جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

داستان قهرمان تنها


داستان قهرمان تنها

فارغ از صحت و دقت پزشکی ماجرای فیلم «سیزده ۵۹», این که رزمنده ای بعد از ۳۰ سال در کما بودن, به هوش بیاید و یک باره با تغییرات بنیادی جامعه پس از گذشت ۲ دهه از پایان جنگ روبه رو شود, می تواند ایده جذابی باشد

فارغ از صحت و دقت پزشکی ماجرای فیلم «سیزده ۵۹»، این که رزمنده‌ای بعد از ۳۰ سال در کما بودن، به هوش بیاید و یک باره با تغییرات بنیادی جامعه پس از گذشت ۲ دهه از پایان جنگ روبه‌رو شود، می‌تواند ایده جذابی باشد.

تجربه حیات دوباره آدمی، همواره یکی از سوژه‌های جذاب برای روایت قصه و فیلمسازی بوده است. شمایل دیگری از این دست را می‌توان در «از کرخه تا راین» و «بید مجنون» ردیابی کرد که در آنجا نابینایی محور این تجربه هیجان‌انگیز است. با این حال به واسطه حضور پرویز پرستویی در فیلم سیزده ۵۹ نقش سیدجلال را می‌توان با حاج کاظم آژانس شیشه‌ای مقایسه کرد. اگرحاج کاظم سرشار از خشم و طغیان علیه وضع موجود است، سیدجلال بیشتر غمگین است و در تامل به سر می‌برد؛ یک طمأنینه تفکربرانگیز که جلال و بزرگیش را به جای فریاد، در سکوت عمیق خود تجلی می‌بخشد.

خارج شدن سیدجلال از کما و مواجهه ناگهانی او با دنیای امروز یک شوک روانی ـ اجتماعی شدید در پی دارد که حتی از حیث سلامت جسمی نیز می‌تواند برای او خطرناک باشد. در این میان، بهرام (صابر ابر) که به باران ـ دختر سیدجلال ـ علاقه‌مند است با یک کارگردان صحبت می‌کند تا زمان دوران جنگ را برای وی بازسازی کند. باران هم گریم می‌شود تا شبیه به مادرش یعنی همسر سیدجلال شود. دوستان جلال یعنی محمد و جعفر و صابر نیز گرد او می‌آیند تا همه چیز برای بازسازی فضای جنگ مهیا شود؛ در واقع یک بازگشت زمانی از سال ۸۹ به سال ۵۹. در اتاق جلال آیینه‌ها را برمی‌دارند تا او چهره پیرش را در آن نبیند و به گذشت زمان شک نکند ولی سیدجلال یک بار صورتش را در کف قاشق می‌بیند و از بیمارستان می‌گریزد. رفتن او به سراغ دوستان قدیمی و حرف و حدیث‌هایی که بین آنها رد و بدل می‌شود بهانه‌ای است تا فیلمساز تغییر و تحولات ارزشی ـ‌ اجتماعی طی این ۳ دهه را به تصویر بکشد. هر گوشه از سیزده ۵۹ به برخی از فیلم‌های سینمای دفاع مقدس شباهت داشته و می‌توان نشانه‌هایی از آژانس شیشه‌ای، از کرخه تا راین و پاداش سکوت را در آن مشاهده کرد؛ آثاری که اتفاقا پرویز پرستویی نقش اصلی آنها را بازی کرده است.

اگرچه داستان فیلم سیزده ۵۹ بهانه‌ای است تا کارگردان به قیاس دو برهه زمانی معاصر بپردازد، اما به سراغ نقدهای عریان و کوبنده از تغییرات فرهنگی ـ اجتماعی جامعه نرفته و صرفا در این تغییر روزگار، تنهایی قهرمان داستان خود را برجسته می‌کند. شاید سیزده ۵۹ را بتوان یک فیلم ضدجنگ هم دانست اما نه از نوع اعتراضی و تندش. به نظر می‌رسد که فیلم را باید بیشتر یک ملودرام خانوادگی و حتی روان‌شناختی دانست تا مثلا یک اثر انتقادی ـ اجتماعی. در واقع فیلم سعی می‌کند تراژدی و تلخی موقعیت قهرمان و داستان فیلم را در لایه‌های درونی و روان‌شناختی آدم‌هایش روایت کند تا سویه بیرونی و لایه‌های اجتماعی اثر. از حیث فنی و تکنیکی نیز می‌توان سیزده ۵۹ را اثر نسبتا موفقی دانست که در پرداخت فنی و درآوردن جلوه‌های ویژه‌اش، پیشرفت چشمگیری نسبت به نمونه‌های مشابه در سینمای دفاع مقدس دارد و البته این نشان می‌دهد که سینمای ایران در وجوه تکنیکی خوب جلو رفته است. با وجود همه این عناصر آنچه که لنگ می‌زند و شاید تاثیرگذاری بسیاری از این زحمات را هدر می‌دهد، تصنعی درآمدن بسیاری از شخصیت‌ها و مناسبت‌هاست. همچنین موقعیت‌هایی که در فرازهای مختلف فیلم شکل می‌گیرد، میزان باورپذیری ماجرا را در ذهن مخاطب کاهش می‌دهد. انگار کارگردان نمی‌داند که با قهرمان داستانش که پس از سال‌های طولانی از کما درآمده چه کند و حتی در بسیاری از موقعیت‌ها در دام شعارزدگی گرفتار می‌شود.

آنچه که مفهوم بنیادین فیلم را تشکیل می‌دهد، فراموشی مردان جنگ در روزگار صلح است. مردانی تنها و زخم خورده که دیگران از درک آنها عاجزند. اساسا همین کما رفتن قهرمان داستان نیز به شکل تلویحی مبین همین معناست و برای همین شاید تماشای این فیلم برای مخاطبان آشنای این ژانر، یادآور سینمای ابراهیم حاتمی‌کیا باشد. سینمایی که شخصیت‌های آن را همین مردان فراموش شده و تنها و غریب می‌سازند. سیزده ۵۹ نیز روایتی است از این مظلومیت که البته اعتراض خود را به وضع موجود با لحن و زبانی ملایم‌تر بیان می‌کند. روایتی که مشکل اصلی آن این است که در ترسیم قهرمان قصه خود و بازنمایی موقعیت دشوارش گاهی دچار اغراق می‌شود و سویه احساسی به خود می‌گیرد. مثلا این که محمد پس از سال‌ها اعتیاد که بر اثر تزریق مرفین به او به وجود آمده با نصیحت جلال، عزم به ترک آن می‌کند یا حتی وسوسه جلال به پرت کردن خود از تپه و میل به خودکشی و نمونه‌های دیگر از این دست.

سیزده ۵۹ فارغ از این ویژگی‌های دراماتیک و ضعف و قوت‌های آن که برشمردیم، بیش از هر چیز قصه قهرمانی تنها را روایت می‌کند که در چرخه عادت روزگار به فراموشی سپرده شده‌اند. همان دردی که جلال در پایان فیلم می‌گوید: «ساکنان دریا پس از مدتی دیگر صدای دریا را نمی‌شنوند... چه تلخ است روایت غمبار عادت!»

سیدرضا صائمی