شنبه, ۲۲ دی, ۱۴۰۳ / 11 January, 2025
مجله ویستا

نگاهی به چند اثر از سینمای جهان


نگاهی به چند اثر از سینمای جهان

گروهی از اهل نظر معتقدند دوران سینمای معاصر جهان به پایان رسیده و سینما دیگر نمی تواند برای مخاطبانش قصه گویی کند و آنها را در دریای خیال غوطه ور سازد و از این رهاورد, لذتی ناب را برایشان به ارمغان آورد

گروهی از اهل نظر معتقدند دوران سینمای معاصر جهان به پایان رسیده و سینما دیگر نمی تواند برای مخاطبانش قصه گویی کند و آنها را در دریای خیال غوطه ور سازد و از این رهاورد، لذتی ناب را برایشان به ارمغان آورد.

شاید این گمانه تا حدی درست باشد و شاید واقعا دوران سیطره بلامنازع قصه گویی و رویاپردازی سینمایی به آخر رسیده باشد، اما آنچه مسلم است اینکه سینما هنوز آینه و بازتاب دهنده تفکر، روحیات، خواسته ها و آلام و آمال انسان است.

سینمای معاصر جهان هنوز این خاصیت را تا حدی حفظ کرده و هنوز می توان رگه هایی از این بازتابندگی را در آن سراغ گرفت. فیلم هایی مثل «ولنتاین غم انگیز»، «شبکه اجتماعی»، «قوی سیاه» و ده ها اثر سینمایی دیگر که در طول سال های اخیر تولید و روانه سینماهای جهان شده در کنار تمام ویژگی های مثبت و منفی و نقاط ضعف و قوتشان، به نوعی گویای زندگی انسان معاصر به ویژه در جهان غرب هم هستند. آثاری که به خوبی می توان در آنها بازتاب هایی از غم زمانه و درد تنهایی و سرگشتگی بشر امروز را ردیابی کرد و به تماشا نشست.

حدیث روزمرگی و تکرار و سردی و زمختی مهیب و نگران کننده ای که بر زندگی زناشویی یک زوج سابقا عاشق و دلباخته و شیفته یکدیگر سایه می اندازد در فیلم «ولنتاین غم انگیز» با فروغلتیدن در گیرودار حاصل از مجازیت دیوانه کننده و نحیف و مصنوعی دنیای اینترنت در فیلم «شبکه اجتماعی» و یا سیطره روحیه گرگ صفتی و از خود بیگانگی و استحاله در تکاپویی پوچ در دنیای رقابت نابرابر و بی عدالت در فیلمی همچون «قوی سیاه» همگی بازتاب و رشحاتی کوچک و قاب بندی شده و کنترل شده از همه چیزهایی است که بر بشر امروز مستولی شده و او را در چنگ گرفتار و مبتلا کرده و می فشارد.

فیلم «ولنتاین غم انگیز» را می توان از آثاری دانست که در عمیق ترین شکل قابل تصور و تکان دهنده ترین صورت ممکن به بیان موقعیت غم انگیز انسان معاصر درجهان مدرن و پسامدرن پرداخته است.

آنچه در این فیلم مورد توجه و تمرکز جهان سینمای اثر قرار می گیرد و شاید به عنوان یکی از نتایج و نمادهای زندگی در جهان پسامدرن ظهور و بروزی فراگیر در جوامع غربی دارد، موضوع رابطه انسانی است، رابطه ای که با عبور و گذر از سنت های فکری و با پشت سرگذاشتن تجربه جهان مدرن اینک در فضای پست مدرن به حالتی رقت بار رسیده است. انسان هایی که به طرز دلهره آور نگران کننده و خطرناکی دچار تاریکی و سردی رابطه و یکنواختی و روزمرگی زندگی به ویژه در منظومه و اتمسفر ارتباطی شان با دیگران می شوند.

تردیدی نیست که بخش مهمی از این موقعیت نتیجه اجتناب ناپذیر و غیرقابل کتمان فرهنگ تکنولوژی و مدرنیت است. آنچه به عنوان شالوده و هسته فکر، تمدن و فرهنگ غربی شناخته می شود. دین و سیندی در فیلم «ولنتاین غم انگیز» پس از یک دلباختگی گرم و شگرف که منجر به ازدواج می شود به تدریج مبتلا به سردی رابطه و در ادامه عدم توفیق تلاش هایشان برای حفظ ارتباط می شود.

بی احساسی و سردی تاریکی در رابطه ای زناشویی که زمانی فوق العاده عاشقانه و گرم بوده است و اینکه هرچه پیش می رود بدتر و رقت بارتر می شود.

مضمون اصلی فیلم حدیث تلخ و غم انگیز انسان غربی است و ناگفته پیداست که منظور از غرب دراینجا نه صرفا غرب جغرافیایی بلکه غرب فکر و فرهنگی.

دیوید فینچر کارگردانی که او را با فیلم «هفت» شناختیم این بار روی موضوع قابل توجه و فراگیری دست گذاشته که مسئله این سالهای اخیر در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی است.

بحث شبکه های اجتماعی در حوزه فضای مجازی و به ویژه موضوع پدیده فیس بوک.

فیلم از دل دوران و آدم های دنیای مدرن تکنولوژیک بیرون می آید و در بستر داستانش ما را با متن و واقعیت های سخت افزاری و نرم افزاری این حوزه بیش از پیش آشنا می کند.

«قوی سیاه»، فیلم غم انگیزی است؛ فیلمی که در گذر کاراکتر اصلی اش از مرز کودکانگی و معصومیت، به دنیای جنگ و جدال در زندگی بزرگترها، نشانگر تمام حسرت ها و دریغ هایی است که در چنین شرایطی دامنگیر انسان می شود. فیلمی که با تمام پلشتی هایش، افشاگر اتفاقات مهیب، حیرت آور و فرسایش دهنده زندگی به سبک مدرن و غربی است.

سینمای امروز جهان و به عبارت دقیق تر سینمای امروز غرب با تمام کژی ها و کاستی هایش و با تأکید بر اینکه وجه غالب آن در خدمت امیال و هواهای نفسانی و ابتذال و استهجان درآمده اما گاه گداری آثاری در آن به تولید و نما می رسد که وجهی از واقعیت زمان و زمانه غرب و بازتاب دل دردمند انسان معاصر است که در گرداب آلام و آمال نفسانیش گرفتار آمده و در مرداب گناه و سراب رفاه دست و پا می زند.

محمد قمی