شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ابن سینا, پیشگام پزشکان شاعر و سیاست پیشه


ابن سینا, پیشگام پزشکان شاعر و سیاست پیشه

بانگاهی به تاریخ ملل مختلف از ایّام بسیار دور تا امروز, طبیبانی را می بینیم که در کنار کار اصلی خود پا به عرصة ادبیات یا سیاست و یا هر دو این عرصه ها نیز گذاشته اند که ابن سینا از پیشگامان این طبیب هاست این مقاله توصیفی است از سیمای شاعری و سیمای سیاسی این پزشک و فیلسوف نامدار ایرانی

بانگاهی به تاریخ ملل مختلف از ایّام بسیار دور تا امروز، طبیبانی را می‌بینیم که در کنار کار اصلی خود پا به عرصة ادبیات یا سیاست و یا هر دو این عرصه‌ها نیز گذاشته‌اند که ابن سینا از پیشگامان این طبیب‌هاست. این مقاله توصیفی است از سیمای شاعری و سیمای سیاسی این پزشک و فیلسوف نامدار ایرانی.

● سیمای شاعری ابن سینا

ابن سینا اشعار قابل توجّهی، هم به زبان عربی و هم به زبان فارسی دارد. بخشی از اشعار عربی او که قسمت اعظم سروده‌های وی را شامل می‌شود، دربارة علم طب و شرح علائم و نشانه‌ها و تشخیص و درمان بیماری‌هاست که تحت عنوان «ارجوزه فی الطب» تدوین شده و حاوی نکات کلیدی در پزشکی است و نسخه‌ای از این کتاب در کتابخانة ملّی پزشکی آمریکا نگهداری می‌شود.لغت «ارجوزه» جمع «رجز» است و آن شعری با مضامین حماسی است که در روزگاران پیش، جنگجویان در میادین نبرد قرائت می‌کردند، اما اصطلاحِ ارجوزه در نزد دانشمندان گذشته به معنی ابیاتی است که برای بیان یک علم به‌طور اختصار به صورت نظم سروده می‌شد. ابن سینا چکیده‌ای از مباحث عمدة پزشکی را به‌طور خلاصه در ۱۰۲۶ بیت عربی به‌نظم کشیده که در منابع فارسی به «ارجوزة ابن سینا» شهرت دارد. علاوه بر ارجوزه، ابن سینا اشعاری به صورت قطعه و قصیده نیز به عربی دارد که مشهورترین آنها «قصیدة عینیه روحیّه» است که به زبان‌های فارسی، ترکی و فرانسوی ترجمه شده است.اشعار فارسی باقی‌مانده از ابن سینا هم اگر چه از نظر کمیّت چندان زیاد نیست ولی از نظر کیفی قابل توجّه است؛ به‌طوری که دکتر ادوارد براون (۱۲۴۰-۱۳۰۴ شمسی) خاورشناس، مورخ، ادیب و طبیب انگلیسی در کتاب تاریخ ادبیات ایران بهترین اشعار او را ترجمه کرده است.بیشتر این سروده‌ها در قالب رباعی است و بعضی از آنها بسیار مشهور و جاری بر زبان‌هاست؛ مثل رباعی‌های زیر که در آنها به توانایی‌ها و ناتوانی‌های علمی خود اشاره می‌کند:

دل گرچه در این بادیه بسیار شنافت

یک موی ندانست ولی موی شکافت

اندردل من هزار خورشید بتافت

آخر به کمال ذره‌ای راه نیافت

***

از قعر گل سیاه تا اوج زحل

کردم همه مشکلات گیتی را حل

بیرون جستم از قید هر مکر و حیل

هر بند گشوده شد مگر بند اجل

***

در پرده سخن نیست که معلوم نشد

کم ماند ز اسرار که مفهوم نشد

در معرفتت چونیک فکری کردم

معلومم شد که هیچ معلوم نشد

***

ای کاش بدانمی که من کیستمی

سرگشته به عالم از پی چیستمی

گر مقبلم، آسوده و خوش زیستمی

ورنه به هزار دیده بگر یستمی

در تک بیتی معروف زیر نیز مضامین رباعی‌های مذکور را جمع بندی می‌کند:

تابدان جا رسید دانش من

که بدانم همی که نادانم

در مقولة توحید و معاد هم دو رباعی جالب دارد:

حق جان جهان است و جهان جمله بدن

اجناس ملائکه حواس این تن

اجرام، عناصر و موالید، اعضاء

توحید همین است و دگرها همه فن

***

هر هیأت و هر نقش که شد محو کنون

در مخزن روزگار گردد مخزون

چون باز همین وضع شود وضع فلک

از پرده غیبش آورد حق برون

در رباعی‌های زیر نیز ارادت خود را به حضرت پیغمبر(ص) و حضرت علی‌(ع) چنین بیان می‌کند:

یک یک هنرم بین و گنه دَه دَه بخش

جُرم من خسته حسبته لله بخش

از باد فنا آتش کین برمفروز

ما را به سر خاک رسول الله بخش

***

بر صفحة چهره‌ها، خط لم یزلی

معکوس نوشته است نام دو علی

یک لام و دوعین با دویای معکوس

از حاجب وائف و عین با خط جلی

***

تا بادة عشق در قدح ریخته‌اند

و اندر پی عشق، عاشق انگیخته‌اند

باجان و روان بوعلی، مهرعلی

چون شیر و شکر به هم در آمیخته‌اند

سرودن دو رباعی فوق و بعضی از خمریه‌ها که در سطور بعدی به بعضی از آنها اشاره خواهد شد، موجب دادن نسبت ناروای کفر از سوی متعصبان قشری و زاهدان ظاهر پرست به او می‌شود و ناچار در پاسخ به آن کژاندیشان می‌خروشد و با فریادی که هنوز در گوش خردمندان طنین انداز است، چنین می‌گوید:

کفرِ چومنی گزاف و آسان نبود

محکم تراز ایمان من، ایمان نبود

در دهر چو من یکی و آن هم کافر

پس در همه دهر یک مسلمان نبود

***

با این دو سه نادان که چنان می‌دانند

از حمق که دانای جهان آنانند

خر باش که این طایفه از فرطِ خری

هر کونه خراست، کافرش می‌خوانند

ابن سینا چون گدایان، خدای را به شرط مزد عبادت نمی‌کند و همواره به لطف بی‌دریغ خداوند بخشنده امیدوار است:

مائیم به لطف او تولّا کرده

وز طاعت و معصیت تبرّا کرده

آن‌جا که عنایت تو باشد باشد

ناکرده چو کرده، کرده چون ناکرده

علاوه بر رباعی، در قالب‌های دیگر شعری نیز آثاری از ابن سینا باقی است؛ مثل غزل زیر:

اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد

نشاط عیش به دار بقا توانی کرد

و گر به آه ریاضت برآوری نفسی

همه کدورت دلها صفا توانی کرد

زمنزلات هوس‌گر برون نهی گامی

نزول در حرم کبریا توانی کرد

و گر ز هستی خود بگذری، یقین می‌دان

که عرش و فرشِ فلک زیر پا توانی کرد

و لیک این عمل رهروان چالاک است

تو نازنین جهانی، کجا توانی کرد

نه دست و پای امل را فرو توانی بست

نه رنگ و بوی جهان را رها توانی کرد

چو بو علی بِبُر از خلق و گوشه‌ای بگزین

مگر که خوی دل از خلق وا توانی کرد

همان‌طوری که اشاره شد، خمریه‌هایی نیز منسوب به اوست؛ از جمله غزلی که فقط به چند بیت آن بسنده می‌شود[استفاده از رحیق که واژه قرآنی هم هست موجب می شود که این غزل از دیدگاه عرفانی نیز تفسیر پذیر باشد.]

غذای روح بود بادة رحیق الحق

که رنگ او کند از دور رنگ گل را دَق

به رنگ، رنگ زداید زجان اندهگین

همای گردد اگر جرعه‌ای بنوشد بَق

به طعم تلخ، چو پند پدر، ولیک مفید

به پیش مُبطل باطل، به پیش دانا حق

حلال گشته به تجویز عقل بر دانا

حرام گشته به فتوای شرع بر احمق

چو بوعلی میِ ناب ار خوری حکیمانه

به حقِ حق که وجودت به حق شود ملحق

و در رباعی زیر نیز چنین می‌گوید:

مِی حاصل عمر جاودانی است بده

سرمایة لذّت جوانی است بده

سوزنده چو آتش است، لیکن غم را

سازنده چو آب زندگانی است بده

به‌نظر می‌رسد که رباعی زیر نیز مربوط به اواخر عمر او باشد:

رفت آن گهری که بود پیرایة عمر

و آورد زمانه طاق سرمایة عمر

از موی سپیدم سرِ پستان امید

بنگر که سیاه می‌کند دایة عمر

و در روزهای آخر عمر وقتی که در درمان بیماری خود ناتوان می‌شود چنین می‌گوید:

عمری علاج مردم بیمار کرد می

اکنون چنان شدم که ندانم دوای خویش

● سیمای سیاسی ابن سینا

ابن سینا هم دارای عقاید سیاسی است و هم زندگی پر ماجرای سیاسی دارد که به ترتیب به آنها اشاره می‌شود:

الف: عقاید سیاسی ابن سینا

افکار سیاسی ابن سینا هم در کتاب شفا و هم در کتاب اشارات و تنبیهات او منعکس است و کتاب مستقلی هم با عنوان «فی السیاسة» دارد که در این مقاله تنها سه مورد از نظرات سیاسی او به اختصار می‌آید:

۱- مدینة عادلة ابن سینایی

از نظر ابن سینا برابری مطلق مخّل عدالت و نظم اجتماعی است و در کتاب فی السیاسة چنین می‌نویسد: «جامعه یکسان و بی‌طبقه و فاقد اختلاف و تمایز که افراد آن در وضعیت یکسان و برابر باشند، سر نوشتی جز اضمحلال و نابودی ندارد...» و اضافه می‌کند که: «این تفاوت‌ها و اختلاف‌ها به ذات خویش، حکمت الهی است...»

۲- تأکید بر سیاستمداری حاکم و خلیفه

اصل «واقع‌گرایی» مصطلح، ابن سینا را وا می‌دارد تا سیاستمدارتربودن خود در امور دنیوی را بر اعلمیت وی در خلیفه شدن ترجیح دهد.

۳ـ وظیفة مردم با حکام خودکامه

ابن‌سینا معتقد است که نیازمندترین مردم به اصطلاح رؤسا هستند؛ زیرا آنها به سبب تملق مردم از خود غافل و اندرزناپذیر شده و از صالحان فاصله می‌گیرند. او از فرمانروایان زورسالار بیزار است و برای آنان آرزوی مرگ می‌کند و خروج مردم بر حاکم جابر را جایز می‌شمارد.

ب: ماجراهای سیاسی ابن‌سینا

ابن‌سینا با داشتن مهارت‌های طبی خود از همان اوان جوانی، خواسته و ناخواسته، مورد اقبال حاکمان و امیران وقت قرار گرفته و با معالجة خود آنان یا نزدیکان آنها به دربار و دیوان سلاطین و امرا راه یافته و با قبول مناصب بالای حکومتی وارد دنیای سیاست می‌شود و از این رو گرفتاری‌های زیادی مثل اختفا، تبعید، فرار و حبس را متحمل می‌شود. حتی بنا به روایاتی در نهایت به دست دشمنانش مسموم و کشته می‌شود که من این ماجراها را «هفت‌خوان سیاسی» ابن‌سینا نامیده و به ترتیب زمان وقوع به شرح این ماجراها می‌پردازیم.

۱ـ خوان بخارا

در ۱۸ سالگی بیماری مرموز و صعب‌العلاج سختی عضلانی امیر نوح بن منصور سامانی را که موجب بی‌حرکتی او شده بود و تمام پزشکان بخارا در درمان آن عاجز شده بودند، درمان می‌کند و مقامی بلند در دربار بخارا پیدا می‌کند و تنها کلید کتابخانه‌های سلطنتی در اختیار او قرار می‌گیرد.برحسب اتفاق، شبی کتابخانه طعمة حریق می‌شود و عده‌ای از حسودان و رقیبان ابن‌سینا را به آتش زدن عمدی کتابخانه متهم می‌کنند. گرچه امیر توجهی به حرف حسودان نمی‌کند، اما بعد از فوت امیر که هرج و مرجی بر بخارا مسلط می‌شود و پدر ابن‌سینا نیز فوت می‌کند، موقعیت و مقام و جان ابن‌سینا به مخاطره می‌افتد. او ناچار به ترک مادام‌العمر وطن مألوف خود یعنی بخارا شده و عازم دیار خوارزم می‌شود.

۲ـ خوان خوارزم

در شهر گرگانج، مرکز خوارزم که امروز ناحیه‌ای در جمهوری ازبکستان است، مورد تکریم خوارزم شاه علی بن مأمون، امیر دانشور و وزیر دانشمندش احمدبن محمد سهیلی قرار گرفت. اما این دولت مستعجل با سرپیچی ابن‌سینا از قبول دعوت سلطان محمود غزنوی برای رفتن به دربار او به پایان رسیده و مجبور می‌شود با استاد سالخورده‌اش ابوسهل عازم منطقة جرجان (گرگان) شود.

۳ـ خوان نیشابور

ابن‌سینا پس از تحمل رنج سفر و مبارزه با گرما و سرما، باد، گرسنگی، تشنگی و مرگ استاد سالخورده‌اش در این سفر، در سر راه خود به گرگان وارد شهر نیشابور می‌شود. بعد از اقامت کوتاه در این شهر، روزی برحسب تصادف، مردمی را در میدان شهر می‌بیند که دور هم جمع شده و به سخنان مأموران سلطان محمود غزنوی گوش می‌دهند.مأمورینی که تصاویری از ابن‌سینا در دست دارند و وعدة پنج هزار سکة طلا به تسلیم کنندة وی می‌دهند. او با مشاهدة این منظرة خطرناک فوراً از آن میدان دور شده و با عجله به مقصد جرجان حرکت می‌کند.

۴ـ خوان جرجان (گرگان)

ابن‌سینا با معالجة خواهرزادة قابوس بن وشمگیر، حاکم آل‌زیاری گرگان که به مرض عشق گرفتار شده بود و پزشکان دیگر در درمان او ناکام مانده بودند؛ به مقامی بس ارجمند در دربار سلطان قابوس نایل می‌شود. اما پس از چندی که مردم جرجان، قابوس را دستگیر و محبوس و مقتول می‌کنند، ابن‌سینا از ترس جان خود، جرجان را به سوی ری ترک می‌کند.

۵ـ خوان ری

حاکم ری، امیر مجدالدولة دیلمی بود که به علت کمی سن، مادرش سیده ملک‌خاتون به نیابت از او سلطنت می‌کرد. ابن‌سینا با درمان بیماری مالیخولیای مجدالدوله، در دربار او به مقام شامخی رسید، و مورد عنایت ملکه مادر قرار می‌گیرد؛ اما بعد از فوت ملکه مادر، سپاهیان بر مجدالدولة ضعیف‌النفس شورش می‌کنند و شایعة عزیمت سلطان‌محمود برای تسخیر ری در همة شهر می‌پیچد و بار دیگر ابن‌سینا مجبور به فرار از ری به سوی قزوین و همدان می‌شود.

۶ـ خوان همدان

حاکم همدان، شمس‌الدولة دیلمی، برادر مجدالدوله دیلمی که دچار قولنج دردناک و سختی بوده، توسط ابن‌سینا درمان می‌شود و ابن‌سینا به مقام وزارت برگزیده می‌شود. پس از چندی خزانة دولت به علت جنگ شمس‌الدوله با حاکم کرمانشاه، تهی از زر و سیم می‌شود. سپاهیان به سبب دریافت نکردن حقوق به خانة ابن‌سینا یورش بوده، خانه‌اش را غارت و خودش را دستگیر می‌کنند و خواستار اعدام او از شمس‌الدوله می‌شوند. شمس‌الدوله برخلاف میل باطنی خود، او را از وزارت عزل می‌کند ولی بعد از مدتی بار دیگر با درمان قولنج عود شدة شمس‌الدوله به وزارت منصوب می‌شود.

بعد از فوت شمس‌الدوله، وقتی از قبول وزارت تاج‌الدوله پسر شمس الدوله امتناع می‌کند، از ترس تاج‌الدولة خشمگین، مدتی مخفی و سپس دستگیر و زندانی می‌شود و بعد از مدتی با قیافه و لباس مبدل از زندان گریخته و راهی اصفهان می‌شود.

۷ـ خوان اصفهان

حاکم اصفهان علاءالدوله دیلمی، مقدم ابن‌سینا را گرامی می‌دارد و قصری در اختیار او می‌گذارد و از او می‌خواهد که به حل و فصل امور کشور مشغول شود؛ اما وقتی که ابن‌سینا کمربند نقره‌ای و شمشیر جواهرنشان اهدایی علاءالدوله را به غلامی می‌بخشید، علاءالدوله خشمگین شده و ابن‌سینا از ترس مجازات با لباس مبدل فرار می‌کند ولی علاءالدوله با عذرخواهی او را به اصفهان برگردانده و مجدداً به وزارت منصوب می‌کند.

● فوت ابن‌سینا

فوت ابن‌سینا ظاهراً به علت خیانت یکی از غلامان او بوده است. جوزجانی شاگرد و جمع‌آوری کنندة آثار ابن‌سینا حدیث پایان عمر ابن‌سینا را چنین بیان می‌کند: «یکی از غلامان شیخ که به اموال او خیانت کرده و هلاکت او را طالب بود، در مایع تنقیه‌ای که برای قولنج شیخ آماده شده بود، افیونی وارد می‌کند و شیخ‌الرئیس با مسمومیت افیونی فوت می‌کند.»در طول هزار سال پس از ابن‌سینا نیز پزشکانی وارد عالم سیاست شده و از عواقب آن بی‌‌نصیب نمانده‌اند. با یک نظر اجمالی به تاریخ یک صد سالة اخیر ایران، پزشکان سیاست‌پیشة زیادی را می‌بینیم که اغلب آنها آخر و عاقبت پردردسری، داشته و بعضی از آنها حتی نقد جان را نیز در این بازار از دست داده‌اند که برای پرهیز از اطالة کلام حتی از آوردن نام آنها هم صرفنظر می‌شود.در خارج از ایران نیز پزشکان سیاستمدار، معمولاً سودی در بازار سیاست نداشته‌اند که نمونة اخیر آن رادوان کاراوزیچ، رهبر پیشین صرب‌های بوسنی است که یک پزشک متخصص شاعر پیشه است که پس از ۱۳ سال زندگی مخفیانه بالاخره در لباس و شمایل مبدل شناسایی و دستگیر و هم اکنون زندانی و در انتظار مکافات جنایات خود به سر می‌برد. مجازاتی که دادگاه لاهه برایش رقم خواهد زد.

دکتر جواد وهاب زاده

عضو هیأت علمی دانشکده پزشکی اردبیل

منابع:

۱ـ پزشکی در ادبیات ایران زمین، دکتر محمدجواد ابوئی، انتشارات علم نوین، یزد، ۱۳۸۵

۲ـ تاریخ پزشکی ایران، سیریل الگود، ترجمه باقر فرقانی، امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۱

۳ـ تاریخ پزشکی و درمان جهان، محمدتقی سَرمَدی، انتشارات سرمدی، تهران ۱۳۷۷

۴ـ نخستین همایش ملی ایران شناسی، بنیاد ایران شناسی، تهران ۱۳۸۱

۵ـ لغت‌نامه دهخدا، مؤسسة لغت‌نامه دهخدا، دانشگاه تهران، ۱۳۷۶

۶ـ زندگی بوعلی سینا، مظفر سربازی، شرکت توسعه کتابخانه ایران، تهران ۱۳۷۶