پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
مجله ویستا

عزاداری های گمشده و گمشده های عزاداری


عزاداری های گمشده و گمشده های عزاداری

حتما در مراسمات عزاداری حضرت حسین ع دیده اید که یکی از پرطرفدارترین روضه ها در بین قشر روضه خوان و مداح و واعظ و روضه حضرت رقیه و نیز روضه حضرت علی اصغر است

دیر زمانی بود مسئله سینه زنی و عزاداری برای حضرت حسین(ع) و گریه بر مصائب ایشان و ظلمهایی که بر اهل بیت ایشان رفته بود ذهن مرا درگیر خود کرده بود و این درگیری ذهنی، در برخورد من با عزاداری ها و رفتار من در عزاداری ها تاثیر خود را گذارده و در بسیاری موارد مانع گریه کردن و اشک ریختن من می شد.

تا اینکه چند شب پیش در اثنای بحثی مسئله برایم روشن شد و احساس کردم آنچه ذهنم را درگیر کرده بود حل شده و از بین رفت.

اینک ابتدا به بیان آن مسئله و شبهه می پردازم و سپس در پاسخ، نتیجه ای را که جدیدا به آن رسیده ام بیان خواهم نمود.

● بیان مسئله:

حتما در مراسمات عزاداری حضرت حسین(ع) دیده اید که یکی از پرطرفدارترین روضه ها در بین قشر روضه خوان و مداح و واعظ و... روضه حضرت رقیه و نیز روضه حضرت علی اصغر است.

دختر سه ساله ای که پدرش را به فجیع ترین شکل ممکن کشته اند و سپس ایشان را به اسارت درآورده و با غل و زنجیر به مقصدی طولانی کوچانیده اند و در اثنای مسیر، مردم کوچه و بازار – به گمان خارجی بودن ایشان – با ایشان برخوردهای زشت و زننده کرده اند و سپس شب هنگام در خرابه ای اسکان شان داده اند و در آنجا این دختر سه ساله مرتب بهانه پدر را می گرفته و گریه و ناله می کرده و آرام نمی شده است تا اینکه گریه اش حوصله ماموران را سر می برد و ایشان سر پدرش را در طبقی نهاده و پیش رویش می گذارند که :«بیا! پدرت!» و او پارچه را از روی سر بریده کنار می زند و آنقدر ضجه می زند تا جان می دهد!

و نیز روضه حضرت علی اصغر(ع) که شش ماهه بوده و از شدت عطش و بی آبی جانش به لب رسیده و شدت ضعف او پدر را بر آن می دارد تا برای مطالبه جرعه ای آب برای او، روی دست بالایش بیاورد و به سپاه مقابل نشانش دهد و بعد ناگهان دستش با شدت به عقب هل داده شود و وقتی سر بر می گرداند که ببیند چه شده فرزند را غرق در خون می یابد در حالیکه تیری سه شعبه گلویش را دریده است!

این دو روضه را به عنوان نمونه ذکر کردم و واقعیت این است که تمامی واقعه عاشورا از ابتدا تا انتهایش همینگونه زجر آور و دهشتناک و جان کاه است!

آنچه در مراسمات عزاداری بسیار مشهود است بالا بردن شدت مصائب و ظلمهایی است که بر اهل بیت(ع) رفته است و این همان نقطه آغاز شبهه ذهنی من بود که چرا باید بر این مصیبتها گریست؟

رقیه سه ساله ای در چیزی حدود هزار و چهارصد سال پیش با خانواده اش اسیر جنگی نابرابر و ظلمی بزرگ شده اند و مردان خانواده به بدترین شکلی قتل عام شده اند و زنان و کودکان به اسارت رفته اند و او نیز در بین اسیران بوده و از شدت مصائب جان داده است.

مثل این مصیبت و حتی دهشتناک تر از این را در طول تاریخ بسیار دیده ایم و می بینیم.

در همین زمان ما حکومت غاصبی مانند اسرائیل – که چون سگ هاری به جان کشورهای مسلمان افتاده – غزه را به بدترین شکلی زیر انواع بمبهای فسفری و اورانیومی و شیمیایی و میکروبی و... گرفت و چه بسیار آدمهایی که به بدترین شکلی قتل عام شدند و دخترهای سه ساله ای که پدرانشان را از دست دادند و آنقدر ضجه زدند که جان دادند!

در همان زمانی که غزه آماج حمله های اسرائیل بود فرزند خواهر من متولد شد؛ و من می دیدم وقتی آبمیوه گیری را روشن می کردند تا برایش آب سیب و پرتقال و... بگیرند، صدای چرخش موتور آبمیوه گیری چطور تن و جان این کودک را می لرزاند و لرزش بدن او و صدای گریه اش دل مرا نیز به شدت تکان می داد که «هم اکنون کودکانی در سن و سال این بچه، زیر دهشتناک ترین صداهای انفجار و بمب و آوار و ویرانی و ضجه و زاری اند!»...

و این همه ظلمی که در سراسر این عالم دارد به مظلومان و مستضعفان می رود...

و مگر فقط غزه است؟... افغانستان هم همین اوضاع را دارد، عراق هم، اتیوپی و جنوب لبنان و چچن و یمن و یوگسلاوی و...

سوال این است که دختری سه ساله در هزار و چهارصد سال پیش مورد ظلم قرار گرفته و اکنون نیز دختران سه ساله ای چون او در سراسر عالم دارند مورد ظلم قرار می گیرند، باید برای او گریه کنیم یا برای اینها یا اینکه به جای گریه از جا برخیزیم و تمهیدی بیاندیشیم و مقابله ای کنیم؟

و دیگر اینکه اگر هم بنا باشد گریه کنیم بر کدامیک باید گریه کنیم؟ بر آن که هزار و چهارصد سال از کشته شدنش می گذرد یا این که همین الان دارد کشته می شود؟

تمام فاجعه های کربلا را هم که در نظر بیاوریم مثل آن یا بدتر از آن همین حالا در حال رخ دادن است!

باید بر کدام گریست؟

بر فاجعه هزار و چهارصد سال پیش یا فاجعه ای که مانند آن همین حالا در حال وقوع است؟

و اصلا گریه چرا؟... چرا باید بنشینیم و گریه کنیم؟ آیا گریستن دردی از کسی دوا می کند؟

می گویند شخصی نان خریده بود و از گذری می گذشت، فقیری را دید که نشسته بود و از گرسنگی می گریست، آن شخص هم کنار او نشست و به گریه آغازید. فقیر پرسید چرا گریه می کنی؟ گفت: به خاطر گرسنگی تو! گفت: نمی خواهد گریه کنی، کمی از آن نانت را به من بده! گفت: هرچه بخواهی برایت گریه می کنم اما از نان خبری نیست!

آیا این داستان گریستن ما نیست؟

دکتر شریعتی می گفت در چند خیابان آنطرف تر از حسینیه ارشاد، «کافی» منبر می رود و روی منبر شوی اجرا می کند که چه نشسته اید؟ در حسینیه ارشاد دارند جوانها را سنی می کنند! دارند دین شان را ازشان می گیرند! و... مردمی هم که پای صحبتش می نشینند هرکدامشان یک باباشمل است و دوتای من و مستمعین من که معمولا دانشجو و عینکی و لاغرند، هیکل دارند. بعد دکتر می گوید آنچه برای من دردآور و باعث تعجب است این است که تنها اتفاقی که سخنان او در آن جمع می اندازد این است که همه به پیشانی شان می زنند و گریه می کنند و هیچکس نمی گوید برخیزیم برویم حسینیه ارشاد جلو اینها را بگیریم!

چقدر کار ما عجیب است!

بنابراین به طور خلاصه باید بگویم دو مسئله اینجا وجود دارد: اول اینکه چرا باید بر کسانی که هزار و چهارصد سال پیش کشته شده اند گریه کنیم در حالیکه در همین زمان خودمان عده زیادی در حال قتل عام شدنند؟

دومین سوال این است که اصلا چرا باید گریه کنیم؟ گریه چه فایده ای دارد؟

این دو سوال دیر زمانی توفیق گریستن بر مصائب حضرت حسین(ع) را از من گرفته بود و به همین دلیل یا در مجالس اینچنین حاضر نمی شدم و یا اینکه تنها با افسوس و درد به مداح و روضه خوان نگاه می کردم و زجر می کشیدم.

● پاسخ:

آنچه که اکنون بدان معتقد شده ام و نتیجه ای که اکنون بدان رسیده ام را می توان در چند نکته و بند بیان نمود.

نکته اول اینکه اثبات شیء نفی ما ادا نمی کند. یعنی این حرف درستی است که در همین زمان فجایعی بس دهشتناک تر از آن فاجعه در حال رخ دادن است، و این نیز درست است که باید دغدغه اینها را داشته باشیم؛ اما این به معنی نفی عزاداری ها و مصیبت خوانی ها و گریستن ها بر اباعبدالله نیست.

می شود هر دو را با هم جمع کرد.

دومین نکته این است که خاستگاه این اشکال، برخورد و ورود بد مداحان و روضه خوانان و وعاظ و... به این فاجعه است.

برای روشن شدن این مطلب باید بین گریستن بر «مصائب» یا بر «شخص» تفاوت قائل شویم. آنچه معمولا در عزاداری های ما رخ می دهد این است که مداح یا روضه خوان برای گریاندن مردم سعی می کند ابعاد فاجعه را بازتر کند و وسیع تر نماید و شدت رنجها را بنماید. از این رو ایشان معمولا داستانهایی ساختگی را نیز به این واقعه می افزایند که در بسیاری از موارد، خود، بی ادبی به ساحت امام(ع) محسوب می شود.

در حالیکه اصل فاجعه و نقطه دردناک این واقعه این است که این اتفاقات برای «امام» ما رخ داده است.

یعنی اصلا احتیاجی نیست به این شکل از تکه تکه شدنها و زجرها و رنجها و آلام جسمی و روحی که بر ایشان و سایر شهدا وارد شده است سخن گفت، بلکه باز کردن همین نکته که این رنجها بر «امام» وارد شده است دردناکترین نقطه ماجراست.

همین که به قول حضرت سید مرتضی آوینی «امام مأمن کره ارض است و اینان برای او امان نامه می آورند!» خود دردناکترین روضه است.

اما چون مردم ما به آن بصیرت و معرفتی که باید می رسیدند نرسیده اند، روضه خوانها هی آتش رنجها را بالاتر می کشند و بر شدت آلام می افزایند تا از جماعت مستمع گریه بگیرند.

بنابراین درست است که در همین زمان نیز فجایعی از آن دست در جریان است، اما این تنها در ظاهر ماجراست، و واقعیت این است که این فجایع برای یک «امام» رخ داده است و این علت گریستن ما بر فاجعه ای در هزار و چهارصد سال پیش می باشد.

یعنی ما بر مصائب نمی گرییم، بلکه بر بزرگی و عظمت شخص مصیبت دیده می گرییم.

نکته سوم در باب عزاداری و گریستن و چرایی آن این است که این عزاداری ها و گریستن ها حکم وضویی را دارد که انسان برای نمازخواندن می سازد.

اگر کسی در اوقات نماز تنها وضو بگیرد و نماز نخواند آیا از این وضو گرفتن اجر و قرب و فایده ای نصیب او می شود؟

به طور قطع پاسخ منفی است.

بنابراین ما با یاد آوری آن فاجعه عظمی باید به جلوگیری از وقوع فجایع بعدی برخیزیم و عزاداری ما و گریستن ما بناست که موجب ایجاد حرکت و تغییر در حال و قال ما شود.

هرچند می بینیم که رگه های بسیار کم رنگی از این اتفاق باقی مانده است و گریستن بر عاشورا و قیام حسینی تبدیل به یک دور باطل شده است با این مضمون: گریه برای گریه! سینه زنی برای سینه زنی! هیأت برای هیأت!...

در حالیکه قرار بود این گریستن ها و عزاداری ها و هیأت ها و... مقدمه ای باشد بر مقاومتی یا مقاتله ای یا حرکتی و...

برای بیان نکته چهارم باید واقعه ای را نقل کنم:

ملا امین انتاکی از علمای اهل سنت بود که دویست سال پیش شیعه شد. شیعه شدن وی موجی از تبلیغات موافق و مخالف را در پی داشت و برای روشن شدن حواشی موضوع بحثها و مناظره هایی با ایشان در جاهای مختلف صورت گرفت.

در یکی از این مناظره ها که در سوریه برگزار شد، اهل سنتی که در برابر وی بودند سوال کردند: شما که شیعه شده اید بفرمایید چرا شیعیان برای کسی که هزار و دویست سال پیش کشته شده است امروز بر سر و سینه می زنند و گریه می کنند؟

ایشان پاسخ گفت: می ترسند بلایی که بر سر غدیر آمد بر سر عاشورا هم بیاید!

این نکته بسیار دقیقی است.

هیچ شیوه و روشی بهتر از این نمی توانست عاشورا را تا امروز زنده نگاه دارد و چراغش را روشن!

این گریستن ها و بر سر و سینه زدنها و مشکی پوشیدنها و ناله ها و شعر گفتن ها و طبل و زنجیر و سنج و... بهترین وسیله برای حفظ این فرهنگ و انتقال آن به نسلهای بعد و بعدتر می باشد.

نکته پنجم این است که – غیر از مطالب مطروحه – نفس گریستن بر حضرت سیدالشهدا(ع) آثار عجیب روحانی و اخروی دارد.

چه بسیار وقایعی که در این باب نقل شده است و حتما بیشتر از من آنها را شنیده اید.

یعنی اصل گریستن بر ایشان و مصائبی که بر ایشان رفت موضوعیت دارد؛ تا جائیکه روایت داریم که هرکس بر امام حسین(ع) بگرید یا بگریاند یا حالت بکاء و گریه به خود بگیرد در حالیکه حسین(ع) را شناخته و عارف به حق اوست، بهشت بر او واجب می شود.

این بدان معناست که نه تنها گریه کردن بلکه حتی خود را به گریه نمایاندن و حالت گریه بر خود گرفتن نیز موضوعیت دارد.

عجیب اینکه این قضیه تنها برای بنی آدم نیست؛ من خود به گوش خود این روایت را از آیت الله سید عزالدین زنجانی – حفظه الله – شنیدم که امام رضا(ع) فرموده اند: جغد مرغ خیلی خوبی است! این پرنده تا پیش از این مانند گربه در کنار آدمیان بود و با ایشان محشور، تا اینکه حادثه عاشورا اتفاق افتاد؛ پس از آن گفت خیری در بنی آدم نیست و از ما قهر کرد و به بیغوله ها و خرابه ها پناه برد!

بزرگی نقل می کرد که عصر عاشورایی در قم علامه طباطبایی را دیدم که در حال خود بود، جلو رفتم و سلام کردم. ایشان پاسخ گفت و گفت: فلانی می دانی امروز چه روزی است؟ گفتم عاشوراست آقا! دوباره پرسیدند می دانی چه روزی است؟... می بینی تمام موجودات برای امام حسین(ع) گریه می کنند؟!...

بعد خم شده از روی زمین تکه سنگی را برداشتند و مثل شکلاتی با دست نصف کردند و من به چشم خود دیدم که در میان سنگ خون بود!

ایشان ادامه می دهد زمانی به خودم آمدم که دیدم آفتاب غروب کرده و علامه هم رفته است و من همینطور غرق تماشای آن سنگ بوده ام.

اینها و وقایع دیگری از این دست، بر اصل گریستن بر امام حسین(ع) و حزن بر ایشان صحه می گذارد و هر گونه تردید را از بین می برد.

اکنون باید ببینیم ما در کجای پازل عاشورا قرار داریم و نقش ما چیست و کدام کار را ما باید بر گردن بگیریم و چگونه به سرانجام بریم تا شاید جزو گردو خاک های قدمهای یاران حسین(ع) به حساب آییم!

محمد امین تاجور