شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به فیلم « گیس بریده » كار جمشید حیدری


نگاهی به فیلم « گیس بریده » كار جمشید حیدری

موضوع «گیس بریده» می توانست موضوعی جسورانه باشد كه به علت فراگیری پنهان و برخاسته از فضای جامعه مرد سالارمان, فتح بابی در مضامین سینمایی محسوب شود ضرب و شتم دختر توسط پدر با وجود پیگرد قانونی, به عنوان یك اصل از قوانین زندگی پذیرفته شده است, اما این نگاه بنا به دلایل مختلفی از دست رفته است

موضوع «گیس بریده» می توانست موضوعی جسورانه باشد كه به علت فراگیری پنهان و برخاسته از فضای جامعه مرد سالارمان، فتح بابی در مضامین سینمایی محسوب شود: ضرب و شتم دختر توسط پدر با وجود پیگرد قانونی، به عنوان یك اصل از قوانین زندگی پذیرفته شده است، اما این نگاه بنا به دلایل مختلفی از دست رفته است.

آنچه كه طرح این موضوع در یك فیلم سینمایی را از سطح یك خبر صفحه حوادث متفاوت می كند، چیدمان موقعیتی است كه با نگاهی عادلانه بتواند تصویری واقعگرا از چنین معضلی ارائه بدهد. مسلم است وقتی چنین خبری را در صفحه حوادث می خوانیم نخستین تصویری كه در ذهنمان ساخته می شود تصویر پدری قدرتمند و بی منطق در كنار چهره همیشه زخمی یك دختر است.

ویژگی مهم چنین خبرهایی در این نكته نهفته كه برای معرفی و كد دادن سریع به سراغ تیپ های شناخته شده و آشنا می رود تا كمترین زمان برای دادن اطلاعات به مخاطب طی شود. به عنوان مثال می توانید به خاطر آورید كه در اخبار صفحه حوادث چقدر با عناوینی مانند تازه عروس، مادر شوهر، نامادری، برادر یا پدر برخورد كرده اید كه بدون هیچ توضیح اضافی به ویژگی های مشخص در هر یك از این قشرها اشاره دارند.

به این ترتیب انتظارداریم در فیلم با تعاریف و تصاویری متفاوت وطراحی شده با پرداخت هنرمندانه روبه رو شویم.

● در «گیس بریده » برای ارتقای موضوع و شخصیت های موجود از سطح یك خبر روزنامه ای، چه كاری صورت گرفته است؟

اگر از خانواده مریم شروع كنیم، باید گفت كه در واقع چیزی فراتر از همان نكاتی كه در وهله اول از خواندن خبر در ذهنمان ساخته می شود، اتفاق نمی افتد. یك پدر قلدر و بددل كه در گذشته مهربان بوده ولی تاب بزرگ شدن مریم را نیاورده و به همه كارهای او مشكوك است. آنچه از گذشته این پدر در گفت وگوی دایی و مادر عنوان می شود به لمپن بودن و بی فرهنگ بودن او از ابتدا اشاره دارد كه مشخص می كند این منش از ابتدا در او وجود داشته و آنی نیست، ولی احتمالاً از نظر مریم دور مانده است.

مریم دختر خوب و سر به زیری است كه قربانی مردم آزاری جوانی شده كه برای او نامه های عاشقانه می فرستد، آن هم به مدرسه . همین مسأله پدر و اولیای مدرسه را به او بدبین كرده است. مادر هم مطابق انتظار زنی است كه همه چیز را به خاطر فرزندانش تحمل می كند و سعی می كند میان پدر و مریم را بگیرد، البته بدون آن كه سیاست خاصی به خرج دهد. مدیر مدرسه زنی مشكوك و سخت گیر است كه منطق ساده مریم را براحتی می پذیرد كه فرستنده نامه اگر دوستش بود، آنها را به مدرسه نمی فرستاد! و جالب است كه این نكته به تنهایی به ذهن مدیر یك مدرسه دخترانه كه هر روز با انواع این مسائل دست به گریبان است، نرسیده است.

در این میان یك معلم مهربان كه بیش از مسئولیتش وارد مسائل زندگی شاگردانش می شود هم وجود دارد.

حضور معلم در چنین موقعیت هایی همیشه به عنوان فردی متفاوت و پناهگاهی برای شاگردی كه از طرف همه پس زده شده و نیازمند كمك است، تلقی می شود. فردی كه همیشه هم به نوعی مزمن با مشكل و مسأله شاگردش همذات پنداری می كند و مبتلا به است.

● در خصوص طراحی عموها و خانواده پدر هم همین تأثیرپذیری از تیپ های آشنا و به نوعی نگاه سیاه و سفید به آدم ها وجود دارد و در واقع افراد بر اساس تعلق به یك گروه و دسته است كه هویت پیدا می كنند و كنش و واكنش هایشان جهت پیدا می كند. در این میان شخصیت دایی هم به تبعیت از همین تقسیم بندی در دسته شخصیت های منفی و سیاه جای گرفته در گروه مقابل مریم ومادرش و معلم قرار دارد تا تصور نكنیم فقط خانواده پدر منفی هستند. غیر از این چطور می توان رفتار غیرمنطقی دایی با مریم را توجیه كرد در حالی كه مادر از او كمك خواسته بود؟

مسلماً این نوع چیدمان و قرار دادن یك گروه اقلیت در مقابل یك اكثریت بزرگ، فقط در جهت تأمین یك هدف و منظور اصلی است تا به نوعی مظلومیت و در اقلیت بودن مریم، دلیلی بر حقانیتش باشد در حالی كه آنچه حقانیت یك فرد، اندیشه و یا رفتارش را اثبات می كند نه كم بودن و نه بزرگنمایی بلكه واقعگرایی و به نوعی نگاه منصفانه و هنرمندانه است. ویژگی ای كه فقدانش در آدم های فیلم باعث می شود كه در انتها برای توجیه عملكرد و تحولشان، نطق و خطابه كنند كه ما بزرگترها چه می بینیم و شما جوان ها چه و ... .

● در مورد آدمهای فرعی تر و معیوبی چون پسر عمو، پیرمرد سرایدار و مادر معلم و حتی گروه دختران فراری و خاله! نیز همین نگاه حاكم است. در واقع می توان گفت، اصلاً طراحی و یا پرداخت خاصی در مورد آن هاوجود ندارد و فقط در لحظاتی كه بار قصه بر دوش آنهاست حضور دارند تا نقش ویژه خود را به عهده بگیرند و بعد هم به راحتی حذف شوند بدون آنكه این سؤال قابل طرح باشد كه این حضور كوتاه و گذرا چقدر نیاز به پس زمینه دارد و آیا باید همه چیز در همان صحنه در چند گفت وگوی كوتاه و سطحی مطرح شود تا با صرف كمترین زمان ممكن، قصه تغییر مسیر بدهد؟

مثلاً معلم مریم و مادرش خیلی زود و در سكانس های ابتدایی معرفی شده و بی دلیل به حواشی كوتاهی از آنها پرداخته می شود تا در سكانسی كه مریم قصد شكایت از پدرش را دارد به عنوان قیم موقت او معرفی شوند. این ۲شخصیت كه قرار است نقش مهمی در تصمیمات و زندگی مریم داشته باشند بعد از این با بهانه های سست حذف می شوند تا مریم با گروه دختران فراری و «خاله» آشنا شود. پیرمردی كه اتفاقاً دخترش فرار كرده ولی نه به خاطر این كه مانند مریم كتك می خورده بلكه به دلیل فقر پدرش ... و به این ترتیب قصه دچار نوعی همه شمولی در ارائه علت فرار دختران از خانه می شود و این موضوع برجسته می شود كه پدران خوب و دختران زیاده خواه هم وجود دارند!

ترسیم چهره دختران فراری و زنانی كه به نوعی سرپرستی آنها را به عهده دارند از مشكلات فیلم های ایرانی است كه بر حسب اتفاق همه هم اصرار دارند همین تصویر كلیشه ای را ارائه بدهند، بدون آنكه شاهد تلاش برای نگاهی متفاوت تر به این قشر باشیم. همیشه دخترانی فریب خورده پیدا می شوند كه به نوعی گذشته خود را در فرد جدید می بینند و با او همذات پنداری می كنند و همیشه شكارچی یا خاله خانمی كه سعی می كند خود را موجه جلوه دهد، عجیب توی ذوق می زند و ...

نوع پرداخت این سكانس و بخصوص گفت وگوهایی كه بین مریم و بقیه رد و بدل می شود و در نهایت كلكی كه سمانه به خاله خانم می زند و با ترساندن او مریم را نجات می دهد از نمونه های محض برخورد ساده انگارانه با این قشر و كلاً چنین موقعیتی است كه بیشتر به شوخی می ماند.

پسر عمو هم تبدیل به آچار فرانسه ای می شود كه هر وقت نیاز به دادن كد یا دادن اطلاعاتی است بدون دلیل و منطق خاصی حاضر می شود در حالی كه در این فرد كوچكترین نشانی از طراحی یا پرداخت شخصیت وجود ندارد. در واقع این شخصیت چه جور آدمی است و چطور فكر می كند و نسبت به عملكرد پدر و عمویش چه نقطه نظراتی دارد؟ چرا مواظب مریم است و در مواقع لازم او را از اخبار مطلع می كند، ولی در جمع جرأت بروز واقعیت را ندارد و در انتها هم منتظر می ماند و ماجرای سی دی كشف شده داماد را در لحظه عقد فاش می كند؟ و …

● از طراحی و پرداخت شخصیت كه نه، تیپها كه می گذریم به شیوه روایت می رسیم كه در چنین قصه ای می تواند اهمیت پیدا كند بخصوص از جهت همان نكته اشاره شده یعنی ارتقای موضوع مطرح شده از سطح یك خبر صفحه حوادث. ببینیم شیوه روایت در «گیس بریده» به چه صورت طراحی شده است؟

نكته مهم در چنین قصه ای به طور طبیعی مشخص شدن آغاز، میان و پایانی است كه اتفاقاً با الگوی كلاسیك می تواند جواب خوبی بگیرد: اگر آغاز را به نوعی آغاز فرستاده شدن نامه های عاشقانه به مدرسه مریم و مشكوك شدن پدر به او و آغاز بدرفتاری با او در نظر بگیریم، بخش میانی می تواند به شدت گرفتن این وضعیت و بحرانی بینجامد كه در نقطه اوج دختر را وادار به شكایت از پدر و زندانی كردن او می كند. پایان و گره گشایی هم می تواند به تغییر و تحول پدر و رو شدن دست كسی كه نامه های عاشقانه را می فرستاده اختصاص پیدا كند.

اما در عمل این سیر روایی ساده و روان دنبال نشده و با تغییر تقدم و تأخر برخی اتفاقات در واقع برگ برنده و نقطه اوج قصه كه شكایت دختر از پدر است، به گونه ای از دست رفته است. مریم در همان سكانس های اولیه پس از كتك خوردن چند باره بدون راهنمایی كسی به دادگستری می رود و راهكارهای شكایت از پدر و ... را جویا می شود ولی اقدامی نمی كند تا بخش پایانی. به این ترتیب مخاطب هر لحظه این نكته را در ذهن دارد كه در پس ذهن مریم چنین فكری می گذرد و طی كردن مسیرهای میانی و برخورد با دختران فراری و پیرمرد سرایدار به نوعی حركت در عرض موقعیتی است كه فقط وقت كشی به نظر می آید چون عكس العمل نهایی او بخشی كه نباید آشكار شده و اطلاعاتی داده شده كه مربوط به آن بخش از روایت نیست.

با این نحوه اطلاعات دهی در بخش طولانی میانی، افرادی مانند معلم و مادر مریم هم حذف می شوند و پس از سكانس پیرمرد سرایدار هم، ما فقط باید حدس بزنیم كه روز بعد مریم معلمش را پیدا كرده و نزد آنها رفته؟ و یا از پدرش شكایت كرده و چند بار احضاریه برای پدر رفته و با اهمیت ندادن او در نهایت مأموران برای جلب كردنش آمده اند…؟ یك نمونه خوب از ایجاز در قصه گویی و عدم استفاده از نماهای رابط كه ذهن مخاطب را به كاوش وامی دارد!

اتفاق دیگری كه در بخش میانی افتاده استفاده از یكسری نماهای متناوب از دویدن مریم است كه با حركت آهسته و ... نمادین می شود و قرار است به نوعی مفهومی را برجسته كند. در این نماها كمتر به موقعیت جغرافیایی و مكانی توجه شده و به طور مثال در چند نمای پشت سر هم، مریم را در حال دویدن در كوچه ها، بیابان های خارج شهر و یا مزارع و ... می بینیم و حتی در یك نمای آهسته او را در حال دویدن و به نوعی مسابقه با یك اسب می بینیم. این نما هر چند می تواند به عنوان یك مفهوم نمادین برای سركوب شدن های مریم محسوب شود ولی به طور محسوس هیچ جایی در ساختار چنین قصه ای با این نوع پرداخت ندارد و نمی تواند در خدمت قصه و فیلم باشد.

● استفاده از تصاویر ذهنی آدم ها در موقعیت های مختلف هم چنین وضعی دارد. هر چند می توان خاطرات كودكی را كه مریم در برخی لحظات مرور می كند در ساختار كلی فیلم جای داد، اما وقتی این تمهید بدون توجه به كاركرد در لحظاتی ناكارآمد استفاده می شود، كاربرد به جای آن را هم زیر سؤال می برد. واقعاً چه جایی برای پرداختن به صحنه ای كه پدر در زندان، تصور حضور مادر و مریم بر سر سفره را دارد، وجود دارد؟

پرداخت پررنگ زندگی معلم و مادرش هم از مواردی است كه جای سؤال دارد ، آن هم فقط در سكانسی كه نیاز به یك پتانسیل قوی برای عمل قهرمانانه مادر در دفاع از مریم وجود دارد آن هم با توسل به اسلحه. همذات پنداری معلم با مریم كه از پدرش كتك می خورده برای پناه دادن و قیم شدن و دفاع مادر از او است. از آن قصه فرعی هایی كه موردی با آن برخورد شده و خیلی زود هم از ذهن می رود. در سكانس ایستادن مادر فلج بر روی پاهایش و گفتن آن جمله شعاری (قدرت آدما تو بازوشون نیست توی دلشونه) هم نكته ای فراتر از همان تأثیرگذاری لحظه ای وجود ندارد.

همان طور كه حرف های ۲ قاضی دادگاه با هم در سكانسی كه با هم مشورت می كنند به گونه ای برای دادن اطلاعاتی در خصوص قوانین و تبلیغاتی در این خصوص است. چیزی در همین حد نه كمتر و نه بیشتر.

مطلب را به این قصد آغاز كردیم كه ببینیم «گیس بریده» چقدر توانسته موضوعی را كه قابلیت یك خبر صفحه حوادث را دارد، تبدیل به فیلمنامه و فیلمی سینمایی كند. آنچه كه به آن پرداختیم مؤید این ویژگی است كه فیلم در خم همان خبر صفحه حوادث گرفتار شده، بدون آنكه بتواند وجهه خاص و تازه ای به آن اضافه كند. می توان به تحت تأثیر قرار گرفتن یك پدر در سالن سینمای نمایش دهنده این فیلم دل خوش كرد ولی نباید چشم را بر این واقعیت بست كه «گیس بریده» نگاه سطحی، محدود و شعاری خود را به مخاطب تحمیل می كند و فرصتی حتی در حد همان خبر روزنامه ای برای تحلیل شخصی او باقی نمی گذارد.

سحر عصر آزاد



همچنین مشاهده کنید