یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

هراس از بیداری غول آسیا


هراس از بیداری غول آسیا

قرن نوزدهم, قرن انگلیس بود, قرن بیستم, قرن امریکا و شوروی و اینک قرن بیست و یکم را باید قرن آسیا و از چشم انداز کنونی قرن ظهور چین دانست, کشوری که اکنون میزبانی بزرگترین رویداد ورزشی جهان را که هر ۴ سال یک بار انجام می شود, بر عهده دارد

قرن نوزدهم، قرن انگلیس بود، قرن بیستم، قرن امریکا و شوروی و اینک قرن بیست و یکم را باید قرن آسیا و از چشم انداز کنونی قرن ظهور چین دانست، کشوری که اکنون میزبانی بزرگترین رویداد ورزشی جهان را که هر ۴ سال یک بار انجام می شود، بر عهده دارد. اما در این دو قرن چه اتفاقی رخ داده است که چرخش قدرت جهانی از غرب به شرق تغییر کرده و در حالی که انتظار می رفت، یک قدرت هم زبان و هم مسلک با امریکا که برخاسته از اروپا باشد، در چرخه بعدی قدرت قرار گیرد، ناگاه چینی های سختکوش پرچمدار این قلمرو می شوند

بعد از قرن نوزدهم که انگلیس مغرورانه شعار می داد: خورشید هرگز در قلمرو بریتانیا غروب نمی کند، امریکا آرام آرام جلو آمد و غروب خورشید انگلیس را رقم زد تا انگلیس اندک اندک آب های جهانی را که در تسخیر کشتی های نیروی دریایی ملکه بودند، ترک کند. اما طلوع خورشید امریکا نیز برایش چندان خوش یمن نبود. امریکا زمانی به اوج قدرت رسید که تبدیل به وارثی برای دنیایی شد که ایام سخت بعد از جنگ جهانی را می گذراند. انگلیس زمانی که قدرت جهانی را در دست داشت، تبدیل به جایگاه علم روز و مکان استقرار کارخانه های مختلف و مرکز تجارت جهان شد، اما قصد انگلیس از توسعه این موارد نه کمک به مردم جهان که توسعه امپریالیسم بود. امریکا که می دید در این عرصه ها جایی ندارد سعی کرد تبدیل به کارخانه و کانون صنعتی جهان شود و مدعی بود که با تولیدات مختلف خود جهانیان را نیازمند خود کند. در این ایام بازار کشورهای دنیا پر شد از کالاهایی که عبارت «ساخت ایالات متحده امریکا» بر روی آنها نقش بسته بود. برای مثال در دهه ۱۹۵۰ امریکا نیمی از مصنوعات جهان را تولید می کرد، اما برخلاف آنچه که امریکا در نظر داشت این حجم وسیع تولیدات و صادرات آن نتوانست کشورهای مختلف دنیا را به تسخیر امریکا درآورد. آنچه در طول این سال ها بر امریکا رفت، موجب شد، جهان را در مسیر خلاف خواسته های ایالات متحده قرار داده طوری که حال همان امریکا که نیمی از مصنوعات دنیا را تولید می کرد، تنها ۶ درصد ابزار جهان را تولید و مارک خود را بر روی آن حک می کند. در مقابل در هر کشوری پا گذارید می توانید حجم گسترده تولیدات چین را مشاهده کنید. کافی است از اسباب بازی گرفته تا وسایل آشپزخانه و تولیدات الکتریکی و پوشاک و.‎/‎/ را برگردانید تا پشت آنها عبارت Made in China را ببینید. امریکا نه تنها نتوانسته به روال صادرات خود ادامه دهد که حتی در حجم تولیدات داخلی نیز آن قدر ضعیف شده که مجبور است ادوات بسیاری را از خارج وارد خاک خود کند. به طور مثال در سال ۲۰۰۵ امریکا ۳۵ درصد ماشین آلات ساختمانی و کشاورزی خود، ۳۶ درصد ماشین آلات صنعتی، ۴۳ درصد تجهیزات روشنایی، ۴۴درصد موتورها، توربین ها و تجهیزات نیروگاهی، ۵۳درصد تجهیزات ارتباطاتی، ۷۵ درصد پوشاک، ۷۹درصد تجهیزات رایانه ای و ۹۰ درصد تجهیزات صوتی و تصویری خود را از کشورهای دیگر و بویژه چین وارد کرده است. مطابق آمار امریکا در طول سال ۲۰۰۷ معادل ۲۵۶ میلیارد دلار حجم واردات از چین داشته است. این در حالی است که ۵ سال قبل امریکا دو برابر این میزان را به چین صادر می کرد. اما از یک سال قبل این وضعیت برای امریکا تغییر کرد. یک سال پیش بود که آمارها نشان دادند چین بزرگترین صادرکننده جهانی است و امریکا بعد از آن قرار دارد. اگر اوضاع به این ترتیب پیش برود، زمان زیادی نخواهد کشید که چین بتواند امریکا را به عنوان بزرگترین مرکز اقتصادی جهان نیز پشت سر بگذارد.

چند دهه قبل «هربرت آرمسترانگ» سلسله کتاب هایی را درباره تاریخ جهان نوشت که تاکنون ۴۰ میلیون نسخه از آنها فروش رفته است. او در یکی از این کتاب ها که بسیار هم مورد توجه قرار گرفت، به تاریخ انگلیس و خلف آن امریکا پرداخت و پیشگویی هایی درباره آینده آنها ارائه کرد که حالا می توان صحت آنها را مشاهده کرد. او ۴۰ سال قبل نوشت: «دلار امریکا که حالا باثبات ترین و ارزشمندترین ارز دنیا است، دیری نخواهد گذشت که بشدت تنزل کند و از قدر و قیمت بیفتد.» امروز آشکارا شاهد مذاکرات طولانی سیاستمداران و اقتصاددانان امریکایی هستیم که تلاش می کنند با جلوگیری از تنزل بیشتر دلار امریکا صنعت این کشور را سرپا نگه دارند.

● پایان خواب زمستانی اژدها

روزگاری ناپلئون سوم چین را به غولی خفته تشبیه کرده و هشدار داده بود: «روزی که چین بیدار شود، همه دنیا را تکان خواهد داد.» امروز این غول خفته با ۱‎/۳ میلیارد جمعیت خود که دو برابر جمعیت امریکا و اتحادیه اروپا به شمار می آید، بیدار شده است. در کنار چین، هندوستان قراردارد. کشوری که دومین کشور پرجمعیت دنیا است و یکی از قطب های اقتصادی منطقه محسوب می شود. چین و هند اقتصاد درحال رشدی دارند، سرعت توسعه آنها ۴ برابر سرعت توسعه انگلیس و بعد از آن امریکا است. از هم اکنون پیش بینی می شود تا سال ۲۰۵۰ چین و هند، امریکا را پشت سر بگذارند و تبدیل به دو مرکز اول اقتصادی جهان شوند. درحالی که امریکا مدام سعی می کند با متهم کردن چین به عدم رعایت مسائل حقوق بشری و پیمان شکنی، مانع پیشرفت این کشور شود. این کشور با دیپلماسی اقتصادی خود موفق شده همکاری های نزدیکی با ژاپن و کره جنوبی که سال ها است متحد امریکا به شمار می آیند، برقرار کنند و تبدیل به یکی از اعضای متنفذ آسه آن شود. اما «نقشه راه» پکن بسیار فراتر از توسعه روابط با برادران آسیایی اش است. نشریه تخصصی Foreign Affairs در شماره نوامبر و دسامبر ۲۰۰۳ خود نوشت: «چین تبدیل به موتور رشد و توسعه آسیا شده است. هرچند امریکا سعی می کند هم پیمانان خود در آسیا را از دست ندهد اما چین نیز در حال افزایش نفوذ خود در سطح منطقه است.»

مسئله زمانی برای امریکا بغرنج تر می شود که چین به رقابت امریکا در فراتر از منطقه دست بزند. همان طور که اشاره شد کالاهای چینی سراسر جهان را تسخیر کرده اند. اما علاوه بر این، چین نقشه راه خود را تا آفریقا نیز گسترانده است و اکنون پایگاهی قابل توجه در قاره سیاه یافته است که خوشایند امریکا و طراحان آفریکوم (پایگاهی که امریکا قصد داشت در آفریقا دایر کند) نیست. اروپایی ها نیز که روزگاری آفریقا را حیاط خلوت خود می دانستند، حالا آن را دراختیار چین می بینند. نگرانی دیپلمات های غربی تنها منحصر به از دست دادن آفریقا نمی شود. آنها همچنین نگران امریکای لاتین نیز هستند. اتحادیه اروپا که به تازگی طرح مهاجرت جدید خود را با هدف جذب امریکای لاتین ارائه داده است، می ترسد چین این حوزه را نیز از آنها بگیرد.

چین همچنین با توانمندکردن بخش تسلیحاتی خود تبدیل به ستون قدرت نظامی در آسیا شده است. هرچه بازوان نظامی چین قوی تر می شود، کشورهای بیشتری نیز گرد آن جمع می شوند. اکنون اغلب کشورهای آسیا که مواضعی مخالف آمریکا دارند، در جرگه متحدان چین وارد شده و از امریکا فاصله گرفته اند. سایر کشورهای منطقه نیز ترجیح می دهند زیر چتر حمایت ارتش چند میلیونی چین قرار بگیرند تا ارتش امریکا که هنوز در دو جنگ عراق و افغانستان شکست خورده نشان می دهد و نتوانسته خود را از مهلکه ای که خود به پا کرده، نجات دهد. چین در طول سال های گذشته نشان داده می تواند بازیگری تأثیرگذار در بحران های بین المللی باشد.

مسیری که چین در پیش گرفته نه به سختی مسیر انگلیس در قرن نوزدهم است که با کشتی های خود در جهان تاخت و تاز می کرد و نه به بدنامی مسیر امریکا است که به بهانه مبارزه با تروریسم موجب آشوبی بیشتر در خاورمیانه شد و حتی نارضایتی مردم خود را هم فراهم آورد. اژدهای زرد در حال بیدار شدن است و طولی نخواهد کشید، وعده ناپلئون سوم را عملی کند. حق با هربرت آرمسترانگ بود: غرور امریکا و قدرت انگلیس شکستنی است. نفوذ قدرت های جهانی غربی درحال افول است و حالا نوبت به شرق رسیده است.

بنفشه غلامی



همچنین مشاهده کنید