دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

چگونه تاریخ رموز نویسندگی را آموخت


چگونه تاریخ رموز نویسندگی را آموخت

یکی از مسایل مشترک لئو لوونتال و والتر بنیامین در خلال مکاتبات این دو در دهه ۳۰ میلادی, شور نوخاسته آلمانی ها به رمان و زندگینامه است

یکی از مسایل مشترک لئو لوونتال و والتر بنیامین در خلال مکاتبات این دو در دهه ۳۰ میلادی، شور نوخاسته آلمانی‌ها به رمان و زندگینامه است. ظاهرا تا آن زمان، رمان حامل امکان‌پذیری‌های خاص و جدی برای تبیین ریاکاری و حیله‌گری وضعیت موجود محسوب می‌شد. رمان، موقعیتی را مفروض قرار می‌داد که در آن می‌شد از ایدئولوژی و آگاهی کاذب دور شد و حرکت تاریخی را بنا بر عناصر محذوف طور دیگری در نظر گرفت. لئو لوونتال به بنیامین دور از آلمان تذکر می‌دهد که حتی داستایوسکی را حالا طور دیگری می‌خوانند. داستایوسکی به بهانه‌ای برای چشم‌پوشی از مهیب بودن و غیرعقلانی شدن محیط اجتماعی تبدیل شده بود. گزاره مخفی در این اقبال تازه به رمان، روایی دانستن همه ناکامی‌های حیات و محال دانستن هر تجربه رهایی‌بخشی بود. بنیامین به جایگزین شدن زندگینامه با تاریخ اشاره می‌کرد. حالا هرکس اتفاقات و حوادث زندگی‌اش را فقط در شرایطی مستحق تجربه شدن می‌داند که پیشاپیش آنها را در چارچوب رمانی نانوشته در نظر بگیرد.

از مجموع مسایلی که این دو، فهرست‌وار به بررسی آنها می‌پردازند، دو نکته از اهمیت خاصی برخوردار است. نخست اینکه تاریخ به شکل جمع جبری حافظه همه کسانی ظهور یافته که به ضعف نفس دچارند و بر این نکته تاکید می‌کردند که ضعف نفس با تجربه شکست مترادف نیست و دیگر آن‌که، رمان به هیات مورخ هنرمند خود را نمایان می‌کند. از منظر فرم، لئو لوونتال به حذف تفکر و توصیف‌های متداول در شیوه رمان‌نویسی میراث‌رسیده از قرن نوزدهم اشاره می‌کند. نوشته‌های آن دوران با شدت و تراکم ریتم همراه بودند. این تغییر فرمی، قالبی را فراهم می‌سازد تا آدم‌ها ناتوانی و محرومیت‌های خود را در معرض سایرین قرار بدهند.

نفس عرضه پرشتاب سرخوردگی‌ها، محیط را برای طبیعی و همگانی شدن وضعیت موجود مساعد می‌کند. از فحوای مکاتبات این دو، چنین برداشت می‌شود که نظارت مخفیانه و نامریی بر تخیل، آثار ادبی را به حال و روزی دچار کرده که هرکس می‌نویسد، مبنای نوشتن را، در جمع‌بندی لحظه‌های زیسته خود تصور می‌کند. به عبارت ساده‌تر، این زندگی یک جای کارش می‌لنگد، مگر آنکه در فاصله میان دو جلد حبس شود. این شکل مواجهه با رمان، بسیار متفاوت از آن سیاستی بود که به برجسته کردن ما‌به‌تفاوت زندگی موجود و علنی کردن حذف‌شده‌ها و نادیده انگاشتن‌ها می‌پرداخت. اینک رمان گریزراهی برای پرهیز از سوژه‌شدن و حل شدن در هویت برساخته پیرامون تلقی می‌شود.

مخاطبان با گرایش به این دست روایت‌ها آرام می‌گیرند و فضای همدلانه‌ای فراهم می‌شود که یعنی همه مثل هم هستیم. آرامش و انفعال فرمی رمان که فضایی دور از دسترس فاتحان بود، خود به قلمرو فاتحانه قلب ماهیت می‌یابد. موفقیت در سازمان‌دهی به اغتشاش‌های روانی، اجتماعی و سیاسی در فرآیند تنظیم کتاب، به وضوح قابل ردیابی است. آدورنو در مقاله‌ای با عنوان «فرهنگ و حکومت» که در نشریه «تلوس» منتشر ساخت، تحلیل خود را از این فرآیند به این شکل صورت‌بندی کرد: «تا آن‌ هنگام که کل با جز سازگار نباشد، فرهنگ عبارت از اعتراض دایم جزء به کل است» در عین حال می‌توان شرایطی را تصور کرد که فرهنگ از ماهیت جزیی‌بودن خود دور شود و میل به کل‌شدن پیدا کند. همزمان با این دگرگونی فرهنگی خاصیتی خودبنیاد نیز پیدا می‌کند. خودبنیادی و استقلال فرهنگ در تضاد با همین خصیصه‌ها در اثر هنری است. اثری هنری نمی‌تواند و نباید در تصور کلی از فرهنگ شکل بگیرد.

اگر بخواهیم با چشم‌انداز آدورنو مساله بنیامین و لوونتال را بازسازی کنیم، اقبال چشمگیر به رمان‌های حدیث نفس‌گونه از تبعات کلی‌شدن فرهنگی است که هیچ تضاد و تعارضی با جزیی بودن اثر هنری ندارد. لوونتال بعدتر در مقاله‌ای از تعبیر «حروفچین» برای رمان‌نویسان زمان خود استفاده کرد و به این نتیجه رسید که هرگاه روابط اجتماعی، زندگی فرد را به زنجیر کشند، حروفچینی همه آن تجربه‌های ناتمام در فضایی روایی نوعی حس ماجراگونگی و رازورزی را القا می‌کند که در جامعه‌ای مشترک میان نویسنده و مخاطب، وضعیت مستقر ابدی و طبیعی جلوه می‌کند. گویی دیگر کاری برای زندگی از دست آدم‌ها برنمی‌آید. این شکل نوشتار، حتی به بازنمایی شکست و افسردگی‌ها و آرمان‌های بر باد‌رفته نیز نمی‌پردازد. و بیش از هر چیز، بر پرهیز از اقدام و تمرین فرم‌های متفاوت زندگی دلالت می‌کند.

قالب عمده‌ این آثار بر شخصیت فعلی و قهرمان سابقی متمرکز است که چند صباحی از مسیر متعارف و تعیین‌شده روزمره خارج شده و در خلال ماجراهایی به مسیر اصلی بازگشته. حالا در این آرامش دوباره نصیب‌شده، باید آینده را طوری طلسم کند که مبادا همتایان دست از پا خطا کنند و به موقعیتی مثل او دچار شوند. بدین قرار مکنونات ذهنی و گنجینه نقصان‌های ثبت‌شده در حافظه، در حکم فراخوانی برای رمان‌های بیشتر و بیشتر درمی‌آید. و این یعنی همان تاریخی که مدعی جامعیت است. تاریخی که فقط زمانی به کمال می‌رسد که همه احوال خود را به هیات رمانی خوش‌خوان درآورده باشند.

پویا رفویی