیان نورانی حضرت امیر ثم صار جیفهً بین اهله و اسلموه الی عمله (۹)؛ این را در نهج البلاغه فرمود: بعد از یک مدت کوتاه یا دور، مردار می شود، همه بینی را می گیرند؛ می گویند: زود دفنش کنید. فشار بازماندگان برای دفن، برای اینکه بو نیاید. این بیان روشن حضرت امیر است در نهج. فرمود: ثم صار جیفه بین اهله و اسلموه الی عمله، قبر، اتاق عمل است؛ نه اینکه عمل می کنند. عمل های کرده را آنجا جمع کرده اند، این آقا را به اتاق عملش می سپرند.

پس کسی که شمالا الم یک نطفه من منی یمنی است، جنوبا ثم صار جیفه بین اهله و اسلموه الی عمله؛ حالا این وسط ها اگر چیزی دارد آیا مال خود اوست، یا علم الانسان ما لم یعلم (۱۰)؟! پس ما حق نداریم بگوئیم این بشری است، بلکه او به ما داد. یک سلسله مسائل ارزشی را به ما در زاد روز آفرینش داد، فرمود: و نفس و ما سواها. فالهمها فجورها و تقواها (۱۱)؛ این مال این. یک سلسله مسائل دانشی را به ما داد، و علم الانسان ما لم یعلم؛ پس ما چه داریم از خودمان؟!

● حجیت عقل برهانی و عدم تقابل «عقل» با «شرع»

اگر وهم و خیال باشد حجت نیست! اگر عقل باشد، «جحت شرعی» است شما ببینید همه بزرگان ما در اصول آن برائت نقلی را درکنار برائت عقلی، برائت عقلی را در کنار برائت نقلی حجت شرعی می دانند. هیچ فرقی بین رفع ما لایعلمون (۱۲) ای که در روایت هست، یا ما کنا معدبین ای که در قرآن هست، با قبح عقاب بیان و لابیانی که فتوای عقل است، نیست! این عقل می شود برائت عقلی و حجت شرعی؛ آن ما کنا معدبین حتی نبعث رسولا (۱۳) می شود نقل و حجت شرعی. عقل و نقل در مقابل همند، نه معاذ الله عقل در برابر وحی باشد!

● ناتوانی عقل در برابر شرع در بیان حکیم سنائی

شاید بارها این داستان جناب حکیم سنائی به عرضتان رسید؛ اینکه می بینید خیلی از بزرگان برای حکیم سنائی یک حریمی قائلند؛ او قبل از عطار و مولوی و سعدی و حافظ بود او گفت مبادا کسی خیال کند عقل در برابر وحی است، عقل در مقابل نقل است. با بود پیغمبر مگر کسی اسم عقل را می برد؟!

مصطفی اندر جهان، آنگه کسی گوید که عقل

آفتاب اندر سماء، آنگه کسی گوید سها (۱۴)

با بودن آفتاب کسی اسم سها را می برد؟ «سها» آن ستاره کم رنگی است که سابقاً برای اینکه ببینند این شخص باصره اش ضعیف است یا نه، اگر آن ستاره سها را می توانست ببیند، می گفتند: چشمش ضعیف نیست؛ وگرنه می گفتند ضعیف است. این ستاره کم نور کم سو در برابر شمس نامی ندارد!

عقل درمقابل نقل است. نقل را فقهاء دارند. بزرگان، گاهی اشتباه می کنند، گاهی به واقع می رسند؛ عقل را حکماء و متکلمان دارند، گاهی اشتباه می کنند؛ گاهی اصابه است، گاهی خطا است. اینها در مقابل هم است. اگر مجتهدانه کسی از نقل کمک گرفت، معذور است؛ و اگر مجتهدانه از عقل مدد گرفت، معذور است.

● (شقاوت) بی بهره بودن از عقل در بیان امیر مؤمنان (ع)

یک بیان نورانی حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه دارد، در یکی از نامه هایشان است؛ فرمود: فان الشقی من حرم من نفع العقل و التجربه(۱۵). شقاوت تنها این نیست که آدم غیبت کند، دروغ بگوید؛ اینها جزء معاصی است، اما کسی که عقل را به کار نبرده، تجربه عقلی را به کار نبرده، از عقل مدد نگرفته، (شقی) است. این عقل او مثل نمد، بسته شده. همانطوری که اگر به دلیل نقلی عمل نکند می شود شقی، به دلیل عقلی هم اگر عمل نکند، می شود شقی؛ عقل در برابر نقل، حجت است.

اگر عقل در برابر نقل حجت است، اگر روایت زراره حجت است، عقلی که زیر دریائی را می سازد و می فهمد و می فهماند که اگر در زیر دریا به فلان شاسی دست بزنی، آسیب می رسد و می رساند و ضرر دارد، این می شود معصیت و حرام. دیگر نمی شود گفت: خدایا! در قیامت چرا ما را عذاب می کنی، برای اینکه شما در قرآن یا در روایت نگفتی که در زیر دریائی دست به فلان شاسی نزن: یا اگر سوار سفینه شدی، رفتی مریخ؛ دست به فلان شاسی نزن! خدا می فرماید: آن فهمی که داری، من دادم؛ آن هم مثل روایت زراره است، هر دو حجت است. اگر عقل است و عقل تجربی است، یا عقل تجریدی و یقین آور شد؛ می شود حجت.

● چگونگی اسلامی کردن متون دانشگاهی

بنابراین دانشگاهها عموما، و دانشگاه محترم پیام نور خصوصاً باید نورانی فکر کند؛ یعنی ما دیگر طبیعیات نداریم. در تدوین کتب درسی، دروس اسلامی نوشته بشود. دروس اسلامی هم این نیست که ما بگردیم، ببینیم که طبق روایات زمین چه جوری بوده. اگر یک آیه را مطرح کنیم، روایتی که در این راستا وارد شده مطرح کنیم، عقل را بدانیم مثل نقل حجت شرعی است، و تک روی عقل را از آن بگیریم؛ آن را به تکاپو وادار کنیم، یک. بیاوریم در خدمت نقل، دو. نقل و عقل را هماهنگ کنیم، سه. جمع بندی کرده، محققانه فتوا بدهیم، چهار؛ این کتاب می شود کتاب اسلامی. زمین شناسی اسلامی، دریاشناسی اسلامی، صحرا شناسی اسلامی.

آنگاه خود این درس آدم را وادار می کند که دختر از پسر فاصله بگیرد. مگر به طلبه ها می گویند: شما اتاق هایتان را جدا کنید، یا کلاس هایتان را جدا کنید؟! مگر کسی به ما اینجور می گوید؟ مگر کسی به ما می گوید: نمازت را اول وقت بخوان؟! مگر به ما می گویند: نماز جماعت بخوان؟! مگر می گویند: نماز اول ماه بخوان؟! مگر می گویند: دعای توسل بخوان، یا دعای کمیل بخوان؟! این را درس به ما می گوید. اگر نور است، باید فضای دانش که عنصر محوری دانشگاه هست، نورانی بشود. نورانی شدن دانشگاه به نورانی شدن دانش است، و نورانی شدن دانش این است که ما جهان را از منظر خلقت ببینیم، نه طبیعت.

● لزوم بیرون نمودن تاریکی ها و جهل به منظور وارد شدن نور و علم

قرآن کریم کلام الهی است و خدای سبحان این کلام را به عنوان نور معرفی کرده. ما نباید منتظر بشویم که یک عده بیایند ظلمت زدائی کنند، بعد جا به ما بدهند که این طبیعیات که رفته است، خلقت شناسی جای آن را پر کند و بگوئیم: دیو چو بیرون رود، فرشته در آید. شما اگر چنانچه بین این حرف با حرف مولوی هماهنگ کنید، می بینید فاصله خیلی است. آن بزرگوار می گوید: تا کی منتظری دیو بیرون برود، تا فرشته در بیاید؟! دیو را بیرون کن!! چه جور بیرونش کنم؟ گفت: فرشته را بیاور، خودش، دیو را می برد.

فرشته در برابر دیو ممکن است منتظر باشد، بگوید: دیو چو بیرون رود، فرشته در آید. اما نور و ظلمت اینچنین نیست؛ اینچنین نیست که اول ظلمت باید برود تا نور بیاید! خیر، نور آمدنش همان و رخت بر بستن ظلمت همان. نورانی شو، ظلمت رفته است. شما رقیب ندارید؛ خودت را ارزان نفروش! آن کجا، این کجا!! بنابراین اگر ما یک حقیقتی داریم به نام نور، کما هو الحق؛ ایمان نور است، علم نورالله است، یقذفه الله فی قلب من یشاء(۱۶)؛ ما نباید منتظر بشویم جهل برود. اگر جهل یک امر وجودی بود؛ باید برود تا نور بیاید، یا علم بیاید. اما نور و ظلمت وجود و عدمند، عدم و ملکه اند؛ علم و جهل از این قبیل اند، توحش و تمدن از این قبیل اند. از قبیل دیو و فرشته نیستند که دیو چو بیرون رود، فرشته در آید!

از این راه ما باید وارد بشویم، و این راه شدنی است. البته آن مراحل کاملش نصیب اولیای خاص می شود، مراحل میانی و ابتدائی اش امیدواریم که ماها همه بتوانیم از آنها بهره بگیریم.

آیت الله جوادی آملی

سخنرانی معظم له

در دیدار با هیئت رئیسه دانشگاه پیام نور و جمع کثیری از طلاب، فضلاء و دانشجویان- قم؛ ۲۳/۸/۱۳۸۷

۱- مائده/۱۵

۲- اسراء/۷۰

۳- هود/۷

۴- اشاره به: فصلت/۹

۵- نوح-۱۷با تلخیص

۶-قیامه/ ۳۷

۷-حاقه/ ۳۸ و ۳۹

۸-واقعه/ ۷۵ و ۷۶

(۹) نهج البلاغه / خطبه ۱۰۹ - با تلخیص

(۱۰) علق / ۵

(۱۱) شمس / ۷ و ۸

(۱۲) وسائل الشیعه / ۱۵/ ۳۶۹ - با تلخیص

(۱۳) اسراء / ۱۵

(۱۴) دیوان حکیم سنائی / ۴۳

(۱۵) نهج البلاغه/ نامه۷۸

(۱۶) مصباح الشریعه/۱۶