جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

میهمان ایرانی مصر


مقاله مذكور, فهم روشنی از نظریات سیاسی افغانی به دست می دهد به نظر او دولت جمهوری و مشروطه, بهترین نوع حكومت هستند اهمیت این نكته, آن است كه معلوم می شود او هنوز این نوع حكومت را دست اول می دانست ممكن است ستایش فراوان از استبداد منور, پیشنهاد زیركانه ای برای دولت وقت باشد

هرچند سیدجمال‌الدین اسدآبادی، به سال ۱۲۱۷.ش در اسدآباد همدان متولد شد اما پس از رسیدن به دوران نوجوانی تقریبا مابقی عمرش را در هجرت و مسافرت سپری كرد. تحصیل در افغانستان و انتخاب لقب افغانی* برای او این امتیاز را داشت كه بعدها دولت ایران نتواند او را به‌عنوان یك تبعه ایرانی مجبور به بازگشت به ایران كند و بتواند در كشورهای مختلف فعالیتهای فرهنگی، علمی و سیاسی خود را ادامه دهد. اما ورود سیدجمال به مصر، آغاز دوران مهمی از تاریخ بود. نه‌تنها تاریخ زندگانی شخصی او بلكه تاریخ معاصر ملتهای مسلمان پس از این ورود، طور دیگری رقم خورد. تبحر علمی، به‌علاوه شجاعت فكری و عملی، او را در موقعیتی قرارداد كه گویا بازماندگان امپراتوری عثمانی و نخبگان مصر و ایران را تشنه حضور شخصیتی همچون او می‌كرد و راه نفوذ فكری و سیاسی او را باز می‌نمود. بیشترین و ماندگارترین تاثیرات فكری سیدجمال در مصر بروز كرد و به‌ویژه تاثیر او بر اندیشمندان و نخبگان مصری حتی تا جمال عبدالناصر هم تداوم یافت. مقاله زیر نگاهی است به نقش و تاثیر سیدجمال در مصر كه از سوی یك محقق غربی نگارش یافته است.

از زمان شكل‌گیری دین اسلام تا اوایل قرن ۱۸.م، به این آیین به‌عنوان رهایی‌بخش جامعه شرقی نگاه می‌شد.[ii] مسلمانان مهاجم، به حكومت یونان در مصر و سوریه پایان دادند و نقش یك مدافع موفق را در برابر صلیبیون و مغولان بازی ‌كردند. برخلاف این توسعه‌طلبی اولیه، اسلام در مقابل تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی بسیار سازگار و انعطاف‌پذیر بوده است. این ساختار، تا زمانی كه درهای اجتهاد[iii] باز بود، به شكل‌گیری یك جامعه ترقی‌خواه، آینده‌نگر و تعقل‌گرا اجازه نمود داد. اما با هجوم غربِ توسعه‌یافته، یك بحران تازه امت[iv] [اسلامی] را احاطه كرد. غربِ مسیحی با اسلامی كه اكنون غیرفعال شده بود، روبرو گردید. خرد انسانی در اروپا به وسیله‌ای انقلابی تبدیل شده بود و براندازی حكومت جابرانه را درصورت اقدام آن به اعمال ناعادلانه، روا می‌دانست. عصر روشنگری و انقلاب فرانسه پیش‌بینی یك جامعه پیشرفته را نوید می‌داد اما جهان اسلام همچنان راكد و ایستا بود. آنچه درخصوص وضعیت پیش‌آمده باید به اتخاذ تصمیم و داوری می‌پرداخت، اسلام بود كه بالاترین مرجع دولتی و نیز اجتماعی محسوب می‌شد. درهای اجتهاد همچنان به‌طورمحكم بسته بود و این درحالی بود كه سلطان و علما[v] قدرتمندانه حكومت را در اختیار داشتند. هنوز هم تنها بحران داخلی كه در دنیای اسلام احساس می‌شد، توسعه‌طلبی غرب بود. از سال ۱۷۶۸ تا ۱۷۷۴.م، یعنی در سالهای جنگ میان روسیه و عثمانی، یك ناوگان روسی ــ یونانی در یونان و بیروت مستقر شد. معاهده صلح «كوجیك كاینارجی» یك شكست جدی برای امپراتوری عثمانی به حساب می‌آمد.[vi] بااین‌همه، ضربه قطعی توسعه اروپا تنها در پایان سال ۱۷۹۸.م بود كه از سوی دنیای اسلام احساس شد؛ یعنی زمانی‌كه ناپلئون بناپارت در مصر پیاده شد، و به‌همراه خود، نظریات انقلاب فرانسه را نیز به آنجا وارد ساخت.

ازآنجاكه مقابله با تهاجم غرب اولین‌بار و شاید هم به سخت‌ترین وجه، از سوی مصر رخ داد، كشور مصر به مركز اصلاحات عربی ــ اسلامی تبدیل شد.[vii] در مدت سیصدسال حكومت عثمانی، تغییرات اندكی در ساختار جامعه اسلامی روی داده بود، اما ورود ناپلئون، نیاز آشكار به یك تحول را عملا نمایان ساخت. تعدی اروپائیان، جامعه اسلامی را تغییر داد، اما دكترین اسلامی همچنان بسته باقی ماند. به گفته نسیم رجوان، «یك شكاف بزرگ و فزاینده میان واقعیت و آرمان به‌وجود آمد كه وحدت سیاسی موجود را برهم زد و جامعه خراب مصر را به بی‌ثباتی و كشمكش پایدار تهدید می‌كرد.»[viii]

این وضعیت بی‌ثبات ادامه داشت تااینكه جمال‌الدین افغانی [اسدآبادی] وارد قاهره شد. او با تشخیص شدت بحرانی كه امت [اسلامی] با آن روبرو شده بود، [تفكر] سازگاری مدرنیسم با جهان اسلام را ترویج داد. درواقع برای اولین‌بار بود كه به مذهب امكان داده می‌شد تا در برابر چالش برخاسته از ناحیه غرب پایداری كند. سیدجمال با رویكرد عقلی به اسلام، یعنی بازكردن مجدد باب اجتهاد موافق بود. نفوذ افغانی فوق‌العاده بود. او در كابل، بمبئی، استانبول، قاهره، تهران، لندن، پاریس و استراسبورگ فعالیت می‌كرد.[ix] سالهای بسیار پربار عمر سیدجمال در فاصله ۱۸۷۱ــ۱۸۷۹.م در قاهره سپری شد؛ و همین دوره‌ از زندگی او در این مقاله مورد تمركز واقع شده است.

این مقاله در بررسی انتقادی فعالیتهای سیدجمال‌الدین در مصر ــ از اصلاحات مذهبی و آموزشی او تا فعالیت سیاسی‌اش ــ نقش وی را در بیداری كشور مصر در مقابل تهاجم غرب توضیح می‌دهد. علاوه‌براین، مقاله حاضر تبیین خواهد كرد كه آنچه باعث شد سیدجمال‌الدین بتواند به‌راحتی پیروانی از دانشجویان پرشور و وفادار را در اطرافِ خود گردآورد ــ دانشجویانی كه مقرر بود ساختار مصر را تغییر دهند ــ از دو عامل ساده نشأت می‌گرفت: نخست‌اینكه، مصر پیوسته تنزل می‌كرد و در نتیجه آماده اصلاحات بود؛ ثانیا، سیدجمال‌الدین فردی بود كه جذبه و كشش فوق‌العاده‌ای داشت.[x] نام و شخصیتی كه توسط سیدجمال و شاگردانش از وی ساخته شده، او را یك عالٍم رادیكال نشان می‌دهد كه خواستار ارائه اسلام مدرن برای مقابله با غرب مسیحی توسعه‌طلب بوده است.

● نظریه‌های سیاسی متضاد

یك بررسی مجدد درباره تضاد میان نظریه سیاسی اسلام و غرب، قبل از بررسی نقش ویژه افغانی [اسدآبادی]، بسیار مهم است. جهان اسلام از یك اصل عمده پیروی می‌كرد و آن این‌كه: دین، داوری نهایی را در قالب یك «سیستم ایده‌آل كه از نظر معنوی از اسلام مشتق می‌شود» مجسم ساخته است.[xi] سلطان ــ خلیفه عادل تلقی می‌شد و در راستای اجرای شریعت با علما مشورت می‌كرد. حتی در زمانی‌كه عثمانیها عمدتا با زور حكومت می‌كردند، مخالفت با وضع موجود بسیار كم بود. در اوایل قرن ۱۸.م مقاومت محدودی از سوی طریقت‌های صوفیه بروز یافت. آنها نظریه پیچیده‌ای را ترویج می‌كردند كه عدالت اجتماعی را در حكومت عالی‌رتبگان روحانی جستجو می‌كرد. انقلابی‌ترین وجه این نظریه، در جنبش ناموفق مهدیه، كه توسط محمد احمد در سودان رهبری می‌شد، پی‌ریزی شد. عدم كفایت سیاسی طریقت‌های جنبش صوفیه و وعده‌های عمل‌نشده مهدی، سرانجام باعث تقویت این نظریه شد كه مخالفت با دولت به‌تنهایی برای ایجاد تفكر انقلابی در میان توده‌های مردم كفایت نمی‌كند؛ به‌‌ویژه این مخالفت قادر نیست كه با چالش برآمده از ناحیه غرب مقابله كند. سلطان و خدیو با حمایتشان از قانون شریعت، مشورت با علما، و نیز با دادن امتیازاتی به اهل كتاب و تسهیل شرایط حج، توانستند اسلام را از لحاظ داخلی از چالشها در امان بدارند.

برخلاف دیدگاه حاكم اسلامی، نظریه سیاسی اروپائیان كه در قرن ۱۸.م رایج شد، خواستار اجرای عدالت غایی براساس خردِ انسانی بود. اگر عقل، اَ‎عمال یك حاكم را بی‌عدالتی می‌پنداشت، نیازی نبود تا مردم آنها را بپذیرند. بنابراین بینش عقلانی مردم به تجدید سازمان یك سیستم سیاسی ــ اجتماعی، كه توسط انقلاب فرانسه آشكار شد، كمك كرد. یك چنین نظریه رادیكالی، در خلأ تحقق نمی‌یافت؛ به‌بیان‌دقیق‌تر، این نظریه با یك جریان فوق‌العاده اجتماعی كه قبلا روی داده بود، همراه گردید، و با انقلاب صنعتی و اكتشافات علمی به آن دامن زده شد.[xii] باید توجه داشت كه جهان اسلام تااین‌زمان در معرض چنین ایده‌الهایی قرار نگرفته بود؛ گذشته‌ازآنكه این قبیل نظریات با رسوم اسلامی موجود در قرن ۱۹.م تضاد داشتند. به‌همین‌دلیل، رودررویی مذكور جهان اسلام را از خواب و رخوت بیدار و آن را مجبور كرد تا در رابطه خود با غرب تجدیدنظر نماید.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 9 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.