جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نبش قبر حافظه تاریخی



      نبش قبر حافظه تاریخی
طلوع ریاضی

همانا ما حافظه خویش هستیم،

ما همین موزه  خیالی از اشکال فانی هستیم،

این حجم بی نهایت آینه های شکسته.

خورخه لوییس بورخس

حافظه بخش بسیار مهمی از هویت آدمی را تشکیل می دهد. مسئله این نیست که ما حافظه داشته باشیم، در واقع ما خود حافظه هستیم. شاید وقتی برای اولین بار موضوع حافظه تاریخی به شکلی جدی مطرح شد، مهم ترین سوال های پیش رو این ها بودند: چه چیز را باید به خاطر بیاوریم؟ چرا؟ چگونه؟ و در نهایت نقش ادبیات در بازسازی حافظه برباد رفته تاریخی چیست؟ رمان تاریخی بیش از هر ژانر دیگری بستر تولد حافظه، از یاد رفته گان و فراموش شدگان بوده است، گویی مسئولیت اش نبش قبر حافظه ای تقریباٌ از یاد رفته است و می خواهد امکان ها و عدم امکان ها را بررسی کند: دفاع دوباره از قربانیان فراموش شده تاریخی و ادبی. و حال این است نقش تاریخ ساز ادبیات در جلوگیری از "مرگ ثانویه" یا مرگ دوباره آدمیانی که حتی کوچه ای یا خیابانی به یادشان نام گذاری نشده است. وقتی آنها دوباره در لابه لای صفحات سفید کاغذ جان می گیرند، گویی دوباره متولد می شوند و زندگی می کنند. حتی اگر سال ها باشد که مرده مرده مرده باشند، جادوی کلام دوباره به آن ها جان می بخشد. مهم این نیست که یک داستان واقعی باشد یا جعلی ، مهم شیوه روایی نویسنده است و این که چگونه شخصیت هایش را وزن ببخشد. در واقع ادبیات وظیفه روشن کردن زوایای خاک خورده و تاریک تاریخ را برعهده دارد تا بدین صورت نام و زندگی برباد رفته قهرمانان واقعی را به آن ها باز گرداند. این است دین تاریخی کلام برای برانگیخته حافظه دسته جمعی مردمان.  نام ها مقدس هستند، هر کدام از ما یک نام حقیقی دارد پوشیده بر فراز هویت اش.

حقیقت بارها و بارها به آدمی خیانت کرده است: شاید بهتر باشد قبل از آن که فرصت خیانت داشته باشد این ما باشیم که به آن خیانت می کنیم. باید دوباره قهرمان ها را خلق کرد، قهرمان واقعی فراموش شده که با "واژه" واقعی تر می شود.  

لیکن، چه کسی قهرمان است؟ آیا مردم به به دنبال قهرمان می گردند یا تصویر او ؟ قهرمان ها می توانند تبدیل به تصویری در روزنامه یا نقشی بر دیوار شوند. اما آن هنگام که  قهرمان واقعی به گوشه ای می خزد و حتی نامش را از دست می دهد تبدیل به "هیچ کس" می شود. این حافظه تاریخی مردم است که می خواهد گذشته ای قهرمانانه را به یاد بیاورد و البته در این میان عده ای قربانی حافظه فراموش شده تاریخی می شوند و این " هیچ کس" ها در لابه لای صفحات تاریخ مدفون می گردند. شاید این فراموش شدگان تاریخی تنها یک راه برای بازگشت دوباره داشته باشند: تاریخی که به رشته داستان درآمده را سوار شده و  از نو بازگردند تا دوباره نمیرند.

بی شک" اکنون تاریخی" نقطه ارجاع حافظه می باشد، به دیگر سخن گذشته با چشمان امروز دیده می شود. در واقع یادآوری گذشته در واقع بازیابی آن نیست بلکه بازسازی روزهایی است که از منظر امروز دیده می شوند.

 به همین دلیل، رابطه میان حافظه و ادبیات با توجه به دیدگاه نویسنده و نیز مخاطب اثر دستخوش تغییر می شود. در واقع حافظه ای که در لابه لای صفحات کتاب به رشته تحریر در می آید حاصل تلاقی تجربه و نیز قوه تخیل نویسنده است و تخیل چیزی نیست بیش از حافظه ای که خوب ورز داده شده و در نهایت ساخته و پرداخته شده است. به همین روی، رمان بهترین مکانی است که در آن می شود به دفاع از حافظه و معماران این گذشته تاریخی پرداخت. در واقع رمان وظیفه "امکان بخشی" به زمان از دست رفته را برعهده دارد گویی می خواهد بنای یادبودی از گذشته بسازد و واقعیت نادیده گرفته شده یا بعضاٌ فراموش شده را عینیت ببخشد. والتر بنجامین معتقد است تاریخ هیچ گاه جهانی نبوده است، تاریخ در بهترین حالت ممکن خویش، تاریخ فاتحان است و بس. و هیمشه در این میان بخش مهمی از حقیقت گمشده است: تاریخ آنهایی که ناپدید شدند و هیچ ردپایی از خود به جای نگذاشتند. این حافظه است که می تواند ناپدید شدگان تاریخ را جان ببخشد و این گونه تاریخی جهانی بسازد. ولی تناقض در همین نهفته است که این قربانیان نادیده گرفته شده، هیچ گاه نتوانستند به بخشی از تاریخ تبدیل شوند و این ادبیات است که قدرت جلوه بخشیدن به آنها را دارد. از این رو است که موراکازی معتقد است:  حافظه ما متشکل از حافظه فردی و دسته جمعی ما است که ارتباطی بس تنگاتنگ دارند. همانا تاریخ حافظه دسته جمعی ما است. اگر حافظه دسته جمعی از ما ربوده شود، دیگر حفظ کردن خود واقعی خویش بسیار سخت و دشوار خواهد بود.   صد سال یا نه دویست سال دیگر اثری از شاهدان عینی تاریخ امروز باقی نخواهد ماند. آن چه باقی می ماند کلام مکتوبی است که یاد و خاطره آدمیان آن روزها را زنده نگه می دارد. به دیگر سخن بر پایه نظرات فیلسوف نورا (Nora) می توان صفحات کاغذ را در کنار موزه ها و بناهای یادبود به عنوان " مکان های دسته جمعی حافظه" در نظر گرفت.  کلام را با شعری از شاعر اروگوئه ای کورتیسیه (Rafael Courtoisie ) تمام می کنیم آن گاه که می گوید:

روزی تمام فیل ها جمع خواهند شد

تا فراموش کنند

همه به جز یک نفر.

حتی اگر همه فراموش کنند، تنها فیلی که باقی مانده است می تواند تاریخ ساز باشد.

NORA, Pierre. “Between Memory and History: Les Lieux de Mémoire” Representations 26 (1989): 7-25.

سربازان سالامینا(2001) اثر خاوریر سرکاس روایت گر جنگ داخلی اسپانیا و دوران پس از آن است. در واقع روزنامه نگاری هم نام نویسنده اثر به دنبال نوشتن داستان واقعی در مورد سانچز ماساس شاعر ایدئولوژیک فالانژ اسپانیایی که برای مدتی تصدی وزارت را برعهده داشت. سانچز ماساس یا همان ضد قهرمان داستان سرکاس از دو جهت بسیار مهم است: اول اینکه تجسم تمام بزدلی ها و ترس های آدمیزاد است و دوم اینکه نماینده قشر روشنفکری است که تنها به ظاهر اکتفا کرده و عملاٌ از درون پوسیده است. این قهرمان دروغین در حافظه و تاریخ کشور گسترش پیدا می کند و خیابانی در بیلبائو به یاد او نام گذاری می شود، حال آن که این نام و بی شمار حفره هایی که در درون آن وجود دارند، تنها وظیفه نسبت دادن عنوان قهرمان را برعهده دارند چرا که بعضی اوقات واژگان میل به گفتن چیزی را دارند اما از بیان حقیقت آن عاجز هستند. نویسنده اثر به طور مشخص میان هنر شاعر فالانژ و ایدئولوژی وی تفاوت قائل می شود. او شاعری توانا به شمار می رود که در آثار خود به خلق جهانی می پردازد که از درک آنها عاجز است، جهانی که تنها در دنیای ادبیات متوقف می شود.