جمعه, ۲۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 17 May, 2024
مجله ویستا

هوا را از من بگیر، کارم را نه!



      هوا را از من بگیر، کارم را نه!
محمدرضا غلامی

چندی پیش در مناظره‌ای که در مورد صنعت مونتاژ خودرو از تلویزیون پخش می‌شد، مسئول محترم در مقابل انتقادات به کیفیت خودروها گفت خودروسازی در ایران یک میلیون شغل ایجاد کرده است! چندی پیش نیز از شخصی شنیدم که ضمن انتقاد از بازار بورس خواهان بازگشت سرمایه‌ها به ساخت‌وساز بود زیرا ساخت‌وساز 200 صنعت دیگر را  پشتیبانی می‌کند. در شماره چهارم نمایه تهران در مصاحبه با دکتر معین‌فر دیدم ایشان این رقم را افزایش داده و 300 صنعت را وابسته به ساخت‌وساز دانسته و رکود در این صنعت را مساوی بیکاری جامعه دانسته بودند. ایضا نظر مشابهی در مورد اتوبان‌سازی‌ها و سیاست‌های هیتلری در این زمینه داشتند. به عنوان کسی که روند ساخت‌وسازهای شهر تهران را نامناسب می‌داند و با احترام به جایگاه رفیع ایشان در زمینه‌های فنی و اجتماعی، درباره این نوع استدلالات تاملاتی کرده‌ام:

اول: مشخص نیست چرا هر چیز مضر و بلاخیزی به افزایش اشتغال کمک می‌کند. مثلا دو ساختمان داریم و می‌خواهیم بدانیم کدامیک بهتر اشتغال‌زایی می‌کنند. ساختمان اول به گونه‌ای طراحی شده که کمترین میزان هدررفت انرژی را داشته و به قول امروزی‌ها ZeroEnergy است. یعنی بدون استفاده از تهویه مکانیکی و سوخت‌های فسیلی شرایط آسایش را برای ساکنان فراهم می‌کند. ساختمان دوم هدررفت انرژی بالایی دارد و به خاطر استفاده از سوخت‌های فسیلی دی‌اکسیدکربن زیادی وارد محیط می‌کند. خوب مسلم است که ساختمان دوم اشتغال بیشتری ایجاد می‌کند: مهندسان و پیمانکاران تاسیسات مکانیکی، واردکنندگان و فروشندگان این تاسیسات، بازاریاب‌ها، شرکت‌های ضمانت‌کننده و... . در ضمن هرچقدر کیفیت محصولات کمتر باشد شغل بیشتری ایجاد می‌شود چون هر سال نیاز به تعمیر و نگهداری و بلکه تعویض کلیه قطعات دارد. پس هر چه مضرتر، ایجاد شغل بیشتر. اینجاست که با دیدن خانه‌های قدیمی یزد و کاشان می‌توانیم به بحران بیکاری که گریبانگیر آن مردم بوده پی ببریم و خدا را شکر کنیم که در زمانه حاضر زندگی می‌کنیم و شغل آبرومندی داریم. در مورد اتومبیل هم همین‌طور است. فکرش را بکنید اگر همه به جای پراید و سمند با همان قیمت سوار اتومبیل‌های مدرن و به‌روز اروپایی شویم و اصلا سیستم حمل و نقل شهری به حدی پیشرفت کند که استفاده از اتومبیل به حداقل برسد و در نتیجه هوا هم پاک شود و شهر هم در آرامش فرو رود، آنوقت همه بیکار می‌شوند و می‌دانیم بیکاری چه عواقبی دارد (اولین کسی هم که بیکار می‌شود ما منتقدانی هستیم که به زمین و زمان بند می‌کنیم و گیر می‌دهیم). ولی اگر صبح که بیدار شدید تا شعاع 50 متری‌تان قابل دید نبود و طعم خوش سرب را در ته دهانتان حس کردید، آنوقت می‌فهمید که شرکت‌های مونتاژ خودرو و برادران غیور پل‌ساز و تونل‌ساز مشغول کارند و رانندگان عزیز کامیون تا خود صبح دمی از بردن نخاله و آوردن مصالح، چشم برهم نگذاشته‌اند.

دوم: اما آیا هر چیز اشتغال‌زایی مفید است؟ اگر شغل یا صنعتی 300 صنعت را به دنبال خود کشید نشان مفید بودن آن است؟ با مثالی این بحث را روشن می‌کنم و آن هم شغل شریف دزدی است! وقتی دزدهای عزیز دزدی می‌کنند، پلیس‌های محترم آنها را تعقیب کرده و دستگیر می‌کنند و بدین‌سان برای این گروه اشتغال‌زایی می‌شود. ولی همه دزدها که پیاده نیستند پس پلیس‌ها نیاز به مرکب و وسیله پیدا می‌کنند و صنعت خودروسازی جان می‌گیرد. چون ماشین پلیس رنگ متفاوتی با بقیه ماشین‌ها دارد کار و کاسبی عده‌ای هم برای رنگ کردن ماشین‌های پلیس و نصب آژیر روی آنها بالا می‌گیرد. تازه یک سیستم پلیس که نمی‌تواند همه دزدها را زیر نظر بگیرد، پس شرکت‌های حفاظتی به وجود می‌آیند که از پاساژها یا مجتمع‌ها و محله‌ها محافظت کنند. اما این هم بسنده نیست و از آنجا که هیچ خانه‌ای نباید بدون نرده بماند، کار و بار آهنگرها هم سکه می‌شود. اولین کاری که پس از خرید اتومبیل انجام می‌دهید نصب دزدگیر روی آن است، این هم شغل جدید. دزدها به پیشرفت تکنولوژی هم کمک می‌کنند، سیستم‌های حفاظتی و دوربین‌های مداربسته دستاورد دیگر آنهاست و با وجود همه اینها درهای ضدسرقت و گاوصندوق‌ها، مشتریان پرو پا قرص خود را دارند. دزدها، مخصوصا آنها که خشن‌ترند، به گسترش ورزش در جامعه کمک می‌کنند و برای مربیان فنون رزمی و نبردهای خیابانی کار ایجاد می‌کنند. مردم از ترس دزدها پول خود را در بانک می‌گذارند پس نظام بانکی ثروتمند شده، شعبه‌های جدیدی می‌زند و کارمندهای جدیدی استخدام می‌کند. شرکت‌های بیمه هم از طریق بیمه سرقت، درآمدزایی می‌کنند. وقتی هم که دزد دستگیر شد، باید محاکمه شود. پس قاضی و وکیل و اعضای دادگاه هم بیکار نمی‌مانند. چون قاضی باید با چکش روی میز بکوبد و بگوید دادگاه رسمی است، پس نجارها وارد عمل شده و تعداد زیادی چکش چوبی درست می‌کنند. تازه اگر آنها زرنگ باشند می‌توانند چکش‌ها را جوری بسازند که با اولین ضربه قاضی از کمر نصف شوند و برای دادگاه بعدی سفارش جدید بگیرند. بعد از آن دور به دست روان‌شناسان و جرم‌شناسان و زندان‌بانان و... می‌افتد. برای پرهیز از طولانی شدن کلام به ذکر همین مختصر بسنده می‌کنم. حالا تصور کنید یک روز صبح دزدها اعلام کنند ما دیگر دزدی نمی‌کنیم. خودتان بشمارید ببینید چند نفر بیکار می‌شوند و چه خسارت جبران‌ناپذیری به اقتصاد کشور وارد می‌شود! آیا در این صورت تلاش برای کاهش جرم و سرقت امری ناصواب به نظر نمی‌رسد؟

سوم: برای یک زندگی با کیفیت فاکتورهایی لازم است که کار مهم‌ترین آنهاست. اما فاکتورهای دیگری هم هستند که وجودشان چندان ضروری نیست، بلکه برای یک زندگی مدرن مضر است مانند سلامتی روح و جسم و دسترسی به آب و هوای سالم. کارگر یک کارخانه خودروسازی را تصور کنید که به دلیل گران بودن محصولات خارجی (که این گران بودن شغل او را تضمین می‌کند) مجبور است ماشین ساخت کارخانه خود را سوار شود ولی در یک تصادف با این خودروی ناامن همسرش را از دست می‌دهد. خدا را شکر فرزندش زنده است ولی به زودی متوجه می‌شود او نیز سرطان دارد و علت سرطان فرزندش آزبست موجود در لنت ترمز ماشین ساخت خود اوست. با این حال او تا لحظه مرگ در اثر بیماری تنفسی، همواره از مسئولان سپاسگزار است که با گران نگه داشتن خودروهای باکیفیت، شغل او را تضمین کرده‌اند.

چهارم: می‌توان داستان را جور دیگری دید و گفت شیوه کنونی ساخت‌وساز شهری نه تنها شغلی ایجاد نکرده بلکه بسیاری از مشاغل را نابود کرده است. چند وقت پیش شاهد تخریب کارخانه نساجی کاشان بودم که بنای زیبایی مربوط به دوره پهلوی اول داشت و زمانی ده‌ها هزار کارگر در آن کار می‌کردند. علت تخریب این بنا این بود که می‌خواستند به جای آن پاساژ! بسازند. یا چندسال پیش در خیابان قزوین بستنی‌فروشی قدیمی شیک و زیبایی بود که نظیر آن را در هیچ کجای تهران ندیده‌ام ولی اکنون تغییر شغل داده و آن هم چه شغلی؛ فروش ناخن بولدوزر! (از کلاه‌فروشی قدیمی این خیابان که یکی از دیدنی‌ترین مغازه‌های کل تهران است می‌شود حدس زد که این راسته چه مغازه‌های متنوعی داشته و امروز فقط مشغول ماشین‌آلات سنگین خاکبرداری است). رشد قارچ‌گونه بنگاه‌های معاملات ملکی به جای مشاغل تولیدی هم که جای بحث ندارد. چهل سال پیش ابوالقاسم حالت مقاله‌ای نوشته با عنوان مرض خاکبازی و در آن مقاله نوشته است: «فکر خاکبازی چنان در مغز اشخاص رسوخ کرده که نمی‌گذارد کسی درست در فکر انجام وظیفه باشد».

کلام آخر: صنعت ساختمان‌سازی از رشته‌های مهم اقتصادی هر کشور پیشرفته‌ای است و عده زیادی را به کار مشغول می‌کند. ولی مهم این است که این صنعت باید براساس نیاز، وارد عمل شود و نه بر اساس حرص و طمع. باید به دست متخصصان انجام شود نه به دست بقال و میوه‌فروش. در غیر این صورت نتیجه‌ای جز هرج و مرج در اقتصاد و سیمای شهر نخواهد داشت. اگر شهر را از حالت کلنگی خارج کنیم و هرجا نیاز داریم آن‌هم با تراکم معقول دست به ساخت‌وساز بزنیم، نه تنها نان‌خوران صنعت ساخت‌وساز بیکار نخواهند شد بلکه کارهای بیشتری برای آنها فراهم می‌شود. مهندسان سازه طرح‌های مقاوم‌سازی برای ساختمان‌های قدیمی تهیه می‌کنند. آرشیتکت‌ها برای بازسازی و احیای کالبدهای قدیمی و طراحی داخلی آنها طرح می‌دهند. مهندسان مکانیک سیستم‌های تهویه آنها را به‌روز می‌کنند. برای گچ کار و بنّا و کابینت‌ساز هم در این‌گونه کارها شغلی پیدا می‌شود. هر خانه به صورت پروژه‌ای مستقل در می‌آید و به جای طراحی و اجرای مثلا 10 واحد در یک بلوک توسط یک تیم، این 10 واحد توسط 10 تیم طراحی و اجرا می‌شود که زمینه کاری را برای گروه‌های بیشتری افزایش می‌دهد. تنها کسانی که بیکار می‌شوند کلنگ‌به‌دست‌ها و تخریب‌چی‌ها هستند. در عوض بازاری به حجره خود بر می‌گردد و دست از تخریب بناهای دویست‌ساله خیابان پانزده خرداد بر می‌دارد، بانک‌های دولتی هم بولدوزرهای خود را از باغ‌های جمشیدیه بیرون می‌کشند. وقتی هیاهو خوابید و همه آرام گرفتند، می‌توانیم بفهمیم باغ‌های شمیران یا خیابان لاله‌زار چه پتانسیلی برای اشتغال‌زایی مفید و مثبت شهری دارند.

 

 

این مطلب در راستای همکاری انسانشناسی و فرهنگ با نمایه تهران تهیه و منتشر شده است.