دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

امروز با سعدی ـ پنجشنبه ۶ مرداد


امروز با سعدی ـ پنجشنبه ۶ مرداد

ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
حق را به روزگار تو با ما عنایتی
گفتم نهایتی بود این درد عشق را
هر بامداد می‌کند از نو بدایتی
معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست
با تو مجال آنکه بگویم …

ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی

حق را به روزگار تو با ما عنایتی

گفتم نهایتی بود این درد عشق را

هر بامداد می‌کند از نو بدایتی

معروف شد حکایتم اندر جهان و نیست

با تو مجال آنکه بگویم حکایتی

چندانکه بی‌تو غایت امکان صبر بود

کردیم و عشق را نه پدید است غایتی

فرمان عشق و عقل به یک جای نشنوند

غوغا بود دو پادشه اندر ولایتی

ز ابنای روزگار به خوبی ممیزی

چون در میان لشکر منصور، رایتی

عیبت نمی‌کنم که خداوند امر و نهی

شاید که بنده‌ای بکشد بی‌جنایتی

زانگه که عشق، دست تطاول دراز کرد

معلوم شد که عقل ندارد کفایتی

من در پناه لطف تو خواهم گریختن

فردا که هر کسی رود اندر حمایتی

درمانده‌ام که از تو شکایت کجا برم؟

هم با تو، گر ز دست تو دارم شکایتی

سعدی، نهفته چند بماند حدیث عشق؟

این ریش اندرون بکند هم سرایتی