سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا

شریعتی در معبر روایت ها


شریعتی در معبر روایت ها

درباره نسبت شریعتی و علوم انسانی دو روایت وجود دارد یکی از این روایت ها این نسبت را رادیکال می کند و شریعتی را بنیانگذار علوم انسانی در ایران می داند اما تجربه زندگی ما می گوید بعد از شریعتی جامعه شناسی به شکل یک تب و یک موج درآمد یعنی به هر حال نام شریعتی و کار او در ایران در «ترویج» علوم انسانی نقش داشته است و شکی در این نیست

درباره نسبت شریعتی و علوم انسانی دو روایت وجود دارد: یکی از این روایت‌ها این نسبت را رادیکال می‌کند و شریعتی را بنیانگذار علوم انسانی در ایران می‌داند اما تجربه زندگی ما می‌گوید بعد از شریعتی جامعه‌شناسی به شکل یک تب و یک موج درآمد. یعنی به هر حال نام شریعتی و کار او در ایران در «ترویج» علوم انسانی نقش داشته است و شکی در این نیست. روایت دوم، که شواهدی بر صدقش هم وجود دارد، این است که شریعتی نه جامعه‌شناس بود نه فیلسوف، هیچ حرف دقیقی نداشت، هیچ پژوهش خاصی نداشت، رأی هیچ متفکری را به دقت بیان نکرده، به نظر می‌آید در هیچ سنت فکری‌ای خوب پخته نشده و بحث‌هایی را به صورت ژورنالیستی و جدلی مطرح کرده و بعضی مفاهیم را عوام‌زده کرده است. به نظر می‌رسد برای هر یک از این روایت‌ها شواهدی وجود دارد.

شلر، میان جان اجتماعی و ذهن اجتماعی تفکیک قایل می‌شود. جان اجتماعی همان حکایت‌ها و روایت‌ها و قصه‌ها و معانی است که در سطح زندگی روزمره همبستگی‌های اجتماعی را ممکن می‌کند و ذهن اجتماعی بیشتر به ساختارهای معرفتی، فلسفه، عرفان، کلام، فقه و بیشتر به نخبگان یک صورت‌بندی حیات اجتماعی مربوط می‌شود. شلر فکر می‌کند که این دو اگرچه با هم متفاوتند، با هم نسبتی دارند.

نکته دیگر اینکه اصولا علم جدید منظومه معارفی است که با تعریف شلر به ذهن اجتماعی جامعه غربی مرتبط است. جامعه غربی درگیر تحولاتی عینی بوده و به مقتضای آن تحولاتی در ذهنیت اجتماعی‌اش صورت گرفته که علوم جدید آن را توضیح می‌دهند، مثلا به تعبیر بوردیو، جان اجتماعی در جامعه غربی چارچوب ارجاعی این مفاهیمی است که در ذهنیت اجتماعی ساخته شده و این دو با هم نسبت جدی و پیچیده‌ای دارند. پشت این علوم جدید متافیزیکی هست.

یونیورس اصلا یعنی چی؟ ادعایش چیست؟ انعکاسی از جهان است در مقابل کلیسا. اگر کلیسا قبل از تاسیس علوم جدید ادعا می‌کرد که قادر است تفسیری از عالم و جزییاتش ارایه کند، دانشگاه در معنای جدیدش فکر می‌کرد ساختارهای جدیدی می‌سازد. یونیورسیتی یک آیین است. اگرچه در انتها علم قرار است وجه ابزاری‌اش را جهت تصرف بر طبیعت و ساختارهای اجتماعی نشان دهد اما این وجه ابزاری نه اینکه به راستی چکش باشد، بلکه پشتوانه متافیزیکی دارد و به شرط وجود آن متافیزیک است که وجه ابزاری علوم جدید ممکن می‌شود.

حال این علوم از بالا وارد ایران می‌شوند. قرار است مشکلات فنی این جامعه را حل کنند. علوم انسانی هم با علوم سیاسی وارد می‌شود. چرا؟ برای اینکه رابطه‌های دیپلماتیک را حل کند. یعنی کاملا ابزاری؛ اما این ابزار هم نمی‌تواند درست عمل کند وقتی صورت‌بندی‌های متافیزیکی‌اش عملا وجود نداشته باشد. یعنی اگر با ذهن و جان اجتماعی ارتباطی برقرار نکند، تبدیل می‌شود به کالایی لوکس و شیک. بنابراین اصل بحث قبل از شریعتی شروع شده و با شریعتی هم پایان نیافته است. اهمیت شریعتی در این است که بحث علوم انسانی را درون ذهنیت و مخیله اجتماعی پیش می‌برد. تنها او این کار را انجام نمی‌دهد. قبل از او این روند شروع شده اما او در این کار موفق است. شریعتی علم جدید را با لحاظ کردن متافیزیکی که مقتضای علم و عقل جدید است درون متافیزیک سنت بیان می‌کند. نوعی امکان گفت‌وگو بین این دو افق فراهم می‌آورد. این امکان را می‌دهد که با مدد گرفتن از علوم انسانی جدید و در درون ذهنیت اجتماعی جامعه ایرانی درکی از کلیت جامعه ایرانی داشته باشیم. معنایی از مفهوم کلیت حیات جامعه ایرانی.

به اعتبار تاسیس این فهم کلی نوعی امکان نگاه انتقادی هم به جامعه ایرانی و هم به جامعه غربی را فراهم می‌کند. البته این کلیت انضمامی است به معنای درک کلی همبسته با جهان زیست واقعی جامعه ایرانی. به هر حال شریعتی متخصصانه وارد هیچ حیطه‌ای نمی‌شود. اینکه نمی‌توانسته یا می‌توانسته و نشده، یا هر علت دیگری چندان مهم نیست. مهم اهمیت او در تکوین علوم انسانی در ایران است و آن تولید درک کلیت انضمامی است که مقتضی فهمی است که نه در حیطه فلسفه شکل می‌گیرد نه در حیطه کلام و فقه، نه در حیطه علوم اجتماعی و هیچ بدیلی ندارد. چون یا متخصصانی داریم که از غرب آمده‌اند یا در جهان سنت علما و فقها هستیم که وارد بحث‌های کلی راجع به جامعه ایران نمی‌شوند.

محمدجواد غلامرضاکاشی