سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
شعر
جنگل ابر
مانند گلی که زود پرپر بشود
حیف است، چرا دلت مکدر بشود؟!
گیسو بفشان، قیامتی برپا کن
یک غنچه بخند تا که محشر بشود!
من می شکنم، شعاع اندوهی اگر
در چشم تو بشکند، مکرر بشود
بگذار که حس پر کشیدن تا اوج
در وسعت روحمان شناور بشود
بی چتر بیا کنار این جنگل ابر
بگذار نگاهمان کمی تر بشود
در عشق اگر پیمبری می آمد
می شد دل من همان پیمبر بشود
یک جمله شبیه «دوستت دارم» تو
کافی ست که عشق صد برابر بشود!
مترسک
پناهی ز خورشید سوزان نداری
گریزی هم از باد و باران نداری
در این چار راه فصول مکرر
بهار و خزان و زمستان نداری
کلاه حصیری تو خنده دار است
ولی ش کوه از چشم گریان نداری
به تن پاره پیراهنی داری اما
همین بس که گردی به دامان نداری
کلاغان چرا می هراسند از تو
تو که هیچ کاری به ایشان نداری
برو عاقلی کن، رها کن جنون را
اگر طاقت سنگ طفلان نداری
به یمن تو این مزرعه سبز مانده ست
نصیبی تو هرچند از آن نداری!
دکتر محمد رضا ترکی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست