یکشنبه, ۳۰ دی, ۱۴۰۳ / 19 January, 2025
سفر به سیترا
مقدمه: «سفر به سیترا» داستان پیر مردی است که پس از 32 سال زندگی در تبعید به کشورش ( یونان ) باز می گردد. فرزندان اش به استقبال او می روند و همسرش در همه ی این سال ها به انتظار او مانده است . اسپیروس (پیر مرد تبعیدی ) و خانواده اش در تلاشی عمیق برای برقراری ارتباطی گرم هستند اما حلقه هایی که به برقراری رابطه می انجامد ؛ مفقودند. زمانی که کشتی اسپیروس در بندر می ایستد و او از پلکان کشتی پایین می آید فرزندانش او را به خاطر نمی آورند . دخترش او را بلند تر می انگاشته و پسرش نمی دانسته که او ویولن می نوازد. در آستانه ی خانه پیرمرد رنگ چشمان همسرش را از پسرش می پرسد . بسیاری چیز ها در گذر سالیان از یاد رفته اند . او خانه را نمی شناسد و در مهمانی که به مناسبت ورود ش برپاست ؛ اقوام سالخورده را به زحمت به خاطر می آورد و جوان ها کسانی هستند که حضور ندارند زیرا او هرگز برای ایشان وجود نداشته است . او در سال های نبودن اش فراموش شده است . در فضایی سنگین که در آن همه خود را قربانی می دانند- فرزندان به دلیل رها شدن و آن که نمی توانند بفهمند چرا پدرشان به جای انجام وظایف پدری و همسری به دنبال آرمان های سیاسی اجتماعی خود رفته و اسپیروس که زندگی ، هویت و هر آن چه را که داشته است در راه خیرخواهی و وطن دوستی از دست داده است - ؛ اسپیروس در می یابد که باید خانه را ترک کند . او به مسافر خانه می رود ؛ جایی که بی مکانی او ، عدم تعلق اش به فضایی مادی که در آن خاطره شکل می گیرد به طرز غم انگیزی به نمایش در می آید. دوستان او در نبودش مرده اند و او در مسیری که به سمت روستایشان طی می کند به گورستان سلام می دهد . او در رقصی که به همراه تنها همرزمش در گورستان انجام می دهد شباهت عجیبی به مردگان دارد ، دستانی باز و قایم بر بدن که از پیکر او صلیبی چون علامت گور دوستانش ساخته است . در ده نیز کسی او را نمی پذیرد . روستاییان می خواهند زمین هاشان را به سرمایه داری که قصد ساختن تفریح گاهی تابستانی دارد ؛ بفروشند . انجام معامله متکی بر موافقت همگان است اما اسپیروس خواهان حفظ زمین است و از امضای قرار داد سرباز می زند . روستا نیز او را نمی پذیرد . در نهایت او باز تبعید می شود .
« قدرت در معنایی عام یعنی قابلیت انجام اعمال موثر یا توانایی اثرگذاری مطلوب بر اشیا یا بر افراد(28 انسان شناسی سیاسی / کلود ریویر ترجمه ناصر فکوهی ) قدرت را در مفهوم وبری آن می توان برخورداری از امکان تفوق اراده یا نقطه نظر یک فرد یا گروه بر فرد یا گروه دیگر ، ولو در صورت وجود نوعی مقاومت احتمالی ، تعریف کرد.گاه پذیرش قدرت از سر تسلیم است و گاه با رضایتمندی فعالانه انجام می گیرد . تلاش هایی که برای مقاومت در برابر قدرت انجام می گیرند، می توانند به وسیله ی اقدامات پیشگیرانه و یا به وسیله ی نمایش های نمادین خنثا شوند . در زمینه ی قدرت ، اغلب با نوعی عدم تقارن ، مبادله ی نابرابر و تحدید آزادی دیگری روبرو هستیم ....بنا بر نظر وبر ، دولت بدان گرایش دارد که خود را « تنها سرچشمه ی حقوق » بداند زیرا « انحصار قدرت مشروع را در دست دارد.» (29 همان) اسپیروس مبارزی سیاسی است که سال های جوانی خود را صرف مبارزه با دولتی مستبد کرده است . او از اندیشه اش دفاع کرده ، اندیشه ای که به زعم وی راهی برای رسیدن به آینده ی بهتر مردم سرزمین اش بوده است . اما دولت حاکم این اندیشه را در تضاد با اهداف خود انگاشته و از آن جا که مشروعیت را متعلق به خود دانسته ، اورا مجازات کرده است . در فیلم ما با ناتوانی افراد روبرو هستیم . تنها نمایندگان قانون بی آن که مجبور به توضیح دادن باشند ؛ تصمیمات خود را به اجرا در می آورند . باقی افراد قربانیان قدرتی هستند که تصمیمات درستی اتخاذ نمی کند و علا رغم این نکته همچنان بری از اتهام باقی می ماند . اسپیروس در مبارزه با این دولت حاکم مجبور به پذیرفتن مجازات و تبعید می شود . قدرت در تعریف مذکور در صورت عدم همراهی از سوی فرد او را به وسیله ی سیستم جزایی در هم می کوبد . « نفوذ ، نوعی رابطه است که با هدف ایجاد تغییر در رفتار دیگری به وسیله ی یک فرایند ارتباطی انجام می گیرد . توانایی دگرگونی رفتارها به برکت تشویق ها و یا برعکس مجازات های فیزیکی به دست می آید ( به ضرب شلاق یا برعکس به لطف پرستاری و کمک رسانی ) »(32 همان ) تبعید یکی از ابزار هایی است که بی آن که جنجال های سیاسی بیافریند و جامعه را به همراهی با نیروی مخالف بیشتر تحریک کند ، فرد را از زمینه ی اجتماعی اش جدا و نسبت به آن بیگانه می کند . این بیگانه سازی با حذف بینایی در ارتباط است . فرد از سیستم بینایی و شنوایی جامعه حذف می شود . نه خودش ونه آثارش به چشم نخواهند خورد ؛ پس کم کم فراموش می گردد. از آن جا که ما موجودات تاریخی هستیم یعنی خودمان را براساس گذشته ،تجربیات و خاطراتمان تعریف می کنیم ( هویت می یابیم ) ؛ حذف این بخش از وجود ما در حقیقت حذف ما به عنوان موجودی انسانی است . در چنین پروسه ای ذهن دچار اختلال می شود . فرد و اطرافیان او قادر نیستند انسجام فکری خود را حفظ کنند ، دچار تشویش و پس از آن افسردگی می شوند . تبعید اسپیروس به همین منظور انجام گرفته است . او در حالتی به سرزمین اش باز می گردد که ارتباط اش با جهانی که در آن مبارزه می کرده قطع شده ، دلایل مبارزه از میان رفته است . نظام حاکم می پندارد گذر زمان و مفقود شدن قسمت هایی از زنجیره حوادث که در نبود اسپیروس ( به عنوان نماینده همه ی آن ها که مبارزند و به شیوه ی تبعید با آنان مقابله می شود ) برای وی رخ داده است ؛ می تواند او را در تلاش برای دستیابی به هدف اش ناتوان کند . اما اسپیروس در بازگشت هم همان اندیشه ی انتقادی را دارد . او در برابر شرایط یکسان واکنش هایی مشابه انجام می دهد . اوج بروز چنین رفتاری در مخالفت او با فروش زمین اش برای ساختن تفریح گاه و مخالفت با سرمایه داری که تنها سود اقتصادی را در نظر دارد ؛ انجام می پذیرد . مشکل برای اسپیروس نابودی زمین : از بین رفتن محیطی که می تواند محلی برای تولید باشد و از سوی دیگر خاطراتی را یاد آوری می کند که آرمان های گذشته و چگونه بودگی او را در خاطرش زنده نگاه می دارد است . چیزی که نیروی حاکم آن را نمی خواهد . زیرا انسان بی گذشته قابلیت بیشتری برای پذیرش و تغییر دارد . ساختار قدرت در طی سال های نبود او تغییر نکرده است . سیستم نظارتی افراد را کنترل می کند . نظام سرمایه داری در تلاش برای بر پا کردن منافع خود است . و انتقاد ، داشتن عقیده ای مخالف آن چه جامعه به سمت آن سوق داده شده است ؛ جرم محسوب می شود . اسپیروس باز هم به مقابله با جریان حاکم و مردمی که در این سال ها استحاله پیدا کرده اند ؛ ؛ می پردازد.
« استیلا ، حاصل استفاده از توانایی به اجرا در آوردن تصمیم هاست و به عدم تقارن اجتماعی میان حاکمان و حکومت شوندگان می انجامد . استیلا به ساختار اجتماعی ، به قدرت رابطه و به کنش وابسته است .( 33 همان ) به عقیده ی پیربوردیو هر نوع استیلا شکلی نهایی دارد و می تواند مناسبات قدرت خود را در سکوت و بدون آن که نمودی خارجی از آن مشاهده شود ، حفظ کند ، زیرا استیلا به وسیله ی
افراد زیر استیلا درونی می شود . فرد دارای استیلا لزومن در جایگاه ارباب قرار ندارد بلکه می تواند تنها کسی باشد که از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار است . ... نوعی خشونت نمادین عاملی در اجرای الزامات می شود زیرا فرد زیر استیلا با پنداره های فرد دارای استیلا ، که بخشی از آگاهی او را در اختیار دارد موافقت می کند . » (47 همان) در صحنه هایی از فیلم ما برخورد های خشن افراد تحت استیلا را با اسپیروس مشاهده می کنیم . آن زمان که ماموران رسمی نظام حاکم برای مواخذه حضور ندارند ؛ نیروهای مردمی عمل آن ها را انجام می دهند. برای مثال شب هنگام ، زمانی که اعضای خانواده و تنها دوست اسپیروس در آستانه ی صرف شام هستند یکی از روستاییان خشمگین از مخالفت او با فروش زمین برای اعتراض به خانه ی آن ها می آید . مرد روستایی اسپیروس را برای عواقب کارهایش شماتت می کنند و در پایان جمله ای را تکرار می کند : « تو مرده ای . تو به چهار بار اعدام محکوم شده ای . من همه این سال ها روزنامه اش را نگه داشته ام . » اعدام حکمی است که برای اسپیروس انجام نشده است . اما مردم حکم را به خاطر سپرده اند و خود با مرده انگاری شخص محکوم به شکلی ذهنی اجرایش می کنند .
اسپیروس وطنی ندارد . همسری واحد ندارد . همسری دیگر در شوروی ، فرزندانی دیگر در همان جا دارد که نشان تلاش سوزناک او برای بازگشت به زندگی است . زندگی اسپیروس چند پاره شده است . او هرگز نخواهد توانست در مکانی واحد ، جایی که همه آن ها که به آنان تعلق خاطر دارد ؛ در آن حضور داشته باشند؛ زندگی کند . دیگر افراد نیز محقند . همسایه ی معترض نماد آن مردمی است که از آشوب بر پا شده از در گیری میان معترضین و قدرت حاکم رنج برده اند . آن ها هر یک به شکلی قربانی نابسامانی شده اند و در نهایت نیز شکست جنبش اعتراضی جز ناکامی و خسران چیزی برای شان باقی نگداشته است. آن ها آسیب های حاصل از از مبارزات را می بینند و وعده ای انقلابی که هرگز محقق نشده است . خانواده ی اسپیروس نیز چنین اند . آن ها علی رغم زندگی در شرایطی مشابه دیگر افراد زیر سلطه موقعیتی وخیم تر داشته اند . فرزندان او پدرشان را از دست داده اند و همسر او ... .
نکته ی دیگر سردرگمی افراد است . آدم های فیلم نمی دانند چه می خواهند . دختر اسپیروس از همراه شدن با خانواده اش در سفر به ده ناراضی است و مدام خود را شماتت می کند ؛ اما در عین حال آن ها را ترک نمی کند . او در عین نا امیدی ، سعی در جبران گذشته ی خود که بی حضور پدر گذشته است ؛ دارد . اما آن ها از جهان های متفاوتی هستند . دختر اسپیروس به تنهایی دور از او رشد کرده و پدر برایش موجودی بیگانه با رویاهایی است که هرگز نشناخته است . تنها وابستگی او به پدرش سخنانی است که از دیگران شنیده ، سخنانی که گمان می رود با وجود گذشته ی اسپیروس و استحاله ی جامعه ، منفی بوده باشد . اسپیروس در جریان پرورش فرزندش هیچ یک از آرمان هایش را به او منتقل نکرده است .
در صحنه ای می بینیم ؛ مرد روستایی که با اسپیروس بر سر فروش زمین درگیر شده بود به اسپیروس سیگار تعارف می کند و می گوید :« آن ها ما را به جان یکدیگر انداختند ....» . او دلیل دشمنی با اسپیروس را نمی داند . در این صحنه دشمنی به دوستی بدل می شود . زیرا فرد دلیل روشنی برای برگزیدن یکی از این موقعیت ها ندارد . عدم توانایی در تصمیم گیری درست در موقعیت ها با بیگانگی با خود در ارتباط است . فرد اهداف و خواست هایش را نمی شناسد . فرد خود را نمی شناسد . چنین فردی قادر نیست هدفی بلند مدت برگزیند و برای دستیابی به آن تلاش کند . فرد حتا برای گزینش امور پیش پا افتاده و روزمره دچار مشکل است . او از تصمیم گیری عاجز است . چنین فردی ایده آل نظام های توتالیتر است . راه کار دیگر دولت صرف انرژی افراد در مجادله بایکدیگر است و در همان جمله ای که مرد روستایی می گوید ؛ خلاصه می شود . این چند دسته گی مانع از ایجاد اتحاد قدرتمندی علیه قدرت می شود .
اما فیلم چندان اعتنایی به شرایط وخیم اجتماعی نمی کند . بارقه هایی از امید در سراسر فیلم به چشم می آید . ارتباطاتی که به وسیله ی تقلید آوای فاخته ( هنگامی که اسپیروس در خانه ی روستایی پنهان شده و پلیس در جستجوی اوست ؛ همرزم قدیمش با تقلید صدای فاخته با او صخبت می کند .) ایجاد می شود ؛ یکی از همین نشانه هاست . در فیلم های آنگلوپولس ارتباط یک دغدغه است . زمانی نظام حاکم به استیلای کامل دست پیدا می کند که ارتباط مخدوش شود . اما در فیلم چنین نیست. آن ها که با یکدیگر سازگاری ندارند نیز قادر به برقراری ارتباط اند ( تعارف سیگار از طرف روستایی ناراضی به اسپیروس ) . همچنین حضور یک کارگردان( پسراسپیروس ) در طول داستان که صحنه ها را در ذهن اش حک می کند تا حقیقت رخ داده را برای دیگرانی که حضور ندارند ، روایت کند ؛ ارتباطی فرا زمانی ایجاد می کند . همسر اسپیروس همچنان در کنار اوست و مسیری طولانی را با او پیاده طی می کند . جشن کارگری مراسم خود را معطوف به او اجرا می کند . این اتفاق در صحنه ای رخ می دهد که اسپیروس روی دریا شناور است و اجازه ندارد وارد خشکی شود . مجریان جشن از همسر او می خواهند که برای صحبت پشت میکروفون برود . آن ها این گونه همراهی با اهداف سوسیالسیتی اسپیروس را نشان می دهد . کوششی که سالیان درازی ادامه پیدا کرده است . اسپیروس علا رغم تلاش های نظام حاکم همچنان به آرمان های خود وفادار مانده است ؛ کوشش او در مقابله با سرمایه داری و فروش زمین اش برای ساخت تفریح گاه نمونه ای از این دست است . آغاز فیلم با تمسخر یک نظامی از سوی یک کودک نفوذ پذیر بودن نظام سیاسی را یاد آوری می کند . کودک نماینده ی نسل آینده است . کسی که قدرت محدود اما رو به رشدی دارد . کودک فیلم یاد آوری می کند ؛ آن چه را اسپیروس و همراهان اش به دست نیاورده اند ؛ به دست خواهد آورد . اندیشه هنوز در جریان است .
نتیجه گیری
در طول تاریخ قدرت ها از انواع ابزار ها برای بقا و سرکوب نیرو های مخالف استفاده کرده اند . از سیاست های دوستانه تا کشتار . گرچه قدرت فرد مخالف را نابود می کند اما این نابودی« مصداقی » است . اندیشه ی مخالف نابود نمی شود . این به معنای پیروزی افراد مخالف نیست . می تواند نبرد بین این گروه ها سال ها ادامه پیدا کند و هیچ یک نتوانند ؛ دیگری را مغلوب کنند . این روند منجر به نابسامانی اجتماعی می شود . دولت که اکثر وقت و نیروی خود را صرف سرکوب مخالفان می کند از انجام وظایف خود بازمی ماند . نیرو های مخالف نیز توان غلبه بر دولت حاکمه را ندارند . این آشفتگی و شرایط سخت زندگی ، افراد ناظر را بر علیه هر دو گروه می شوراند . جامعه چند پاره شده و اضمحلال داخلی رخ می دهد . افراد با یکدیگر بیگانه می شوند . اما فیلم نگاه خوش بینانه ای به این روند دارد . گویی به بیننده می گوید که آرامش فرا خواهد رسید اما پرسش بی پاسخ این است : در شرایطی که هیچ نیرویی بر دیگری تفوق نمی یابد و در نبردی داخلی ، ضعف هر دو گروه رخ داده است ؛ چطور اوضاع از حالت اضطرار خارج خواهد شد ؟ در ابتدای فیلم تصاویری از سال های آینده به نمایش در می آید . سال هایی پس از روایت داستان اصلی فیلم . خانه ای زیبا ، شهری آرام و کودکی که برفراز شهر به آن خیره شده است . این همه چه زمان رخ داده است ؟ حادثه ی میان این گسست ( درگیری داخلی و آرامش موجود ) چه بوده است ؟ چطور آن شرایط اسف بار به این تحول مثبت انجامیده است؟ پاسخ مولف حفظ آرمان های مبارز سیاسی و تاثیری است که او بر اطرافیان می گذارد . همان چیزی که اسپیروس نماینده ی آن است . او علارغم فشار ها آرمان هایش را حفظ می کند و بار دیگر تبعید می شود اما همراهانی دارد . همسرش با او می رود و آن ها که شاهد آن هایند ؛ راه او را ادامه خواهند داد.
منبع
ریویر ، کلود(1382) ، انسان شناسی سیاسی ، ترجمه ناصر فکوهی ، چاپ اول ، تهران : نشر نی
<
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست