یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

اسطوره و الگو در عرصه درام مذهبی


اسطوره و الگو در عرصه درام مذهبی

یکی از مسائلی که همواره فراروی خلق آثار هنری در حوزه ی مذهب و دین بوده و دیدگاه هنرمند خالق اثر را تحت تاثیر قرار داده است, نگاه اسطوره ای و البته حماسی به شخصیت ها و وقایع تاریخی – مذهبی بوده است

یکی از مسائلی که همواره فراروی خلق آثار هنری در حوزه ی مذهب و دین بوده و دیدگاه هنرمند خالق اثر را تحت تاثیر قرار داده است، نگاه اسطوره ای و البته حماسی به شخصیت ها و وقایع تاریخی – مذهبی بوده است.

صحبت از اینکه چنین نگاهی از کجا نشات گرفته و ریشه در کدام باور از پیشینه فرهنگی ما دارد. البته مجال و فرصتی دیگر می طلبد اما در این حقیقت تردیدی نیست که ما – در حوزه فرهنگ – مردمی حماسه پرداز و اسطوره پروریم.

این نگاه حماسی – اسطوره ای به تاریخ گذشتگان که حتی تاریخ معاصر را هم در برگرفته تا آنجا در فرهنگ ما ریشه دوانده که خواسته یا ناخواسته زاویه نگاه هنرمندان را تحت الشعاع خود قرار داده است. حتی هنرمندانی که داعیه آزاد اندیشی و درانداختن طرحی نو و تفسیری دیگرگون از تاریخ و فرهنگ خودی را داشته اند با نزدیک شدن به وقایع و شخصیت های تاثیرگذار تاریخی و یا مذهبی، در مقابل عظمت حماسی وقایع و قدرت اسطوره ای اشخاص، عموما سرتسلیم فرود آورده، پیشانی ضعف به خاک ساییده و ناچار سمت و سوی اثر را به توصیف از حماسه ها و تجلیل از اسطوره ها کشانده اند. که سابقه دیرینه ادبیات و هنر توصیفی ما گواه بر این مدعاست. در اینجا صحبت از نقد و یا رد و قبول چنین دیدگاهی نیست. حتی ایجاد تردید در درستی و نادرستی چنین نگاهی به تاریخ کاری بیهوده است. چرا که دیدگاه فرهنگ شاید اساسا قابل نقد و یا رد و قبول نباشد. اما آنچه مسلم است همه هنر را هم نمی توان و نبایست در نگاه توصیفی به تاریخ خلاصه کرد.

تجلیل از اسطوره ها و توصیف از حماسه ها گرچه در انواع آثار هنری به وفور دیده شده و به نوعی فریضه تبدیل گردیده است اما در بعضی از انواع هنر از جمله هنرهای دراماتیک ، اصولا چنین نگاهی نه تنها اثر بخش نیست بلکه حتی با ماهیت درام ناسازگار است. اگر در تعریفی کلی، درام را تضاد، تضارب و چالش میان دو اندیشه مخالف بدانیم، اساسا توصیف حماسی و تجلیل اسطوره ای در چنین عرصه ای معنا پیدا نمی کند. پرواضح است که در یک اثر دراماتیک، وقایع و شخصیت های تاریخی و یا دینی و مذهبی، بجای توصیف و تجلیل می بایست مورد نقد و تحلیل قرار بگیرد.

هر شخصیتی در یک اثر دراماتیک، با هر تفکر و اندیشه ای یا در هر مقام و جایگاهی، به جای توصیف و تفسیر ، با شخصیتی متضاد و عموما هم سنگ با خود به ستیزه بر می خیزد و حاصل این ستیزه هر چه باشد پیام یا دریافتی است که نصیب مخاطب اثر می گردد. در چنین روندی، طبیعی است که شخصیت های اسطوره ای به آن معنا که ذکر گردید فضایی برای جولان ندارند. اسطوره ها در فرهنگ مذهبی و تاریخی ما عموما اشخاصی بی عیب نقص اند، دارای خصلت ها و ویژگی هایی فوق العاده و غیر قابل نقد. با این وصف، طبیعی است که هنرمند اسطوره پرداز به خود اجازه در افتادن با چنین شخصیتی را نمی دهد.

در این رابطه ، مشکل عمیق تری نیز وجود دارد و آن حساسیت و واکنش منفی درخصوص نمایش و به قولی به تصویر کشیدن بعضی اشخاص و اسطوره های مقدس بر صحنه است که خود به خود کار هنرمند را دچار نقصان می کند. او – هنرمند تئاتر مذهبی- حتی از به صحنه آوردن شخصیت اثر خویش نیز محروم است چه برسد به آنکه بخواهد اندیشه ی چنین شخصیت نامرئی را با اندیشه ای متضاد به چالش بکشد! و این در حالی است که عرصه درام و نمایش، عرصه عمل و عکس العمل است و هیچ تفکر و اندیشه ای را نمی توان بدون مابه ازای رفتاری در صحنه به تصویر کشید.

در خصوص وقایع تاریخی نیز وضع چنین است. کردار و کنش یک اسطوره، لاجرم به خلق حماسه می انجامد و هنرمند حماسه پرداز، جز توصیف حماسی وقایع و رویدادها چاره ای نخواهد داشت. و این در حالی است که رویدادها و وقایع در یک اثر دراماتیک، نه تنها توصیف صرف نمی شوند بلکه از زوایای مختلف مورد بررسی و حتی سوال و پرسش قرار می گیرند. چه بسا باور و دیدگاهی در خصوص یک واقعه تاریخی- مذهبی با وجود سابقه و پیشینه چندین و چند ساله ، به ناگاه در یک اثر هنری ، با نظرگاهی متفاوت مواجه می گردد؛ دیدگاه پیشین در هم ریخته می شود و باوری تازه پدید می آید. و این خصلت و ویژگی ماهوی و البته منحصر به فرد یک اثر دراماتیک محسوب می گردد.

حال با توجه به آنچه در این مختصر ذکر گردید می توان چنین نتیجه گرفت که در حوزه درام مذهبی، آنچه بیش از هر چیز دغدغه و مسئله هنرمند این عرصه است در افتادن با نگاه سنتی به اشخاص و وقایع مذهبی و به قولی فراتر رفتن از دیدگاه متداول و مرسوم به رویدادها و شخصیت های تاثیرگذار در فرهنگ و تاریخ کهن دینی ماست.

این در افتادن با نگاه سنتی و فراتر رفتن از دیدگاه متداول و مرسوم به اشخاص و وقایع مذهبی که همه چیز را در شمایل اسطوره ای و حماسی ا ش- بی عیب نقص- می پسندد، البته کار آسانی نیست.

چه بسا هنرمندان حتی با دغدغه و گرایش خلق اثر مذهبی ، به دلیل حساسیت امر و خطراتی که ممکن است در این روند غیر متعارف، خواه ناخواه گیرشان شود از کار در این حوزه سرباز زده اند و یا به ناچار به همان نگاه متداول پیشین بسنده کرده اند.

هر چند همگان به این حقیقت معترف اند که خلق یک اثر دراماتیک ، حتی در حوزه مذهب و دین، بدون نگاه آزاد اندیش و دارای تفکر تازه و بدیع امکان پذیر نیست. و این البته هیچگاه با نگرش اسطوره ای و حماسی صرف به چنین وقایعی سازگاری نخواهد داشت.

از سوی دیگر و باز بر اساس یک تفکر سنتی مبتنی بر پیشینه فرهنگ ما، اسطوره ها و حتی وقایع حماسی به این منظور خلق و ایجاد شده اند که الگو و عبرتی باشند برای دوران های گوناگون، بطور مثال ما واقعه عاشورا را متعلق به یک زمان خاص و یک مقطع تاریخی مشخص نمی دانیم و به قولی معتقدیم که عاشورا در زمان جاری است و می تواند در هر مقطع زمانی و یا در هر مکانی تکرار شود.

این اعتقاد البته در خصوص اسطوره های دینی و تاریخی نیز وجود دارد. رواج اصطلاحاتی چون: پیامبرگونه بودن، علی وار زندگی کردن و .... مصداق چنین باوری است .

به این مصداق ها موارد متعددی چون ابوذر زمان بودن ، زینب وار زیستن، صبر ایوب و حسن یوسف داشتن و ... را نیز می توان اضافه کرد. همچنان که در خصوص اسطوره های تاریخی و باستانی به مواردی چون زور بازوی رستم داشتن، به پاکی سیاوش بودن، چون ققنوس مردن و ... می توان اشاره داشت. همه اینها گواه آن است که اسطوره ها اساسا خلق شده اند که در زمان جاری باشند. آنان، به دنیا آمده اند تا در هر مقطع و زمانی به دنبال مصداقی از خود بگردند. و به بیانی دیگر اسطوره ها خلق شده اند تا ما در هر زمانه ای که هستیم در پی مصداقی از آنان باشیم.

اگر این باور و اعتقاد را الگوطلبی و اسوه جویی بنامیم، می بایست بپذیریم که الگوها و اسوه ها، اعم از دینی و مذهبی و یا تاریخی و باستانی و حتی افسانه ای می بایست قابلیت و خصوصیت ذکر شده، یعنی جاری بودن و زمان و مکان و به بیانی دیگر مصداق پذیری در هر زمان و مکان را داشته باشند. به این معنا که بتوان در هر مقطعی از تاریخ و یا در هر مکانی از پهنه عالم، نمونه و مصداقی از آنان یافت. اگر اسطوره ای تنها در مقطعی از تاریخ امکان بروز و ظهور داشته باشد،تنها به همان دوران تعلق خواهد داشت و بالطبع قابلیت الگو بودن در زمان دیگر را از دست خواهد داد.

با توجه به آنچه ذکر شد یعنی قابلیت تکرار و جاری شدن در زمان، می توان چنین نتیجه گرفت که الگو ها اساسا می بایست علاوه بر دارا بودن ویژگی و خصوصیت منحصر به فرد، توان اعطای ویژگی و خصوصیت خود به دیگران را نیز در هر مقطع زمانی داشته باشند . به بیانی دیگر الگوها و اسوه ها برای زنده ماندن و به قولی که ذکر شد جاری شدن در زمان، لاجرم می بایست قابل دسترسی و دست یابی باشند. چنانچه اسطوره ای قابلیت تعمیم ویژه گی خود به دیگران را نداشته باشد در حد اسطوره ی دوران خود باقی می ماند و دیگر الگویی برای دوران های دیگر نخواهد بود.

اما قابلیت تعمیم و دسترسی هر الگویی تنها به شرطی امکان پذیر است که ما در خصوص وی قائل به ویژگی های انسانی باشیم. چنانچه اسطوره ای با هر ویژگی و قابلیتی ، از ظرفیت و ابعاد انسانی به دور باشد لاجرم قابل تکرار نخواهد بود. پس مصداقی نیز در دوران بعد از خود نخواهد داشت و در یک کلام، به عنوان الگو و اسوه نمی توان از آن نام برد.

شاید به همین دلیل است که خداوند الگوها و اسوه های خود، پیامبران و معصومین را از میان انسان ها برگزیده است. آنان نیز انسان هایی هستند با ویژگی ها، نیازها ، دغدغه ها و ظرفیت های همنوعان خود و اگر معجزه و کرامتی دارند به آن جهت است که عقل ظاهر بین ما را قانع کنند. شاید معجزه و کرامت، توقع و انتظار غیر طبیعی و فوق عقلانی ماست که به خواست خدا از سوی پیامبران ظهور و بروز پیدا می کند. وگرنه این تنها ویژگی و نشانه ی پیامبری نیست. هر چند ما از همین ویژگی صرف استفاده کرده و پیامبران و امامان را به جای الگو قرار دادن و تلاش در رسیدن به ساحت ایشان، در ابعاد اسطوره های دست نیافتنی و فاقد مصداق بالا می بریم.

سپس ضعف و ناتوانی خود را در رسیدن به آن ابعاد، بهانه قرار داده و هر عمل سخیفی را با توجیه جایزالخطا بودن انسان مرتکب می شویم و اعمال متعالی و منحصر به انسان هایی می دانیم که همچون پیامبران و معصومین، از عنایت و توجه خاص ربوبی بهره می برند. انسان هایی با ویژگی های فراطبیعی و فوق انسانی و به قولی دست نیافتنی و فاقد مصداق!

با چنین نگاهی به اسطوره های مذهبی، یعنی نگاه فوق انسانی، طبیعی است که آنان را از ویژگی جاری بودن در زمان و الگو و اسوه قرار گرفتن در هر زمان و مکانی دور کرده ایم. در اصل شاید بتوان گفت رسالتی را که ایشان برای آن، پا به عرصه وجود نهاده اند از آنان سلب نموده ایم. آیا چنین نگاهی به اسطوره ها و الگوهای مذهبی نوعی ظلم و اجحاف در ساحت ایشان نیست؟

یکی از مشکلات درام مذهبی نیز به همین امر باز می گردد. و چه بسا علت اصلی ضعف آثار ما در این حوزه از چنین نگاهی نشات بگیرد. اگر بن مایه و هسته مرکزی موضوع درام را در همه ی دوران، انسان و مسائل انسانی بدانیم، درام مذهبی ما از آنجا که همواره به اسطوره ها و اشخاص اصلی خود از دیدگاه فوق انسانی نگریسته است، بالطبع نتوانسته است رابطه طبیعی خود را در همراه کردن مخاطب و به قولی همذات پنداری وی با شخصیت مورد نظر ، برقرار کند.

در حالی که اگر هنرمند درام مذهبی، امکان و مجال نمایش اشخاص و حتی اسطوره های خود را در ابعاد انسانی و طبیعی شان داشته باشد، علاوه بر بکارگیری ظرفیت اصلی درام، یعنی به چالش کشیدن اندیشه های متضاد، از امکان همراهی و همذات پنداری مخاطب نیز بهره خواهد برد. علاوه بر این که، اسطوره و واقعه ی مورد نظر نیز به رسالت واقعی خود یعنی الگو قرار گرفتن و جاری شدن در زمان و مکان دست خواهد یافت.

سیدحسین فدایی حسین