یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

دنیای خاطره های تمام نشدنی


دنیای خاطره های تمام نشدنی

در باره دوران سربازی

حتما تا به حال برایتان ثابت شده که مردها خاطرات زیادی از دوران سربازی خود دارند. اصلا هرجا که چند مرد، پیر یا جوانش هم فرق نمی‌کند، دور هم جمع شوند و به قول معروف تعریف‌شان گل کند، بحث به خاطره‌های دوران سربازی می‌رسد.

مردها آنقدر با آب و تاب درباره دوران خدمتشان حرف می‌زنند که تصور می‌کنید این اتفاق‌ها همین چند ساعت پیش برایشان اتفاق افتاده نه چند سال قبل! آنها به حدی خاطراتشان را با جزئیات تعریف می‌کنند که ناخودآگاه گوش به این داستان‌های تلخ و شیرین می‌سپارید و اگر سربازی را هم تجربه نکرده باشید، با شخصی که از خاطراتش حرف می‌زند، همذات‌پنداری می‌کنید.

برای این‌که بیشتر درباره ماجراهایی که باعث خاطره‌ساز شدن این دوران می‌شوند، بدانیم به یکی از آسایشگاه‌های سربازان در پادگانی در شرق تهران رفتیم و پای حرف‌ سربازهای جدید و قدیم آنجا نشستیم.

دوستان جدیدش به این نام صدایش می‌زنند: «ژنرال» اگر دنبال علتش می‌گردید، باید بگوییم که دوران آموزشی او تازه تمام شده و همین تازگی‌ها وارد یگان جدیدش شده است، برای همین سربازهای قدیمی به او این لقب را داده‌اند، خودش می‌گوید: «فکر نکنید اینجا تنها من ژنرال هستم، در آسایشگاه کلی ژنرال داریم که لباس‌هایشان مانند من تازه است و برق می‌زند.»

در گوشه‌ای دیگر از آسایشگاه یکی دیگر از سربازان به نام سلمان مشغول سر وکله زدن با قوطی واکس‌اش است. او می‌خواهد پوتین‌هایش را برق بیندازد، چرا که این وظیفه هر سربازی است که بعد از تمام شدن کار و وظایف روزانه‌اش، پوتین‌های خود را واکس بزند.

اگر از او درباره خاطرات خدمتش بپرسید، این‌طور ادامه می‌گوید: «اینجا سختی‌هاست که تبدیل به خاطره می‌شود. دوران ‌آموزشی سخت‌تر بود، برای همین خاطرات بیشتری از آن دوران داریم. آن موقع خیلی سخت بود، لباس‌های شخصی‌مان را با لباس‌های گشاد خدمت عوض کنیم یا موهایمان را با نمره چهار بتراشیم، اما حالا عادت کرده‌ایم و دوستشان داریم.»

سلمان دوران آموزشی خود را در اصفهان سپری کرده است. او برایمان از تنها باجه تلفن پادگانشان حرف می‌زند که عصرها حدود ۱۵۰ سرباز جلویش صف می‌کشیدند تا با خانواده‌هایشان حرف بزنند: «هیچ وقت یادم نمی‌رود چند بار در صف تلفن ایستادم، اما قبل از این‌که نوبتم برسد، زمان خاموشی فرارسید و ناکام به آسایشگاه برگشتم. اما یک‌بار بالاخره شانس به من رو کرد و توانستم گوشی تلفن همگانی را به دست بگیرم، اما باور کنید آنقدر هیجان‌زده بودم که وقتی کارت تلفن را سرجایش قرار دادم تا شماره بگیرم هر چه به ذهنم فشار آوردم، شماره تلفن خانه‌مان را به یاد نیاوردم، برای همین سر و صدای سربازهایی که در صف منتظر ایستاده بودند درآمد و من هم بی‌خیال زنگ زدن شدم.»

● تشویق برای یک نفر، تنبیه برای همه

از ماجرای تلفن همگانی با صف دور و درازش که بگذریم. سرباز جوان از حمام رفتن ده‌دقیقه‌ای در دوره آموزشی برایمان می‌گوید: «علاوه بر حمام تازه باید لباس‌هایمان را هم می‌شستیم، برای همین با لباس، زیر دوش می‌رفتیم و خلاصه این‌که دوران آسانی نبود، اما حالا که به یادش می‌آورم، لذت می‌برم.»

در دوران آموزشی سربازان باید یاد بگیرند که نظم و انضباط را رعایت کنند، مثلا بموقع از خواب بیدار شوند، با توجه به لوح نظافت، آسایشگاه را نظافت کنند، تختشان را «آنکادر» کنند یا قبل از خواب پا و جوراب‌هایشان را بشویند و پوتین‌هایشان را واکس بزنند.

سلمان در این‌باره هم حرف‌های جالبی دارد: «هیچ یادم نمی‌رود که به خاطر منظم نبودن آنکادر چقدر تنبیه شدیم. در نظام همیشه تشویق برای یک نفر است و تنبیه برای همه. برای همین اگر شخصی به وظایفش عمل نکند، همه سربازهای گروهان باهم تنبیه می‌شوند.»

در پادگان‌ها سربازان باید نظافت خود را رعایت کنند برای همین ارشدهای گروهان هر شب بررسی می‌کنند تا ببینند سربازها جوراب‌های خود را شسته‌اند یا نه. سربازها باید جوراب‌های خودشان را بشویند و در کنار تخت آویزان کنند. آقای ارشد هم به آنها دست‌می‌زند تا ببیند خیس است یا نه!

تنبیه شدن هم در دوران خدمت حالت‌های مختلفی دارد. از بشین پاشو، کلاغ پر و پا مرغی بگیرید تا پست‌های تنبیهی، بدو رو و حالت شنا گرفتن و بازداشتگاه.

یکی دیگر از سربازان قدیمی آسایشگاه که ماه‌های پشت سرگذاشته سربازی خود را با کشیدن لاک غلط‌گیر روی لبه کلاهش مشخص کرده، در این‌باره می‌گوید: «در دوران آموزشی یک‌بار بعد از ساعت خاموشی که ساعت ۲۱ و ۳۰ دقیقه بود یکی از سربازها سرفه‌اش گرفت، آنجا بود که افسر گروهان همه ما را از آسایشگاه بیرون کرد و دستور داد کف حیاط را خیس کردند و بعد ما را مجبور کرد حالت شنا بگیریم، اگر سربازی لباسش خیس می‌شد بیشتر تنبیه می‌شد، او آنقدر ما را در این حالت نگه‌داشت که دیگر توان ایستادن نداشتیم.»

● سیزده بدر در پادگان

حتما تا به حال به مردان جوانی که از خدمت سربازی فرار کرده‌اند، هم برخورد کرده‌اید. عمید یکی از این سربازان است که فرار از پادگان را تجربه کرده و جریمه‌اش را هم پرداخت کرده‌است.

او در این‌باره می‌گوید: «بعد از تمام شدن دوران آموزشی به مرخصی پایان دوره رفتم، اما وقتی مرخصی‌ام تمام شد دیگر به پادگان برنگشتم، چند ماهی فراری بودم تا این‌که تصمیم گرفتم به خدمت برگردم برای همین دادگاهی شدم و به زندان محکوم شدم البته جریمه زندان را هم خریدم تا به زندان نروم.»

عمید خاطره‌ای هم از دوران آموزشی خود برایمان تعریف می‌کند: «در دوران آموزشی ما را به میدان تیر می‌بردند، سربازها این برنامه را خیلی دوست دارند برای همین به آن سیزده بدر می‌گویند، اما در سیزده بدر هم تنبیه‌های سختی ممکن است اتفاق بیفتد.»

به گفته عمید اگر سربازی پوکه‌ فشنگ‌هایش را گم کند همه سربازها تنبیه می‌شوند، آنها باید کل میدان تیر را وجب به وجب بگردند، چرا‌ که تا پوکه را پیدا نکنند، خبری از برگشت به پادگان نیست و باید سینه‌خیز و کلاغ پر رفتن را به جان بخرند.

● ساچمه پلو و خورش وحشت

یکی دیگر از سربازان که مهدی نام دارد، در حالی که کیسه انفرادی‌اش را مرتب می‌کند، به‌حرف می‌آید و می‌گوید: «یک‌بار هم یکی از سربازان گروهان ما آنکادر تختش با بقیه تخت‌ها تنظیم نشده بود، برای همین همه گروهان تنیبه شدند، آن روز گروهبان نگهبان آنقدر به ما بشین‌و پاشو داد که شیشه‌های آسایشگاه را بخار گرفت، بعد روی شیشه بخار گرفته اسم گروهان ما را نوشت و تنبیه تمام شد.»

تنبیه‌های دوران سربازی همیشه جزو خاطرات سربازان هستند. عماد، سربازی است که در دوران آموزشی مسئول غذای گروهانش بوده است.

او در این‌باره می‌گوید: «پادگان آموزشی ما خیلی بزرگ بود، تقریبا برای خودش شهری بود و من برای گرفتن جیره صبحانه سربازان باید حدود سه کیلومتری پیاده‌روی می‌کردم، برای همین سربازی که نگهبان آسایشگاه بود، باید مرا ساعت چهار صبح بیدار می‌کرد تا بموقع صبحانه بچه‌ها را تحویل بگیریم. یادم نمی‌رود دوستانی که با من شوخی داشتند چند باری مرا ساعت یک صبح از خواب بیدار کردند، من هم که ساعت نداشتم، رفتم و مسئولان آشپزخانه را از خواب بیدار کردم و به خاطر این کار چند روز پست تنبیهی ایستادم.»

یکی دیگر از خاطرات سربازها به خوراک آنها بر‌می‌گردد. آنها روی غذا‌ها اسم‌های عجیب و غریبی می‌گذارند، مانند ساچمه پلو به جای عدس پلو، خورش وحشت به جای قیمه و دمپایی ابری به جای کوکو سبزی.

● تسبیحی برای پایان خدمت

بین سربازان رسم است که به قدیمی‌ترهای پادگان احترام خاصی می‌گذارند. مثلا در آسایشگاه همیشه بهترین تخت به سرباز قدیمی می‌رسد یا این‌که آنها همیشه در کارها مقدم هستند.

حمید یکی از این سربازان قدیمی است که برای خودش در آسایشگاه برو و بیایی دارد. او روی تخت خود نشسته و یک تسبیح در دست دارد، اما تسبیح او با بقیه فرق می‌کند، چرا که دانه‌های کمتری دارد.

حمید درباره تسبیح خود می‌گوید: «برخی سربازها وقتی که روزهای باقیمانده از خدمتشان به کمتر از صد روز می‌رسد، یک تسبیح می‌خرند و با گذشت هر روز یکی از مهره‌های آن را می‌شکنند برای همین به این شکل برای پایان دوران سربازی خود روزشماری می‌کنند. تعداد مهره‌های تسبیح من هم به نیمه رسیده، خدا بخواهد کمتر از دو ماه دیگر به‌خانه بر‌می‌گردم.»

مهدی آئینی