یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

ای بیست سال آینده


ای بیست سال آینده

بررسی مجموعه شعر «به ابر تکیه می دهم»

«به ابر تکیه می دهم» عنوانی است که مجید اکبرزاده برای مجموعه اشعار خویش برگزیده است. وی این مجموعه را که شامل اشعار نو و کلاسیک است در ۶۴ صفحه، قطع رقعی و در تیراژ ۲۵۰۰۰ نسخه توسط انتشارات سوره مهر به خوانندگان شعر و ادب فارسی تقدیم نموده است. اکبرزاده در این دفتر دو قالب غزل و شعر نو را برای بیان اشعار خود برگزیده است و مضامین عامیانه، عاشقانه، اجتماعی، انقلابی و مذهبی را موضوع اشعار خویش ساخته است.

در سروده ای با سرآغاز: (دیگر بس است- بگذار برایت مرثیه ای بسرایم- ای بیست سال آینده!) شاعر به بحران فراگیر عصر حاضر یعنی مجازی شدن انسان، فضای زندگی، عمل و ارتباطات او اشاره دارد. اکبرزاده در این سروده به فاصله گرفتن انسان از زندگی طبیعی و سرشت اولیه خود یعنی انس و الفت با طبیعت و مظاهر آن اشاره نموده است. شاعر دلتنگ حقیقت خویش است، دلتنگ گذشته ای شیرین که محدوده آن ظاهراً یکی دو دهه بیش نیست. گذشته همیشه خاطره خوشی به جای می گذارد چندان که هر درخت بالنده، که فاصله سرشاخه هایش روز به روز با ریشه بیشتر می شود دلتنگ خاک است. شاعر نیز در این اشعار شاکی از زندگی مجازی و مکانیکی انسان مظلوم و محصور در مدرنیته است:

دیگر بس است/ بگذار برایت مرثیه ای بسرایم/ ای بیست سال آینده!/ ما در تو گم خواهیم شد/ و در هزاره تاریک میلادی/ لطفاً چشم هایتان را ببندید/ بیست سال گذشت/ ما در احتمال وجودیم/ ما تکنسین ها را می بینیم/ فضاپیماها را/ درختان مینیاتوری/ و بشقاب های خالی غذا/ باد را که شن ها را می روبد/ و آسمان را که کوچک می شود/ ما درخیابان نیستیم/ ما در آپارتمانیم/ در زیر سقف های کاذب/ و چیزی برای فراموشی نداریم...

و اوج این غم و اندوه شاعرانه، در مناظره شاعر با پدر روستایی اش نمود می یابد که این عواطف انسانی با ذم و نکوهش و بدگویی از شهر و مظاهر آن همراه است. در این سروده شاعر برای دستان خسته و پینه بسته پدر که نماد همت و غیرت و تلاش مرد روستایی است هیچ دستاویز و تکیه گاه مطمئن و استواری در شهر نمی بیند و به تعبیر خود شاعر تکیه گاهی جز تارهای درهم تنیده عنکبوت که آن هم شایسته اتکا و تمسک نیست وجود ندارد:

این طرف/ توی تار عنکبوت شهر/ هیچ کس نمی شناسدت/ هیچ رهگذر تو را سلامی آشنا نمی کند/ ای غریب دربه در!/ آی مرد روستا/ پدر!/ دست سبز تو/ به سمت آسمان خراش ها بلند/ نیست/ زخم های کهنه دلت/ جنس مشتری پسند نیست/ قلب ساده ات/ شبیه آنچه می خرند نیست/ پای تو به دست هیچ پاره آهنی به بند نیست/ این طرف نمان/ این طرف برای تو/ کار نیست/ چشم های درخزان نشسته ی تو را/ بهار نیست...

یکی از ویژگی های در خور توجه مجید اکبرزاده قدرت مضمون پردازی و تنوع موضوعی و درون مایه ای اشعار اوست که نشانه تبحر و تسلط ادبی وی بر گنجینه ادب و عرفان فارسی است. وی با پرهیز از آوردن واژه ای دور از ذهن و سنگین و مغلق و با زبانی روشن و دلنشین و به دور از هر تکلف و تصنعی در استعمال لغات و تعبیرات، اشعاری مطبوع و دلپذیر سروده است. وی به خوبی در قالبها و مضمون های مختلف طبع آزمایی نموده است و می توان گفت که تا حدود زیادی حق مطلب را ادا نموده است. چنانچه سروده عاشقانه- عارفانه- « به دنبال تو می گردند آهوها به صحراها» بهترین شاهد بر این ادعاست:

به دنبال تو می گردند آهوها به صحراها

به یادت می پرد هوش پرستوها به صحراها

به صحراها شقایق ها چه دلتنگ اند داغت را

چه می جوید دل سرو از سرجوها به صحراها

... گناه بید مجنون نیست می لرزد دل عاشق

خبر از اتفاق تازه ای دارند آهوها به صحراها

.... تو رادر اوج می بینم تو را در موج می بینم

تو را در گردش بال پرستوها به صحراها

مرا دریاب ای دریا «الم نشرح لک صدرک»

دلم آواره شد از «لن تنالو» ها به صحراها

از دیگر خصوصیات اشعار این مجموعه تکیه شاعر بر کشف های لحظه ای است چنانچه او توانسته است این کشف ها را به طرزی منسجم و در یک محور عمومی روشن کنار هم بچیند. لحظات زیبا باید در بستر شعر به هم پیوند بخورند تا نقش های موردنظر از منظر چشم شاعر به تصویر درآید و در دیدگان مخاطب ترسیم یابد. در این مجموعه شاعر چشم اندازی عمیق و روشن به اجتماع، آدم ها و دغدغه ها و مسایل آنها دارد و بیشتر اهتمام خویش را متوجه مشکلات و معضلات اجتماعی شهرنشینی و مدرنیزه شدن سبک و روش زندگی انسانهای عصر حاضر نموده است و از این منظر پنجره دل را به سوی دیدگان مخاطب گشوده و نغمه و همدلی و انسان دوستی شاعری دردآشنا را به گوش جان مخاطب می رساند:

دارم می آیم/ خیابان هایی که رو به پایین می روند/ می ایستند/ و من به سقوط ناگزیر انسان/ خیره می مانم: موتور سیکلت/ ماشین/ کره گیاهی/ و فکر نهایتی که/ توسط آهن رباهای نامرئی/ بلعیده می شود/ خوب می بینم/ مرگ/ خیابان پرترافیکی است/ که بوق بوق بوق/ به مقصد نمی رسد/ ... درست زل می زنم به پنجره ای/ که بسته است/ راه تنفس صبح را/ و شیشه های ماتش.../ ....ماتم برده است...

یکی از شاخصه های شاعر توانا و مردمی، داشتن بینش عمیق اجتماعی و سیاسی است. شاعر آگاه و مردمی باید علاوه بر پرداختن به مضامین ادبی و عاطفی، ارتباطی آگاهانه و مؤثر با جهان بیرون و مسایل پیرامون خویش داشته باشد. او باید بتواند به صورتی کاربردی و هنرمندانه مسایل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی روز جامعه را از طریق اشعار و سروده های خویش به مخاطب انعکاس دهد. اکبرزاده نیز در سروده هایی با موضوع ادبیات پایداری، تعامل شاعرانه خوبی با مخاطب خویش برقرار نموده است: فراموشت کرده بودم/ مثل هوا با بمب ها به یادم آمدی/ و نفسم به شماره افتاد/ و جنوب قلبی شد/ در سینه ام/ حالا منفجر می شوی/ و تکه تکه ام/... وقتی که سنگهایت/ دیگر نه سنگ/ که پاره های روحم بود/ که روی رختخواب جهان می ریخت/... به یادم می آیی با نسیم باغ های زیتون/ با خاطرات خیس سواحل/ و نام تو مثل مدالی/ بر سینه جنوب می درخشد/ حالا اذان بگو/ تا نخل ها در ادامه خون تو/ پا شوند.

فهیمه بافنده



همچنین مشاهده کنید