چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
تضادهای زیبایی شناسانه
نمایش مدرن، نمایش تضادها است، تضادهایی که در برخورد با مخاطب میتواند به سنتزی به نام تاویل تماشاگر تبدیل شود. "ملانصرالدین" سرشار از این تضادهای زیبایی شناختی است که در این جستار بخشی از تضادهای موجود در اثر را آشکار و به بررسی لایههای پنهان آن خواهیم پرداخت.
بزرگترین تضاد این نمایش در شکل کلان به برخورد اجرا با مقوله ادبیات و در شکلی جزیی به مسئله روایت مربوط میشود. در این نمایش ادبیات حضوری گسترده دارد شخصیتها همه برگرفته از شخصیتهای ادبی همچون ویلی فاگ قهرمان داستان"دور دنیا در هشتاد روز"اثر ژول ورن، یا شخصیتهای مربوط به ادبیات نمایشی همچون لاکی و پوتزو، ننه دلاور، شاه لیر و شخصیتهای"باغ آلبالو" چخوف هستند. به نوعی ملانصرالدین را میتوان وامدار ادبیات و جهان آن دانست اما در عین این وابستگی اثر به ادبیات، شاهد گریز آن از ادبیات نیز هستیم چرا که هیچ کدام از این شخصیتها به شکل متعارف شخصیتپردازی نمیشوند، از کلام کمترین بهره را میگیرند و چندان در پی روایت یک داستان نیستند بلکه این شخصیتهای ادبی در یک بافت اجرایی قرار میگیرند از ادبیات بریده میشوند و در فضای اجرا به بخشی از عناصر اجرا بدل میشوند که چندان وابسته به ادبیات نیست و حتی در تضاد با آن قرار دارد.
از دیگر سو و در حوزه روایت نیز این تضاد خود را آشکار میسازد از یک سو"ملانصرالدین" نمایشی روایت گریز است که از آغاز تا پایان داستانِ سرراستی را برای مخاطبش بازگو نمیکند اما در همان حال ما دراین اثر با تعدد روایتها رو به رو هستیم و میتوان گفت به ازای هر دایرهای که در صحنه این نمایش وجود دارد، یک روایت مستقل نیز وجود دارد. این تعدد روایت خود عامل اصلی روایت گریزی اثر است چرا که همزمانی روایتها باعث میشود تماشاگر نتواند هیچ کدام را به شکل مستقل پیگیری کند و در واقع با خرده روایتهایی مواجه میشویم که هیچ کدام دردل یک روایت کلان قرار نگرفتهاند. آنچه نوع نگاه دشتی به این خرده روایتها را جذاب میسازد قراردادن هر کدام از این روایتها در یک دایره مجزا است و این دوایر براساس ناخودآگاه مخاطب ایرانی طراحی شده است چرا که در نخستین دوایر با روایتهایی آشنا همچون تعزیه و نمایش روحوضی مواجه میشویم و در دوایر بعد به نمایشهای شرقی میرسیم و سپس در لایههای بعد آثار داستانی و نمایشی غرب قرار دارد و در آخرین لایه نیز دوندهای را میبینیم که تنها به شکلی انتزاعی قرار است مفهوم حرکت را به مخاطب منتقل کند.
سومین تضاد عمده در نمایش ملانصرالدین به نوع نگاه کارگردان و گروه به مفهوم آیین، اسطوره، سنت و تاریخ باز میگردد. در نخستین برخورد با نام نمایش یعنی ملانصرالدین مخاطب انتظار فضایی تاریخی دارد، در دومین گام و در برخورد با صحنه و نقوش منطقهالبروج بر کف صحنه و شخصیتهایی که عموما به زمان گذشته تعلق دارند این انتظار در مخاطب تشدید میشودو حتی به نوعی در مواجهه با شخصیتهایی چون شمر در تعزیه، سیاه نمایش روحوضی و یا شخصیت نمایش آیینی شرقی انتظار فضایی آیینی از کار دارد.
اما برخلاف این انتظار نمایش در فضایی کاملا مدرن اتفاق میافتد شخصیتها لباسهای امروزین بر تن دارند و موسیقی کار نیز حکایت از فضایی کاملا امروزی و معاصر دارد و به نوعی دشتی کاملا کارش را از یک بافت آیینی و تاریخی خارج کرده و به آن هویتی معاصر بخشیده است. اما این به معنای تهیشدن اجرا از آیین یا اسطوره نیست.
نوع نگاه دشتی در این اجرا به آیین و اسطوره از دو طرز تلقی مدرن سرچشمه میگیرد. نخست آنکه وی در مواجهه با اسطوره با نگاه به نظریات رولان بارت در پی کشف اسطورههای زندگی مدرن است و به جای پرداخت اسطورههای کهن از این ساختار اسطورهای در راستای خلق اسطورههای مدرن بهره میگیرد و تمامی نظام اساطیری این اجرا در رابطه با اسطورههای مدرن سفر پیریزی شده است و به تعبیری دیگر تمامی شخصیتهای این نمایش را میتوان در قالب مفهوم سفر بررسی کرد.
از سوی دیگر و در برخورد با مقوله آیین نیز میتوان همین نوع نگاه را ردیابی کرد چرا که دشتی بیش از آنکه در پی تکرار آیینها و آیینهای نمایشی باشد بیشتر در پی آن است تا با کشف جوهره و ساختار آیین از آنها امکاناتی را برای تئاتر مدرن استخراج کند که از جمله آنها میتوان به حرکت مداوم به دور دایره اشاره کرد که یادآور تعزیه و حرکات چرخشی و مدور آن است.
در برخورد با آیین و اسطوره این اجرا از سویی به نفی آن و از سویی دیگر به خلق و بازسازی آن میپردازد و به نوعی میتوان این تضاد زیبایی شناختی را در این مسئله نیز پی گرفت. از دیگر تضادهای موجود در نمایش میتوان به بازی کارگردان با نشانهها اشاره کرد. ملانصرالدین نمایشی مبتنی بر نشانهها است. و تنها با کشف این نشانهها است که میتوان جهان نمایش را به تمامی درک کرد اما در همان حال به دلیل نوع زاویه دید و قرارگیری تماشاگران در این اجرا هیچ کدام از مخاطبان نمیتوانند جهان نشانههای نمایش را به شکل کامل درک کنند و به تعبیری دریدایی میتوان گفت تاویل و درک معنای نمایش مدام به تعویق میافتد و این تعویق در معنا خود باعث ایجاد لذت و جذابیت در اثر میشود.
از این دست تضادها در نمایش ملانصرالدین میتوان نمونههای فراوانی را سراغ گرفت اما پرسش عمده آن است کارکرد این تضادها در نمایش چیست؟
بزرگترین کارکرد این تضادها مواجهه مخاطب با اجرایی است که او را با پرسش مواجه میسازد و از دل این پرسشها سنتزهای نمایش و به نوعی معنا خلق میشود و بدینسان تماشاگر خود بخشی از فرآیند تولید اثر میشود.
هر چند نمایش ملانصرالدین با خلق این تضادها جهان متفاوتی پیش روی مخاطبش خلق می کند اما در همان حال نمی توان آن را از هر لحاظ تجربه کامل و تمام عیاری از اینگونه آثار دانست بلکه می توان آن را اجرایی با پتانسیلهای بالا برای خلق تئاتر مدرن ایرانی به شمار آورد.
رحیم عبدالرحیمزاده
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست