یکشنبه, ۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 26 January, 2025
دین و هویت انسانی
● نقدی بر نظریه روانشناسی انسانگرای كارل راجرز
ریچارد رورتی برای تبیین هویت افراد از مفهوم «واژگان نهایی» كمك می گیرد. وی می نویسد: همه افراد وقتی از آن ها خواسته می شود از امید، عقاید و آرزوهای شان تبیین هایی ارائه دهند، مجموعه ای از كلمات و عبارات را دارند كه بدان ها متوسل می شوند. این ها همان «واژگان نهایی» هستند.
ما داستان خودمان را به وسیله این واژگان نقل می كنیم؛ آن ها به این دلیل نهایی هستند كه فراتر از آن ها، تكرار مكررات، جزمیت، یا سكوت وجود دارد.
به این اعتبار، هویت هركسی كوتاه ترین پاسخی است كه در جواب پرسش از كیستی اش می دهد. وقتی از من پرسیده شود: «كیستی»؟ در جواب ممكن است بگویم: «ایرانی ام»، «تاجرم»، «مَردم»، «شیعه ام» و...
هر یك از این پاسخ ها دارای پایگاه خاصی است. به عنوان مثال؛ پاسخ های داده شده، به ترتیب، دارای پایگاه ملیت، شغل، جنسیت و مذهب (دین) می باشند. هر یك از این پایگا ه ها، ظرفیتی خاص دارند و تا جایی می توانند جوابگو باشند. به عبارت دیگر؛ هویت بخشی این پایگاه ها به گونه ای است كه در قبال چیزی كه به انسان می دهند، چیز یا چیزهایی را از انسان می گیرند. در این جا تنها به عنوان یك امر مفروض، ادعا می شودكه از میان این پایگاه های هویت بخش، وثیق ترین، ماندگارترین و ناب ترین شكل هویت، متعلق به پایگاه دین و مذهب است. برخی از تحلیل ها بر آن هستند كه هویت دینی را هویتی كاذب و مصنوعی و نیز بیگانه با صرافت طبع انسانی قلمداد كنند. این نوشتار درصدد است تا ضمن طرح اصل این دیدگاه ، به بررسی و نقد آن بپردازد.
● نظریه كارل راجرز درباره رابطه دین و هویت
كارل راجرز - یكی از پیشگامان روانشناسی نهضت سوم (روانشناسی انسانگرا) می گوید وقتی كه نوزاد به دنیا می آید، بر حسب غریزه خود هرچه را كه به ارگانیزم او كمك می كند، جذب می كند و هرچه را به ارگانیزمش ضرر می رساند، دفع می كند.
راجرز از این امر به ارزش گذاری طفلانه تعبیر می كند. اما كودك، آهسته آهسته به یك نوع دوگانگی مبتلا می شود. هرچه سن او بیشتر می شود، می بیند كه نیاز اجتناب ناپذیر و بلامنازعی به محبوب بودن دارد.
او می خواهد اطرافیانش دوستش داشته باشند. بدین ترتیب، كودك آرام آرام به ضرر ارگانیزم و به سود محبوبیت موضعگیری می كند. از آن به بعد، ارزش گذاری های او كودكانه نیست، بلكه بالغانه است. او می خواهد محبوب اطرافیان خود باشد، لذا یا روحش را مثله می كند و ظاهر می كند یا لااقل آن را كتمان كرده و ظاهر نمی كند.
اما نتیجه این مثله كردن ها چه خواهد بود؟ نتیجه این است كه آدمی پس از مثله كردن های مكرر خویش به خاطر جلب رضایت دیگران، در نهایت در درون خود با چیزی مواجه می شود كه خودش آن را دوست ندارد. معنای این سخن این است كه آدمی می خواهد محبوب همه باشد، ولی به این قیمت كه محبوب خودش نباشد. كسی كه محبوب خود نیست زندگی اصیل ندارد. آدمی آن گاه خود را دوست می دارد كه به صرافت طبع خود رفتار كند نه به خاطر پسند و ناپسند دیگران. عشق، به تعبیر راجرز، اگر به معنای محبوبیت باشد و نه محبّیت، همواره زندگی اصیل را از ما می گیرد. شخص عاشق، بیشترین حدّ سانسور را در حق خود می كند. در واقع، معشوق به عاشق عشق نمی ورزد، بلكه عاشقِ تصویری از اوست كه غیر از اصل اوست.
راجرز می گوید عُلقه محبوب واقع شدن در ما ریشه دار است، بر همین اساس است كه اغلب ما تا آخر عمر در همین مرحله می مانیم و محبوبِ خود بودن را فدای محبوبِ دیگران بودن می كنیم. او این مرحله را مرحله ارزش گذاری بالغانه می نامد كه با ارزش گذاری كودكانه دارای یك وجه اشتراك و یك وجه اختلاف است:
وجه اشتراك این دو ارزش گذاری در این است كه در هر دو، انسان دغدغه و پروای هیچ كس دیگری را در ارزش گذاری هایش ندارد، بلكه بر اساس هرچه خودش دریافت كند، ارزش گذاری می كند؛ ترجیح می دهد، تصمیم می گیرد و عمل می كند. وجه تفاوت این دو ارزش گذاری نیز در این است كه در ارزش گذاری كودكانه، ارگانیزم است كه آن صرافت را به آدمی القا می كند (بدون فكر)، ولی در ارزش گذاری بالغانه آدمی فكر می كند؛ اما فكر به معنای هاید گری؛ بدین معنی كه گویی آدمی در خلأ زندگی می كند و هیچ انسان دیگری نیست كه آدمی بخواهد محبوب او واقع شود.
انسان در این مرحله می گوید: هركس خود مرا دوست می دارد به میدان بیاید نه هركس تصویری از من ساخته و مرا به سوی آن تصویر دعوت می كند. بنابراین، هنوز هم میل به محبوب واقع شدن در این مرحله وجود دارد، اما با این فرض كه هركس روح عریان مرا می پسندد به میدان می آید و من نیز، خود را به خاطر هیچ كس مكتوم نمی كنم. اگر كسی به این مرحله رسید، به زندگی اصیل رسیده است.
یكی از مشكلاتی كه ماركس و برخی دیگر از اعضای هگلیان چپ و حتی برخی از متفكران الهی روزگار ما، در فهم سنتی از دین می دیدند، همین از خود بیگانگی بود. در فهم سنتی از دین هم، آدمی باید از صرافت طبع خود دست بردارد تا رضایت موجود دیگری را كسب كند. این موجود دیگر در ادیان مختلف افراد مختلفی هستند، ولی بالاخره طلب چنان محبوبیت و رضایتی، زندگی را عاریتی می كند. در زندگی غیراصیل و عاریتی، مبنای تصمیم گیری ها خود انسان نیست. و این امر، زمانی است كه انسان تقلید می كند.
وقتی كه انسان تعبد می ورزد، سخن او را بی چون و چرا می پذیرد. زندگی چنین كسی عاریتی است. بدین معنی كه وی، واقعاً تابع دیگران است و نمی تواند خودفرمانروا و خودمختار باشد. این «دیگران»، گاه چهره مشخصی دارند و گاه فاقد چهره مشخص هستند. مانند وقتی كه از افكار عمومی تبعیت می كنیم. معنای تبعیت از افكار عمومی این است كه من از شمایی تبعیت می كنم كه خودم داخل شما نیستم و شما هم تك تك از دیگرانی تبعیت می كنید كه در میان آن ها نیستید. در چنین فرضی، اصلاً معلوم نیست كه چه كسی از چه كسی تبعیت می كند! در واقع، همه از «هیچ كس» تبعیت می كنند. چنین زندگی ای می تواند به شكل مضاعفی عاریتی باشد.
در مقابل چنین زندگی ای، زندگی اصیل و غیرعاریتی قرار دارد. از نمونه های بارز انسان هایی كه زندگی اصیل و غیرعاریتی دارند، می توان از افراد معنوی و عرفا نام برد. چنین افرادی، هر چیز را با فهم خود می سنجند و گویی در خلأ تصمیم می گیرند؛ خلأیی كه در آن فقط عقاید، احساسات و عواطف و اراده خودشان وجود دارد. زندگی اصیل به یك معنی عبارت است از به خود وفادار بودن و این وفاداری را به قیمت وفادار بودن به دیگران، نفروختن.
البته انسان های دارای زندگی اصیل، از همه چیز و همه كس، می آموزند، اما از هیچ كس تقلید نمی كنند. در زندگی اصیل، هیچ گاه همه چیز از صفر شروع نمی شود. انسان تا وقتی به زندگی اصیل دست نیابد، به آرامش نمی رسد. حاصل زندگی غیراصیل این است كه انسان ممكن است بتواند رضایت دیگری را جلب كند و ممكن است نتواند، اما آن چه مسلّم است این است كه رضایت خودش را از دست داده است.
انسانی كه اصیل زندگی می كند، این جایی و اكنونی است، ولی نه به معنای رضا دادن به این جا و اكنون، بلكه به معنای نشان دادن این جا و اكنون. دماسنجی را در نظر بگیرید كه در اتاقی نصب شده است؛ این دماسنج در هر لحظه دمای همان لحظه را نشان می دهد نه لحظه قبل یا بعد را.
هیچ وقت نمی توان بر دماسنج عیب گرفت كه چند دقیقه قبل ۲۲ درجه سانتیگراد را نشان می داد و اینك ۲۴ درجه سانتیگراد را و شاید چند دقیقه بعد هم ۲۶ درجه سانتیگراد را؛ زیرا دماسنج نه در قید گذشته است و نه در قید آینده، بلكه همیشه در قید اكنون است و فقط همین وضع دمای كنونی را نشان می دهد، انسان معنوی مانند همان دماسنج است؛ بدین معنی كه هرآنچه را در این لحظه از جهان دریافت می كند اظهار می دارد، ولو در لحظه بعد رأیش تغییر كند. این جایی و اكنونی بودن یعنی آزاد بودن از گذشته و آینده. در واقع، اكنونِ انسان معنوی از گذشته و آینده او فراغ بال دارد.
اما مسأله این جاست كه آیا با اصیل زندگی كردن افراد جامعه، اخلاق در آن جامعه به یك نوع هرج و مرج و آنارشی نمی انجامد؟ به تعبیر دیگر؛ آیا اخلاق اجتماعی با اصیل زندگی كردن تك تك افراد جامعه امكان پذیر است؟ علاوه بر این، آیا انسان معنوی می تواند مرشد و شیخ داشته باشد؟ چون به نظر می آید كه مرشد داشتن با اصالت زندگی فرد سالك و مرید ناسازگار است؛ زیرا دست كم این است كه وقتی كسی مرید یك مراد می شود، باید در آن چه او از وی می خواهد، چون و چرا نكند و فرض هم بر این است كه پذیرش سخنی به نحو بی چون و چرا یعنی پذیرش آن بدون فهم، و این با زندگی اصیل منافات دارد، چون در زندگی اصیل، انسان بر اساس فهم خودش تصمیم می گیرد.
پی نوشت:
آنچه در تقریر كارل راجرز درباره نسبت دین و هویت در مكتوب حاضر می آید، برگرفته و تلخیصی است از مقاله «معنویت؛ گوهر ادیان» در كتاب سنت و سكولاریسم
صص ۳۳۲-۳۳۵
احمد رهدار
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست