سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا

متخصصان حرفه ای اعتقادات: غیبگو، مکاشفه گر، مرتاض و...



      متخصصان حرفه ای اعتقادات: غیبگو، مکاشفه گر، مرتاض و...
دیوید جک الر ترجمه ی جبار رحمانی

مقدمه مدیر گروه دین: یکی  از مهمترین مباحث در مطالعات دینی، تفکیک میان نقش های متخصصان حرفه ای دین است، نقش هایی که ظهور و حضور آنها دلالت های مختلفی برای سنت های دینی دارد. ادیان را می توان بر حسب تفکیک و تاکیدی که در میان این گونه های متخصصان دینی می گذارند، می توان از یکدیگر تمایز داد. سنت های دینی بر حسب محوریت و نوع نقش متخصصان دینی خاص خودشان شکل می گیرند و توسعه پیدا می کنند. گاه حضور همزمان نقش ها، می تواند بیانگر تعارض میان سنت ها و گفتمان های دینی موجود در یک جامعه باشد. به عنوان مثال در تاریخ ادیان براهیمی ما با نوعی تعارض میان کاهنان معابد و ظهور پیامبران مواجه هستیم. در تاریخ تحولات بعدی ادیان نیز نوعی تعارض یا رقابت میان متخصصان دینی که هر کدام نماینده یک گفتمان هستند دیده می شود. رقابت/تعارض میان مرتاضان و سنت های صوفیانه یا غیبگویان با کشیشان بخشی از این تعارض هاست.

سنت انسانشناسی دین، با توجه به تجربه تحقیقات مردمنگارانه در اجتماعات مختلف دینی، تلاش کرده این تمایز مفهومی و کارکردی را ایجاد کند. به نظر می رسد توجه به تفکیک های مفهومی گام مهمی در تکیمل و نقد تحقیقات دینی در ایران می تواند باشد. در ایران سنت مطالعات جامعه شناختی و انسان شناختی دین، معمولا بر نقش هایی مانند روحانیون و صوفیان تاکید داشته و سایر نقش ها مانند رمالان یا همان غیبگویان، و... را مورد توجه قرار نداده است. امیداست این نوع متون ترجمه ای بتواند آغازگر توجه و تمایزهای مفهومی در این عرصه ها باشد.

 

 

غیبگو  و مکاشفه گر

به طور خاص در جوامعی که دارای خدایان یا ارواح قدرتمند و شناخته شده هستند، دانستن اینکه آن خدایان یا ارواح چه قصدی دارند و چه می‌خواهند، می‌تواند بسیار با ارزش باشد. غیبگو/ مکاشفه گر دارای توانایی خاص برای فهمیدن یا تفسیر اراده و میل ارواح بوده که گاهی وقت‌ها بوسیله پرسش‌های مستقیم از آنها و سنجش برخی نشانه‌های مادی تجلی پاسخ آنها بدست می‌آید. ستاره شناسی به طور سنتی یک فعالیت پیشگویانه برای جستجوی نشانه‌ها و آثار ارتباط الهی و ماورائی در میان ستارگان بوده است. هرگروه  دیگر از انواع نشانه‌ها، از قبیل بازمانده چای در فنجان، بخش‌هایی از اسکلت یا اعضا درونی و قلب حیوانات، در راستای دلالتی معنوی و ماورای خوانده می‌شوند. فرد فالگیر و غیبگو ممکن است درخواست یا پرسشی را از ارواح مطرح کند، سپس حیوانی را بکشد و بدن او را در جستجوی دلالت‌ها و نشانه‌های پاسخ، مورد بررسی قرار دهد. در نوعی از مکاشفه گری در میان مردم آزانده‌ها به مرغ زهر داده می‌شود تا به پاسخی سریع برسند. احتمالاً معروف‌ترین مکاشفه در تاریخ غرب، مکاشفه یونانی در معبد دلفی بوده است، جایی که شهروندان ـ که شامل شاه و ژنرالهای او هم بود ـ پرسشها و درخواست‌هایی را از زنان کاهن جوانی که در آنجا بودند، می‌پرسیدند، و آنها نیز در صورتی که در حالت خلسه بودند، پاسخ‌های رمزی و سری می‌دادند. تصمیم‌هایی برای رفتن به جنگ و سایر تصمیم‌های سرنوشت‌ساز بدین شیوه گرفته می شدند.

غیبگویی در آفریقا امری رایج بوده، اگرچه به هیچ وجه منحصر به این قاره نبوده است. در میان مردم بونیور و در اوگاندا غیبگویی و فالگیری برای اموری از قبیل بیماری، فقدان فرزند، سرقت و سایر بدشانسی ها و لغزشها و گناهان به کار می‌رفت. بیتی (1960) بیشتر غیبگویان را همچنین به عنوان «دکتر و پزشک» در نظر می‌گرفت که مسائل جسمانی را به شیوه شمنی تشخیص داده و درمان می‌کردند. رایج‌ترین روش غیبگویی در میان بیونیوروها پرتاب خرهمهره‌های صدفی و تلاش برای فهم الگوی بدست آمده از آنها می‌باشد، در عین حال سایر تکنیک‌ها شامل پرتاب تکه‌های مربعی از چرم، پاشیدن آب، مالیدن خون بر روی عصا (مثلا مالیدن خون به بخشی از آن که در دست قرار می‌گیرد) و بررسی اعضای درونی حیوانات نیز می‌شود. مردم سوآزی در آفریقای جنوبی نیز غیبگویی می‌کنند و غیبگویان یا tangoma ها، مهمتر و قدرت‌مندتر از مردان شفا دهنده یا پزشکان محلی بودند، هرچند نقش آنها تشخیص بیماری بوده، نه شفا و درمان آن. توانایی آنها ناشی از تصرف آنها در عالم ارواح و تحت تأثیر ارواح بودنشان ناشی شده است، و اینکه چرا زنان بیشتر از مردان غیبگو هستند بخاطر آنست که زنان خیلی راحت از مردان تحت تأثیر و تصرف(ارواح) قرار می‌گیرند. غیبگویان سوآزی جلسات خاصی را برای ارتباط با فرد مرده برگزار می‌کنند، استخوانهایی را پرتاب می‌کنند تا طرح و الگوی ایجاد شده را تفسیر کنند و مکاشفه با زهر مشابه آنچه که در آزانده‌ها بود را نیز اجرا می‌کنند.

در میان کاگوروها، غیبگو یا muganga تقریباً بیشتر اوقات یک مرد مسن بود و قدرت او اغلب برای مبارزه با آثار سحر و طلسم‌ها به کار گرفته می‌شد. برای انجام کار غیبگویی یا ماسلو maselu آنها تکنیک‌های متعددی از قبیل خیره شدن به کاسه‌ها و جام‌هایی از آب، مهره انداختن با استخوان‌ها، دانه‌ها یا چوب صندل، یا زهر دادن به مرغ‌ها و مشاهده اینکه آنها چگونه پرپر می‌زنند، را با هم ترکیب می‌کنند (بیدلمن، 36: 1971). غیبگویان قوم بارابایگ یا سایت‌تهید sitetehid مقدار زیادی تکه‌های سنگ را دستکاری می‌کنند، و طرح و الگوی بدست آمده را برای فهمیدن پیام غیبی مورد بررسی قرار می‌دهند که اغلب شامل طلسم‌ها یا ارواح خشمگین نیاکان است، اگر هم او نتواند واقعاً مراسم شفا بخشی را انجام دهد، اینکار به متخصص دیگری واگذار می‌شود. در خارج از آفریقا، بومیان منومینی در آمریکا نقشی را در قبیله‌شان با نام سسکو ceseko داشتند که گاهی به «شعبده‌باز» ترجمه شده است، او کسی است که کارکردهای غیبگو و شمن را با هم ترکیب کرده است: آنها می‌توانند نشانه‌های بیماریهای روحی و معنوی را تشخیص بدهند، به صداهایی که در باد برخلاف جهت کلبه و جایگاه مخصوص آنها می‌وزد، گوش می‌دهند و به آنها از طریق لاک‌پشت پاسخ دهند. برای درمان جادو، آنها باید روح فرد قربانی را فرا بخوانند تا وارد مخزن چوبی کوچکی بشود که آنها (از طریق آن) می‌توانند به خانواده برگردند، یا اینکه آثار و پیامدهای منفی جادو را مکیده و سپس آن را در قالب عناصری از قبیل کرم حشره، پروانه، ساقه‌ای توخالی، یا برخی اشیای کوچک دیگر به بیرون تف کرده، زیرا جادو از طریق این عناصر وارد بدن افراد شده است (اسپیندلر و اسپیندلر 45: 1971).

پیامبر/ میانجی

پیامبران بیانگر راه حل دیگری برای مسأله سکوت امر الهی هستند، یک پیامبر فردی است که ارتباط مستقیمی را با خدا یا خدایان دریافت می‌کند که اغلب اوقات، امری است کاملاً غیر ارادی (به یاد آورید که چگونه حضرت موسی و سایر بزرگان یهود نسبت به انجام این نقش، بی‌میل بودند) و سپس از آنها تعهد گرفته می‌شود که (پیام) این رابطه را به سایر انسانها انتقال دهند. «پیامبری» که اغلب با پیشگویی آینده اشتباه می‌شود، در سنت مسیحی یک پناهگاه و مأمنی است و حضرت محمد در میان مسلمانان نه تنها پیامبر محسوب می‌شود که بلکه مسلمانان او را «خاتم پیامبران» آخرین و برترین پیامبر می‌دانند. مسلمانان، پیامبری حضرت محمد را از جانب خدا و بواسطه فرشتگان الهی و مستند به قرآن می‌دانند که برای تکمیل و تصحیح رسالت تمام پیامبران بوده است. هم د ر داخل و هم در بیرون از سنت اسلامی، مسیحی، و یهودی کسان بسیاری بوده‌اند که بنا بر اعتقاد مردم آنها پیامبرند.

به عبارت دیگر، تمام شمن‌ها و غیبگویان واسطه‌هایی‌اند که آنها بیانگر «واسطه یا میانجی» میان عوالم معنوی و دنیوی هستند. دوزیر Dozier (1967) به واسطه و میانجی به مثابه متخصصان صرفاً مذهبی در میان قوم کالینگا در فیلیپین اشاره می‌کند و بسیاری از مهارتها یا قدرتهای شمن یا غیبگو را نیز به آنها نسبت می‌دهد، که شامل شفای بیماریها از طریق هدایت روح فرد بیمار برای بازگشت، پس از اسارت آن توسط روح یا نیای بدخواهش است. میانجیان کالینگا همانند یک شمن، عمل «فراخوانی» (ارواح) را انجام می‌دهند و بیشترشان از زنان هستند.

 

مرتاض‌ها/ مانک‌ها/ دراویش

در درون سنت‌های مذهبی متنوع، عده‌ای هستند که داوطلبانه و اختیاری خودشان را از جامعه جدا کرده به صومعه‌ها و دیرها و خانقاه‌ها رفته و گاهی نیز خودشان را متحمل سختی و تنبیه قرار می‌دهند، که گاه برای «منافع» خودشان است و یا برای منفعت خانواده، روستا، جامعه و یا نژادشان است. مرتاضان کسانی هستند که هستی و موقعیت دشوار و گاه دردناکی را فراتر از برخی انگیزشهای مذهبی برای خودشان انتخاب کرده‌اند. یک سنت مرتاضی ویژه‌ای در مسیحیت هست که ناشی از ترکیب گناهکاری عمومی ذات بشری و نیاز به پرهیز از لذت جسمی (به ویژه شهوت‌ها) همراه با محکوم کردن ثروت به مثابه مانعی برای رسیدن به اهداف معنوی می‌باشد. بر این مبنا برخی مسیحیان، حداقل از زمان آنتونی قدیس (300 م) که برای تجرد و عزلت‌گزینی در مصر از (همه چیز) کناره گرفت، طرد «دنیا دوستی» ارزش پیدا کرده است؛ در واقع نمونه او در گروهی از مردان (و در مورد صومعه‌ها، گروهی از زنان) که می‌خواهند خودشان را از دنیا جدا کرده و صرفاً بر دغدغه‌های معنوی‌شان تمرکز کنند، یک الگوی نمونه از رهبانیت فراهم کرده است.

مانک‌ها نیز ناشی از گرایش‌های رهبانی هستند، و به کسی گفته می شود که این زندگی مجزا و راهبانه را برای خودش انتخاب کرده است. ممکن است او این کار را برای پیشرفت معنوی شخص خودش انجام دهد. سنت بودایی در شکل تراوادایی آن بر این مسأله تأکید خاص دارد: یک جستجوگر معنوی باید از خوشی‌های دنیوی یا حداقل از تعلق دنیایی پرهیز کند و به طور تمام وقت به یک طالب معنویت تبدیل شود. با وجود این جستجوهای یک شخص این امکان را ندارد که به جستجوهای دیگران کمک کند، همانطور که درمانهای ضد ویروسی برای یک فرد نمی‌تواند فرد دیگری را شفا دهد (به تعبیری، هرکس درمان معنوی خاص خودش را دارد)‌. نهایتاً آنکه سنت‌های بودایی محلی متعددی، ایده‌هایی برای مانک‌هایی که تمرینات معنوی خودشان را در راستای نتایج خیر برای کل خانواده، جامعه و حتی فوت شدگان انجام می‌دهند، توسعه دادند. به طور همزمان این مسأله از وقتی که رهبانیت این امکان را یافت که مرکزی برای قابلیت خواندن و نوشتن در یک جامعه باشد، اغلب مسیری برای آموزش نیز هست.

مرتاضان و دراویش زندگی دشوار و سختی داشته و دارند. در اشکال کامل و نهایی آن، این گونه زندگی شامل طرد و خانواده و سایر تعلقات در تعهدات اجتماعی، همراه با سبک زندگی آوارگی و سرگردانی بود و معمولاً موقعیت‌های محرومیت از غذا و آسایش را با خود دارد. یک مرتاض، مانک یا درویش ممکن چیز خاصی برای خودش نداشته باشد، و برای خوراک خودش نیز از دیگران گدایی کند؛ دراویش بودایی سنتی، صرفاً یک ردای مخصوص، یک جفت کفش صندل ساده و یک کشکول دارند، و حتی امروزه نیز آنها را وقتی که در حال درخواست غذا از مردم هستند (که این کار برای فرد خیّر، استحقاق معنوی به همراه دارد) دیده می‌شوند. در نظریه هندویی، مرتاضیت یا رهبانیت چندان هم یک انتخاب به مثابه مرحله و موقعیتی از زندگی نیست. اگرچه همه مردم و طالبان معنویت، این نسخه تجویزی را دنبال نمی‌کنند، (اما) زندگی یک فرد باید در دوره خاصی به نام سینیاسین sinniyasin به اوج و تعالی خودش برسد، در این دوره این فرد خانه و خانواده‌اش را رها کرده و زندگی معنوی سیاری را شروع می‌کند؛ این مرحله صرفاً‌در زندگی بعدی بدست می‌آید، بعد از آنکه او مراحل خانه‌داری و دانش آموزی را تکمیل کرده باشد، در این مرحله نهایی از زندگی دغدغه اصلی او باید پیشرفت معنوی خودش باشد. در مواردی مرتاضی‌گری از مرزهای ریاضت خویشتن و رنج دادن به خود فراتر می‌رود.