چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

پیش پاافتادگی زمان حال و شاعرانگی زندگی


پیش پاافتادگی زمان حال و شاعرانگی زندگی

زمان حال صرفاً امری یگانه است که چونان عدم هایی که درست مانند یکدیگرند وجود دارد خاستگاه پیچیدگی زندگی شاید برآمده از همین امر باشد که «زندگی پیش پاافتاده است»

این که ما بخش عظیمی از زمان خود را به شکلی اغراق آمیز و توجیه ناپذیر صرف اندیشیدن به آینده می کنیم واقعیتی است کنجکاوکننده.

آینده دور یا انتزاعی (من می خواهم روزی روزگاری به استرالیا سفر کنم) یا آینده نزدیک (می خواهم این قبض تلفن را که مدت هاست روی میزم افتاده پرداخت کنم) یا نوعی دیگر از آینده، یعنی آینده بلافصل (می روم از یخچال یک نوشیدنی بردارم) در آن لحظات نادری که ما به زمان حال می اندیشیم به خاطر پیش پاافتادگی باشکوهش حیرت زده می شویم، البته در اینجا منظور زمان حال در شکل بی چفت و بست آن نیست که از دو دقیقه پیش تا پنج دقیقه دیگر را دربر می گیرد بلکه زمان حال به معنای دقیق آن مدنظر است، زمان حال به معنای «اکنون»، در زمان حالی از جنس «اکنون» هیچ اتفاقی رخ نمی دهد. لحظه کنونی صرفاً وجود دارد. توالی این لحظات «اکنونی» به خودی خود چیزی جز پوچی تجسم یافته نیست.

زمان حال صرفاً امری یگانه است که چونان عدم هایی که درست مانند یکدیگرند وجود دارد. خاستگاه پیچیدگی زندگی شاید برآمده از همین امر باشد که «زندگی پیش پاافتاده است».

ارزش آن را دارد که اندکی بر سر این پیچیدگی تامل کنیم. این واقعیت که زندگی ممکن است پیچیده باشد به خودی خود امری است اعجاب انگیز. صرف بودن به چه دلیل می باید امری پیچیده باشد؟

هرکسی که همین نوشته را می خواند هیچ گونه مشکل مادی واقعی ای ندارد مگر همان مسائلی که خود وی به هم می بافد. تنها مشکل مادی واقعی بقاست، شاید حتی بقا با آسایشی حداقلی.

به احتمال زیاد، مشکلات مادی ای که ما داریم یعنی مشکلی مانند تامین هزینه برای خریداری کردن ماشینی جدید از همان دست مشکلاتی است که ما خود سر هم می کنیم دقیقاً به این نیت که برای این پیچیدگی غیرقابل توضیح زندگی معنا و مفهومی دست و پا کرده باشیم. ولی پیچیدگی زندگی آنقدر که مشکلات مادی نشان می دهد امری اتفاقی نیست. چیزی مشکل و پیچیده در مورد بودن به خودی خود وجود دارد.

در توضیح علت آن می توان گفت ما بر این اعتقادیم که این پیچیدگی یک مصنوع منطقی است و از پیش پاافتادگی زمان حال ناشی می شود.

اگر آینده، در آن مقطعی که مبدل به زمان حال می شود، بی هیچ شک و شبهه ای با همه پیش پاافتادگی و بی معنایی در برابر ما قد فراز می کند، از چه روی ما در تلاش و تکافو هستیم تا به موفقیت دست یابیم و پیشرفت کنیم؟

اگر زمان حال به سوی ما بال گشوده است، آن هم تا به این اندازه عریان و حقیقی، پس چه فایده ای می توان برای گسترش دادن افق های آینده پیش رو متصور شد؟آینده می تواند به خاطر احتمالات بی شمارش هیجان انگیز باشد.

ده سال دیگر در چنین زمانی کجا خواهیم بود؟ من در تاریخ هفدهم نوامبر سال ۲۰۱۰ در حال انجام چه کاری خواهم بود؟ شاید فیلسوفی باشم در دانشگاهی کوچک در سیاتل یا میامی، شاید یک پیش خدمت رستوران باشم در دورترین جای پراگ یا هنگ کنگ، شاید من بر ساحلی در استرالیا لمیده باشم، سیگاری دود کنم و از نوازش آفتاب بر صورتم احساس خوشی داشته باشم. آینده همچون رنگین کمانی است مملو از احتمالات رنگ در رنگ.

حال می توانیم به این بیندیشیم که ده سال پیشتر در همین تاریخ مشغول چه کاری بوده ایم. من در تاریخ هفدهم نوامبر ۱۹۹۰ چه کار می کردم؟ احتمالاً بر چمن مدرسه دراز کشیده بودم و دزدکی سیگار می کشیدم. و حالا باید به این فکر کنیم که از آن زمان تاکنون چه چیزهایی را پشت سر نهاده ایم؟

و اینکه چقدر آنچه فراپشت ما قرار دارد متراکم و طولانی مدت بوده است و چه بسیار آکنده از محتوا؛ گذشته همچون مربایی شیرین، ظاهر می شود. و سوالی که به ذهن متبادر می شود این است که چنین حجم عظیمی از محتوا از کجا نشأت گرفته است؟ اگر در هر لحظه در گذشته و آینده، که جملگی یا به قالب زمان حال درآمده اند یا درخواهند آمد، هیچ چیزی به غیر از هستی محض در میان نبوده یا نخواهد بود پس چگونه است که آینده به شکلی بس هنگفت غنی و گذشته به همین صورت متراکم می نماید؟

زمان حال هرگز به محتوای زندگی فرد، چیزی نمی افزاید، اما زندگی فرد به لطف محتوای خود غنی و متراکم شده است. پیامد اجتناب ناپذیر چنین امری این است که به دست خود فرد محتوای زندگی خویش را برمی آفریند.

ما محتوای زندگی خود را می آفرینیم، و چنانچه خوش تر می دارید می توان گفت که آن را ابداع می کنیم - آن هم با نیروی روانی غیر- شناختی. نیروهای روانی ای که نه به سوی واقعیت کنونی انعطاف دارند و نه به سوی اکنون واقعی، در عوض، این نیروها منعطف به امر غیرواقعی هستند که یا پیشاپیش از دایره هستی بیرون رفته یا هنوز پای به عرصه هستی نگذاشته است. شاعرانگی زندگی همین است؛ شیوه ای که ما با استفاده از آن مربایی از جنس رنگین کمان برای زندگی خود می آفرینیم. مسلماً هیچ مربایی از جنس رنگین کمانی وجود ندارد و ما خود می باید آن را اختراع کنیم.

شاید به همین دلیل است که ما در نظر خود چنان می نماییم که گویی بی هیچ فاصله ای و به شکلی ژرف عنان زندگی خود را در اختیار گرفته ایم. اگر زندگی حتی لحظه ای از مجادله دیرپای خود با واقعیت پا پس می کشید، حس تملک زندگی خویشتن غیرممکن می شد. اما چنانچه محتوای زندگی فرد به ژرف ترین و در عین حال ساده ترین شکل ممکن آفریده خود او باشد، پیچیدگی زندگی قابل فهم می شود.

رناتوس مترجم : علی ثباتی



همچنین مشاهده کنید