جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

خط رو خط


خط رو خط

راستش من می خواستم خودکشی کنم ولی درست همون لحظه که می خواستم خودمو بکشم یاد دوستم اسماعیل افتادم

ـ الو؟

ـ بله؟

ـ سلام اسماعیل.

ـ اسماعیل کیه بابا، اشتباه گرفتی.

ـ معذرت می‌خوام.

بوق بوق بوق...

ـ ۳۳۳۳۳۳۴

بوووق بوووق بوووق...

ـ بله؟

ـ الو اسماعیل؟

ـ گفتم که بابا اشتباه گرفتی.

ـ ببخشید.

بوق بوق بوق...

ـ ۳۳۳۳۳۳۴

بوووق بوووق بوووق...

ـ جونم!

ـ فکر می‌کنم بازم اشتباه گرفتم.

ـ چه شماره‌ای رو می گیری؟

ـ ۳۳۳۳۳۳۴

ـ ولی شمارهٔ ما همه‌ش سه‌س!

ـ عجب بد شانسی‌ای، توی این موقعیت خطا قاطی شده‌ن!

ـ حالا چی شده فدات شم؟ چه موقعیتی؟

ـ راستش من می‌خواستم خودکشی کنم ولی درست همون‌لحظه که می‌خواستم خودمو بکشم یاد دوستم اسماعیل افتادم.

ـ هه هه هه، خودتو بکشی؟ واسه چی می‌خواستی خودتو بکشی؟

ـ ماجراش مفصله.

ـ آها منظورت اینه که نمی‌خوای به من بگی؟

ـ چون گفتن و نگفتنش فرقی نداره، تصمیم من عوض نمی شه، فقط با گفتنش وقت شما رو می‌گیرم.

ـ خوب حالا چی شد که یاد این دوستت... اسمش چی بود؟

ـ اسماعیل.

ـ آها، چی شد یاد اسماعیل افتادی؟

ـ خودم هم نمی‌دونم.

ـ خیلی‌وقته ندیدی‌ش؟

ـ بله، تقریباً یک سال قبل سر یه سوءتفاهم رابطمون به‌هم خورد.

ـ حالا می‌خواستی باهاش آشتی کنی؟

ـ نمی‌دونم، فقط حس کردم که باید بهش زنگ بزنم، همین.

ـ خُب، حالا می‌خوای چی‌کار کنی؟

ـ این‌طورکه معلومه کاری نمی‌شه کرد.

ـ یعنی دیگه نمی‌خوای بهش زنگ بزنی؟

ـ می‌بینید که نمی‌شه، بازم باید مزاحم شما بشم، در ضمن فکر نمی‌کنم موضوع خیلی مهمی باشه!

ـ دِ نشد دیگه!

ـ چرا؟

ـ واسهٔ این‌که حتماً موضوع مهمی بوده که درست وقت مردن یادت اومده.

ـ منظورتونو متوجه نمی‌شم آقای... معذرت می‌خوام می‌تونم اسمتونو بپرسم؟

بوق بوق بوق...

ـ الو؟ الو؟ آقا؟

ـ ۳۳۳۳۳...

ـ ببخشید آقای...، نمی‌دونم چرا قطع شد.

ـ با کی کار داشتید؟

ـ مگر شما همون آقایی نیستید که من الان باهاش صحبت کردم؟

ـ نخیر.

ـ معذرت می خوام، شما؟

ـ اسماعیل هستم...

ایمان عابدین