چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

قدرت طلبی


قدرت طلبی

حسّ قدرت طلبی در انسان در هیچ نقطه ای صددرصد اشباع نمی شود و به توقّف و رکود نمی رسد بلکه, هر آن که زمینهٔ جدیدی برای قدرت نمایی کشف کند و از یک قدرت نایافته آگاهی یابد که امکان دسترسی به آن برایش حاصل باشد

یکی از گرایش‌های قوی در انسان، “میل به قدرت” یا “قدرت‌طلبی” است که از نخستین سال‌های زندگی کودک در انسان ظهور می‌کند و به اندازه‌ای که زمینهٔ قدرت‌نمایی برای طفل فراهم باشد، این گرایش در او فعال می‌شود و اعمال و رفتارش را جهت می‌دهد.

میل به قدرت در انسان یک میل فطری است جهتش نامحدود است و تعیّن خاصّی ندارد؛ ولی، با توسعه معلومات و معارف انسان جهت و تشخّص خود را پیدا می‌کند. بستگی دارد به اینکه انسان تشخیص بدهد چه کاری شدنی است و انسان می‌تواند انجام دهد و چه قدرتی برای انسان دست‌یافتنی است و او می‌تواند آن را تحصیل کند.

بنابراین، حسّ قدرت‌طلبی در انسان در هیچ نقطه‌ای صددرصد اشباع نمی‌شود و به توقّف و رکود نمی‌رسد؛ بلکه، هر آن که زمینهٔ جدیدی برای قدرت‌نمایی کشف کند و از یک قدرت نایافته آگاهی یابد که امکان دسترسی به آن برایش حاصل باشد، در هر موقعیّتی که باشد میل به قدرت، او را به تلاش‌های جدیدی برای دست یافتن به آن وادار خواهد کرد.

طبیعی است نخستین قدرت‌هایی که برای انسان مطرح می‌شود قدرت‌‌هایی محسوس‌تر و ملموس‌تر و بی‌واسطه جسمانی است. قدرت بر کارهایی که از بدن سر می‌زند و احتیاج به نیروی خاصّ جسمانی دارند. او می‌خواهد هر چه بدنش قوی‌تر بشود تا بتواند کارهای هرچه سنگین‌تر، سخت‌تر و مهمتری را انجام دهد.

پس انسان به تدریج از قدرت‌های با واسطه و ابزاری و از نیروی اهرم آگاهی می‌یابد. از به کار گرفتن اهرم‌ها و استفاده از ابزارها برای برای انجام دادن کارهای بزرگتری که مستقیماً با نیروی جسمانی و بدون استفاده از ابزار و اهرم نمی‌توان آنها را به انجام رساند. در این حال است که علم و تجربه، برای استفاده از ابزارها، کم‌کم دخالت می‌کند و این دخالت روز‌ به روز افزایش می‌یابد؛ یعنی، انسان در سایهٔ علم و تجربه نوع دیگری از قدرت را به دست می‌آورد و هنگامی که توانمندی‌های بدنی انسان به بالاترین حدّ متعارف خود رسید و به تعبیر قرآن مجید “بلّغ اشدّه” به این فکر خواهد افتاد که قدرتی فوق حدّ متعارف جسمانی را غیرمستقیم و با واسطه ابزار و اهرم‌ها بر طبیعت و پدیده‌های طبیعی اعمال کند و این نیازمند علوم و تجربیّات خاصّی است که باید بهدست آورد تا بداند از چه وسیله‌ای می‌تواند برای رسیدن به مقاصد خود بهر‌ه‌مند گردد.

در مرحلهٔ دیگر، از نوع دیگری از قدرت بهره خواهد گرفت که به وسیلهٔ مال و ثروت برای انسان حاصل می‌شود. انسان هنگامی که توجّه پیدا کرد که در جامعه، پول، قدرت و توان انجام بسیاری از کارها را به او می‌دهد، میل به قدرت که در نهاد او ریشه دارد، وادارش خواهد کرد تا برای به دست آوردن پول - که قدرت‌افزاست - دست به تلاشی پی‌گیر بزند تا به وسیلهٔ آن بتواند کارهایی را به انجام رساند.

بنابراین، کسب پول و ثروت ممکن است با انگیزه‌های مختلفی انجام گیرد. این نکته را قبلاً نیز متذکّر شده‌‌ایم که گاهی یک کار و تلاش در انسان با انگیزه‌های مختلف انجام می‌گیرد. مثلاً، همین کسب مال و فراهم آ‌وردن ثروت برای تأمین و تهیهٔ نیازهای جسمانی مثل خوراک و پوشاک و امثال اینهاست؛ ولی، گاهی نیز به عنوان وسیله‌ای برای کسب قدرت و با انگیزهٔ قدرت‌طلبی به چنین تلاشی دست می‌زنیم چنانکه گاهی نیز ممکن است وسیله‌ای برای عبادت و پرستش باشد مثل تلاش و فعالیّت کسی که می‌خواهد پولی به دست آورد تا در راه خدا انفاق کند به ضعفا و فقرا کمک کند و یا براساس دستورات الهی در کارهای عام‌ّالمنفعه به مصرف برساند که طبعاً، این نیز انگیزهٔ سوّمی برای تحصیل مال و کسب ثروت خواهد بود. و سرانجام آنچنان که در روایات آمده که “الکادّ علی عیاله کالجاهد فی سبیل‌الله” (بحارالانوار، ج ۱۰۳، روایت ۵۹، باب ۱) [کسی که در تأمین نیازمند‌های خانواده خود تلاش کند مانند کسی است که در راه خدا جهاد می‌کند.] ممکن است انگیزه تحصیل مال در انسان سیر کردن شکم زن و فرزند و تأمین نیازها و معیشت ایشان باشد که انگیزه الهی وی را وادار به این کار کرده است.

انسان کم‌کم متوجّه می‌شود که با کسب نوع دیگری از قدرت می‌تواند بر نیروهای طبیعت فائق شود تا اینجا قدرت‌هایی بود که در چارچوب طبیعت به وسیلهٔ ابزار کسب می‌کرد و در اینجا به فکر کسب نوع دیگری از قدرت می‌افتد که غالب بر نیروهای طبیعت باشد. در مرحلهٔ قبلی انسان در مقابل نیروی طبیعت عاجز بود و البته، سعی داشت تا ممکن است آنها را در مسیر هدف خود قرار دهد؛ ولی، در این مرحله سعی می‌کند بر نیروهای طبیعت غالب شود و قدرتی پیدا کند که محکوم قوای طبیعی نباشد. او به فکر می‌افتد تا به وسیله ریاضت یک قدرت روحی کسب کند که حاکم بر قوای طبیعت باشد و نیازی به کار گرفتن آنها نداشته باشد.

سرانجام، نوع دیگری از قدرت، قدرت اجتماعی است که بستگی به نظام ارزشی و فرهنگی حاکم بر جامعه دارد. هر جامعه چیزهایی را وسیلهٔ قدرت و تسلّط بر دیگران و کنترل رفتارشان قرار می‌دهد تا از این رهگذر در درجهٔ اوّل ارادۀ دیگران را تابع ارادۀ خود کند و حتی بالاتر اینکه بر دل‌های دیگران تسلّط یابد.

● گرایشات منشعب از قدرت‌طلبی

انواعی که نام بردیم در شمار قدرت رده‌بندی می‌شوند. اکنون می‌گوییم: جبّ استقلال نیز - که یکی دیگر از گرایشات روانی انسان است - ریشه در قدرت طلبی او دارد.

اینکه آدمی می‌خواهد مستقلّ باشد؛ محتاج به دیگران و متّکی بر آنان نباشد، در واقع، می‌توان گفت: ریشه در میل به قدرت دارد و یا منشأ آن، میل به قدرت است پس استقلال‌طلبی انسان از فروع میل به قدرت و شعب آن شمرده می‌شود.

یکی دیگر از گرایشاتی که ریشه در قدرت‌طلبی دارد گرایش به این است که طفیلی دیگران نباشد و به امید دیگران ننشیند و به عبارت کوتاه و روشن: اعتماد به نفس داشته باشد، این نیز ریشه‌اش قدرت‌طلبی انسان است.

اعتماد به نفس در صورتی تحقّق‌پذیر است که انسان قدرت خودش را باور داشته باشد.

شخصی که ضعیف باشد یا خود را ضعیف پندارد، نمی‌تواند از اعتماد به نفس بهره‌ای داشته باشد مگر در همان حدّی که قدرت دارد و محدوده‌ای از آن را که باور دارد.

یکی دیگر از گرایشات فرعی و منشعب از گرایش اصیل قدرت‌طلبی، مقام‌خواهی یا جاه‌طلبی است کسانی که مقام می‌خواهند به خاطر این است که دیگران زیر سلطه و تحت فرمان آنها باشند تا از کار و رفتار آنان در جهت منافع و مقاصد خودشان بهره ببرند یا دل‌های دیگران مسخّر آنها باشد. البته، غالب روانشناسان، حبّ جاه و تمایل به محبوبیّت و احترام را از مقولات دیگری حساب می‌کنند؛ ولی، می‌توان گفت: همهٔ این گرایشات که نام بردیم همگی فروع و شاخه‌‌های میل اصیل و ریشه‌‌دار قدرت‌طلبی در انسان هستند.

● شرایط فعّال شدن قدرت‌طلبی در انسان

قدرت‌طلبی در انسان ریشهٔ طبیعی و فطری دارد و جزو تمایلات اصیل انسان است. اما در فعّال شدن و جهت‌یابی خود و در وادار کردن انسان به تلاش و فعالیّت، نیازمند سه شرط دیگر می‌باشد که همهٔ آن سه شرط از مقولهٔ معرفت، توجّه و شناخت هستند و عبارتند از:

۱) شناخت یک نوع قدرت خارجی

۲) شناخت عجز و ناتوانی خود و فقدان آن قدرت.

۳) نیازی که به آن قدرت در خود احساس کند.

بنابراین، همانطور که حبّ ذات، خود به خود، منشأ هیچ فعلی در انسان نمی‌شود، قدرت دوستی انسان نیز، به تنهایی، منشأ فعالیّت وی نمی‌شود؛ بلکه، باید همراه شرایط نامبرده باشد و در یک جمله بداند که فاقد یک نوع قدرتی است که نیاز به آن دارد و باید واجد آن باشد و از اینجاست که خیلی از روانشناسان گفته‌اند: عامل فعالیّت انسان نیاز است و نیاز، انسان را وادار به کار و تلاش می‌کند، سپس با دادن چنین نقشی به آن، دربارهٔ ماهیّت و حقیقت آن به بحث و برّرسی پرداخته‌اند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.