جمعه, ۱۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 7 February, 2025
تحول مفاهیم و پیش فهم های معرفتی و تاریخی
در علوم سیاسی وقتی بحث از پدیدههایی چون انقلاب، اصلاحات، نوسازی و دگرگونیهای اجتماعی، تغییرات سیاسی، مردم سالاری، تجدد و ترقی، پیشرفت تاریخی، مشاركت و توسعهی سیاسی، آزادی، عدالت، برابری و مفاهیمی مانند اینها میشود، ذهن از همان ابتدا سراغ تعابیر و تعاریف مشهور و مأنوسی خواهد رفت كه در پیشفهمهای معرفتی و تاریخی خود دارد. در سیطرهی گفتمانهای رسمی در حوزهی سیاست، این پیشفهمها تحت تأثیر الگوهای فلسفهی سیاسی غرب است. به دلیل اینكه سالها در تعالیم رسمی، رسانهها، متون و منابع، این مفاهیم به عنوان مفاهیم حقیقی و منطبق با واقعیات به جامعه القا شده است. غلبهی این پیش فهمها در سطوح تحلیل، تعاریف، استنتاجهای علمی و منطقی و دستهبندیهای متون سیاسی در دویست سال اخیر، یكی از معضلات و از اركان موانع فهم سیاست، سامان سیاسی و نظم اجتماعی در جوامعی شبیه به جوامع ماست كه دارای تمدن و فرهنگ بارور و پویایی در طول تاریخ بوده است. غلبهی گفتمانهای رسمی غرب در حوزهی سیاست، باعث شده است كه پارهای از محققین، روشنفكران و متفكران ایران، بیتوجه به زیرساختهای فرهنگی جامعهی ما، سیر دگرگونیهای سیاسی و اجتماعی را با رجوع به مفاهیم و اصطلاحاتی كه زاییدهی اندیشهها و روشهای زندگی و تحولات فكری، اجتماعی و سیاسی غربی بوده و دارای معانی و كاركردهای خاص در شیوهی تفكرات و ارزشها و اخلاق حاكم بر جوامع غربی هست، تحلیل كنند.
از پیش مشخص است كه چنین تحلیلهایی نتایج مثبتی برای فرهنگها، ارزشها و ساختارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع غیر غربی به ویژه جوامع اسلامی، مخصوصاً كشور ایران به همراه نخواهد آورد. به گونهای كه فرآیند انحطاط گرایی و زوال نامه نویسی در میان روشنفكرانی كه به انحای مختلف، شالودهی افكار آنها تحت تأثیر گفتمانهای رسمی سیاست و معرفت سیاسی در غرب است در دویست سال اخیر، ادبیات ما را شدیداً مورد تهدید قرار داده است.[۲] حتی پدیدهی انقلاب اسلامی كه یك پدیدهی ساختار شكن است در تحلیلهای این جریان، تحت تأثیر همین گفتمانها تبیین و شناخته میشود. با نگاه سطحی به بخش قابل توجهی از متونی كه پیرامون تحلیل و تبیین انقلاب اسلامی، نظام جمهوری اسلامی و اندیشههای سیاسی امام خمینی و در رأس آن نظریهی ولایت فقیه (بهعنوان دستاورد انقلاب اسلامی در حوزهی سیاست) نوشته شده، به راحتی میتوان فهمید كه سطوح تحلیل و تبیین این متون، تحت تأثیر همان پیش فهمهای معرفتی و تاریخی و سیطرهی گفتمانهای رسمی در حوزهی سیاست است. بحث بر سر این نیست كه آیا این گفتمانها علمی هستند یا نیستند بلكه پرسش اصلی و اساسی در اینجاست كه در تبیین پدیدههایی چون انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی از چنین قالبهایی كه اركان وجودی آنها تحت تأثیر فرهنگ و ارزشهای خاصی است تا چه حد میتوانیم بهره بگیریم و نتایج آن قالبها را در این پدیده تسری بخشیم؟ آیا این شیوهی پژوهش، مفید و راهگشا خواهد بود؟ یكی از مشكلات بزرگ جریانهای فرهنگی تحت تأثیر گفتمانهای رسمی غرب برای ایران، برای فهم نظریهی انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی و اندیشهی ولایت فقیه، در همین مسأله نهفته است. این جریانها نمیخواهند بپذیرند كه انقلابها وقتی به وقوع میپیوندند نه تنها ساختارهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، نوع نگاه به جامعه، باورها و ارزشها را دگرگون میكنند، بلكه شالودهی مفاهیم و اصطلاحات و نقشهای از پیش تعریف و تعیین شده را نیز شدیداً دچار دگرگونی میسازند. دیگر نمیتوان با همان تعابیر سنتی و رسمی به تفسیر پدیدههای سیاسی و اجتماعی پرداخت. آزادی، عدالت، مشاركت سیاسی، مردم سالاری و دهها مفهوم دیگر در شرایط جدید، تبدیل به مفاهیمی جدید و تجربههای تازه میگردند كه تحلیل آنها با تفاسیر سنتی و رسمی، دور از منطق عقلی و تجربی است. چه برسد به اینكه این تفاسیر را با همهی عناصر و اركانش از یك فرهنگی به فرهنگ دیگر و از باورهایی به باورهای دیگر، مو به مو بدون همسازی و همگونی تحمیل كنیم و معتقد باشیم كه این تجربیات، آخرین تجربیات بشر بوده و نردبان تجربهی بشری در حوزهی سیاست، سامان سیاسی و نظم اجتماعی به پایان رسیده است و گفتمانهای رسمی غرب، عالیترین و آخرین محصول در این حوزه است. از دستاوردهای امام خمینی و انقلاب اسلامی در شالوده شكنی سیطرهی گفتمانهای رسمی در حوزهی سیاست، تردید در ظرفیتها، امكانات و استعدادهای دستگاه مفاهیم فلسفی، سیاسی و اجتماعی غرب (مدرنیته و پست مدرنیته)، در فهم بنیادهای فلسفهی سیاست بود. به دنبال این تردید، نقشهای از پیش تعریف شدهی كنشگران اجتماعی، نهادهای سیاسی، نقش مردم در سامان سیاسی، جایگاه دین در حوزهی سیاست و در نهایت بسیاری از مفاهیم و نقشها دچار دگرگونی و از سیطرهی این گفتمانها رها گردید. امام خمینی (ره) با مطالعهی دقیق تاریخ یكصد سالهی ایران و اثرات حاكمیت رژیم مشروطه (به عنوان یكی از الگوهای حكومت مدرن) در سامان سیاسی و نظم اجتماعی كشور ما، متوجه شد كه ظرفیتها و استعدادهای دستگاه مفاهیم فلسفی و سیاسی غرب در ایران تماماً به فعلیت رسیده و دیگر چیز جدیدی برای عرضه كردن ندارد. با این دستگاه و مفاهیم آن، روشهای تحقیق و پژوهشهای آن، فتواهای اقتدارگرایانهی علمی و فلسفی مبتنی بر تعطیلی عقل و بسته بودن باب تفكر در مقابل دستاوردهای غرب و از همه مهمتر اتوپیاهای تجدد و ترقی مبتنی بر ساختن انسانهای استاندارد شدهی مدرن كه فكر، عمل، آداب، اخلاق، عادات، شیوهی زندگی كردن، شیوهی خوردن و خوابیدن و خلاصه همه چیز آنها یك شكل بوده، دیگر چیز جدیدی برای فرهنگ ایران اسلامی به ارمغان نخواهد آورد. امام خمینی (ره) در آرمانشهر این تفكر تردید كرد. این تردید صرفاً یك تردید ذهنی نبود بلكه برآورد نتایج حاكمیت یكصد سالهی تجدد طلبان غربگرا در ساختارهای سیاسی، فكری، فرهنگی و اجتماعی ایران و همهی الگوهایی بود كه تحت عنوان الگوهای تجدد و ترقی در كشور ما به اجرا در آمده بود. این یك حقیقت تاریخی است كه در آستانهی انقلاب اسلامی، ایران یك كشور عقب ماندهی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی بوده كه دست و پا بسته تحت نفوذ مطلق سیاستهای كشورهای مقتدر غربی و در رأس آن امریكا قرار داشت. روستاهای عقب مانده و فاقد هرگونه امكانات توسعه (مانند آب، برق، بهداشت، آموزش و غیره)، شهرهای در هم ریختهی بیبنیاد و متأثر از حاشیهها و خزانههای شبیه به روستا، دانشگاههای وابسته (كه حتی توانایی آموزش پزشك عمومی برای حل پارهای از مشكلات عادی مردم را نداشت و كشور ما برای این معضل باید چشم به راه كرامت پزشكان نیمبند هندی و پاكستانی میبود)، از بین رفتن نشاط علمی ایران و خروج مطلق متفكران و نخبگان علمی از باز تولید علم و معرفت در جهان، صنایع مونتاژ بیبنیاد كه جز نابودی ذخایر ملی و از بین بردن استعدادهای تولیدی كشور، ارمغان جدیدی به همراه نداشت، نخبگان فكری تحقیر شده در زیر دست كارشناسان و مستشاران خارجی كه جسارت ریسك اندیشه را نیز از جامعهی علمی ایران گرفته بودند و خلاصه كشوری كه علیرغم حاكمیت یكصد سالهی انواع و اقسام نظریههای تجدد و ترقی و آزمونهای رشد و توسعه، هیچ چشمانداز مثبتی برای دگرگونی آینده به همراه نداشت. امام خمینی(ره) مانند یك فیلسوف سیاسی بازتاب حاكمیت اندیشههای تجدد و ترقی غربگرایانه را در یكصد و خوردهای سال حاكمیت بر ایران تحلیل كرد و متوجه شد كه تكیه بر چنین اندیشههایی، نتایج مثبتی برای فرهنگ و تمدن ایران اسلامی به ارمغان نیاورده و نخواهد آورد. برای امام خمینی(ره) تاریخ ایران در دورهی معاصر چیزی فراتر از سایههای مبهم آرزوهای سركوب شده و بر باد رفتهی یك جامعهی ریشهدار تاریخی نبود كه با بستن عقل و تعطیلی تفكر در این جامعه و رواج تقلیدهای سطحی، قدرت فكر و اندیشه و خلاقیت و از همه مهمتر استعدادهای طبیعی و خدادادی آن را از بین برده بودند. به گونهای كه آرمانهای روشنفكران این مرز و بوم آن بود كه بلاد فرنگستان منّّتی نهاده و در ذیل تاریخ غربی، جایی هم برای این تیرهی آریایی نگونبختِ از تمدن عقب مانده، باز كنند!
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست