پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

آداب بی پولی


آداب بی پولی

بی پول عزیز می دانم که در تنگنای شدیدی قرار دارید می دانم که تصور می کنید هیچ گاه در زندگی خود نخواهید توانست خانه بخرید می دانم که فهرستی تلخ از خریدنی ها را دارید که توان تهیه کردن شان را در خود نمی بینید

بی‌پول عزیز می‌دانم که در تنگنای شدیدی قرار دارید. می‌دانم که تصور می‌کنید هیچ‌گاه در زندگی خود نخواهید توانست خانه بخرید. می‌دانم که فهرستی تلخ از خریدنی‌ها را دارید که توان تهیه کردن شان را در خود نمی‌بینید.

آخرین مدل ساعت وزین رولکس، گوشی موبایل گلکسی با همه امکانات غیر قابل تصور، آخرین مدل ماشین پورشه که با آن در جاده شمال کیف کنید، سفرهای خارجی به دور اروپا و آسیای جنوب شرقی با هواپیماهای لوکس و مطمئن، رفتن هفته ای یکی دو بار به گران ترین رستوران شهر و خوردن شام در یک تشریفات پر از تجمل و از همه مهم تر داشتن پولی کلان که در بانکی بگذارید و با بهره اش آسوده خاطر زندگی کنید.

شاید فهرست شما بلند بالاتر و جزئی تر از چیزهایی باشد که اینجا حدس زده شد، اما در هر حال اینها دیگر برای شما رویایی دست نیافتنی است و احساس می کنید راحتی، امنیت مالی، حق انتخاب بهترین ها از میان انبوه کالا و غرور پر لذت ثروت به شما لبخند نخواهد زد.

حتما وقتی هم که در خیابان، فقیر ژنده پوشی را می بینید حسابی نگران می شوید، مثلا اگر جوان باشید و کمی پخته ـ اما نه چندان با بینش ـ نگران می شوید که نکند آینده من چیزی باشد که امروز این بدبخت است! آیا دیگر امکان لذت بردن از شما سلب شده؟ اگر نتوانید پول کلانی به جیب بزنید دیگر زندگی برای شما روزهای خوش پایدار و بی دغدغه ای نخواهد داشت؟ آیا بزرگ ترین غصه دنیا بی پولی است و بقیه غصه ها را می توان با پول برطرف کرد؟ شما هم جزو معتقدان به این گزاره هستید؟

خیلی ها براساس دیدی منطقی یا واقع بینانه می گویند لذت، با آدم های بدبخت به معنای بی پول، بیگانه است، چون لذت همراه پول از راه می رسد، خوشبختی چیست؟ سوال چالش برانگیزی نیست وقتی به قدر کافی پول داشته باشید. پول لذت و خوشبختی را فراهم می آورد.

خب این طور فکر کردن سه راه دارد یا خودکشی، یا دزدی و یا تغییر دادن نگاه و رها کردن همه این حرفهای منطقی آدم های پخته. ما در این نوشته با دو راه اول کاری نداریم و تنها متمرکزیم روی آن تغییر دید. می خواهیم کمی شما را به دیوانگی، به ترک منطق دعوت کنیم.

راه اصلی رسیدن به این روحیه تمرکز و تأمل بر روی اصل لذت است. اگر می خواهید از زندگی لذت ببرید باید به دنبال التیامی بگردید که بی پولی شما را به حاشیه ببرد و لذت را ورای این فقدان برایتان به ارمغان بیاورد.

اپیکور متفکر یونان باستان را فیلسوف لذت می دانند. او همه تمرکز خود را در طول زندگی اش بر کشف و شناخت لذت و ترویج اعمالی کرد که این مهم ترین نیاز بشر را به نهایت می رسانند.

او می گفت: اگر من لذت های چشایی و لذت عشق و لذت های بینایی و شنوایی را کنار بگذارم، دیگر نمی دانم خوبی را چگونه تصور کنم. بله او تا این حد دلبسته لذت بود و آن را تنها راه برای شناخت جهان و بینش اخلاقی درست می دید. حتما هنوز با خود می گویید که بدون داشتن پول کدام لذت بینایی و چشایی، کدام عشق جاودان و کدام غذای خوب را می توان چشید. اما حتما برایتان ـ اگر خودآزار نباشید و به جای رنج آرامش را دوست داشته باشید ـ مسرت بخش خواهد بود که بدانید اپیکور شامش نان و پنیر و سبزی با یک کفه دست زیتون بوده است. او آنقدر دلبسته لذت بود که به یکی از دوستانش گفته بود: برایم یک کوزه پنیر بفرست تا بتوانم هرگاه خواستم ضیافتی برای خود برپا کنم.

اپیکور خانه ای بزرگ نداشت و عیاشی کردن را بجای این که راه لذت بداند راه از بین بردن آن می دانست. او فهرستی از دارایی هایی داشت که می گفت به شرط داشتن آنها لذت بردن ممکن می شود.

قابل تصور است که برای او داشتن بزرگترین خانه و زیباترین وسایل تنها شعف های روحی کوتاه مدت بودند،خوشحالی هایی که در لحظه ای حس می کنیم و خیلی زود باید توسط کالاهای دیگر شارژ شوند وگرنه پایدار نمی مانند. اعتیاد به کالا چنین چیزی است.

برای این که لذت ببریم باید یاد بگیریم به اولیات قانع باشیم. بدانیم که از گرسنگی نمی میریم. به سبب هوش و دوستانی که داریم مانند آن فقیر گوشه خیابان نخواهیم شد، جایی برای زندگی همیشه خواهیم داشت و ضروریات زندگی از ما دریغ نخواهند شد.

غذا، مسکن و پوشاک را براحتی از جامعه خود خواهیم گرفت تنها با میزانی از شغلی که دوست داریم (این از مهم ترین اصول لذت است) و ایجاد تنوع و رنگ آمیزی در زندگی روزمره خود. اما آنچه مهم است از نظر اپیکور در کنار داشتن اولیات، داشتن دوستان، آزادی و فرصت تفکر است.

دوستی اگر دوستی باشد به پول و بی پولی ربط مستقیم پیدا نمی کند. آنچه در دوستی اهمیت دارد این است که ما وجود نداریم مگر وقتی کسی باشد که بتواند ببیند ما وجود داریم. آنچه می گوییم هیچ معنایی ندارد مگر زمانی که کسی بتواند آن را بفهمد. دانش و مراقبت و علاقه آنها به ما این قدرت را می دهد که از رخوت و کرختی بیرون برویم.

در شهرهای ما منزلت بیش از همیشه اهمیت یافته است. احساس قدرت در زندگی روزمره و برتری یافتن به دیگران همیشه احساس ضعف و رنج عده زیادی را به همراه می آورد.

سلسله مراتب را در باور عمومی تنها پول می شکند و بازتولید این چرخه نفرت انگیز، یافتن پول بیشتر برای قدرت یافتن و برتری بر دیگران از سوی کسی است که پیشتر از احساس حقارت و ضعف در مقابل دیگران رنج می برده. اگر می خواهیم از بی پولی رنج نبریم باید هر چه سریع تر از این چرخه و نگاه مخرب ـ اما در ظاهر درمانگرـ رها شویم.

آزادی از این سلسله مراتب رهایی بخش تر از خود پول است و ما را تشویق می کند آن کاری را که دوست داریم انجام دهیم و رهایی از دست زور صاحب کار و رئیس که لذت را از ما می گیرند آرام گیریم. دنبال پول دویدن و ترس بیش از اندازه از بی پولی همیشه با بردگی همراه است.

یکی از عاداتی که اجتماع اپیکور به واسطه آن شهرت داشت، تفکر در باغ بود. آنها خیلی جدی ساعاتی را به تفکر در طبیعت و نوشتن درباره خود و مسائل شان اختصاص می دادند و براحتی از این کار تسلی می یافتند.

اپیکور معتقد بود بسیاری از نقصان های ما حاصل محیط غیرفکورانه زندگی روزمره و فراموشی تفکر جدی است.

وقتی جدی به مسائلی همچون پول، بیماری، مرگ و... بیندیشیم میزان زیادی از اضطراب ها و تلخی ها را از دست می دهیم چرا که مواجهه اصیل تر با عالم پیدا می کنیم و خلوت ما را از بسیاری مشکلات مالی وارسته می کند. به واسطه تأمل آرامش پیدا می کنیم چرا که ضروریات هستی ذهن ما را مشغول می کنند و از شر زمزمه حواشی راحت می شویم.

با این حساب آیا پول دارها بدبختند؟ در پول دار بودن هیچ رذیلت و بدی خاصی وجود ندارد. پولدار بودن خوب است، پول چیز بدی هم نیست اما مساله این است که با نداشتن دوستان و لحظه های تأمل و احساس آزادی پول به هیچ دردی نمی خورد و از لذت خبری نیست. در بسیار مواقع شهوت فرار از بی پولی آدم ها را در بدبختی های تنهایی و بردگی و حماقت بیشتر فرو می برد و این گونه است که لذت و احساس خوشبختی محال می شود.

اول باید بدانیم که با همه پولی که ممکن است داشته باشیم باز هم می توانیم لذت نبریم. قابل تصور است که کیسه کیسه پول داشت و براحتی از احساس تنهایی غمباد گرفت و مرد. می توان در خانه ای بزرگ در بهترین نقطه شهر زیست و حتی لحظه ای خلوت نداشت، آیا می توان خلوت و نگریستن به تنهایی و مرگ را خرید و پس از این خرید آرامش یافت، از این که تمام این هیاهوها برای هیچ است؟ نیازهای ما به تجمل اغلب نه طبیعی هستند و نه ضروری و نه کار خاصی می کنند تنها فقدان های روحی و روانی ما را برای مدتی کوتاه التیام می بخشند.

طبیعی است آنان که در خیابان های نه چندان امن ماشین های ۵۰۰میلیونی یا شاید گران تر را می رانند از نظر روحی ضربات فجیعی را متحمل شده اند و تصورشان این بوده که با ۵۰۰ میلیون می توان آن فقدان ها را برای مدت بیشتری به خوابی مصنوعی فرو برد.

آنها بیشتر قابل ترحم هستند، تا قابل غبطه خوردن. براحتی می توان با پرسش از نیازهای خود و غنیمت شمردن دم و لحظه از خود پرسید که آیا آنچه حسرتش را داریم، آنچه برایش در حال جان کندن هستیم واقعاً نیاز ماست؟ آیا تلویزیونی که با خوابیدن ما خاموش وبا بیداری ما بدون لمس دکمه ای روشن، نیاز ماست؟

بی پولی چیست؟اگر الان ۱۰ هزار تومان داشته باشیم بی پول نیستیم؟ اگر صد هزار تومان داشته باشیم بی پول نیستیم؟ ۱۰ میلیون داشته باشیم چه؟ اگر الان یک میلیارد داشته باشیم بی پول نیستیم؟ چرا ما همیشه بی پولیم، بی پولی همیشه به مقیاس چیزهای بیشتری در جهان وجود دارد، اگر چیزها را کمتر بخواهیم کمتر هم احساس بی پولی می کنیم.

بی پولی بیشتر مفهومی انتزاعی است که با توجه به چیزهای نداشته مان خودنمایی می کند. باید بدون وسواس و خودآزاری به این جمله اپیکور بیندیشیم: وقتی درد حاصل از نیاز را رفع کنیم، ظروف ساده و میز مجلل، لذت یکسانی در بر دارند.

اپیکور به دوستش منوسیوس گفته بود: فرد حکیم نه بیشترین مقدار غذا، بلکه لذت بخش ترین آن را انتخاب می کند. برای لذت بردن تجمل و فراوانی ضروری نیست و ترس از بی پولی صرفا ترسی ذهنی و انتزاعی برای رفع نگرانی های کاذب و اندیشه نشده است.

علیرضا نراقی