چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تعریف «عدالت »از زبان امام صادق ع


تعریف «عدالت »از زبان امام صادق ع

این مقاله با نگاهی به عدالت و بحث درباره آن , تعریف عینی و عملی عدالت, از زبان امام صادق ع را پیگیری می کند

تعریف عینی و عملی عدالت، از امام صادق(ع) و امام کاظم(ع)، به نقل از کتاب «کافی‏»، و مطلبی چند پیرامون «عدالت‏» عالمان معقول و منقول بر این حقیقت اتفاق دارند که چون درباره موضوعی سخنی معتبر از معصوم(ع) برسد، آن سخن بر همه سخنان دیگر گویندگان هرکس باشند مقدم است، و قبول آن به ضرورت عقل لازم است; و تمثیل معصوم(ع) در حکم «قیاس برهانی‏» است، با مقدمات «اولی‏» (نه نظری).

ملا عبدالرزاق لاهیجی (م: ۱۰۷۲ق) می‏گوید: مقدماتی که فراگرفته شود از معصوم، به طریق تمثیل، به منزله اولیات باشد در قیاس برهانی. و چنانکه قیاس برهانی افاده یقین کند، دلیلی که مؤلف باشد از مقدمات ماخوذه از معصوم افاده یقین تواند کرد، به این طریق که ساین مقدمه، گفته معصوم است. و هرچه گفته معصوم است، حق است. پس این مقدمه حق استز». (۱)

و روشن است که این چگونگی از آنجاست که منشا علم معصوم(ع)، «علم الهی‏» و «لوح محفوظ‏» و «کتاب مکنون‏» است; و عقل معصوم عقل کلی است نه عقل جزوی بشری (که انسان ها همه از آن بتفاوت برخوردارند، از جمله فیلسوفان و عارفان)، و علم معصوم(ع) علم اولی است، که هیچ راه خطایی در آن نیست (نه علم نظری بحثی یا علم کشفی ریاضتی، که انسان‌هایی به آن می‏رسند، و هردو در معرض تعارض و اختلاف است، و هرگز و هیچگاه به مرتبه «علم اولی‏» نمی‏رسد. و این در صورتی است که موضوعی در این علوم، مورد اتفاق باشد، و گرنه در صورت اختلاف ادله و تعارض براهین، و تنافی و تقابل کشف‌ها، که از اعتبار آن کاسته می‏شود).

فیلسوف ویژه و بزرگ و کم‏مانند دوران، میر سید ابوالقاسم فندرسکی (م: ۱۰۵۰ق)، نیز در این باره چنین می‏گوید:

فلاسفه در علم و عمل گاه‏گاه خطا کنند، و انبیا در علم و عمل خطا نکنند. و فلاسفه را طریق علم، به عمل و فکر باشد، و انبیا را وحی و الهام، و چیزها را نه به فکر دانند، که آنچه نظری فلاسفه است ایشان را اولی است. و از این است که اینها خطا نکنند، و آنها خطا کنند، که خطا در اولیات نیفتد، و در نظریات افتد. (۲)

و بر همین بنیاد است ‏بنیادی عقلی که می‏نگریم بجز عالمان رشته‏های مختلف فقه و تفسیر و حدیث و اخلاق و کلام و... فیلسوفان اسلامی نیز در آثار و مباحث‏خویش به نقل اخبار می‏پردازند، و به آنها استناد می‏کنند، و از آنها تایید می‏جویند، و برای تثبیت‏ یا تایید نظر خویش، اخبار را در مسائل مورد نظر می‏آورند، و با نهایت تجلیل به محتوای اخبار می‏نگرند، چنانکه در آثار ابن‏سینا، میرداماد، صدرالمتالهین شیرازی، حاج ملا هادی سبزواری، آقا علی مدرس (حکیم) و دیگران این امر را مشاهده می‏کنیم. و موضوع در حد خود روشن است و نیازی به بیش از همین اندازه یادآوری ندارد.

درباره عدالت، و معانی و اصطلاحات آن در نزد صاحب‌نظران مختلف، همچنین ارتباط آن با «آزادی‏» و «برابری‏»، و مباحثی از اینگونه، نیز اقسام عدالت و منشا هرکدام، و راه تحقق هریک... سخنان بسیار گفته‏اند، که در این نوشتار در پی نقل و نقد، و برابر نهی و ارزیابی، و تعیین حدود و تداخل‌های آنها نیستم، بلکه در اینجا آهنگ آن دارم که اگر چه باختصار این موضوع را یادآور شوم که یکی از مهمترین اقسام عدالت، عدالت معیشتی و حیاتی (و به تعبیری: عدالت اقتصادی) است، که تاثیر بسیار ژرف و گسترده و بسیار بنیادین آن، در همه شئون مادی و معنوی زندگی انسانی، و تعلیم و تربیت انسانها، و رشد «الهی‏انسانی‏» انسان، درخور هیچ‌گونه تردیدی و تسامحی نیست.

درباره «عدالت معیشتی و حیاتی‏»، نیز سخنانی گفته‏اند و اندیشمندان و متخصصانی از همه جای جهان و در تاریخ گذشته و حال، و از مکتب‌های گوناگون، به مناسبت‌هایی مختلف، نظرها و تعریف‌هایی ابراز داشته‏اند، لیکن در این نوشتار می‏خواهم تعریفی مغفول و مهجور از «عدالت‏»، که از دو پیشوای مظلومترین مکتب جهان و ستمدیده‏ترین مذهب در سرتاسر تاریخ انسان، رسیده است و در دسترس است ‏بیاورم و معرفی کنم; و از همه صاحب‌نظران و محققان و عدالت‌خواهان و انقلابیون جهان، با دیدگاههای گوناگون آنان، درخواست کنم تا در ابعاد عظیم و اعماق عجیب این «تعریف‏» عینی بنگرند، و در صورتی که آن را، والاترین و انسانی‏ترین و ارزشی‏ترین و انقلابی‏ترین تعریفی دیدند که از «عدالت معیشتی و اقتصادی‏» در زندگی انسان شده است، به حکم وجدان و انسانیت، و برای ادای احترام به همه ارزش‌های انسانی و همه ایثارها و فداکاری‌های بشری، در نشر آن در همه جا، و تفهیم آن به همگان، در سراسر گیتی و به همه زبان‌ها، کوتاهی نورزند، و در راه «فقرزدایی جهانی‏»، آن را ملاک گیرند، و سرلوحه اقدام‌های گران و انقلاب‌های دگرگون‌ساز قرار دهند، و از مبارزه‏های پیگیر برای تحقق آن هیچ دم باز نایستند.

تعریف عظیم و کوتاه و عینی یاد شده با سند معتبر از سوی سپیده‏آفرین سپیده‏دمان هدایت، فروغ گستر آفاق صیرورت، و پیشوای اقالیم رشد و تربیت، حضرت امام جعفر صادق(ع) رسیده است، و این است:

ان الناس یستغنون اذا عدل بینهم. (۳)

اگر در میان مردمان به عدالت رفتار شود، همه بی‏نیاز می‏گردند.

این «تعریف‏»، بصورتی شگفتی‏آور، در نزد عموم مسلمین، بویژه پیروان ائمه معصومین(ع)، مورد غفلت قرار گرفته و فراموش گشته است. و اگر جایی سخن از عدالت گفته می‏شود، یا در این باره چیزی نوشته می‏شود، یا محققان و صاحب‌نظران به بحث در این باره‏ها می‏پردازند، اشاره‏ای نیز به این تعریف به چشم نمی‏خورد. و این چگونگی در مورد تعالیم آنان، از نقطه‏ها و نمونه‏های بارز مظلومیت دامنه‏دار ائمه طاهرین(ع) و معارف گوناگون آن بزرگواران است و مکتب خورشیدسان ایشان.

نقطه اوج این تعریف (بجز اعماق الهی آن، و ابعاد انسانی آن، و همچنین نشان دادن «مراد الهی‏»، از اقامه قسط و اجرای عدل در آیات قرآن کریم و سنت نبوی)، عینیت آن است، یعنی در این تعریف، به هیچ روی، «کلی‏گویی‏» و «ذهنگرایی‏» نشده است، بلکه واقعیت عینی، و خارجیت ملموس، با صراحت (و به تعبیر مردم: لب و پوست‏کنده)، گفته شده است، تا مطلب برای هرکس، حتی عامی‏ترین مردم، و حتی در سنین پایین از نوجوانان، معلوم و محسوس باشد...

خوشبختانه این حدیث‏شریف و عظیم، در کتابی معتبر چونان «کافی‏» روایت‏شده است، اگرچه خود مضمون آن (که جز از علم جامع و واقعیت‏نگری معصوم(ع) و الهیت تعالیم معصومان، که سرشار از مراعات جانب خلق است‏یعنی بندگان خدا بندگان محروم خدا صادر نمی‏شود)، بی‏نیاز از هرگونه سندی است، و برای انتساب آن به معصوم کافی است.

و باید دانست که موضوع مطرح گشته در این تعلیم بزرگ الهی، از دهها آیه و حدیث دیگر نیز استفاده و استنباط می‏شود، بلکه از پاره‏ای از آنها بصراحت نیز بدست می‏آید; (۴) لیکن علاوه بر آنچه گفته شد حدیثی دیگر، از آموزگار حقایق وحیانی، هدایتگر معالم قرآنی، تجسم نفحات رحمانی، و تبلور ظهور سبوحی و سبحانی، حضرت امام موسای کاظم(ع) رسیده است، که همواره ارتباط ذاتی و اصال جوهری تعالیم الهی و معالم دینی را در مکتب «اهل بیت(ع)» روشن می‏سازد; حدیث کاظمی این است:

ان الله لم یترک شیئا من صنوف الاموال الا وقد قسمه ، واعطی’ کل ذی حق حقه، الخاصة والعامة، والفقراء والمساکین، و کل صنف من صنوف الناس... لو عدل فی الناس لاستغنوا.. . (۵)

خداوند هیچگونه مالی را رها نگذاشته، بلکه آن را قسمت کرده است، و حق هر صاحب حقی را (در تقدیر الهی) به او داده است. خواص و عوام، و فقیران و بینوایان، و همه قشرهای مردمان... اگر در میان مردم به عدالت رفتار می‏شد همه بی‏نیاز می‏شدند (و فقیری و مسکینی و نیازمندی باقی نمی‏ماند).

اگرچه از ظاهر این دو حدیث، عدالت اقتصادی و معیشتی فهمیده می‏شود، لیکن چه بسا بتوان، ایستار عینگرایانه دو حدیث را به همه اقسام عدالت مربوط دانست، زیرا تعبیر «الناس ، مردمان‏»، و «اذ عدل بینهم ، هرگاه در میان آنان عدالت اجرا شود»، صورتهای دیگر عدالت را نیز شامل می‏شود، زیرا که ایجاد عدالت و اجرای آن بصورتی که جامعه از چنگال‌های اختاپوس فقر رهایی یابد، باید بر شالوده‏هایی نیرومند استوار باشد. و این شالوده‏های نیرومند، جز با «حضور عدالت‏» در شئون دیگر اجتماع پی‏ریزی نخواهد شد و استواری نخواهد یافت. به سخن دیگر، تا عدالت «سیاسی‏» و «عدالت قضایی‏» و «عدالت اجتماعی‏»... در جامعه‏ای و در زندگی مردمی تحقق نیابد، و دست نفوذداران مالی از تملک اموال تکاثری و تصرفهای شادخوارانه اترافی بریده نشود، عدالت معیشتی در زندگی توده‏ها تحقق نخواهد یافت، زیرا که جمع میان دو ضد ممکن نیست، نمی‏شود هم تکاثر باشد و هم عدالت. در اینجا تعلیمی از امام علی بن ابی‏طالب(ع) رسیده است، قاطع و تندرآسا:

لایحمل الناس علی الحق، الا من ورعهم عن الباطل. (۶)

تنها کسی می‏تواند مردمان را به «راه حق‏» وادارد، که آنان را از «راه باطل‏» باز داشته باشد.

این تعلیم قاطع، فریاد واقعیت است در ذات لحظه‏ها، و خروش حقیقت است در تبلور فجرها و شفقها... آری، تا مردمی به راه باطل روند چگونه می‏توان آنان را به راه حق باز آورد؟ نخست ترک باطل، سپس روی‏آوری به حق. در زندگی و معیشت، تکاثر (افزونخواهی و نازش به افزونداری) و اتراف (شادخواری و ریخت‏وپاشهای بیدردانه اشرافی)، «باطل‏» است، و عدالت و برخورداری همگان از مواهب حیات و اجتماع، «حق‏» است; و تا باطل (تکاثر و اتراف) از میان نرود، حق (عدالت و انصاف)، جایگزین آن نمی‏شود. و این منشور چنانکه نقل شدسخن آموزنده، و تعلیم زندگیساز، و آموزه حیات‏آفرین، و حکمت عملی تعالی‏بخش پیشوای مجسم حق و عدل است; و در میزان تربیت اجتماعی و ساختن جامعه قرآنی، و استوارداری مردمان و سامان‏دهی به حیات انسان و نشر رشد و تربیت در آفاق زندگی زندگان بیمانند است. یعنی نمی‏توان به راهی دیگر رفت، و چیزی دیگر را جایگزین آن ساخت، و به همان هدف (حذف باطل و ظلم، و بسط حق و عدل) دست‏یافت. و روشن است که ستون فقرات زندگی سالم و قابل رشد در هر اجتماع، اجرای عدالت است.

و این مطلب که گفتیم، دو حدیث‏یاد شده (حدیث صادقی، و حدیث کاظمی)، اقسام دیگر عدالت را نیز به گونه‏ای دربر می‏گیرند، با حدیثی دیگر، حدیثی عظیم و باز هم عظیم و با تعلیمی تکان‏دهنده و بیداری‏آفرین، تایید می‏شود، حدیثی آموزنده که بطور دقیق ناظر به همین موضوعات است، و از آوردن آن، در این نوشتار پس از مقدمه‏ای چشم نمی‏پوشم. اینجانب از پاره‏ای نظریات متفکران شرقی و غربی قدیم و جدید، و صاحبنظران حقوقی و اجتماعی و اقتصادی بی‏اطلاع نیست و می‏تواند آنها را که ملاک همه هم در اختیار است و به مطالعه آنها نیز می‏پردازد در نوشته‏های خویش بیاورد، و مورد بررسی قرار دهد، لیکن من می‏کوشم تا بر شالوده احساس تکلیف و ادای وظیفه چیزی بنویسم، نه اموری و اهدافی دیگر از اینرو (بجز اصلی مهم که در آغاز در مورد ارزش قطعی تعالیم معصوم(ع)، درباره شناخت و هدایت و نجات و تربیت‏بدان اشاره کردم)، از سه جهت ‏به ذکر احادیث در این مباحث و نوشتارها می‏پردازم:

۱) مغفول بودن اینگونه احادیث و تعالیم، که بیشتری مغفول و مجهول مانده‏اند; و مورد نظر جدی، و تعمقی درخور، قرار نمی‏گیرند، حتی در نوشتارها و گفتارها و بحثها و پژوهشهای فاضلان و استادان و فقیهان و عالمان و متفکران و مؤلفان شیعی و ایرانی این روزگار، که نیاز جهان انسانی بجز عرصه انقلاب را به این حقایق حس می‏کنند، و باید (به فرموده حضرت صدیقه کبری، فاطمه زهرا(س)): «بلغاؤه الی الامم‏» باشند، و این همه را به گوش جهانیان دست کم، حقجویان و حقگویان و عدالت‏طلبان جهان و متخصصان این مسائل و کارشناسان مشکلات بشری و انقلابیون ملتها برسانند.

۲) تنهایی گروه‌هایی از جوانان و انسانهای محروم و مستضعف جوامع مسلمین، که از این تعالیم نجاتبخش، و از این احادیث رهایی‏آفرین و از این انسانیتهای ژرف، و از این هدایتهای زندگیساز بی‏اطلاعند. و چه بسا در کشاکش رخدادهایی ارزشمندترین گوهر حیات انسانی و سرمایه ابدی، یعنی استواری در باور و پایداری در کردار (ایمان و عمل صالح) را از دست‏بدهند، که خدا نیاورد، که تاسفی از این بالاتر نخواهد بود.

۳) ضرورت تکلیفی نشر این تعالیم و حقایق، تا مردمان از همه طبقات بدانند که تعالیم معصومین(ع) (که پیروی از آن تعالیم، فصل مقوم باورهای شیعی به مبنای قرآنی و آیین محمدی و تداوم فاطمی و تعالیم علوی و جعفری است)، چه حقایقی مهم و تعالیمی ناشناخته دارد، که بهترین هنگام مطرح ساختن آنها هم اکنون است، هم اکنون که جامعه ما خود را به پیروی از معصومین(ع) منتسب می‏دارد. و بیقین نشر این تعالیم و احادیث، در میان توده‏ها بویژه نسلهای جوان، و فرهیختگان گوناگون اجتماع دربردارنده فایده‏هایی بسیار است، از جمله:

ـ نگهداشت‏حیثیت متعالی دین خدا، و صیانت هیمنه ارزشهای تعالی‏آفرین «الهی‏انسانی‏» آن.

ـ پایداری مسلمانان بر ایمان و عمل صالح، با اطلاع یافتن از ابعاد تعالیم دین و ارزشهای حیاتی این تعالیم.

ـ زنده گشتن ذهنیت عدالتخواهی در جامعه اسلامی و تکلیف شرعی بشمار آمدن آن چنانکه قطعا تکلیف شرعی است تا همه، در هرجا و مقام، در پی تحقق عدالت‏باشند، و با موانع بهرگونه درافتند.

ـ روی آوردن غیر مسلمانان منصف به پذیرش این ارزشها و تعالیم، و بهره‏مند گشتن از حقایق دین خدا.

ـ مایوس شدن بیگانگان و بیگانه‏گرایان، از سست کردن ایمان مردم، بویژه جوانان...

ـ گرویدن کسانی، برای اجرای عدالت، به طلوع فجر و فوران سپیده، و از خواب گران برخاستن، و تشعشع خونین پیکرهای شهیدان را که هنوز جامعه، گاه و گاه، هزار و بیش از هزار آنان را تشییع می‏کند پیامی رعدآسا و لرزه‏افکن دانستن....

درباره هریک از این شش فایده مهم می‏توان توضیحاتی آورد، لیکن برعایت اختصار و اقتضا از آن همه می‏گذرم، و تنها درباره فایده دوم (پایداری مسلمانان بر ایمان و عمل صالح)، توضیحی کوتاه می‏آورم، که چه بسا اشاره‏ای به آن لازم باشد.

اهتمام به نگاهداری زمینه‏های ایمانی و اصول اعتقادی مردمان، بویژه نسلهای جوان، امری است در مرتبه اهم تکالیف. و چه بسا در زمانهایی این تکلیف از راه نوشته و کتاب انجام پذیرد، یعنی کتابهایی و نوشته‏هایی بتوانند در نگهداشت ایمان مردم و باور نسلها (بویژه آن دسته از جوانان یا کسانی دیگر، که چیز چندانی از حقایق دین و تعالیم معصومین(ع) و خواسته‏های آن بزرگواران در تربیت فرد و ساختن جامعه و اجرای اسلام نمی‏دانند، و در معرض انواع افکار مسموم و مسموم‏کننده و عوامل تضعیف اعتقاد قرار دارند)، (۷) اثری داشته باشند.

استاد بزرگ محدثان شیعه، شیخ ابوجعفر صدوق (م: ۳۸۱ق)، در کتاب «اکمال الدین‏» با سند حدیثی نقل کرده است، از طریق امام جعفر صادق(ع)، از پدران بزرگوار خود، از پیامبر اکرم(ص)، که آن حضرت، به امام امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب(ع) چنین فرمود:

یا علی! واعلم، ان اعجب الناس ایمانا واعظمهم یقینا، قوم یکونون فی آخر الزمان، لم یلحقوا النبی، وحجب عنهم الحجة، فآمنوا بسواد علی بیاض. (۸)

ای علی! بدان، که مردمی در آخر الزمان خواهند آمد، که دارای شگفت‏انگیزترین ایمانها و استوارترین یقینها هستند، مردمی که پیامبر را ندیده‏اند، و حجت‏خدا نیز از نظر آنان پنهان است، با این وجود، از راه نوشته و کتاب (خطی سیاه بر کاغذی سپید)، ایمان می‏آورند (و بر ایمان خود به دین اسلام ثابت می‏مانند).

روشن است که «سواد علی بیاض ، خطی سیاه بر کاغذی سپید»، همان کتاب و نوشته است، و «باء» در «بسواد»، به احتمال بسیار غالب، برای «سببیت‏» است، یعنی عامل ایمان آوردن و معتقد گشتن و ایمان خویش را محفوظ نگاهداشتن و بر سر اعتقادات دینی خود پایدار ماندن آنان، همان کتابهای درست دینی است. و این حدیث‏شریف بیدارگر و هت‏بخش، در جای خود، از معجزات است، زیرا که وصفیت «عصر غیبت‏»، از ۱۴۰۰ سال پیش، گفته شده و ترسیم گشته است.

و آیا کتابهایی هست که چنین کاری بکند؟ و به گفته «تاگور»، «کار خورشید شامگاهی را بر عهده گیرد» (۹) و فروغ ایمان را در جانها زنده نگاه بدارد.

امید است اینگونه کتابها بسیار نوشته شود، و ارزان در دسترس جوانها قرار گیرد، و دارای شرایطی چند باشد، از جمله:

۱) نویسندگانی معتقد و متعهد، عالم و با صلاحیت، آگاه از کل محتوای دست اول اسلام و سیره عملی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) و آشنا با مقتضاهای زمان.

۲) سبکی متناسب با انسان امروز و زندگی امروز (و حیات ملموس).

۳) استنادی قوی به حقایق کتاب و سنت که به نص سخن پیامبر اکرم(ص) در حدیث متواتر «ثقلین‏» دو عامل اصلی و توامان رشد و تربیت و هدایت و سعادتمند...

و در چنین کتابهایی باید به شناساندن درست و جامع و خالص ارزشهای متعالی اسلام بصورتی مستند و در ابعادی گوناگون (چنانکه اشاره شد) پرداخته شود، و خود اسلام و حقایق تعالیم آن چه قرآنی و چه حدیثی، که از هم جدایی ندارند بر شالوده فهمی تعقلی و ادراکی تفقهی شناسانده گردد، و حسابها از هم متمایز باشد، تا دستاویزی به زیان اسلام به دست دشمنان دانا و همچنین دوستان نادان داده نشود.

و اما آن حدیث، آن حدیث‏باز هم مهم، و باز هم عظیم، که گفتم آن را پس از مقدمه‏ای خواهم آورد، بعنوان تایید کننده ارتباط عدالتهای گوناگون با یکدیگر، و نشانگر اینکه برای تحقق «عدالت معیشتی‏»، حضور اقسام دیگر عدالت نیز ضروری است، این حدیث است، از حضرت امام موسای کاظم(ع):

لایعدل الا من یحسن العدل. (۱۰)

عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسی که آن را به بهترین وجه اجرا کند.

یا:

عدالت را اجرا نتواند کرد، مگر کسی که آن را به بهترین وجه بشناسد.

این حدیث‏شریف را به هر دو گونه بالا می‏توان ترجمه کرد. و روشن است و بسیار روشن که مفهوم تعلیمی و تربیتی و سازنده آن تا چه اندازه مهم و بنیادین است:

کسی که عدالت را به بهترین وجه اجرا نکند (و از آن ضعف نشان دهد، یا تبعیض قائل شود، یا از مخالفان عدالت‏به هراس افتد...)، نمی‏تواند «مجری عدالت‏» باشد.

کسی که عدالت را به بهترین وجه درک نکند و ابعاد آن را نشناسد، و از عدالت تصور کامل و درستی نداشته باشد، و انسان را که هدف اجرای عدالت است درست درک نکرده باشد (و از «حیات ملموس‏» بیخبر باشد، و بر آثار سقوط‏آفرین استضعاف و فقر اشراف نداشته باشد)، نمی‏تواند «مجری عدالت‏» باشد; و خلاصه یعنی، مجری عدالت‏بودن مشکل است، و «ساخته شدن‏» می‏خواهد... (۱۱) و اکنون و در اینجا بعنوان تیمن و تبرک در شرح این چند حدیث‏به مطالبی اشاره می‏کنم:

▪ جامعه دینی جامعه‏ای است که در آن، مقتضیات رشد موجود باشد و موانع رشد مفقود. این ساده‏ترین تعریفی است که برای یک جامعه دینی و قرآنی می‏توان گفت. و پیداست که بنیاد بدل‏ناپذیر ایجاد مقتضیات رشد در جامعه، اجرای عدالت است. جامعه‏ای که در آن سلامت روانی وجود نداشته باشد به رشد نمی‏رسد. و سلامت روانی هنگامی تامین می‏شود که افراد یک جامعه و خانواده‏ها از «اضطراب‏» و «ناکامی‏» و «تعارض‏» مصون باشند. و رفع اضطراب روانی (که مادر بیماریهاست، و عوامل آن، وجود تنشهایی است که آرامش روحی انسانها را برهم می‏زند) و ناکامی (نرسیدن به خواسته‏ها محرومیت)، و تعارض (و انتخابهای اجباری)، همه در گرو اجرای عدالت است.

▪ اهمیت عملی هر مکتب به اندازه امکاناتی است که بتواند برای رشد انسانها فراهم سازد. در جهان معاصر با همه دور شدن از آفاق راستین تربیت‏به اهمیت تربیت توجه بیشتری شده است. اسلام از آغاز به این حقیقت‏بسیار مهم توجه داده است، و موانع رشد را محکوم کرده و ناجایز شمرده است، تا بتواند تربیت صحیح را در جامعه‏ها پی افکند.

▪ نخستین مانع رشد روحانی انسان که خاستگاه اصلی رشد کامل انسانی انسان نیز هست‏بی‏اعتقادی است، و سپس بیدادگری. از اینرو، در تعالیم دینی، این هر دو امر، بعنوان دو رکن شعارهای هدایت مطرح گشته است:

۱) «اعبدوا الله، مالکم من اله غیره (۱۲) ، خدای را باور دارید و بپرستید، که جز او هیچ معبودی (که شایسته پرستش باشد) ندارید!...

۲) «فاوفوا الکیل والمیزان... (۱۳) ، در دادوستد، حق هرکس را بطور کامل بدهید (و به عدالت رفتار کنید)!...

نویسنده: محمدرضا حکیمی

پی‏نوشت‏ها:

۱. «گزیده گوهر مراد»، ص‏۲۳، مقدمه وتوضیحات و واژه‏نامه، صمد موحد، تهران، کتابخانه طهوری (۱۳۶۴ش).

۲. «رساله صناعیه‏» (حقائق الصنائع)، چاپ مشهد، با مقدمه و اهتمام دکتر علی اکبر شهابی (۱۳۱۷ش).

۳. «کافی‏»، ج‏۳، ص‏۵۶۸، «الحیاة‏»، ج‏۶، ص‏۳۴۵.

۴. به جلد سوم تا ششم «الحیاة‏» مراجعه کنید، و آیات و احادیث مذکور در این مجلدات را با دقت‏بخوانید، و در ارتباط با هم در آنها بیندیشید و آفاق عمل به آنها را برای رهایی واقعی مستضعفان در برابر خود مجسم سازید.

۵. «کافی‏»، ج‏۱، ص‏۵۴۲، «الحیاة‏»، ج‏۶، ص‏۳۴۵.

۶. «وسائل الشیعه‏»، ج‏۱۸، ص‏۱۵۵.

۷. مطلب‏۱۴، در صفحه‏های بعد ملاحظه شود.

۸. «اکمال‏الدین‏»، ج‏۱، ص‏۴۰۵; نیز «بحارالانوار»، ج‏۵۲، ص‏۱۲۵.

۹. «خورشید شامگاهی گفت: کیست که کار مرا بر عهده گیرد؟»، از «تا گور» «کتاب هفته‏»، شماره‏۱۰.

۱۰. «کافی‏»، ج‏۱، ص‏۵۴۲; «الحیاة‏»، ج‏۶، ص‏۳۴۶.

۱۱. مطلب‏۱۰، در صفحه‏های بعد، نیز ملاحظه شود.

۱۲. «سوره اعراف‏»(۷)، آیه‏۸۵.

۱۳. همان.

۱۴. «بحار»، ج‏۷۰ (و از چاپ بیروت، ۶۷)، ص‏۳۰۷، به نقل از کتاب «المحاسن‏».

۱۵. اقتباس از سخن امام صادق(ع) «تحف العقول‏».

۱۶. «کافی‏»، ج‏۸، ص‏۳۲.

۱۷. «سوره مائده‏» (۵)، آیه‏۸.

۱۸. «بحار»، ج‏۴۰، ص‏۳۲۷، به نقل از کتاب «فضائل‏»،احمد حنبل. این کتاب «فضائل‏»، ظاهرا همان کتاب «مناقب علی بن ابی‏طالب(ع)» است، که در شمار تالیفات احمد بن حنبل شیبانی (م: ۲۴۱ق)، امام مذهب حنبلی، ذکر شده است، «دایرة‏المعارف تشیع‏»، ج‏۱، ص‏۵۱۸.

۱۹. اشاره است‏به داستان پیرمرد نابینای مسیحی، که در رهگذر سؤال می‏کرد، و چون امام علی(ع) او را دید، پدیده‏ای نامانوس دانست، و با بکار بردن واژه «ما»، در سؤال که برای پرسش از اشیاء است نه اشخاص به نامتعارف بودن چنین چیزی موضوعیت داد، «وسائل الشیعه‏»، ج‏۱۱، ص‏۴۹، «الحیاة‏»، ج‏۶، ص‏۳۰۲.

۲۰. «سوره نحل‏»(۱۶)، آیه‏۹۰.

۲۱. «سوره حدید»(۵۷)، آیه‏۲۵.

۲۲. «الحیاة‏»، ج‏۶، ص‏۴۰۴.

۲۳. «کافی‏»، ج‏۵، ص‏۷۳; و ج‏۶، ص‏۲۸۷; «الحیاة‏»، ج‏۳، ص‏۲۲۶، «ترجمه فارسی‏»، ص‏۲۹۱.

۲۴. «نهج‏البلاغه‏»، فیض الاسلام، ص‏۳۷-۱۱، «شرح عبده‏»، جزء۳، ص‏۱۷۶.

۲۵. «اطلاعات داروئی‏»، دکتر صادق جاویدان نژاد، ج‏۱، ص‏«د»، انتشارات دانشگاه تهران (چاپ پنجم).

۲۶. «خصال‏»، ج‏۱، ص‏۱۲; «الحیاة‏»، ج‏۴، ص‏۳۰۸ به بعد، احادیثی متعدد در این باره.

۲۷. «قرب الاسناد»، ص‏۵۲; «اصول کافی‏»، ج‏۲، ص‏۷۸; «الحیاة‏»، ج‏۱، ص‏۳۲۶-۳۲۱، ترجمه فارسی، ۵۲۲-۵۱۴.

۲۸. «بحار»، ج‏۷۵، (۷۲، از چاپ بیروت)، ص‏۳۵۲، از کتاب «جامع الاخبار»; «الحیاة‏»، ج‏۶، ص‏۳۲۵


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.


همچنین مشاهده کنید