چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

خواندن کتاب یا روزنامه با تبلت چه فرقی با خواندن کتاب و نشریه چاپی می کند عصب شناسی پاسخ میدهد


خواندن کتاب یا روزنامه با تبلت چه فرقی با خواندن کتاب و نشریه چاپی می کند عصب شناسی پاسخ میدهد

خواندن کتاب یا روزنامه با تبلت چه فرقی با خواندن کتاب و نشریه چاپی می کند از نظر کسانی که مسن تر هستند یا عادت به خواندن روی وسایل الکترونیکی ندارند, خواندن مطبوعات با وسایل امروزی خیلی دشوارتر است, اما خیلی از آنهایی که با تلفن هوشمند و لپ تاپ بزرگ شده اند هم می گویند وقتی یک متن چاپ شده را می خوانند بهتر می توانند آن را فهم یا در آن تعمق کنند آیا واقعا چنین تصوری واقعیت دارد یا خیال و وهم ماست که هنوز آن طور که باید با فناوری سازگار نشده است دکتر عبدالرحمن نجل رحیم, عصب شناس و عصب پژوه, به سؤالاتی در این باره پاسخ می دهد

گاهی شنیده می شود که اینترنت بر شکل فکرکردن ما تأثیر می گذارد. واقعا اینترنت چقدر در این قضیه اثر دارد؟

اول از همه بگذارید این موضوع مهم را باز کنم و بگویم که اینترنت و همه ابزارهای الکترونیکی در ارتباطات جدید، انقلابی در تاریخ و فرهنگ بشری به وجود آورده اند که از تاریخ اختراع خط به بعد، سابقه نداشته است. یک جهش بزرگ بوده است. مسلم است ابداع این ابزارهای مهم، می تواند ارتباطات شبکه های مغزی انسان را هم تغییر دهد، زیرا مغز عضوی پلاستیک و پویا است و با ابزارهای مهم و تأثیرگذاری که اختراع می شوند، خود را هماهنگ و دائما از آنها برای سازماندهی نوشونده خود استفاده می کند و کارایی خود را گسترش می دهد. دلیل ابزارسازشدن انسان اجتماعی نیز به دلیل پویاترشدن مغز و در استفاده بهینه از مجموعه ژنتیکی یا ژنوم انسانی بوده است. بنابراین با رشد و تحول در پیچیدگی و کارایی ابزارها، سازماندهی مغز انسان نیز متحول می شود و بدیهی است که به همراه آن، سازماندهی ژنوم انسانی نیز از نظر کارکردی تغییر می کند. بدیهی است که وجود کامپیوتر و اینترنت و شبکه های اجتماعی، می توانند ابزارهای مفید جدیدی در گسترش و بهبود احوالات بشر بر کره خاکی و کمکی بزرگ برای کار خطیر مغز در دنیای پیچیده امروز باشند. ولی دو نکته را نباید فراموش کرد: ابزارهای جدید پیچیده با سرعتی در حال تغییر و دگرگونی هستند که در طول تاریخ زندگی بشری سابقه نداشته است. مهم ترین پژوهشی که در این زمینه می تواند انجام گیرد، بررسی مغز انسان از نظر توان سرعت جذب این تحولات از نظر آموزشی و پرورشی و حد و حدود آن است. باید مطابق با طبیعت و بیولوژی مغز، سرعت رشد تکنولوژیک در زمینه الکترونیک و نحوه بهره وری از آن را تنظیم کرد. به هم خوردن این تعادل می تواند موجب بحران بزرگی در ماندگاری بشر از نظر زیست شناختی شود؛ امری که نظام های حاکم فعلی جهان به آن توجه لازم ندارند و ترجیح می دهند بودجه پژوهشی مورد نیاز دراین باره را در زمینه های گسترش سیاسی و نظامی خرج کنند. دوم، سرعت بخشیدن و به روزکردن نحوه آموزش مغزها و آماده کردن آنها برای استفاده بهینه از این ابزارها با آهنگ رشد تکنولوژیک است. این مسئله به پژوهش های وسیع چندرشته ای در جوامع با فرهنگ های مختلف با سطح زندگی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و ایدئولوژیک مختلف احتیاج دارد. هم اکنون ما شاهد ناهنجاری هایی در زمینه سوءاستفاده قدرت های تمامیت خواه و خصومت و خشونت طلب برای به اجاره درآوردن یا به گروگان گرفتن مغزهای افرادی هستیم که از بینش لازم برای استفاده از ابزار الکترونیکی برای فعال و پویا نگه داشتن توانایی های مغزی خود برخوردار نیستند. این نحوه سوءاستفاده برای پیشبرد مقاصد کلان نظام های حاکم، برای هم شکل و همراه کردن مطیعانه از طریق برانگیحتن هیجانات اولیه، تهدیدی برای نسل بشر به حساب می آید، چون هر وسیله و ابزاری که در جهت بازپس گیری تنوع و گوناگونی برای گسترش قدرت انتخاب مغز به کار گرفته شود، طبیعتا علیه تکامل طبیعی انسان برای بقا در شرایط بهتر و با آزادی عمل بیشتر عمل خواهد کرد. ابزارهای مفید جدید، به ویژه آنهایی که هنوز سواد عمومی مردم برای استفاده از آنها به حد رضایت بخشی نرسیده، ولی حکومت ها به آنها دسترسی دارند، می توانند به شکل تهدیدآمیزی در جهت عکس حفظ تنوع و گوناگونی و آزادی برای انتخاب به کار آیند. درحالی که استفاده آگاهانه و فعالانه این ابزارهای جدید از طرف مردم، می تواند فرصتی باشد در خدمت حفظ و گسترش تنوع و گوناگونی تخیل و تفکر و آزادی انتخاب در جوامع بشری.

فناوری های ارتباطی جدید می توانند پیام ها را راحت تر و به اندازه بیشتری به مخاطبان برسانند اما آیا در سطح فهم این پیام ها تفاوتی به وجود آمده است؟ مثلا آیا می توان گفت که متن چاپی روزنامه ها و کتاب ها، با شکل ادراک متفاوتی در مخاطبان، نسبت به متن های مشابه الکترونیکی مواجه می شوند؟

در این امور مشخص هم باید نقش وسایل الکترونیکی در زندگی ما انسان ها را در نظر داشت. نباید فراموش کرد با اینکه ابزاری کامپیوتری اختراع شده است که به گسترش توانایی ها و آزادی های مغز انسان کمک بکند، ولی مغز ما تفاوت اساسی ساختاری با کامپیوتر دارد. کامپیوترهای دیجیتالی، به شکل صفر و یک کار می کنند، مغز ما آنالوگی کار می کند و ارتباطش با جهان خارج استعاری است. نقش کامپیوتر گرفتن اطلاعات از بیرون است، مغز ما خودش اطلاعات مورد لزوم را در درون خودش می سازد. در مغز ما سخت افزار از نرم افزار جدا نیست و هر تغییر نرم افزاری، با خود سخت افزار را هم تغییر می دهد. بنابراین بین کاری که مغز انجام می دهد و به آن ذهن می گوییم و خود فیزیک مغز، هیچ گونه جدایی وجود ندارد.

ولی کامپیوتر سخت افزاری است مجزا که هر نرم افزار غریبه ای می تواند به طور مستقل و غیروابسته کارهای همیشه متفاوت و گاه متناقض خود را درون یک سخت افزار واحد انجام دهد. مغز در خودش یک دستگاه ارزش گذاری و انتخاب گری دارد که از نظر سخت افزاری و نرم افزاری جدا نیست و کارش این است که شاخصه ها و اعتبار و اهمیت مفاهیم و مقوله ها را بسنجد و بقیه را که به دردش نمی خورد، حذف کند و به این ترتیب محیط زندگی اش را هم خودش بسازد. مغز، دستگاه های تمرکز، حافظه و یادگیری اش انتخابی است و هیجانات، احساسات و ذهنیت و آگاهی انسانی بر بنیاد آن شکل می گیرد. به عبارت دیگر، مغز مانند کامپیوتر، یک دستگاه پردازشگری نیست که هر اطلاعاتی را که از راه می رسد، پردازش کند و به حافظه بسپارد؛ بنابراین کامپیوتر استعاره خوبی برای مغز نیست و به این معنا، انسان هیچ وقت نمی تواند نزدیکی و دوستی و رفاقت عاطفی با کامپیوتر و روبات ها پیدا کند. هنرمندها به این مقوله به خوبی حساسیت نشان داده اند؛ مثلا اگر فیلم «فارنهایت ۴۵۱» فرانسوا تروفو یا «٢٠٠١ یک اودیسه فضایی » استنلی کوبریک را دیده باشید، به جنبه های تفاوت بنیادی کامپیوتر و انسان و اینکه کامپیوتر در آینده و حتی در شکل عالی خود هم نمی تواند همراه و رفیق انسان بماند، اشاره شده و اینکه تفاوت ماهوی بین کار مغز و کار کامپیوتر وجود دارد. در فیلم استنلی کوبریک (۲۰۰۱ یک اودیسه فضایی)، جدال بین «هال» (روبات) کامپیوتری و «دیو»، انسان فضانورد در داخل سفینه، دیدنی است. روبات به شکل کامپیوتری خود، می خواهد خود را در برتری حافظه محاسباتی، باهوش تر از انسان نشان دهد و این هیچ وقت برای مغز انسانی که توانایی های خود را در طول تکامل بیولوژیکی طولانی و در تجربیات سخت و طاقت فرسای پرفرازونشیب تاریخ طبیعی بر روی کره خاکی به دست آورده است، مقبول نیست. در فیلم «فارنهایت ۴۵۱» مأموران آتش نشانی، مأمور سوزاندن کتاب ها می شوند تا مردم اطلاعات، دانش و آگاهی خود را فقط با وسایل الکترونیکی از جمله تلویزیون از طرف مقتدران و اداره کنندگان جامعه بگیرند. نیروی مقاومت تشکیل می شود تا هر انسانی یک کتاب را که همه نسخ آن سوزانده شده حفظ کند تا به این وسیله کتاب ها حفظ شوند. می بینید که کتاب چاپی کاغذی در کلیت خود از نظر عاطفی می تواند به انسان نزدیک تر باشد؛ به این علت که کتاب وقتی که نوشته و چاپ شد، دیگر نرم افزار و سخت افزاری درهم تنیده است، جسم و تن دارد و ماهیت قابل تفکیکی بین نوشته، کاغذ، صفحات صحافی شده و ورق های کتاب وجود ندارد و هر صفحه، بخشی از تمامیت کل تن کتاب را تشکیل می دهد. حتی گاهی بوی کاغذ کتاب، خاطرات شخصی و یگانه ای را برای خواننده یا دارنده کتاب زنده می کند. کتاب با انسان صمیمی تر می شود، ادعایی از نظر هوش و توانایی در مقابل انسان ندارد، همان قدر که در آن نوشته شده، ادعا دارد. قرار نیست نرم افزار فوق توانای دیگری بر روی صفحه های او بنشیند. کتاب هیچ وقت در موضعی تهدیدکننده نسبت به انسان قرار نمی گیرد؛ ولی دستگاه الکترونیکی ابزار خودساخته دست انسان، درعین حال که برای انسان فرصتی است برای کنترل بیشتر بر طبیعت، ولی می تواند تهدید هم به شمار آید. دستگاه الکترونیکی این توان را دارد که دائم هوش خود را به رخ کاربرِ ناشی بکشد و به او طوری تفهیم کند که «تو آدم خوشبختی هستی که من را داری! می بینی که از من چه کارهایی برمی آید که تو به تنهایی از عهده آنها برنمی آیی!». به عبارتی، کتاب فروتن است، صفحه الکترونیکی پرمدعا و به طور عاطفی و شهودی صمیمیتی ایجاد نمی کند، فقط یک وسیله کمکی به نظر می آید که زیادی خودش را به رخ می کشد و از این نظر است که خواندن کتاب الکترونیکی، گاه مغز را خسته می کند؛ چون خودمانی نیست، فضای آن، توسعه فضای بدن انسان به نظر نمی رسد، تمرکز ایجاد نمی کند و فهم را آهسته تر می کند. همه اینها به این خاطر است که رابطه عاطفی عمیقی به وجود نمی آورد، ملموس نیست، جسمانیت یگانه ای ندارد؛ بلکه سخت افزاری است مجزا در خدمت نرم افزارها؛ دو شقه با ماهیت جداگانه که هویت یگانه ندارد. این مسئله ای است که در آینده باید حل شود.

کمی به ساختار اینترنتی و تأثیرش بر ذهن و شیوه فکر کردن بپردازیم؛ اینترنت و رسانه های نوین دارای لینک ها و هایپرلینک های متعددی هستند و خوانش آنها به صورت شبکه پیچیده ای از این لینک ها انجام می شوند. آیا این لینک ها و هایپرلینک ها هم توانسته اند روی عملکرد مغز و تغییر شیوه تفکر انسان ها اثر بگذارند؟

لینک ها و هایپرلینک ها در اینترنت یا شبکه های اجتماعی، نوعی کپی برداری البته ناکامل و غیردقیق از کارکرد مغز است؛ نوعی مدل برداری سطحی از نحوه استفاده مغز از حافظه و خاطره و خیال برای اندیشیدن. اما چون یک دستورالعمل همگانی و یک شکل دارد و به طور فردی و متنوع نمی تواند طراحی شود و به نوعی اختیار انتخاب از روی نیاز را از کاربر می گیرد و در نهایت تحمیلی است و نوعی حافظه سازی و ایجاد تخیل می کند و تفکر مصنوعی می سازد، می تواند کاربر مقهور خود را از آزادی به کارگیری حافظه و تخیل و تفکر واقعی محروم کند؛ اما اگر کاربر هوشیار باشد و مغز خود را فعالانه و پویا، در برخورد با لینک ها و هایپرلینک ها به کار گیرد و بر آنها تسلط داشته باشد، می تواند فرصتی برای گسترش توانایی های ذهنی مغز خود پیدا کند. نباید فراموش کرد که در این باره نیز اینترنت می تواند پر مدعا و تحمیل گر ظاهر شود و بخواهد نشان بدهد که «از توِ استفاده کننده از این ابزار بیشتر می داند! و بیشتر از تو می داند که تو چه می خواهی و به دنبال چه چیزی هستی!». انتخاب به وسیله دستگاه که منِ کاربر چه می خواهم، تمرکز منِ انسان را به هم می زند؛ زیرا مغز ما دستگاه گزینش گری در عمق خود دارد که عرض اندام هر مدعی حامل اطلاعاتی ناخواسته و انتخاب نشده را مزاحم و آزاردهنده تلقی می کند و حتی این اطلاعات نماها می توانند برای مغز گیج کننده و برهم زننده تمرکز و تعمق و فهم مطالب باشد.

گاه ممکن است بعضی از نرم افزارها چنان طراحی شده باشند که بخواهند مغز کاربر را به انقیاد خود درآورند و از او یک هرزه گردِ به دنبال اطلاعات بی فایده و پریشان هدف و بی قابلیت بسازند. خطر عمده این نرم افزارها هدایت بی اراده مغزها به سوی گیج ‎شدن، به بن بست رسیدن، به بطالت گذراندن و پرسه زدن در باغ هیچستان است. این موضوع تهدیدی جدی است؛ به ویژه اگر این نرم افزارها به دست جوانان کم تجربه و هدف گم کرده بیفتد. لینک ها و سوپرلینک ها نباید به طور حاضر و آماده در نرم افزارها، مانند فست فود (غذای فوری آماده)، به وفور باشند؛ زیرا وجود آنها می تواند نزد بسیاری مایه تمرکززدایی، عدم دقت به عمق مسائل و کاهش قدرت انتخابگری ذهن انسان براساس نیاز شود و از همه مهم تر، دامنه تخیل انسان محدود شود و قدرت خلاقیت پایین بیاید. بدیهی است که این نوع نرم افزارها، در موارد بسیار، دانش را زیاد نمی کنند، بر سرگردانی و پریشانی می افزایند. در این بازار مکاره، باید ما انسان ها یاد بگیریم که مغز خود را محور قرار دهیم و گول فریبندگی و اغواگری پیشنهادهای متعدد برای هرزه گردی در این نرم افزارهای لینک دار و مولتی لینک دار را نخوریم، بلکه آنها را در انقیاد تمرکز و تعمق و تخیل و تفکر خلاق خود در بیاوریم. و باید بدانیم این نهضت حیاتی، نیاز به اعتمادبه نفس انسانی در مقابل کامپیوتر، این ابزار پرمدعای ساخته دست انسان، دارد که باید همواره با تمرین و آموزش در این زمینه همراه باشد.

مخاطبان رسانه ای، هنوز در خیلی از موارد خوانش خود را با مطالعه انجام می دهند. آیا مطالعه اینترنتی، همان طور که از نظر شکلی با مطالعه کتاب و مجلات چاپی متفاوت است، از نظر میزان عمیق شدن روی موضوعات هم متفاوت است؟

این سؤال هم در راستای مباحث قبلی است. الان چندین پژوهش وجود دارد که همین را نشان می دهد که در خواندن کتاب و مجله یا روزنامه کاغذی نسبت به نوع الکترونیکی آن، افراد عمیق تر به موضوع مورد مطالعه توجه می کنند و مغزشان بیشتر درگیر می شود. اگر بخواهیم به علت اصلی و بنیادی آن بپردازیم، شاید به همین احساس بیگانگی و جدایی با ابزاری برسیم که با آن روبه رو هستیم. ابزاری مانند کتاب و روزنامه، ابزاری ملموس تر برای نزدیک شدن و دست یافتن به فهم عاطفی و شناختی هستند. نرم افرار و سخت افزارشان در هم تنیده شده است. ممکن است زمانی کاغذ و نوشته روی آن، از هم جدا باشند، ولی وقتی به دست ما می رسند، به هم سرشته شده اند، ظاهر و باطن شان یکی است، صادق اند، به طریقی دست آموز مصرف کننده هستند و ادعایی بیش از آنچه که هستند ندارند، ولی نرم افزارها هفت رنگ اند، به کنترل درآوردن و احساس یک رنگی کردن با آنها، مشکل است؛ به عبارت دیگر، کمتر خود را در کنترل کاربر قرار می دهند و ادعای هوشی دارند که به نظر می رسد گاه، می طلبند که شعور کاربر را به چالش بکشند یا به مسخره بگیرند و اغلب برای او تعیین تکلیف کنند یا بخواهند روش خواندن را به او تحمیل کنند. با چنین ابزاری دشوار است که صمیمی و نزدیک شد، درعین حال که در بسیاری موارد، رام کردن آنها می تواند کار دشواری نباشد. ولی به هرحال، استفاده درست از آنها، مهارت بیشتری می طلبد. همین تفاوت ها، می تواند فهم عمیق محتویات کتاب و نشریات چاپی کاغذی را نسبت به صفحات الکترونیکی زیادتر کند. به هرحال، فراموش نکنید که ما موجوداتی هستیم که معنا را با جسم و بدن خود می سازیم؛ بنابراین، از نظر خصوصیات ابزاری که به نوعی باید به عنوان ضمایم توسعه یافته بدن ما عمل کنند تا به کمک شناخت ما بیایند، کتاب کاغذی به ما نزدیک تر شده است. به همین دلیل، شاید هنوز زود باشد که وسایل الکترونیکی تضادهای درونی خود را حل کنند و دست آموز شوند و با بدن ما به هماهنگی کامل برسند تا ما را به معنا نزدیک کنند.

در خیلی از موارد، خواندن متن های الکترونیکی در حالت حرکت، در جاهای شلوغ یا در مکان هایی انجام می شود که مناسب خواندن نیست. آیا از نظر شما هم رسانه های الکترونیکی کمتر در محیط های مطالعه کلاسیک، مثل کتابخانه یا روی مبل منزل خوانده می شوند و از این نظر هم میزان تعمق کمتری را فراهم می کنند؟

این نکته خیلی مهم است. به این علت هم مهم است که درجه فهم، یادگیری، حافظه و خاطره، تخیل و تفکر ما بستگی به شرایط کلی جسمانی و موقعیتی دارد که از نظر فردی در آن قرار داریم. هرچه باشد، ما موجودی هستیم که برای ماندگاری و بهبود شرایط زیست و حداکثر استفاده از وجود جسمانی خود، در این کره خاکی باقی ماندیم؛ بنابراین شرایطی که ما را با بالاترین کیفیت بازدهی فعالیت جسمانی برای باروری ذهنی در مغزمان برساند، خواسته و آرزوی ماست. بهترین راهش هم در اختیار داشتن ابزاری است که بتواند به قدرت تخیل و تفکر ما دامن بزند و ما را به گردش تاریخی - جغرافیایی دلخواه ببرد و در عین حال، ما را در تماس با خودمان نگه دارد. متون کاغذیِ چاپی رابطه کارکردی ملموسی دارند؛ از نظر تلفیق نرم افزاری و سخت افزاری مانند رابطه بدن با ذهن ما هستند، ولی وسایل الکترونیکی نوشتاری هنوز دوگانگی سخت افزاری و نرم افزاری خود را حل نکرده اند تا به وجود انسانی ما نزدیک شوند و به همان حدِ کتاب کاغذیِ چاپی با ما ارتباط برقرار کنند و دستگاه شناختی ما را کاملا معطوف به محتوای انتقالی خود کنند. در این خصوص، برای پیداشدن راه حل به زمان بیشتری نیاز است.

در رسانه های الکترونیک نوین، متن خواندنی کمتر شده و خیلی از مفاهیم با تصویر و فیلم رسانده می شوند. این تفاوت شکلی متن هم در میزان تأثیرگذاری این رسانه ها اثر گذاشته؟

اینکه زندگی امروز ما به ویژه در زمینه تبلیغاتی و آموزشی بیشتر براساس تصویرسازی و تأثیر آن بر ضمیر ناآگاه و آگاه قرار دارد، درست است. اشباع شدن دنیای رسانه از تصاویر یک خطر مهم دارد.

این خطر به معنای این است که بر اثر این اشباع تصویری، انسان دو خصوصیت بسیار مهمش را که نقش بنیادین برای بقا و تحول فرهنگی بازی می کند، از دست بدهد. این دو خصوصیت که در رابطه تنگاتنگ با یکدیگر هستند، قدرت گزینش و قدرت خیال است. اشباع تصویری، انسان ها را بی نیاز از ساختن تصویر در خیال خودشان می کند، یعنی ذهن شان را تنبل می کند و حرکت و جنبش ذهنی را از آنها می گیرد که مثل کنش فیزیکی بدنی، برای حیات ضروری است و در این فرایند تصویرسازی در ذهن، ما با نوعی تصاویر در رابطه با تاریخچه، سرگذشت و شرایط خاص و یگانه انسانی خود مواجه هستیم که مشخصات منحصربه فرد دارند، ولی خوراندن تصاویر آماده به ذهن به حد اشباع، موجب می شود ذهن خلاق و سازنده مغز انسان، تنبل و بیکاره شود. دوم اینکه مغز ما تابع تنوع و گوناگونی در خلق تصاویری است که گزینش می کند و این گسترش دامنه آزادی از میان تنوع و گوناگونی است که ذهن را به کنش و کار وامی دارد و جامعه انسانی را پویا و خلاق نگه می دارد و از هم شکل و یکسان سازی آدم ها، آفت بزرگ جامعه انسانی جلوگیری می شود. بنابراین استفاده از تصاویر تا حدی مُجاز است که فعالیت ذهنی مغز انسان ها را به بازنشستگی، خستگی و کرختی نکشاند و از آنها ماشین های مطیع و تابع یکسان نسازد. به عبارت دیگر، نباید انسان ها را با تصاویر مَجازی حاضر و آماده و اشباع شده و آماس کرده، همیشه در حال خواب دیدن مصنوعی و مجازی نگه داشت. مغز ما خودبه خود ماشینی رؤیاساز است و در دنیای مجازی خود غوطه می خورد. طبیعتا در خواب و رؤیا، روزانه ساعاتی تماس مستقیم مغز ما با محرکات محیطی مستقیم قطع است، پس نباید آن را در حالت بیداری نیز با تصاویر اشباع شده ساختگی در خلسه و رؤیا نگه داریم. در این صورت، ما موجوداتی بی خاصیت خواهیم بود که ارتباط ما با جهان واقع در طبیعت و جامعه به حداقل خواهد رسید؛ موجوداتی که فقط در خواب و رؤیای خود راه می روند و قادر به سرشاخ شدن با واقعیت ها نخواهند بود و از نیروی درونی تخیل و تفکر خود نمی توانند برای پیش بردن واقعیت استفاده کنند، بلکه باید منتظر بمانند تا قدرتی از بیرون آنها را در درون تصاویری مجازی به خواب گردی ببرد. بینش و بصیرت می خواهد تا نگذاریم چنین اتفاقی رخ دهد. باید شرایطی به وجود آورد تا از این ابزارهای نوین الکترونیکی به عنوان وسایلی تمرینی در جهت رشد و پرورش توانایی های احساسی، تخیلی و تفکری مغزها در زندگی واقعی استفاده شود.

درباره شبکه های اجتماعی مجازی اثرگذاری چگونه است؟ این شبکه های اجتماعی تودرتو هم بر شکل تفکر ما و شخصیت ما اثر می گذارند؟

جالب است این شبکه های اجتماعی هم یک مدل برداری الکترونیکی عام و خام از نحوه طرز کار مغز ماست، ولی باید وجود آن را به فال نیک گرفت و از این نرم افزارها به عنوان ضمائمی کمکی در کنار کار اصلی مغز استفاده کرد. در حالی که نباید اختیار مغزمان را به دست این شبکه های تودرتو بسپاریم. خطر اینجاست که برخورد نافعال و به تسخیردرآمدن از طریق این شبکه ها خطرناک است و از انسان ها موجوداتی ربوتیک یا زامبی می سازد. درحالی که این شبکه های تودرتو این توان را دارند که گستره ذهنی مغز انسان را در سطح شبکه های عصبی بیفزایند و تنوع کارکردی ایجاد کنند، درعین حال می توانند در شرایطی موجب گرفتارشدن و به هرزرفتن توان مغزی در چنبره تودرتوی خود شوند. این خطری است که جوانان را به شدت تهدید می کند. در بعضی اوقات، در شرایطی این شبکه های تودرتو می توانند پریشانی فکر، بلاتکلیفی، سرگردانی و باری به هر جهت گذراندن، به بار آورند و به دیگران اجازه بدهند که به جای آنها احساسات و هیجان بسازند، به جای آنها تخیل کنند، فکر کنند، زمان بیداری و خواب شان را تعیین کنند و روابط خانوادگی شان را تعریف کنند. خلاصه اینکه ممکن است باعث هدردادن وقت و جوانی و انرژی و حرکت، سازندگی و خلاقیت، یعنی جوهر زندگی شوند. موقعی می توان این شبکه های اجتماعی تودرتو را از تهدید به فرصت تبدیل کرد که از آنها استفاده انتخابی با کنترل شخصی داشت و از آنها فقط به عنوان ابزاری مکمل مثل جلسات تمرینی برای آماده شدن در میدان ورزشی، یعنی صحنه واقعی زندگی، استفاده کرد. متأسفانه گاهی جذابیت های پنهان و وسوسه آمیز این شبکه ها و محتویات عمدتا ظاهرفریب و کم عمق آنها، شانس فرصت یابی را از مصرف کنندگان معتاد گوشی های موبایل می گیرد و مایه فرصت سوزی و تهدیدی برای شکوفایی احساسات عمیق تر انسانی، تخیل های بارور و تفکرهای چاره ساز می شود. مسلما آگاهی یافتن و برجسته ترکردن تهدیدات این ابزارهای جدید کارا، مؤثر و اغلب مفید الکترونیکی و سریعا دگرگون ساز روش های زندگی، می تواند چاره جویان اجتماعی را ترغیب به پژوهش های جدی در این زمینه کند. امیدوار باشیم با هوشیاری و آگاهی بیشتر از این تودرتویی شبکه های اجتماعی، در جهت بیداری نسل جوان و عمق بخشیدن به شناخت، تخیل و تعقل از طریق اجازه دادن به رشد تنوع و گوناگونی و گسترش آزادی انتخاب به مغزهای خلاق، راه زندگی بهتر برای آیندگان هموارتر شود.

سعید ارکان زاده یزدی