پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

جهان صدایش را از دست داد


جهان صدایش را از دست داد

در مزامیر داود از صدای خدا سخن گفته شده است همان صدایی که وقتی موسی شنید بی هوش بر زمین افتاد در مزمر بیست ونهم می خوانیم «صدای خداوند بر دریا ها جاری است صدای خداوند صدای تندرست صدای خدا پرقدرت است آواز خداوند پرجلال است »

پاواروتی در سپیده دم پنجشنبه ۱۵شهریور درگذشت. صدایی که مثل پلاتین پرقدرت و مثل ابریشم نرم و مثل باران پرلطف بود، خاموش شد. تا کی باشد که جهان و زمانه صدای دیگری مثل صدای پاواروتی به تاریخ موسیقی و به انسان هدیه کند. تنها صداست که می ماند... صدای پاواروتی در این زمره است. صدایی از جنس صخره و آب و ابریشم. ما ایرانیان از بخت خوش شاهد چنین صدایی در موسیقی ایران هستیم. صدای محمد نوری در زمره صدای پاواروتی است. منتها پاواروتی این اقبال را داشته است تا در جهان پرشکوه موسیقی کلاسیک و اپرا در غرب ببالد و بدرخشد و جمعیت های صد ها هزار نفری در هاید پارک لندن و سنترال پارک نیویورک به صدایش گوش کنند و با همه وجود فریاد بزنند. نوری می بایستی صدایش را کنترل کند تا از حد مجاز فراتر نرود... شرح این هجران و این خون جگر...

در مزامیر داود؛ از صدای خدا سخن گفته شده است. همان صدایی که وقتی موسی شنید بی هوش بر زمین افتاد. در مزمر بیست ونهم می خوانیم؛ «صدای خداوند بر دریا ها جاری است. صدای خداوند صدای تندرست. صدای خدا پرقدرت است... آواز خداوند پرجلال است...»

بونو خواننده بزرگ درباره پاواروتی می گفت؛ «برخی خواننده اپرا هستند، پاواروتی خودش اپرا بود.»

واقعیت این است که با صدایش انگار با همه ارکستر و تمام تنوع سازها به رقابت می ایستاد. باور کنید که گاه صدای ارکستر را زیر بال صدایش جمع می کرد.

دهان او مثل هزاران چشمه می جوشید و تندر و توفان و رود از آن برون می زد. مثل دریا هم عرصه نهنگ سفید بود و هم ماهی های آکواریوم. پاواروتی با صدایش زندگی می کرد. آوازه خوانی شغل او نبود، زندگی عاشقانه او بود. دیشب مصاحبه او را در یک دهه پیش در تلویزیون ای تی وی لندن دیدم. تا به حال ندیده بودم که کسی در برابر دوربین اینقدر راحت و ساده و صمیمی باشد. صمیمیت ناب. اداهایش، آب خوردنش، قرقره کردنش مقابل دوربین، نشانه کسی بود که مثل آب بی غل و غش در برابر ما است. راحت و روان.

می گفت؛ صدا مثل اسب وحشی است. باید رامش کرد. گاهی با ده بار تکرار خوب می شود. اما اگر بخواهم صدا درست در جای خودش قرار بگیرد باید تا صد بار هم تمرین کنم.

بی درنگ به ذهنم آمد که می گویند سیاست هم رام کردن اسب سرکش بوده است. با این تفاوت که در جهان سیاست کمتر پدیده ها در جای خودشان هستند. فرد ناآزموده یی مثل جرج بوش از راه می رسد و جهانی را ویران می کند.

پاواروتی صدها بار تمرین می کند که آوا ها درست ادا شود و بوش مشهورترین واژه ها را عوضی به کار می برد. با زبان انگلیسی که مثل زبان راننده های بیابانی درس ناخوانده است. در تئاتر ملی سیدنی به جای استرالیا گفت اتریش و به جای اپک گفت اوپک و آخر سر هم راه خروج از صحنه را عوضی رفت که نخست وزیر استرالیا به فریادش رسید.

امبرتو اکو گفته است با مرگ پاواروتی جهان صدایش را از دست داد.

در جهانی که صدای سیاست راه را بر هر صدایی بسته است. و صدای توپ و گلوله نمی گذارد، صدای دیگری به گوش برسد.

صدای پاواروتی صدای جهانی دیگر بود؛ جهانی که هنرمندان می آفرینند. پاواروتی آواز غریبی دارد که در آغاز مسابقات جام جهانی خواند. گویی همان آواز نشانه پاواروتی شد...

«مبادا کسی خفته باشد،

تو هم ای شهزاده محزون،

در اتاق یخ زده ات.

خیره به ستارگان می نگری

که با عشق و امید می لرزند

اما راز من در درون جانم زندانی است.

کسی نام مرا نمی داند

روزی این راز را لب های من به لبان تو خواهد گفت

وقتی سپیده بزند

صدای بوسه من سکوت را می شکند

صدایی که می گوید؛ تو از آن منی

آن وقت یکی نامش را می داند

افسوس، در آن هنگام جان می سپریم

ای شب برو،

ای ستاره ها رنگ ببازید

در سپیده دم، پیروز می شوم

پیروز می شوم».

پیروز شد، در سپیده دم پنجشنبه ۱۵ شهریور صدایش برای همیشه خاموش شد.

وقتی ابواسحاق صابی درگذشت، شریف مرتضی در سوگش سرود؛

«کوه عشق بود، اگر در دریا غرق می شد

از فرو افتادنش امواج به تلاطم می آمد».

عطاءالله مهاجرانی