شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

درباره شعر ایرانی


درباره شعر ایرانی

شعر, پدیده ای است که با همه افراد جامعه بشری سر و کار دارد و هر یک از این افراد, بنا بر سطح فهم خود و انتظاری که از شعر دارد, میتواند تعریفی برای آن داشته باشد بنابراین نمیتوان به طور مطلق تعریفی ارائه کرد و گفت که شعر همین است و جز این نیست شعر

شعر، پدیده ای است که با همه افراد جامعه بشری سر و کار دارد و هر یک از این افراد، بنا بر سطح فهم خود و انتظاری که از شعر دارد، میتواند تعریفی برای آن داشته باشد. بنابراین نمیتوان به طور مطلق تعریفی ارائه کرد و گفت که شعر همین است و جز این نیست شعر.

عده ای از منتقدان، به اشتباه پنداشته اند آن چه اصالت دارد، تعریف آنهاست و اگر کی اثر با تعریفی که آنان یافته اند همخوانی نداشته، به این نتیجه قطعی رسیده اند که آن اثر، شعر نیست. باید دانست شعر بودن یا نبودن آثار ادبی، وابسته به دیدگاه ما نیست. آثار درخشان شعری، وجود خود را ثابت و حضور خویش را بر فرهنگ ما تحمیل کرده اند عده

لجاجت در مرزبندی، فقط ما را از زیباییهایشان محروم خواهد کرد و بس. کسانی که میکوشند شعر بودن یا نبودن همه آثار ادبی را با تعریفِ برساخته خود مشخص کنند، به آن شخصیت اساطیری یونان قدیم شباهت دارند که مردمان را میدزدید، روی تخت خوابی که داشت، میخواباند و میکوشید قد آنان را با تخت خواب تنظیم کند; یعنی قد بلندها را سر میبرید و قد کوتاه ها را آن قدر میکشید تا به همان اندازه بلند شوند. اینان نیز آثار ادبی را مثله میکنند تا با تعریف دست ساخته شان برابر شوند لجاجت

ولی ما در عین حال، نیازمند شناخت شعر هستیم و این ایجاب میکند که بدانیم برای ارزیابیهایمان به سراغ کدام دسته از آثار ادبی برویم و آنها را با چه معیاری بسنجیم. پس اگر تعریفی مطلق هم نمیتوانیم یافت، باید حداقل تصویر روشنی از شعر در پیش چشم داشته باشیم. تعریفهایی که آقای دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی عنوان کرده است، جامعتر و دقیقتر به نظر می آید ولی

ایشان در کتاب ادوار شعر فارسی، شعر را چنین تعریف میکند: "شعر گره خوردگی عاطفه و تخیّل است که در زبانی آهنگین شکل گرفته باشد." با این تعریف، عناصر سازنده شعر، عاطفه، خیال، زبان، آهنگ و شکل هستند و کلام برای شعر بودن، باید از همه اینها برخوردار باشد. این تعریف ایشان، ساده و کاربردی است یعنی با آن، به راحتی میتوان عناصر شعر را شناخت و آثار شعری ایشان را محک زد .

● قالبهای شعر

۱) قالبهای کهن:

منظور از قالب یک شعر، شکل آرایش مصراعها و نظام قافیه آرایی آن است. شعر به مفهوم عام خود نه در تعریف می گنجد و نه در قالب، ولی هم چنان که پیشتر و در بحث قوانین هم دیدیم، شاعران و مخاطبان آنها، به مرور زمان به تفاهم هایی رسیده اند و بدون این که در این تفاهم مجبور باشند، شکلهایی خاص را در مصراع بندی و قافیه آرایی شعر به رسمیت شناخته اند.

به این ترتیب در طول تاریخ، چند قالب پدید آمده و شاعران کهن ما کمتر از محدوده این قالبها خارج شده اند. فقط در قرن اخیر، یک تحوّل جهش وار داشته ایم که اصول حاکم بر قالبهای شعر را تا حدّ زیادی دستخوش تغییر کرده است.

در قالبهای کهن، شعر از تعدادی مصراع هموزن تشکیل می شود. موسیقی کناری نیز همواره وجود دارد و تابع نظم خاصی است.

هر قالب، فقط به وسیله نظام قافیه آرایی خویش مشخّص می شود و وزن در این میان نقش چندانی ندارد. از میان بی نهایت شکلی که می توان برای قافیه آرایی تعدادی مصراع داشت، فقط حدود ده دوازده شکل باب طبع شاعران فارسی قرار گرفته و به این ترتیب، ده دوازده قالب شعری رایج را پدید آورده است که ما بدانها اشاره می کنیم.

بیت - چهارپاره -قطعه - مسمط - غزل - ترجیع بند- قصیده - مستزاد - مثنوی - بحر طویل - رباعی و دوبیتی - دیگر شکلهای کهن .

۲) قالبهای نوین:

تا اوایل قرن حاضر هجری خورشیدی، شاعران ما دو اصل کلی تساوی وزن مصراعهای شعر و نظم ثابت قافیه ها را رعایت کرده اند و اگر هم نوآوری ای در قالبهای شعر داشته اند، با حفظ این دو اصل بوده است. در آغاز این قرن، شاعرانی به این فکر افتادند که آن دو اصل کلّی را به کنار نهند و نوآوری را فراتر از آن حدّ و مرز گسترش دهند. شعری که به این ترتیب سروده شد، شکلی بسیار متفاوت با شعرهای پیش از خود داشت. آنان که با غزل حافظ و سعدی و مثنوی فردوسی و نظامی و امثال اینها عادت داشتند، ناگهان چنین شعرهایی پیش روی خویش می دیدند: قُقنوس، مرغ خوشخوان، آوازه جهان، آواره مانده از وزش بادهای سرد، بر شاخ خیزران، بنشسته است فرد، بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان.

در این گونه شعرها، شاعر مقیّد نیست مصراعها را وزنی یکسان ببخشد و در چیدن مصراعهای همقافیه، نظامی ثابت را ـ چنان که مثلاً در غزل یا مثنوی بود ـ رعایت کند. طول مصراع، تابع طول جمله شاعر است و قافیه نیز هرگاه شاعر لازم بداند ظاهر می شود. در این جا آزادی عمل بیشتر است و البته از زیبایی ویژه موسیقی شعر کهن هم خبری نیست. ما را بر سر زمان، نحوه و زمینه های اجتماعی و فرهنگی پیدایش چنین شعرهایی بحث نیست و بیشتر برآنیم که این گونه شعر را بشناسیم و البته در حدّ نیاز، به مقتضیات آن اشاره کنیم. به هر حال، پدیدآورنده جدی این قالبها را نیما یوشیج می شمارند، یعنی علی اسفندیاری، رک به نیما یوشیج اسفندیاری از باشندگان روستای یوش از توابع شهرستان آمل در مازندران ایران. البته همه اقرار دارند که پیش از نیما یوشیج نیز اندک نمونه هایی از این گونه شعر در دور و کنار دیده شده است، ولی نه قوّت آن شعرها در حدّی بوده که چندان قابل اعتنا باشد و نه شاعران آنها با جدّیت این شیوه را ادامه داده اند. نیما نخستین کسی بود که به این قالبها به چشم یک نیاز جدّی نگریست و حدود سی سال، توان شعری اش را بر سر این کار نهاد. پس از این نوآوری نیما یوشیج، تحوّل در قالبهای شعر ادامه یافت و شکلهایی دیگر نیز پیشنهاد شد که در آنها نیز آن دو اصل کهن تساوی وزنی مصراعها و نظم قافیه ها به کنار نهاده شده بود. کم کم همه اینها "شعر نو" نامیده شدند و این، هر چند اسمی مسامحه آمیز و کم مسمّی بود، عنوانی فراگیر شد و حتّی بر سر زبان مخالفان نیز افتاد. می گوییم این اسم کم مسمّی بود، زیرا نو و کهنه بودن، تنها در شکل موسیقیایی کلام نیست که با تغییر این شکل، بپنداریم حتماً شعر از همه جهات، نو شده است. از سویی دیگر، نو بودن نسبی است و مطمئناً اگر پس از یک قرن نیز این قالبها را شعر نو بخوانیم، خطا کرده ایم. ولی نوگرایی نیما و پیروان او، فقط در قالبهای شعر نبود. آنها در همه عناصر شعر معتقد به یک خانه تکانی جدّی بودند و حتّی می توان گفت تحوّلی که به وسیله اینان در عناصر خیال و زبان رخ داد، بسی عمیق تر و کارسازتر از تحوّل در قالب شعر بود. دریغ که هم بسیاری از نوگرایان و هم خیلی از مخالفان آنها، همین قالب یا پوسته شعر را دیدند و از باطن آن غافل ماندند. بسیار کسان بودند که خرده ذوقی داشتند ولی توان دست و پنجه نرم کردن با وزن و قافیه در آنان نبود و اینان شعر نو را مستمسکی کردند برای اظهار وجود و چنین شد که ناخالصی در شعر، بیشتر از پیش شد. در قدیم، وزن و قافیه همچون دربانهایی خشن، مانع ورود نامحرمان به حریم شعر می شدند که در شعر نو، دیگر نه دری درکار بود و نه دربانی. چنین شد که گروهی از شاعر نمایان، زیر چتر فراخ شعر نو پناه آوردند و البته کم و بیش مایه بدنامی آن هم شدند. از سویی دیگر، بسیار کسان که عادت چند قرنه به اسلوب کهن، چنین تحوّلی را در چشم آنان غیر ممکن کرده بود، با نگرانی شدیدی پا پیش نهادند و با این قالبها از در ناسازگاری وارد شدند. اینان نیز از شعر نو فقط ظاهرش را درک کردند و آن قدر از این ظاهر عجیب و غریب شگفت زده شدند که دیگر مجال اندیشیدن به باطن برایشان نماند. از حق نگذریم، هرج و مرجی که به وسیله آن نوپردازان کم مایه ایجاد شده بود، در واکنش شدید سنّت گرایان بی اثر نبود و حتّی شاید بتوان گفت مخالفتهای سنّت گرایان نیز، در تعدیل رویه نوپردازان مؤثّرواقع شد. ولی شعر نو یک نیاز جدّی بود یا یک تفنّن وارداتی و بی دردانه؟ تجربه نشان داده است که تفنّن ها نه پایدارند و نه تأثیری گسترده می گذارند. اینها موجهایی هستند که می آیند و می روند و گاه خس و خاشاکی هم به ساحل می افکنند و نه بیشتر از این. شعر نو چنین نبود; جریانی بود تأثیر گذار، همه جانبه و ماندگار، چنان که پس از حدود شصت سال، هنوز هم زایندگی و بالندگی دارد. براستی چه چیزی گرایش به این قالبها را در این قرن ایجاب کرد و چرا در این زمان خاص، عدّه ای به این نتیجه رسیدند که عمر قالبهای کهن به سر رسیده است؟ در پاسخ به این سؤال، نخست باید دریابیم که تنگنایی در قالبهای کهن بوده یا نه; و اگر بوده، شعر نو چه گریزگاهی پیشنهاد کرده است. رعایت قالبهای کهن، یعنی گردن نهادن به آن دو اصل تساوی وزن و نظم قافیه ها، و این گردن نهادن، هم چنان که شعر را موسیقی ای دلپذیرمی بخشد، محدود کننده نیز هست. می گوییم مصراعها باید برابر باشند. براستی مصراع چگونه شکل می یابد؟ از لحاظ موسیقیایی، یک مصراع، مجموعه ای منظم از هجاهاست و وقتی به آخر مجموعه می رسیم، باید یک توقف ناگزیر داشته باشیم برای تجدید نفس و دریافت وزن و قافیه. این از جنبه موسیقیایی قضیه بود; ولی از سویی دیگر، ما یک توقفگاه هم از بُعد زبان در پایان هر جمله داریم. حالت مطلوب، آن است که این دو توقفگاه، بر هم منطبق شوند یعنی پایان مصراع، پایان جمله نیز باشد. در غیر آن صورت اگر جمله در میان مصراع تمام شود، ما ناگزیر به یک توقّف زبانی هستیم که به موسیقی لطمه می زند و اگر مصراع تمام شود ولی جمله ناقص باشد، ما ناچاریم برای حفظ موسیقی، درنگی بکنیم کهبه دریافت معنی آسیب می رساند. مثال بارز برای شکسته شدن مصراعها و جمله ها، این بیت سعدی است: دو چیز طیره عقل است; دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی.

سخن سعدی، از سه جمله تشکیل شده است: دو چیز طیره عقل است; آدم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی ولی ناچاری شاعر در تساوی مصرعها، او را وادار کرده که جمله دوّم را دوپاره کند و هر پاره ای را در مصراعی جای دهد. چنین است که هیچ یک از این مصراعها استقلال زبانی ندارد و اگر آنها را بدون توقف نخوانیم، معنی شعر دریافت نمی شود. در چنین مواردی، اگر شاعر بخواهد طول جمله و طول مصراع برابر باشد، چون قدرت تصرّف در مصراع را ندارد، همه فشار را بر سر جمله می آورد; یعنی یا بخشی از آن را حذف می کند و یا چیزی به آن می افزاید که چه بسا این حذف و اضافه ها غیر طبیعی است و شعر را نازیبا می کند. ببینید که "هلا" در این دو بیت، چه ناخوش افتاده است: چند از وهم، هلا رشته به بربط بندم نقش توحید، بر این خطّ مقرمط بندم زهرناک است هلا راحت نوشینه مرا که به سر واقعه ای رفته است دوشینه مرا علی معلّم

مشکل دیگر این است که در قالبهای کهن، غالباً هر دو مصراع با هم قرینه می شوند و یک بیت می سازند. بنابراین به طور طبیعی و بناگزیر، تعداد مصراعها زوج است و شاعر باید به هر حال، برای هر مصراع، قرینه ای بتراشد هر چند حرفش به اندازه همان یکی بوده باشد. نظم قافیه ها بیش از تساوی وزنها محدود کننده است چون شاعر ناچار است بعضی مصراعها را با کلماتی از پیش تعیین شده پایان بخشد. این قافیه ها، ذهن شاعر را خط دهی می کنند و آزادی تخیّل او را محدود. شاید لزومی نداشته باشد اشکال مختلف گرفتاریهایی را که از رعایت قافیه ناشی می شود، بر شماریم و تقسیم بندی کنیم. به هر حال آن چه مسلّم است، محدودیتی است که از این رهگذر برای شاعر پدید می آید. با یک تشبیه می توان گفت در قالبهای کهن، شاعر همانند کاشیکاری است که مقیّد باشد فقط کاشیهایی سالم و هم اندازه به کار ببرد و در عین حال، نقشی منظم نیز بر دیوار بیندازد. البته کاشی کردن یک دیوار صاف، ساده و طولانی با این شکل، کار سختی نیست; ولی وقتی فضا تنگ باشد و دیوار ناهموار، اگر نگوییم کار غیر ممکن می شود، حدّاقل می توان گفت هنرمندی بسیاری طلب می کند. حتی کار شاعر از این هم سخت تر است چون باید در عین حفظ شکل منظم، مراقب باقی عناصر شعر هم باشد که در بهترین شکل خود ظاهر شده باشند.با این همه، البته نمی توان گفت شعری که در قالبهای کهن سروده می شود، حتماً ناقص از کار درمی آید و اگر هم چنین ادعایی بکنیم، وجود این همه شعرهای کهن زیبا، هنرمندانه و پرمحتوا را در گنجینه ادبیات خویش، چگونه توجیه می توانیم کرد؟ اگر واقع بین باشیم، باید بپذیریم که بسیاری از این محدودیتها، در دست شاعران توانا به ابزار بیان هنری تبدیل شده اند. حذف، تکرار، ترکیب سازی و دیگر قابلیتهای زبانی که پیشتر بدانها پرداخته ایم، گاهی فقط برای رویارویی با تنگناهای وزن و قافیه در شعرها رخ می دهند و از این زاویه، تمایزی به زبان می بخشند. شاید ناچاری ای که علی معلّم در این بیتها برای پرکردن وزن داشته او را به این تکرار زیبا و یا ذکر کلمه "برادر" در وسط مصراع واداشته و به هر حال، ما در این جا نه تنها احساس تصنّع و تکلّف نمی کنیم که نوعی هنرمندی نیز می یابیم: به ترک چشمه در آغاز شب روانه شدیم دو رودخانه، برادر! دو رودخانه شدیم آدو رودخانه، روان تا کران ساحل نور یکی به بستر ظلمت، یکی به بستر نور دو رودخانه، برادر! عظیم و پهناور دو رودخانه، برادر! قریب یکدیگر

به هرحال، سابقه هزار ساله شعر کهن ما نشان می دهد که نظام وزن و قافیه در آن قالبها را نمی توان مانعی جدّی برای شعر سرودن قلمداد کرد. در عین حال منکر این هم نمی توانیم شد که اینها به هر حال، در مواردی تنگناهایی نیز ایجاد می کنند و بسیار طبیعی است که شاعری برای رهایی از این تنگناها، نظام قراردادی وزن و قافیه را بشکند و یا حداقل اصلاح کند تا آزادی عمل بیشتری در عناصر خیال و زبان بیابد. نیمایوشیج و پیروان او به چنین نتیجه ای رسیدند و عمل کردند و در هدف خود موفّق هم بودند. ولی چرا ناگهان در اوایل قرن حاضر و پس از ده قرن شعرسرایی شاعران پارسی گوی، چنین بحثی پیش آمد و چنین نتیجه ای گرفته شد؟ البته دگرگونیهای سریع سیاسی و اجتماعی، در این میان کارساز بوده، ولی یک عامل دیگر را هم نباید نادیده گرفت و آن تغییر فرهنگ رسانه ای ماست. ما فرهنگی داشته ایم شفاهی، که در آن شعر را بیشتر با گوش می شنیده اند و کمتر به صورت مکتوب می خوانده اند. آنگاه که شعر با گوش سر و کار دارد، حرف اوّل را موسیقی می زند، یعنی وزن و قافیه; و طبیعی است که شاعر بکوشد حتی الامکان عیار آنها را در حدّ ثابتی نگه دارد. در عصر حاضر و با گسترش رسانه های چاپی، فرهنگ به سوی مکتوب شدن پیش رفت و لاجرم نقش موسیقی کلام که بیشتر شنیدنی بود، کمتر شد.

شاعران کهن سرا می کوشیدند نظام موسیقیایی را حفظ کنند هرچند در این میانه آسیبی هم به زبان و خیال وارد شود و شاعران نوگرا می کوشند آزادی عمل خویش در خیال و زبان را حفظ کنند هرچند آسیبی متوجه موسیقی شود. پس می توان گفت پیدایش شعر نو، ناشی از یک سبک و سنگین کردن مجدّد عناصر شعر و ایجاد توازنی نوین برای آنها بوده است; چنان که مثلاً در تغییر توازن قوا در یک حاکمیت، رئیس جمهور جایش را به نخست وزیر بدهد یا برعکس.

● قالبهای نوین شامل:

▪ قالب نیمایی

▪ شعر آزاد

▪ شعر منثور

● سبک شعر

هر چند در شعر همه شاعران، می توان عناصری را یافت که سبب تمایز کلام از سخن عادی می شود، شیوه استفاده همه از این عناصر یکسان نیست. مثلاً عنصر خیال، یکی از ابزارهای عمده بیان شاعرانه است امّا از میان چند شاعر همدوره، ممکن است یکی به تشبیه گرایش بیشتری داشته باشند، یکی به استعاره و دیگری به مجاز.

منظور از سبک یک شاعر، مجموعه ویژگیهایی است که شعرش را از عامه شاعران آن روزگار، متمایز می کند. یک ویژگی سبکی، دو شاخص عمده دارد:

انحراف از هنجار (انحراف از نُرم)

بسامد

● زندگینامه شعرای نامی ایران:

▪ عطار

فرید الدین عطار کدکنی نیشابوری متخلص به عطار ۵۳۷-۶۲۷ ه . ق متولد کن و متوفی یکی از بزرگترین عرفا شعرا و نویسندگان ایران در قرن ۶ ه. ق و اوایل قرن ۷ ه. ق از ابتدای کار او اطلاعی در دسترس نیست و بنابر برخی روایات وی در اوایل عمر در نیشابور دکان عطاری داشت وپس از آنکه از معالجه بیماران دست می کشید به تحقیق شعر و اصول عرفان می پرداخت. به هر حال مسلم است که در عرفان از پیروان مجدالدین بغدادی عارف قرن ششم بوده است. عطار پس از آنکه در عرفان به مراحل کمال رسید به نیشابور بازگشت و در زادگان خود در حمله مغولان به قتل رسید.

عطار به کثرت شعر و تالیفات مشهور است تعداد نوشته های او را مجموعا (از نظم و نثر) بعدد سوره های قرآن ۱۱۴ کتاب به وی نسبت داده اند که مقداری از آنها موجود و بقیه از بین رفته ست و مشهورترین آثار او به نام تذکره الاولیا است که به نثر فارسی نوشته شده پس از آن منطق الطیر است که شامل پنج هزار بیت است. عطار در بیان معانی صوفیانه زبانی گیرنده و بیانی روان و موثر دارد و بهمین سبب اشعار عطار را در اصطلاح صوفیه تایانه سلوک گویند. مولوی به اشعار عطار و مقام بزرگ او در تصوف اعتراف داشت و می گفت :عطار روح بود و سنائی دو چشم او ما از پی سنائی و عطار آمدیم.

هفت شهر عشق را عطار گشت ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم.

▪ فردوسی

حکیم ابوالقاسم منصور بن حسن فردوسی متخلص به فردوسی ۱۳۳۰/۱۳۲۹ - ۴۱۱/۴۱۶ ه . ق متولد در قریه با÷طوس ؛ متوفی طوس یکی از بزرگترین سخنسرایان و شعرای زبان فارسی و زنده کننده تاریخ ایران باستان. وی از ملاکین طوس بود. دردوران حیاتش دولت سامانی روبه ضعف نهاد و در نتیجه غلامات ترک قدرت یافته و هریک بر مسندی تکیه کرده بودند. مشاهده این اوضاع فردوسی را رنج می داد و در نتیجه همین رنج ها شاهنامه را به نظم در آورد. فردوسی بین سی و پنج تا چهل سال بیشتر نداشت که دقیقی شاعر حماسه پرداز و هم ولایتی او که نظم روایات ملی ایران را چند سال پیش آغاز کرده بود در سن جوانی به دست غلامش کشته شد و فردوسی بر آن شد تا کار نیمه تمام او را دنبال کند. هنگامی که فردوسی تقریبا پنجاه و هشت ساله بود و متجاوز از دو ثلث کتاب خود را به نظم در اورده بود محمود غزنوی به سال ۳۸۷ ه . ق به جای پدر نشست و به تشویق شاعران همت گماشت. فردوسی که بر اثر مرور زمان املاک خود را از دست داده بود. فردوسی به دو دلیل تصمیم می گیرد که کتاب خود را به نام محمود کند: یکی آن که با استفاده از نام محمود و امکانی که او برای نسخه برداری از روی کتاب در اختیار می گذاشت کتاب او از گزند حوادث حفظ شود و دیگر آنکه او هم به مانند بسیاری از شاعران دیگر از ثمره عمر خود بهره مند شود. اما به دلایل مختلف کتاب مقبول طبع سلطان غزنه واقع نشد و فردوسی ناکام و رنجیده خاطر سالهای آخر عمر را در تنگدستی و ضعف و بیماری گذراند. چنان که از شاهنامه بر می آید. فردوسی طبعی لطیف و خوبی پاکیزه داشت.سخن او از دروغ و بدگویی و چاپلوسی به درو بود و تا می توانست الفاظ ناروا و دور از اخلاق و ادب به کار نمی برد به طوری که شاهنامه را از این حیث باید اخلاقی ترین و پاک ترین و شایسته ترین اثر منظوم فارسی دانست. این شاهکار بزرگ شعر فارسی به حدی در ادبیات جدید ملل مورد توجه قرار گرفته که به اغلب زبان های معروف ترجمه شده است.

▪ نظامی گنجوی

جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف بن زکی متخلص به نظامی ۵۳۵ - ۶۱۴ ه . ق حکیم و جهانگرد و شاعر و دانستانسرای پارسی گوی در قرن ۶ ه . ق از مردم گنجه بود و در این شهر می زیست و در هیمن شهر وفات یافت. از زندگانی وی اطلاعات دقیق و مفصلی در دست نیست. آنچه مسلم است او تمام عمر خو را در گنجه گذرانیده است. از شاعران معاصر خود فقط با خاقانی مکاتبه داشته است. شاید بتوان او را بزرگترین داستانسرای ایران دانست چه داستان هایی را که سروده همگی جزو شاهکارهای ادبیات فارسی به شمار می آید. به جز دیوان اشعارش کلیاتی به نام پنج گنج دارد که خود شامل پنج کتاب (مخزن الاسرار ؛ خسرو و شیرین ؛ لیلی و مجنون ؛ بهرامنامه یا هفت پیکر یا هفت گنبد و اسکندرنامه) جداگانه می شود. نظامی از شعرائی است که در زبان فارسی سبک جدیدی به وجود آورد. در اشعار نظامی ترکیبات و اصطلاحات خاصی وجود دارد و علاوه بر این نظامی در استفاده از کلمات عربی و اصطلاحات علمی زیاده روی کرده است چنانکه گاهی فهم برخی از اشعار او مستلزم بسیاری از علوم قدیمه است.

▪ حافظ

خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی ملقب به لسان الغیب متخلص به حافظ ۷۲۶ - ۷۲۹ ه . ق مقبره حافظیه شیراز یکی از بزرگترین شعرای ایران بعد از سعدی در قرن ۸ ه . ق از مردم شیراز بود. پدرش بهاء الدین محمد در عهد اتابکان سلغری از اصفهان به شیراز رفت و حافظ در شیراز به دنیا آمد. وی تحصیل علوم و کمالات را در زادگاه خود آغاز کرد و مجالس درس علمای بزرگ زمانه را درک کرد و در علوم به مقامی رفیع نائل آمد. حافظ با قرآن شریف بسیار مانوس بود و آنرا حفظ داشت و تخلصش مشعر بر آن است. علاوه بر این در حکمت ,لغت, ادبیات فارسی و عربی استاد بود. دیوان خواجه حافظ بعد از وفات وی به همت دوستش محمد گلندام جمع آوری شد. حافظ بعد از سعدی بزرگترین شاعر غزلسرای ایران است زیرا توانست از آمیختن سبک غزل های عاشقانه و غزل های عارفانه سبک تازه ای بوجود آورد. او شاعری حساس است که شدت احساسات تند شاعرانه را ذکر می کند در همان حاف از حیث الفاظ هم به اشعار خود توجه دارد و از آوردن صنایع لفظی خودداری نمی کند . صنایع لفظی در اشعار حافظ با چنان مهارتی آورده شده که خواننده هیچگاه متوجه تصنع و ساختگی بودن آنها نمی شود.

▪ جامی

نورالدین عبدالرحمن بن نظام الدین دشتی متخلص به جامی (۸۱۷ - ۸۹۸ ه . ق) متولد خرجرد جام از توابع خراسان ؛ وفات هرات پدرش نظام الدین دشتی و جدش شمس الدین دشتی منسوب به محل دشت اصفهان بود که بعد از ولایت جام مهاجرت کردند تخلص جامی هم به مناسبت ولایت جام است و هم به سبب ارادتی است که نسبت به شیخ احمد جام است. جامی از خردسالی به همراهی پدر به هرات و بعد سمرقند رفت و در آن دیار که از مراکز علوم اسلامی و ادبیات ایرانی بود به کسب علم پرداخت و در علوم دینی و ادب کمال یافت. سپس با عرفان آشنا گشت و در سلک پیروان طریق نقش بندیه درآمد. جامی اخرین شاعر متصوف ایرانی بود و بدین سبب لقب خاتم الشعرا را گرفت. جامی گرچه به هیچ یک از دربارهای سلاطین معاصر خویش نرفته و دست حاجت نزد آنان دراز نکرده است با این حال تمام پادشاهان معاصر او مانند سلطان حسین بایقرا و سلطان ابوسعید تیموری با او مکاتبه و ارتباط داشتند. از مهمترین آثار منثور وی بهارستان ؛ نفحات انس ؛ نقد النصوص ؛ لوایح ؛ شواهد النبوه و اشعر اللمعات است. دیوان جامی شامل قصیده ترجیع بند غزل ملمع و قطعه ادبی است. علاوه بر این هفت مثنوی یا هفت اورنگ را نیز سروده است.

▪ خیام

ابوالفتح عمر بن ابراهیم الخیامی متخلص به خیام ریاضی دان و فیلسوف و منجم و طبیب و شاعر ایران در قرن ۵ و ۶ ه . ق از مردم نیشابور بود. او در همین شهر بزرگ مقدمات علوم و فلسفه و ریاضیات و طب و علوم ادبی را فرا گرفت و از بزرگان زمان خویش گردید و به دربار ملکشاه بن الب ارسلان وارد شد وسمت منجم و طبیب دربار را یافت و پس از او نیز در خدمت سنجر می زیست تا اندکی پیش از سال ۵۳۰ در نیشابور درگذشت و قبر او اکنون در همان شهر است. در دوره ملکشاه خیام دو کار بزرگ انجام داد. نخست ایجاد رصدخانه ای به فرمان ملکشاه و دوم اصلاح تقویم پارسی که به تاریخ جلالی یا ملکشاهی شهرت یافته است. عده ای از تذکره نویسان خیام را شاگرد ابن سینا و عده ای دیگر او را شاگرد امام موفق عارف معروف نوشته اند. گرچه مقام علمیخیام برتر از مقام ادبی اوست ولی شهرت وی بیشتر به واسطه رباعیات حکیمانه اوست که به بیشتر زبان های دنیا ترجمه شده و بالغ بر ۱۰۰ رباعی می باشد. آثار خیام عبارت است از: رباعیات فارسی , روزنامه و تاریخ آداب و جشن نوروز؛ کتاب جبر و مقابله و چند رساله به عربی در حکمت و مسائل ریاضی.

▪ مولوی

جلال الدین محمد بن بهاء الدین مولوی بلخی رومی متخلص به مولوی ۶۰۴ - ۶۷۲ ه . ق متولید بلخ ؛ قونیه. از اکابر عرفا و شعرا و دانشمندان ایران چون اهل بلخ است او را بلخی و چون مدتی از زندگانی خود را در آسیای صغیر (روم شرقی) گذرانده است وی را رومی گفته اند. پدرش بهاءالدین محمد از عرفای بزرگ خراسان و ماوراءالنهر در قرن هشتم است. در اوایل قرن هفتم به علت شهرت و معروفیتی که داشت محمود سلطان محمد خوارزمشاه گریدد ناچار با پسرش جلای وطن کرد و از نیشابور به زیارت خانه خدا و از آنجا به بغداد و ملطیه رفتند و در ملطیه به مدت هفت سال اقامت گزیدند. جلال الدین تحت ارشاد پدر قرار گرفت و در دانش و دین به مقاماتی رسید و سپس به دعوت علاء الدین کیقباد از سلاجقه روم به قونیه عزیمت کردند و در آن شهر جلال الدین پدر خود را از دست داد. جلال الدین تحصیلات خود را نزد شمس الدین محمد تبریزی از شاگردان پدرش ادامه داد. شمس با تبوغ معجزه آسای خود چنان تاثیری در روان و ذوق جلال الدین نمود که وی مرید شمس گشت و با احترام و یاد مرادش بر تمام غزلیات خود بجای نام خویشتن نام شمس تبریز را ذکر نمود. مولانا پس از فوت شمس سفری به دمشق کرد و پس از مراجعت مجددا به ارشاد مردم پرداخت. مولوی دو اثر برجسته از خود برجای گذاشته اس: یک مثنوی است که به مثنوی معنوی معروف است و دیگر غزلیات و رباعیات و ترجیع بند وی است که نام دیوان شمس بر آن نهاد. غزلیات مولانا از بزرگ ترین آثار نظم فارسی به شمار می رود.

▪ ناصر خسرو

ابومعین نصر بن خسرو بن حارث قبادیانی ملقب به حجت ۳۹۴ - ۴۸۱ ه . ق حکیم و جهانگرد و شاعر فارسی زبان که در قبادیان بلخ متولد شد ودر یمگان بدخشان وفات یافت. زندگای این شاعر دارای دو مرحله کاملا متفاوت است. دوره نخستین که از روزگار کودکی او تا ۴۳ سالگی شاعر را در بر دارد دوره ای است که در آن به تحصیل علوم زمان خویش پرداخت و در جوانی به دربار سلاطین و امیران معاصر خویش راه یافت و مشاغل مهمی داشت. ناصر خسرو از خانواده های محتشم و با ثروت برخاست و هم به مناسبت مشاغل مهمی که در بار داشت این دوره از زندگی را به لهو و لعب و در جستجوی مال و جاه گذرانید وبا این همه در جستجوی حقیقت بود تا این که در جمادی الاخر ۴۳۷ ه . ق در سن ۴۳ سالگی در جوزجانان خوابی دید که در پی آن خواب زندگی وی دگرگون شد و شخصیت برجسته او را به وجود آورد و پس از این خواب است که نیمه دوم زندگی او آغاز می شود. او سفر مکه در پیش گرفت ودر این سفر چهار بار به زیارت خانه خدا نائل شد و قسمت زیادی از ایران و همه عراق عرب و قسمت بزرگی از جزیره العرب و شام و فلسطین و مصر را سیاحت کرد و در پایان مسافرت های خویش در مصر با مبلغان اسماعیلیه آشنا شد و مذهب اسماعیلی را پذیرفت بعد به عقیده خود حقیقت را یافت و به خدمت خلیف فاطمی المستنصر بالله سعدبن علی رسید واز جانب او حجت جزیرهخراسان گشت و در مرو به تبلیغ این مذهب پرداخت اما عده ای از اهل تسنن فتوای قنل او را دادند.وی مجبور به جلای وطن شد و به نیشابور و مازندران گریخت و در بخشان در قلعه یمگان دعوت خود را مجددا آغاز کرد وتوانست در آنجا تشکیات مذهبی به وجود آورد. و در همان جا نیز از دنیا رفت.ناصر خسرو یکی از چند قصیده سرای درجه اول زبان فارسی در طول تاریخ ادب ایران به شمار می رود و در شیوه ی خاص خود چهره ای است یگانه. زبان او زبان شاعران دوره سامانی است و از نظر انتخاب اوزان تشخص و امتیازی ندارد. خصوصیت برجسته شعر ناصرخسرو این است که وی هرگز دیوان خویش را به مدح شاعران و امیران خویش نیالوده است و آنچه را ستوده و در شعر خویش آورده همه چیزهایی است که وی از نظر اجتماعی و مذهبی بدان ها ایمان داشته است. از آثار معروف او می توان دیوان اشعار ؛ روشنایی نامه ؛ سعادتنامه که منظوم هستند و سفرنامه ؛ زادالمسافرین , وجه الدین , خوان اخوان ؛ گشایش و رهایش ؛ جامع لاحکمتین که منثور هستند را نام برد.

▪ رودکی

ایو عبدا... جعفربن محمد متخلص به رودکی ۲۶۰ - ۳۲۹ ه . ق در پنج از قرا رودک سمرقند به دنیا آمد و به همین مناسبت رودکی تخلص یافت. در کودکی حافظه ای نیرومند داشت چنان که نوشته اند در هشت سالگی قرآن را حفظ کرد و به شاعری پرداخت. رودکی نیز آوازی خوش داشت و همین امر سبب شد که ابوالعبک بختیار که در نواختن بربط استاد بود وی را به شاگردی پذیرفت و به او بربط آموخت. همین هنرها بود که اورا در درگاه ال سامان نفوذ و حرمت بسیار بخشید. نصربن احمد پادشاه بخارا از بسیاری جوایز و هدایا وی را بی نیاز و توانگری داد و بلعمی وزیر دانشمند سامانیان او را در میان عرب و عجم بی مانند می دانست. گویا انی حرمت و ثروت تا آخر عمر همراه او نبوده است چه در دوران پیری برای تهیه معیشت زن و فرزند به زحمت افتاد. از آثار رودکییکی کلیله و دمنه منظوم است دیگری دیوان اشعارش که البته مقدار کمی از اشعار فراوان و بسیار زیاد او را شامل می شود. رودکی در شاعری قدرت و مهارتی بی مانند داشت ؛ خاصه در توصیف احوال و نشان دادن مناظر بسیار چیره دست بود. قصیده هایش در نهایت لطف و استحکام و مثنوی هایش سنجیده و رقت انگیز بود.

▪ سعدی

شیخ مصلح الدین بن مشرف الدین سعدی شیرازی متخلص به سعدی ۵۸۰ - ۶۹۱ ه . ق متولد و متوفق در شیراز . مقبره خانقاه شیراز یا سعدیه. بزرگترین استاد نظم و نثر زبان فارسی در قرن ۷ م ه . ق پدرش را در کودکی از دست داد و نزد جد مادری خود تربیت یافت. دوران جوانی سعدی مصادف با دوره اتابک سعد بن زندگی از تابکان سلغری فارس بود. در همین اوان از شیراز به بغداد رفت و در آنجا در نظامیه بغداد که خاص فرقه شافعی بود به تحصیل علوم دینی و ادبی پرداخت و پس از اتمام تحصلات خود در نظامیه عده ای از مشایر تصوف ابن جوزی و شهاب الدین سهروردی را نیز ملاقات کرده و از آنان کسب فیض نمود و سپس به سیاحت ممتد خویش پرداخت. سعدی در دوره اتابک ابوبکر بن سعد زندگی به شیراز بازگشت و کتاب بوستان را در ۶۵۵ به نام سعد بن ابوبکر بن سعد تالیف کرد و همچنان در شیراز به افاضه علوم و حقایق عرفانی و ادبی مشغول بود تا در سال ۶۹۹ و به قولی در ۶۹۴ درگذشت. از دیگر آثار سعدی می توان به مجالس پنجگانه دیوان غزلیات و قصاید را نام برد. سعدی در سخن سبکی روان و دور از تکلف ولی در نهایت متانت و درستی و استحکام دارد. وی افکار لطیف و تازه و بی سابقه را در الفاظ روان و خالی از صنایع و تصنعات لفظی بیان می کند. به همین مناسبت است که گفتار سعدی همواره حتی در عصر او جاذب و دلنشین بوده و به سهولت انتشار یافته است. سعدی در نثر هم روش مطبوع دارد و آن نزدیک کردن دو روش ساده و مصنوع به یکدیگر است و این سبک در گلستان به خوبی مشاهده می شود که کلام استاد در عین سادگی مصنوع ودر عین صنعت ساده و دلپذیر است.