پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

خواجه تاجدار


خواجه تاجدار

به مناسبت دویست وسیزدهمین سال کشته شدن آقامحمد خان قاجار

قاجارها، قبیله ای از ترکان غربی بودند که در اواخر قرن نهم هجری، شاه عباس آنان را برای دفاع از مرزها به سه قسمت تقسیم کرد.

قسمتی در مرو برای مقاومت در برابر ازبکان، قسمتی در گنجه و ایروان و قسمت دیگر در قلعه مبارک آباد استرآباد ساکن شدند. با توجه به سکونت قاجارها در حوزه فرهنگ و تمدن ایران، می توان آنان را ایرانی شده نامید.

قدرت یافتن دودمان قاجار به عهد صفوی و شاه عباس برمی گردد. آنان ابتدا در شمال رود ارس ساکن بودند و در آن زمان به دلیل کمک های بزرگشان به دربار صفوی، قدرت بیشتری یافتند و سپس دسته ای از آنان در غرب استرآباد و در دشت گرگان سکنی گزیدند.

آقامحمد خان، تیراندازی، سوارکاری و خواندن و نوشتن و حفظ کردن قرآن را در پیش مادرش جیران که از بهترین تیراندازان بود، فراگرفت; چنانکه در ۱۳ سالگی جزو بهترین تیراندازان قشون محمدحسن خان -پدرش- بود و فرمانده دسته تجسس یا طلایه دار قشون او شد. وی با آن سن اندک، شجاع و بااراده بود و از مرگ ترسی نداشت.

ژان گور می نویسد: آقامحمد خان باریک اندام و متوسط القامه بود و چشم های زیبا و جذاب و دهانی کوچک داشت. هرکس دهان کوچک و چشمان زیبای پسرک را می دید، تصور می کرد بر روح وی هوا و هوس غلبه دارد; اما وقتی آن پسر ۱۳ ساله کلاه را از سر برمی داشت و چشم بیننده به پیشانی بلند وی می افتاد، تغییر نظر می داد و می فهمید که کسی که دارای آن پیشانی بلند است، مقهور هوا و هوس نمی شود.

چندی بعد محمدحسن خان سپاهی مجهز و منظم ترتیب داد و به جنگ با کریم خان زند پرداخت. در جنگ های اولیه پیروزی با قجرها بود; اما در نهایت شکست خورد و در میدان جنگ توسط سبزعلی بیگ، حاکم سابق استرآباد کشته شد و سرش از تن جدا گردید.

آقامحمد خان با همیاری حسینقلی خان پس از درگذشت پدرشان دست به جنگ های پارتیزانی زدند تا آن که خراج آن سال استرآباد توسط آقامحمد خان مورد سرقت قرارگرفت.

همین امر سبب جنگ میان فرستادگان کریم خان زند و او شد که در نهایت دستگیر و به تهران برده شد. کریم خان امر کرد تا به تحصیل ذخیره آخرت بپردازد و از جاه طلبی دست بردارد.

پس از آن به شیراز منتقل شد و در اسارت به سربرد. این روش معمول کریم خان زند بود تا با اسیر نگاه داشتن تعدادی از سران قبیله متمرد، خطر شورش را از بین ببرد و در صورت هر گونه تحرک اسرا را تنبیه نماید.

در همین زمان برادر آقامحمد خان، حسینقلی خان جهانسوز در شمال ایران دست به یاغی گری زد. آقامحمد خان که می دانست از سوی کریم خان مواخذه خواهد شد از بیم جان خویش در حرم حضرت شاهچراغ خود رادخیل بست; پس از آن، کریم خان به وساطت اطرافیان خود او را مورد عفو قرار داد.

آقامحمد خان در روز درگذشت کریم خان، هنگامی که در باغ های اطراف شیراز به شکار مشغول بود، همین که عمه اش او را از مرگ شاه زند آگاه ساخت، فرار کرد و به شتاب خود را به تهران رساند و در ورامین مدعی سلطنت بر ایران شد. سپس به ساری و استرآباد رفت و براندازی زندیه و رسیدن به قدرت را طراحی کرد و ولایات گرگان و مازندران و گیلان را تحت حکمرانی خویش قرار داد. وی در این زمان برای مطیع کردن برادران خود به جنگ با آنان پرداخت و حتی یکبار تا پای مرگ رفت ولی سرانجام در بندپی نجات یافت و به ساری آمد و تاج سلطنتی را که توسط زرگران ساری ساخته شد بر سر نهاد و پایتخت خود راساری نهاد و جشن نوروز را به دستور وی با تشریفات برگزار کردند. پس از تسخیر شمال ایران بر آذربایجان و کرمانشاهان نیز دست یافت.

حکومت زندیه در جنگ و ستیز میان شاهزادگان زند قرار گرفت ولی سرانجام لطفعلی خان زند با همیاری حاج ابراهیم خان کلانتر شیرازی بر تخت سلطنت نشست.

آقامحمد خان از آن زمان به مدت ۱۵ سال با لطفعلی خان زند که جوان و شجاع بود، به جنگ و تعقیب و گریز پرداخت.

مهم ترین این نبردها، جنگ باباخان برادرزاده آقامحمد خان در سمیرم و محاصره شیراز است. سرانجام آقامحمد خان قدرت نظامی خود را افزایش داد و با کمک حاج ابراهیم خان کلانتر که دروازه های شهر را پنهانی برای او گشود، وارد شیراز شد. با ورود آقامحمد خان قاجار به شیراز، لطفعلی خان زند به کرمان گریخت.

در این جنگ ها لطفعلی خان مقاومت زیادی از خود نشان داد، اما شکست خورد. لطفعلی خان نیز که به بم گریخته بود توسط حاکم آنجا دستگیر و تسلیم آقامحمد خان شد. به دستور وی ابتدا لطفعلی خان را کور کردند و سپس به طرز فجیعی به قتل رساندند. بدین سان سلسله زندیه به نقطه پایان خود رسید و سلسله دیگری از پادشاهی در ایران آغاز شد که قاجاریه نام داشت و در دوران آنان مردم ایران مصیبت های بی شمار دیگری را تحمل کردند تا به عصر بیداری مشروطه رسیدند.

برخی بر این باورند که آقامحمد خان به چند زبان زنده دنیا آشنایی داشت و به ترکی، فارسی و عربی تسلط کامل داشت و فرانسه و روسی را توسط بازرگانان فرانسوی و روسی آموخته بود.در حرمسرای وی زن های زیادی بودند و نام برجسته ترین آنان مریم خانم و گلبانو خانم بود. همچنین آقا محمدخان علاقه فراوانی به گنج و ثروت داشت. آقامحمد خان مردی تندخو و خشن بود که با لشکرکشی های متعدد توانست ایران را یکپارچه کند. وی سرانجام وقتی که می خواست سپاه روسیه را از قلمرو ایران دور کند، به دست خدمتکارانش به قتل رسید.