سه شنبه, ۱۸ دی, ۱۴۰۳ / 7 January, 2025
شیوههای بازنمایی جنسیت در سینمای ایران
مقدمه
امروزه دیگر این اندیشه که «جنسیت» ( Gender) افراد منشأ زیستشناختی ندارد و جامعهی بشری آن را برمیسازد و بر افراد تحمیل میکند، در اندیشهی جامعهشناختی پذیرفته شده و بسط یافته است. به گونهای که شاخههای متعدد جامعهشناسی در حال حاضر به عنوان یکی از اولویتهای مهم خود مباحث جنسیتی را در کانون طرحهای پژوهشیشان قرار دادهاند(گیدنز1374،گرت1379، فریدمن1381، جکسون و اسکات 2002). جنسیت، برحسب تعریف به آن جنبه از تفاوتهای زن و مرد مربوط میشود که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی شکل میگیرد(مارشال 1998). از این نظر جنسیت از «جنس» ( Sex) که بر تفاوتهای زیستشناختی مردان و زنان اطلاق میگردد، تمییز داده میشود. در واقع جنسیت با «همبستگیهای فرهنگی استقرار یافته پیرامون جنس» ( Culturally established correlates of sex) (گافمن،1997: 210) ارتباط مییابد.
جنسیت بر این مبنا تمام عرصهی اجتماعی روابط زن و مرد را در بر میگیرد و بدان معنا میبخشد. از کوچکترین واحد اجتماعی یعنی خانواده گرفته تا بزرگترین سازمانهای اجتماعی، همه تحت تأثیر الگوهای جنسیتی مستقر در جامعه هستند. هویت فردی و اجتماعی، تقسیم کار جنسی، قدرت، رفتارهای قالبی جنسی، طبقهبندیهای گروهی و زبانی، همه تحت تأثیر جنسیت قرار میگیرند و معنای خاصی مییابند و به جانب خاصی هدایت میشوند(گافمن،1997: 201).
جنسیت همچنین از طریق گفتمان حاکم بر رسانه های جمعی، الزامات و الگوهای خود را ارائه و بیان می دارد. رسانههای جمعی(Mass media ) با بازنمایی الگوهای هنجاری حاکم بر زندگی اجتماعی در قالب اجراهای نمایشگونه، عملاً نقش برسازنده و بازتولید کنندهی این هنجارها را در زندگی اجتماعی امروزی بر عهده میگیرند. آنها با ارائهی تصویری خاص از مناسبات میان دو جنس، میتوانند نقش مهمی در نهادینه شدن چهارچوب معنایی آن تصویر خاص داشته باشند. از این نظر رسانههای جمعی میتوانند به صورت ابزاری سیاسی درآیند تا در دست یک گروه، طبقه(همچون طبقهی جنسی)، قشر یا صاحبان اندیشه و مرام خاص، به وسیلهی سوء استفاده و آزار دیگران بدل شوند. بنابراین ضرورت مییابد مناسبات جنسیتی در رسانههای جمعی مورد تحلیل قرار گیرد.
در میان رسانههای جمعی شناخته شده، سینما به عنوان یک هنر «برتر»(استریناتی،1380: 121، بنیامین، 1936) نسبت به دیگر هنرها و نیز به خاطر امکانات ویژهاش برای نمایش مناسبات مربوط با جنسیت، همچون یک نمونهی ایدآل برای تحقیق در باب نابرابریها و تفاوتهای جنسیتی به ما رخ مینمایاند.
پیشینه پژوهش
تاریخ پر فراز و نشیب سینمای ایران با «جنسیت» و «مناسبات جنسیتی» گره خورده است. تغییراتی که سینمای ایران در عرصه جنسیت تجربه کرده، یکی از پدیدههای مهمی است که نشان از رشد و تحول اجتماعی دارد. مناسبات جنسیتی تنیده شده در فضای دراماتیک فیلمهای سینمای ایران، اشکالی را سامان داده است که در بستر تحولات اجتماعی، بار سنت و مدرنیته را به دوش میکشند. صورت «پدرسالارانه»ی روابط جنسیتی، سنت دیرینه سینمای ایران از زمان ظهور اولین فیلمهای آن بر پرده برده است(صدر1381،مرادی کوچی1380). اما تغییر شکل این روابط در سینمای پس از انقلاب، موضوعی است که امروزه توجه بسیاری از صاحبنظران را به خود جلب کرده است(راود راد1379، صدر1381، مرادی کوچی1380). به خصوص اینکه چنین تغییر شکلی در پیوند با بالندگی و موفقیت سینمای ایران در عرصههای بینالمللی بوده است. ظهور برخی «فیلمهای فمینیستی» در یک دههی اخیر، چگونگی وضعیت مناسبات جنسیتی در سینمای پس از انقلاب را مناقشه برانگیز کرده است.
این تحلیلگران سینما، که معمولاً ارزیابیشان از مناسبات جنسیتی سینمای ایران صبغهای ژورنالیستی دارد بر دو دستهاند. برخی از آنها بر این باورند که به رغم ظهور برخی بارقههای تفکر فمینیستی در سپهر سینمای ایران، سنت دیرینهی تفکر پدرسالارانه همچنان سیطره دارد(مرادی کوچی1380)، و برخی دیگر معتقدند که تداوم حضور این بارقهها، برعکس نشان از پایان سیطرهی پدرسالاری و آغاز عصری نو در سینمای ایران دارند(راود راد1379، صدر1381). نویسنده پیش از این در دو مقاله علمی و پژوهشی سعی کرده بود تا وجود تغییرات مثبت به نفع برابری جنسیتی را در سینمای پس از انقلاب مورد بررسی قرار دهد(سلطانی گردفرامرزی1383، رحمتی و سلطانی 1383) و آن را تأیید کند. با این حال نویسنده در پژوهش گسترده بعدی خود، با استفاده از نظریه ایروینگ گافمن، با نگاهی نقادانه به تحلیل های پیشین متوجه شد که اگرچه برخی تغییرات شکلی در مسائل جنسیتی فیلمهای ایرانی در طول زمان قابل مشاهده است، اما، سینمای ایران همچنان پروزه نمایش جنسیت و مناسکی شدن فرمانبری را به گونه ای ظریف، حتی در فیلمهای موسوم به زنانه و فمینیستی دنبال می کند(سلطانی گرفرامرزی1385).
در مطالعه حاضر، نویسنده در ادامه مقاله پیشین خود درباره نمایش جنسیت در سینمای ایران می کوشد با استفاده از نظریه فمینیستی فیلم، جنبه های دیگری از مسئله بازنمایی جنسیت و نابرابری جنسیتی در فیلمهای سینمایی پس از انقلاب را مورد بررسی قرار دهد و به این پرسش پاسخ دهد که نابرابریهای جنسیتی چگونه در فیلمهای سینمایی پس از انقلاب بازنمایی و برساخت میشوند.
فمینیسم و رسانههای جمعی
تحلیل مناسبات جنسیتی در قلمرو فرهنگ یکی از اصلیترین طرحهای پژوهشی در نظریهی فمینیستی معاصر بوده است. فمینیستها با تحلیل جنبههای فرهنگ کوشیدهاند مناسباتی را تشخیص دهند که از طریق آنها ارزشها و هنجارهای مردسالارانه در جامعه بازتولید شده و تداوم مییابد. در این میان رسانههای جمعی به عنوان یکی از مهمترین منابع تولید فرهنگ در جوامع مدرن، همواره مورد نقد و تحلیل فمینیستی قرار گرفته است. پژوهشگران فمینیست با تکیه بر مفاهیم و ابزار تحلیلی نظری، وضعیت زنان در جامعه را مورد مطالعه قرار داده و تلاش کردهاند مناسبات جنسیتی پدرسالارانه در این محصولات فرهنگی را به نقد بکشند. از نظر فمینیستها در فرهنگ عامه و رسانههای تودهای، معمولاً «زنان به عنوان ابژهها یا موجودی ابزاری و حاشیهای بازنمایی میشوند. در حالی که این بازنمایی ربطی به زندگی پیچیدهی زنان ندارد. همچنین به نظر آنها در فرهنگ تودهای، زنان به عنوان مخاطبین و شنوندگان و بینندگان فرآورههای فرهنگی نادیده گرفته میشوند. بدینسان زنان هم در نظریههای فرهنگی و هم در فرهنگ تودهای به عنوان مقولهای اجتماعی نادیده گرفته و به حاشیه رانده شدهاند. یکی از نقدهای عمدهی فمینیسم نسبت به فرهنگ رسانهای و تودهای، دربارهی غیاب گفتمانی زنان در تولید فرهنگی است. استدلال کلی فمینیسم در نقد رسانههای جمعی را میتوان در اندیشهی «فنای نمادین زنان» خلاصه کرد. به نظر فمینیستها، سازندگان فرهنگ تودهای، علایق و نقش زنان در تولید فرهنگی را نادیده گرفتهاند و زن را از عرصهی فرهنگ غایب شمرده یا صرفاً به بازنمایی وی به عنوان موجودی تابع در نقشهای جنسیپرداختهاند»(بشیریه،1379: 114).
تصویر فرهنگی زنان در رسانههای جمعی از نظر فمینیستها در جهت حمایت و تداوم تقسیم کار جنسی و تقویت مفاهیم پذیرفته شده دربارهی «زنانگی»( Femininity) و «مردانگی» ( Masculinity) به کار میرود. رسانهها با «فنای نمادین زنان» به ما میگویند که زنان باید در نقش همسر، مادر، کدبانو و غیره ظاهر شوند و در یک جامعهی پدرسالار، سرنوشت زنان به جز این نیست. بازتولید فرهنگی نحوهی ایفای این نقشها را به زنان می آموزد و سعی میکند آنها را در نظر زنان طبیعی جلوه دهد(استریناتی،1380: 242). از نظر فمینیستها چنین تصویری از زنان در رسانههای جمعی، دارای وجههای ایدئولوژیک برای تداوم مناسبات مردسالارانه بوده است. تاکمن، «فنای نمادین زنان» در رسانههای جمعی را در ارتباط با «فرضیهی بازتاب» میداند. براساس این فرضیه رسانههای جمعی «ارزشهای حاکم در یک جامعه را منعکس میکنند. این ارزشها نه به اجتماع واقعی، بلکه به «بازتولید نمادین» اجتماع، یعنی به نحوی که میل دارد خود را ببیند، مربوط هستند. تاکمن معتقد است که اگر موضوعی به این صورت متجلی نشود، «فنای نمادین» صورت میگیرد: محکوم شدن و ناچیز به حساب آمدن یا عدم حضور که به معنی فنای نمادین است»(استریناتی، 1380: 243). بنابراین در عمل این فرایند کلی به معنای این است که مردان و زنان در رسانههای جمعی به صورتی بازنمایی شدهاند که با نقشهای کلیشهای فرهنگی که در جهت بازسازی نقشهای جنسیتی سنتی به کار میروند، سازگاری دارند. معمولاً مردان به صورت انسانهایی مسلط، فعال، مهاجم و مقتدر به تصویر کشیده میشوند و نقشهای متنوع و مهمی را که موفقیت در آنها مستلزم مهارت حرفهای، کفایت، منطق و قدرت است، ایفا می کنند. در مقابل زنان معمولاً تابع، منفعل، تسلیم و کم اهمیت هستند و در مشاغل فرعی و کسلکنندهای که جنسیتشان، عواطفشان و عدم پیچیدگیشان به آنها تحمیل کرده است، ظاهر میشوند. رسانهها با نشان دادن مردان و زنان به این صورت بر ماهیت نقشهای جنسی و عدم برایری جنسی صحه میگذارند(استریناتی،1380: 246).
بدین گونه، فمینیستها مدعی میشوند رسانههای جمعی «نقش بازنمایی کلیشهها یا تصورات قالبی جنسیتی را به عهده میگیرند. یکی از نکات قطعی دربارهی صفات یا خصیصههای مربوط به کلیشهها یا تصورات قالبی این است که برای صفاتی که به مردان منسوب میشود، بیش از صفاتی به زنان نسبت میدهند اهمیت قایل میشوند. قدرت، استقلال و تمایل به خطرپذیری در برابر ضعف، زودباوری و تأثیر پذیری غالباً مثبت تلقی میشوند. این تفاوت در ارزشهایی که با صفات مردانه و زنانه تداعی شده است، ممکن است تا حد زیادی به نوعی برچسب مربوط باشد که به برخی خصوصیات زده میشود... شیوهی اطلاق معانی روانشناختی به برخی از رفتارهای خاص تا حدی تعیین میکند که این رفتارها تا چه حد مثبت یا منفی پنداشته میشوند»(کولومبورگ،1387: 29-28).
برای مثال، «بررسیها نشان داده است که تصویر زن و مرد در تلویزیون به شدت کلیشهای است: مردان بیشتر با اعتماد به نفس، خشن و ستیزهجویاند، حال آن که زنان ضعیف و وابستهاند و ظاهری جذاب دارند. دورکین و اختر پی بردند زنان فقط در 14 درصد از برنامههای سرشب نقش اول را بازی میکنند ـ در آن صورت هم اغلب کمتر از سی سال دارند و نقششان محدود است: مادر، زن خانه دار، پرستار و منشی. زنان را به ندرت در تلاش برای تلفیق ازدواج و شغل و حرفهی خود میبینیم»(گرت،1380: 48). به این ترتیب فمینیستها همچنان که نابرابری جنسیتی و فرودستی زنان در سطح جامعه را مورد نقد و سؤال قرار میدهند، در سطح فرهنگ عامه نیز مناسبات ناعادلانه، غیر منصفانه و استثمارگرانه میان زنان و مردان را رد میکنند و خواهان تصویری برابریطلبانه و مثبت از زنان و روابطشان با مردان در رسانههای جمعی میشوند. چنین تحلیلهایی که بر رویکرد فمینیسم لیبرال متکی است خواهان کنار گذاشتن مناسبات سنتی پدرسالارانه و برآمدن مناسبات برابریطلبانه میان زنان و مردان در قلمرو فرهنگ و تولیدات فرهنگی هستند. بر این اساس اولین چیزی که در نقد فمینیستی از فرهنگ به چشم میخورد، انتقاد از ارزشها و الگوهای فرهنگی خاصی است که به عنوان زنانگی و مردانگی به مخاطبان ارایه میشوند. ارزشهایی که در قالب «زنجیرهی بزرگی از تمایلات دو قطبی همچون طبیعت/فرهنگ، بدن/ذهن، احساس/عقل، هیجان/منفعت، خاص/عام، واقعی/انتزاعی و دنیای خانه/ دنیای کار و سیاست»(مکلالین،1999: 327) ارایه میشود. از نظر فمینیستها زنان و مردان با در افتادن در این قطببندی فرهنگی، عملاً در برابر یکدیگر موقعیت فرودست و فرادست مییابند.
با چنین پیش زمینهای فمینیستها به نقد و تحلیل وضعیت بازنمایی جنسیت در سینما پرداخته اند که در ادامه به برخی از نظریات فمینیستی سنما اشاره خواهد شد.
فمینیسم و سینما
تحلیل مناسبات جنسیتی و نحوهی حضور زنان در فیلمهای سینمایی، بخشی از کوشش فمینیسم برای برملا کردن شرایط پدرسالارانه و تحقق برابری جنسیتی بوده است.نظریه های فمینیستی فیلم در مرحله اول پیدایش حود با تکیه بر رویکرد لیبرال در پی پاسخ به این سؤال مهم بود که آیا تصویری که فلان فیلم از زن ارائه می کند وضعیت واقعی او را در جامعه ای که فیلم در آن ساخته شده است، منعکس می کند، یا آن که فیلم به تحریف واقعیت پرداخته و اگر این گونه است، تصویر زن چگونه در آن بازنمایی شده است؟ در مراحل بعدی، مسائل دیگری در کانون توجه نظریه پردازان فمینیست فیلم قرار گرفتند و رویکردهای نشانه شناختی و ساختگرایانه مطرح شدند. با این حال، هدف مشترک تمام نظریه های فمینیستی فیلم، "شناخت شرایطی است که رسانه سینما از رهگذر آن برای زنان در عرصه اجتماعی، جایگاه ناعادلانه ای رقم میزند و میکوشد به این جایگاه استمرار بخشد"(کازه بیه، 1382: 97).
به طور کلی، غالب تحلیلهای فمینیستی از سینما، تحلیلهایی متنمحور بوده است. به این صورت که متن فیلم چه تصویری از زنان و مناسبات جنسیتی ترسیم میکند و چه نوع ارزشها و الگوهایی از رفتار جنسیتی به مخاطب ارایه میدهد. در چنین شرایطی، نظریههای پساساختارگرایی و روانکاوی در نقد فمینیستی فیلم تأثیر زیادی نهادهاند. دو رهیافتی که با تکیه بر مفاهیم ایدئولوژی و پدرسالاری، «روند غالب در سینما را مردود میشمارند، زیرا این روند موجد تماشای فیلم از منظری پدرسالارانه است و همزمان جلوههای زنانگی را سرکوب میکند»(گلدهیل، به نقل از استوری،1382: 140).
نمونهی نقد فمینیستی از منظر هر دو رهیافت را میتوان در اندیشههای «لورا مالوی»(1382) مشاهده کرد. مقالهی مالوی با عنوان «لذت بصری و سینمای روایی» از برخی جهات کوششی است برای استفاده از رویکرد تلفیقی روانکاوانه و پساساختارگرایانهی لاکان به منظور نقد فمینیستی فیلم. مالوی با استفاده از نظریات لاکان، این موضوع را تحلیل میکند که سینمای رسمی و رایج، چگونه آنچه را او «نگاه خیرهی مردانه» مینامد، تولید و بازتولید میکند. تصویر زن به دو شکل در این نظام معنایی گنجانیده میشود. زن هم مصداق امیال مردانه است و هم دال تهدید به اختگی(استوری،1382: 140).
مالوی با در نظر گرفتن «سینما به عنوان یک سیستم بازنمایی پیشرفته»(مالوی،1382: 73)، در جستجوی تبیین شیوهای بود «که از طریق آن فیلم تعبیر سرراست و به لحاظ اجتماعی تثبیت شدهای از تفاوت جنسی را بازتاب میدهد، آشکار میسازد و حتی از آن بهرهبرداری میکند؛ تفاوت جنسیای که تصاویر، راههای شهوانی نگاه کردن و منظره(موضوع نگاه) را تحت نظارت دارد»(مالوی،1382: 71). مالوی بدین ترتیب درصدد برمیآید که بحث «تصویر زن به مثابه مادهی خام(منفعل) برای نگاه(فعال) مرد»(مالوی،1382: 87) را به بحث ایدئولوژی نظم پدرسالار در قالب فرم سینمای روایی سنتی پیوند زند تا از این طریق به واسازی شرایطی بپردازد که در آن فیلم رسمی و رایج از طریق تماشاگران لذتطلب خود، به وسیلهای برای بازتولید مناسبات پدرسالارانه در سطح جامعه بدل میشود.
بحثهای مالوی تأثیر به سزایی در نظریهی فمینیستی فیلم و مطالعات فرهنگی دربارهی فیلمهای سینمایی نهاده است. با این همه، برخی از منتقدان فمینیست و همچنین برخی دیگر از پژوهشگران حوزهی فیلم و مطالعات فرهنگی اخیراً در «صحت عام» نظرات او تردید روا داشتهاند .یکی از مشکلات خاص در به کارگیری نظرات مالوی در مطالعات فیلم این است که وی مخاطبان را صرفاً متنی همگون و منفعل قلمداد میکند. نظریهی مالوی به سوژههای اجتماعی و تاریخی که با طیفی از گفتمانهای متعارض و متناقض به سالن سینما میروند و با گفتمانهای فیلم مقابله و «مذاکره» میکنند بیاعتناست(استوری،1382: 143).
مالی هاسکل در راستای پروژه پژوهشهای فمینیستی سینما، مفهوم «ژانر مردانه» را برای توصیف آن گونه فیلمهایی ابداع کرده است که در آنها روحیهی «مردسالارانه» حاکم است و زنان در آنها معمولاً موجوداتی درجه دو و تابع مرد به تصویر کشیده میشوند. در این گونه فیلمها، دلمشغولی اصلی، «روح مرد، رستگاری او و نه زن است. این حق انحصاری مرد است که مسیر از ظلمت تا نور را طی کند، مسیری که حرکت اصلی داستان را شکل میدهد... مرد است که به تباهی کشیده میشود و روحش در معرض آسیب قرار میگیرد. زنها آن قدر قابل نیستند تا بتوانند با شیطان و فرشتگان دست و پنجه نرم کنند. آنها موجودات سادهای هستند که از پیش تعیین شدهاند»(هاسکل،1381: 107).
از نظر هاسکل، زنی که در فیلم ژانر مردانه «به تصویر در میآید چنین ویژگیهایی دارد: به خاطر همسر و فرزند از کار و علایق خود میگذرد؛ خود را موجودی میپندارد منفعل و اسیر احساسات و غرایز که باید به خدمت دیگران درآید، یعنی برای خود خصوصیاتی قائل است که او را از برخورد فعالانه و عقلانی با جهان بیرون از خانه بازمیدارد»(کازهبیه، 1382: 97).
هاسکل ضمن بررسی فیلمهای کلاسیک سینمای هالیوود نشان داده است که چگونه «دنیای تیره روشن در داستان پلیسی، اساساً متکی بر حس مردانگی و تردید درونی نویسندگان آنها است. در این دنیا افزایش حضور زنان در قالب زنکها، بانوان و خانمها با شکل و ظواهر مختلف، با روحیههای جدی و ملایم وایتمن نمونهوار است. این شیوه اساساً به گونهای عمل میکند که بر زنی خاص تکیه ندارد و مجدداً با انتقال خصوصیات شخصیتی زن در قالب زنانی مجزا، جایگاه وی را تنزل میدهد» (هاسکل، 1381: 97-96).
با این اوصاف، ما در این تحقیق از رویکرد نظری فمینیستی، مسائل پژوهش را در فیلمهای ایرانی پس از انقلاب مورد تحلیل قرار خواهیم دید.
روش تحقیق
با توجه به رویکرد پژوهش، برای بررسی تصویر جنسیت در فیلمهای سینمایی، از روش «تحلیل محتوا» استفاده شده است. بدین صورت که ابتدا براساس متغیرهای تحقیق، پرسشنامهی معکوسی طراحی و سپس براساس آن فیلمهای سینمایی انتخاب شده تحلیل محتوا شده است. در پرسشنامهی تحلیل محتوا، هر یک از متغیرها برای شخصیتهای زن و مرد فیلم به طور جداگانه محاسبه و شمارش میشود تا از این طریق، تفاوتها و نابرابریهای میان دو جنس مشخص گردد. در فرایند تحلیل فیلم، واحد تحلیل یا شمارش هر یک از متغیرها، «صحنه» بوده است. صحنه بنابر تعریف، به مجموعه نماهایی گفته میشود که در فیلم در یک مکان و یک زمان اتفاق میافتد.
جامعهی آماری در این تحقیق، تمام فیلمهای سینمایی ایرانی ساخته شده بین سالهای 1359 تا 1383 بوده، که در ضمن، در ساختار روایی آنها هم زنان و هم مردان حضور داشتهاند. حجم نمونه در این تحقیق تعداد 62 فیلم است که از این میان، 20 فیلم متعلق به ژانر اجتماعی، 17 فیلم خانوادگی، 7 فیلم حادثهای، 4 فیلم کمدی، 4 فیلم ژانر زنان، 1 فیلم تاریخی، 5 فیلم دفاع مقدس، 3 فیلم سیاسی، و یک فیلم دینی ـ فلسفی بوده است.
روش نمونهگیری در این تحقیق، روش تصادفی متناسب بوده، بدین صورت که ابتدا فیلمهای مربوط به هر سال لیست گردیده و سپس نمونهها متناسب با حجم و تعداد فیلمها در هر سال انتخاب شده است. از این نظر میتوان این نمونه را نمایای سینمای پس از انقلاب دانست.
اسامی فیلمهای مورد بررسی بدین شرح است:
فصل خون، آفتاب نشینها، مرز، دادا، شیلات، گلهای داودی، سمندر، اجاره نشینها، مردی که زیاد می دانست، سرب، اپارتمان شماره 13، آن سوی اتش، سامان، شاید وقتی دیگر، دادشاه، سرباز اسلام، عروسی خوبان، غریبه، مرد عوضی، شوخی، شوکران، روانی، میخواهم زنده بمانم، دو نفر و نصفی، عروس، زیر پوست شهر، شور زندگی، مصائب شیرین، دیگه چه خبر، همسر، هزاران زن مثل من، دو فیلم با یک بلیط، تحفه هند، اعاده امنیت، از کرخه تا راین، خواهران غریب، حادثه در کندوان، متولد ماه مهر، همسر دلخواه من، آدم برفی، نامزدی، همه دختران من، مرسدس، پری، سارا، هنرپیشه، پر پرواز، من ترانه 15 سال دارم، شبهای روشن، واکنش پنجم، راز شب بارانی، توکیو بدون توقف، موج مرده، عروس خوش قدم، دختر شیرینی فروش، صورتی، کما، بوتیک، باج خور، شب یلدا، شام آخر، خواب سفید..
موارد مورد بررسی:
1 . ترکیب جنسی بازیگران ، نقش اول داشتن جنسیت
2 . نوع نقش ، شامل : خانوادگی و اجتماعی
3 . نوع کنش ، فعالیت هایی است که افراد در فیلم انجام می دهند که با توجه به تنوع فعالیت ها و با توجه به رویکرد نظری فمینیستی دو نوع فعالیت عرفا زنانه ( خانه داری ) و عرفا مردانه ( اجتماعی ، اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی ، هنری ، ورزشی ، اداری و ...)
4 . فضای کنش ، مردانه ( فضاهای عمومی ) و زنانه ( فضای خصوصی و سنتی )
5 . منزلت شغلی ، تفاوتها و ترتیباتاجتماعی میان آنها
6 .روابط قدرت ، شیوه هایی که هر یک از دو جنس مطالبات خود را از جنس دیگر طلب می کند .
7 . شخصیت پردازی ، شیوه سنجش در اینجا ، بر اساس یک طیف اوزگود ( برش قطبین )از برخی ویژگی های شخصیتی و نمره دهی از 1 تا 7 بر اساس شدت آن ویژگی در شخصیت مرد یا زن فیلم بوده است .
نتیجه گیری
همچنان که پیش از این آمد هدف ما در این مقاله پاسخ به این پرسش بوده است که نابرابری جنسیتی در فیلمهای سینمایی ایرانی چگونه بازنمایی میشود؟ آیا تصویر دو جنس در این فیلمها در مقایسه با یکدیگر از جهت مواجهه با مقولههای اجتماعی مختلف تفاوت معنادار دارد؟ مقولات اجتماعی مورد تحلیل ما در این پژوهش عبارت بوده اند از نوع فعالیت و کنش، فضای کنش، منزلت شغلی، نوع نقش، نوع شخصیت پردازی و اشکال اعمال قدرت جنسیتی.
با در نظر گرفتن این مقولات که نتایج آنها در چهارچوب نظریه فمینیستی، می توانست معنادار باشد، تعداد 62 حلقه فیلم سینمایی از دوره پس از انقلاب با استفاده از ابزار پرسشنامه معکوس مورد تحلیل قرار گرفته که نتایج آن به طور خلاصه بدین شرح است:
- نتایج نشان دادند که به طور کلی میزان حضور مردان در نقشهای اول و اصلی در فیلمهای دوره پس از انقلاب به صورتی معنادار نسبت به زنان بیشتر بوده است.
- در مورد منزلت شغلی دو جنس در فیلمهای مورد بررسی نتایج نشان دادند که اولاً به طور کلی نسبت مردان شاغل به زنان شاغل، تقریباً نسبت سه به یک بوده است و ثانیاً ببازیگران زن نقش اصلی در فیلمهای مورد بررسی، منزلت شغلی نسبتاً پایینتری از بازیگران مرد داشتهاند.
- به طور کلی در فیلمهای مورد بررسی مردان نسبت به زنان از نقشهای اجتماعی بیشتری برخوردار بودهاند؛ به طوری که تقریباً در مقابل هر یک زن دارای نقش اجتماعی، 3 مرد دارای نقش اجتماعی بودهاند که این مسئله میتواند نشان از فضای مردمدارانهی حاکم بر سینمای ایران داشته باشد.
- در مورد فضای کنش دو جنس، نتایج تحقیق نشان داد که در فیلمهای مورد بررسی، مردان به شکلی معنادار بیشتر از زنان در فضاهای عرفاً مردانه همچون فضاهای بیرون از خانه و محل کار نشان داده شده اند.
- نتایج نشان دادند که به طور کلی در فیلمهای مورد بررسی، زنان بیش از مردان، از طریق خواهش، مطالبات خود را از جنس مخالف طلب میکنند. برعکس مردان برای رسیدن به خواستههای خود از جنس مخالف، بیشتر به اشکال دستور و تحمیل مبادرت میورزند.
- نتایج نشان دادند که در فیلم های سینمایی مورد بررسی، غالباً مردان نقش اول دارای شخصیت فرادستانه و زنان نقش اول دارای شخصیت فرودستانه نمایش داده شده اند.
بدین ترتیب نتایج حکایت از تأیید همه فرضیات در نظر گرفته شده در این تحقیق دارد. فرضیاتی که مؤید وجود نابرابری جنسیتی در سینمای ایران به سود مردان و ضرر زنان هستند. سینمای پس از انقلاب بنابر رویکرد نظری فمینیستی، پدرسالاری را در روابط دوجنس بازنمایی و برساخت کرده است. همچنین این نتایج تأییدکنندهی نظریه تاکمن درباره فنای نمادین زنان در رسانههای جمعی است. فیلمهای ایرانی از طریق نمایش معنادار زنان در حال ایفای نقشهای خانوادگی، انجام فعالیتهای نه چندان مهم از نظر اجتماعی و همچنین نمایش معنادار حضور آنها در فضاهای عرفاً زنانه خانه و آشپزخانه عملاً به فنای نمادین زنان پرداختهاند.
از دیگر سو، اگر از رویکرد تحلیلی مالی هاسکل بنگریم، غالب فیلمهای ایرانی را متعلق به " ژانر مردانه " تصور خواهیم کرد. ژانری که در آن زنان نسبت به مردان موجوداتی درجه دوم محسوب می شوند و قهرمانان اصلی در آن معمولاً مردان هستند و کارها و خطوط اصلی داستان نیز توسط آنان سامان می یابد. زنان در این ژانر خصوصیاتی را به نمایش میگذارند که آنها را از برخورد فعالانه و عقلانی با جهان بیرون از خانه بازمیدارد.
بدین ترتیب، سینمای ایران محملی برای نمایش نابرابریهای جنسیتی می شود. نمایشی که در قالب برساخت الگوهای جنسیتی نابرابر و تفکرات قالبی سنتی به مخاطبان ارائه می شود.
البته این نتیجه گیری، همچنان که نویسنده در جایی دیگر آن را مورد تحلیل قرار داده است(سلطانی گردفرامرزی 1383، رحمتی و سلطانی 1383)، نباید موجب شود موج نو فیلمهای ژانر زنانه و فمینیستی را از نیمه دوم دهه هفتاد به این سو نادیده بگیریم. فیلمهای موج نویی همچون دو زن، قرمز، شوکران، سگ کشی، واکنش پنجم و زیر پوست شهر. موج نویی که باعث تغییر معنادار بسیاری از الگوهای سنتی روابط جنسیتی در فیلمهای سینمایی ایرانی شده و حکایتگر برهم خوردن موازنه قدرت جنسیتی در آنها به نفع برابری بوده است. در این گونه از فیلمها، زنان فقط در نقشهای سنتی زنانه همچون مادری و همسری ظاهر نمی شوند بلکه فعالانه نقشهای اجتماعی را به عهده می گیرند و محدوده فضاهای سنتی کنش خود را نقض می کنند و با به چالش کشیدن روابط قدرت مردسالارانه از طریق ابزارهای مقاومت و اعمال قدرت، می کوشند تعریف جدیدی از مناسبات جنسیتی به دست دهند.
منابع فارسی
استریناتی، دومینیک(1380)، مقدمهای بر نظریههای فرهنگ عامه، ترجمه ثریا پاک نظر، تهران، گام نو.
استوری،جان(1382)،«مطالعات فرهنگی درباره فیلمهای عامهپسند»،ترجمه حسین پاینده،ارغنون،شماره 23،تهران،مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
کازهبیه،آلن(1382)، پدیدار شناسی و سینما،ترجمه علاء الدین طباطبایی،تهران،هرمس.
مالوی،لورا(1382)، «لذت بصری و سینمای روایی»،ترجمه فتاح محمدی، ارغنون، شماره23، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی.
هاسکل،مالی(1381)،«بازیگران زن در سینمای دهه 1940: از بازی تا زندگی»،فصلنامه فارابی،دوره یازدهم،شماره چهارم،شماره مسلسل44،بنیاد سینمایی فارابی.
راودراد،اعظم(1379)،«تحلیل جامعهشناختی فیلمهای دوزن و قرمز»، فارابی،دوره نهم،شماره چهارم.
صدر،حمیدرضا(1381)، درآمدی بر تاریخ سینمای ایران،تهران ،نشر نی
گیدنز،آنتونی(ا374)،جامعهشناسی،ترجمه منوچهر صبوری،تهران،نشر نی.
مرادی کوچی،شهناز (1380)، «مرز قاطع تصویر زن در سینمای ایران»،فارابی،دوره یازدهم، شماره دوم و سوم.
گرت،استفانی(1380)،جامعهشناسی جنسیت،ترجمه کتایون بقایی،تهران،نشر دیگر.
کولومبورگ،سوزان(1378)،رشد جنسیت،ترجمه مهرناز شهرآرای،تهران،انتشارات ققنوس.
نایبی، هوشنگ، عبداللهیان،حمید(1381)، تبیین قشربندی اجتماعی، نامه علوم اجتماعی، دوره جدید،شماره 20، دانشکده علوم اجتماعی، دانشگاه تهران.
سلطانی گردفرامرزی، مهدی(1383)، «زنان در سینمای ایران»، فصلنامه هنرهای زیبا، شماره 18، دانشکده هنرهای زیبا، دانشگاه تهران،.
رحمتی، محمد مهدی، سلطانی، مهدی(1383)،«تحلیل جامعهشناسانه مناسبات جنسیتی در سینمای ایران»، پژوهش زنان، دوره 2، شماره 3، مرکز مطالعات و تحقیقات زنان، دانشگاه تهران.
سلطانی گردفرامرزی، مهدی(1385)، «نمایش جنسیت در سینمای ایران»، پژوهش زنان، دوره 4، پیاپی 14، 61-91، مرکز مطالعات و تحقیقات زنان، دانشگاه تهران.
منابع انگلیسی
*Benjamin, Walter (1936),’The work of art in age of mechanical reproduction', source:
http://pixels.filmtv.ucla.edu/gallery/web/julian_scaff/benjamin/
,Marshal Gordon(Ed), (1998), A dictionary of sociology oxford university press.
Jackson, Steve, Scott, Sue (2002), Gender: A Sociological Reader, edited by Steve Jackson and Sue Scott, London, Routledge.
Goffman, Erving (1997), Goffman reader, edited and with preface and introduction by Charles Lemert and Ann Branaman, Oxford, Blackwell Publisher Ltd.
مهدی سلطانی گردفرامرزی(m.soltani55@gmail.com)
کارشناس ارشد جامعهشناسی و عضو هیئت علمی چهاد دانشگاهی واحد تربیت معلم
محمد مهدی رحمتی (mahdi.rahmati@gmail.com)
استادیار دانشکده علوم انسانی دانشگاه گیلان
نمونه مفصل تری از این مقاله در فصلنامه انجمن ایرانی ، مطالعات فرهنگی وارتباطات سال سوم ، شماره 10 ، زمستان 1386 صص78-98 منتشر شده است .
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست