جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

معرفی کتاب: موزه،ویترین، پنجره، آینه



      معرفی کتاب: موزه،ویترین، پنجره، آینه
بنیامین انصاری نسب

یکی از تازه‌ترین کتاب‌ها در حوزه موزه شناسی است که توسط نشر پازینه در اردیبهشت 1394 روانه بازار کتاب شده است. این کتاب مجموعه مقالات و یادداشت‌های رضا دبیری نژاد است که درزمینه موزه شناسی و موزه‌داری نوشته‌شده است. مطالب این کتاب شامل یادداشت‌هایی است که در سال‌های مختلف به مناسبت روز جهانی موزه نگاشته شده است و به بررسی تحلیلی شعارهای روز جهانی موزه که هرسال از سوی شورای بین‌المللی موزه‌ها(ایکوم) تعیین می‌گرددپرداخته‌شده است. بخش دیگر از مطالب این کتاب ه حوزه‌های مختلف موزه به‌ویژه کارکردها و تخصص‌های مختلف موزه مانند پژوهش، آموزش و راهنمایی در موزه‌ها اختصاص دارد. از ویژگی‌های مطالب این کتاب نگاه انتقادی و تحلیلی نگارنده به وضعیت موزه‌های ایران است. در این کتاب نگارنده بر تحول اجتماعی موزه‌ها تأکید می‌نماید و تلاش دارد تا موزه را پدیده‌ای چندوجهی بنمایاند و از منظر همین دیدگاه موزه‌های موجود ایران را تحلیل و کندوکاو نموده است. در این زمینه می‌توان به مقالاتی همچون انقلاب در موزه، دهکده دورافتاده موزه‌های ایران و کاخ‌موزه‌ها و بحران هویت اشاره نمود. نگاه نقادانه نویسنده که در جستجوی دوره‌ای جدید و کاربردی نو برای موزه‌ها است این کتاب را از کتاب‌های محدود موزه‌داری در ایران که عمدتاً به مبانی و تاریخ‌نگاری اختصاص دارند متمایز می‌سازد.کتاب موزه: ویترین، پنجره، آینه در 190 صفحه و در قطع رقعی منتشرشده است.

در اینجا مقاله ای را که عنوان کتاب را به خود اختصاص داده است می خوانیم:

ویترین، پنجره، آینه[1]

رضا دبیری نژاد

 

 

تحول و دگرگونی موزه همواره با تغییر نگاه و برداشت از اثر موزه ای همراه بوده است؛ از این رو می توان تاریخ تحول موزه را تاریخ تحول جایگاه و کارکرد «اثر موزه ای» تلقی نمود. اگرچه ممکن است این بیان کمی افراطی و متعصبانه به نظر آید! باوری که سازمان بودن و فرآیند موزه را به مثابه پدیده اجتماعی تقلیل می دهد اما شاید با شناخت دقیق تر اثر موزه ای بتوان ابعادی از وظایف سازمانی و نیاز به عملکرد «فرآیندی موزه»را مشخص تر نمود. با نگاه اجمالی و استعاری می توان برداشت از اثر موزه ای را حداقل به سه گونه تقسیم نمود. ذکر این نکته در اینجا لازم و ضروری است که این سه گونه یا سه مرحله به معنای حذف یک مرحله و پیدایش یک مرحله تازه نیست تا گونه ای را در جایگاه برتر از گونه های دیگر قرار داد بلکه این سه شیوه ی نگاه یا برداشت است که می تواند در مراحل مختلف برای موزه ها وجود داشته باشد و موزه برای خود و برنامه هایش به انتخاب این برداشت ها دست بزند. در واقع این سه شیوه است که به مثابه منبع نگرش وجود دارند.

 

 

ویترین نگاه نخست

وقتی صحبت از موزه می شود یکی از بارزترین نشانه هایی که به ذهن متبادر می شود، ویترین است. ویترین جدای از امر حفاظت، نوعی نشانه ارزشمندی اثر یا شی قرار گرفته در آن نیز هست. به گونه ای دیگر می توان ویترین را سازنده یک هاله بر گرد اثر دانست. ویترین را می توان به خود موزه نیز تعمیم داد و موزه را یک ویترین تلقی نمود. تلقی ویترینی از موزه همه ویژگی های متصور برای ویترین را به موزه نیز اختصاص می دهد. در این نگاه اثر به خودی خود دارای ارزشهایی است این ارزش ها ممکن است از وجه تاریخی یا باستانی حاصل شده باشد که به آن صفت عتیقه می دهد. حتا این ارزش ممکن است از وجه رازآلودگی و ناشناختگی اثر باشد که بیشتر در آثار مردم شناختی نمایان  است. شیء مربوط به قبایل بدوی که از سرزمین های دور توسط سیاحیان به اروپا برده می شد دارای چنین موقعیتی بود. همین رازآلودگی، خود به خود اثر را در یک هاله اهمیت قرار می داد به ویژه آنکه چون اثر به وفور وجود نداشت بر اهمیت آن افزوده می شد. در واقع در نگاه ویترینی قدمت، اصالت، نادر بودن، متفاوت بودن و از همه مهمتر ارزشمندی قیمت اثر آن را در موقعیت موزه ای قرار می داد و موزه جایی برای شگفتی بود. موزه ویترینی مخاطبان خود را با نشان دادن آن چیزی که در دنیای پیرامونشان وجود نداشت شگفت زده می کرد. هرچه موزه می توانست اهمیت اثر را بیشتر جلوه دهد، بر اهمیت خود افزوده بود، برای همین موزه تمام تلاشش را مصروف  اهمیت زایی برای آثار می کرد. حتا تأکید نور و نمایش آثار هم بر همین تمایز و اهمیت آثار بود. در نگاه ویترینی آثار جایگاه و مرتبه خودشان را دارند و رویارویی مخاطب با موزه یک فرصت و یک موهبت برای مخاطب محسوب می شود، چرا که توانسته است پا در حریمی بگذارد که با حضور آثار خاص، مقدس شده است. در این منظر شاید بتوان گفت که اشیاء در پلکانی فراتر از مخاطب ایستاده است و مخاطب اجازه دارد تنها تا یک پله مانده به اثر نزدیک شود. یکی دیگر از ویژگی های موزه های ویترینی کثرت آثار است. آنها می خواهند قدرت خود را که برآمده از تکثر اشیأ ارزشمند است به رخ بکشند از این رو یا انبوهی از آثار را در فضاهای محدود به رخ بینندگانشان می کشند و یا با نشان دادن بخشی از سرمایه ای که دارند و ایجاد عطش در مخاطبان برای آنچه در تماشای شان نیست جایگاه خود را تثبیت می نمایند. از صفاتی که می توان برای این دسته از موزه ها برشمرد آنست که آنها سرمایه های اقتصادی محسوب می شوند. باید در نظر داشت که این موزه ها برای اشیاء اتوریته ای قائلند که می توان هر کدام را جداگانه نیز دارای قدرت و ارزش دانست. در وجه ارتباطی این موزه ها همواره مخاطبان خود در فاصله ای از آثار نگه می دارند و مشاهده اثر مهمترین وجه ارتباطی است.

پنجره دسته دوم

با گسترش دانش ها به ویژه مجموعه مطالعاتی که یک بستر موضوعی را مورد مطالعه قرار می دادند یک شیء هم به مثابه یک ابژه مطالعاتی از جایگاه دیگری برخوردار شد. در این جایگاه اثر به مثابه بخشی از یک مجموعه موضوعی دیده می شد و آنچه شیء را اهمیت می بخشید نسبت آن با موضوع بود. در واقع می توان گفت که شیء پنجره ای بود به یک موضوع. با چنین فرضی همنشینی آثار و ایجاد یک مجموعه، یک بستر موضوعی ایجاد می کرد. هر موزه بر مبنای خواست و سیاست هایش موضوعی را هدف و محور خود قرار داده و بر اساس آن اقدام به مجموعه سازی می کرد. مجموعه با این چشم انداز شکل می گرفت تا یک موضوع را کامل نموده و برآن تأکید نماید چرا که یک شیء نمی توانست بیانگر یک موضوع به تمامی باشد و مجموعه، قدرت عیان سازی بیشتر موضوع را داشت. در این منظر یک رابطه پلکانی به موضوع پدید می آمد. شیء پنجره ورود به مجموعه و مجموعه پنجره ورود به موضوع است.

یک شیء باستانی بدست آمده از یک دوره تاریخی همانند اشکانیان پنجره ای برای ورود به موضوع اشکانیان است و موزه برآنست تا با وساطت این اثر زمینه آشنایی با اشکانیان را برای مخاطب خود فراهم سازد. یا یک سکه تاریخی می تواند پنجره ای به جهان سکه شناسی و یک پرنده تاکسیدرمی شده و یک کانی مطالعه شده پنجره ای به جهان جانورشناسی و یا جهان کانی ها باشد. با چنین رویکردی خود موزه یک پنجره است. پنجره ای که به جهان موضوعات گشوده می شود و منظری از یک موضوع را در برابر دیدگان و ادراک مخاطبان خود قرار می دهد.

اما همچنانکه یک پنجره نمی تواند ارتباط کاملی با یک منظره داشته باشد و همه جهان بیرون از پنجره در قاب یک پنجره قرار نمی گیرد بسیاری از مواقع نیز همه جهان یک موضوع نمی تواند در یک موزه تجلی یابد. مگر می توان همه یک جهان باستانی را در یک موزه جای داد، حتا اگر موزه در یک محوطه تاریخی شکل گیرد و در واقع یک «سایت موزه» باشد باز نمی تواند تجلی کامل موضوع باشد. ادراک موضوعی که در ساحت فرهنگی بخشی از آن به جبر تاریخی از بین رفته است و دیگر حیات فرهنگی و اجتماعی خود را ندارد، نمی تواند به تمامی انجام پذیرد. این مسأله تنها برای ادوار تاریخی صدق نمی کند بلکه برای موضوعات تاریخی معاصر که دیگر تمامی شرایط اجتماعی آن وجود ندارد چگونه می تواند برای مخاطبی که با فاصله زمانی و یا فرهنگی به آن می نگرد دریافت و ادراکی کامل داشته باشد؟ همین موضوع به گونه های مختلف می تواند برای موضوعات مردم شناختی، هنری، طبیعی و علمی صدق نماید. با چنین وضعیتی موزه بیان ناقصی از واقعیت است. تمام تلاش موزه نیز برای جبران این نقص است اینکه تلاش می شود تا آثار کمبود یک مجموعه دریافت و افزوده شود تلاشی است که برای جبران نقصان موزه با گردآوری انجام می پذیرد. پژوهش موزه با هدف تکمیل اطلاعات و اسناد نیز می تواند در راستای همین برنامه انجام شود. برنامه های نمایشی و نمایشگاهی این گروه از موزه ها نیز می خواهد به مخاطبانش در دریافت بهتر جهان موضوع کمک نماید. در واقع ارتباط در این دسته از موزه ها ارتباط با جهان موضوع تعریف می شود.

در این موزه ها موضوع تعیین کننده حریم موزه است یعنی همین جهان موضوعی تعیین کننده سیاست گردآوری، پژوهشی و نمایشی موزه نیز هست اما نکته مهم اینست که شناخت درست و دقیق سپهر موضوع به تعین حریم موزه و فعالیت هایش کمک می کند.

آینه دسته سوم

گسترش نگاه های نقادانه به آثار که بیشتر در حوزه های هنر و ادبیات تبلور داشت در کنار مطالعات اجتماعی و پیدایش نگرش های هرمنوتیکی، پدیدارشناختی، نشانه شناختی، پلورالیستی و نگرش های دیگر، شیء موزه ای را در جایگاه اثر و ابژه مطالعاتی به چالش ها و برداشت های جدیدی وارد نمود. این برداشت ها دیگر معتقد نبودند که اثر تنها دارای معنای تثبیت شده و یا یک منظر دانشی است. در واقع می توان اثر را در حوزه های دانشی مختلف مورد مطالعه و دریافت قرار داد. بر این مسأله باید موضوع روایت و دریافت اثر را نیز افزود در واقع نسبتی که اثر می تواند با مخاطبین مختلف برقرار نماید و دریافت و برداشتی که این مخاطبین گوناگون، از اثر می کنند.  یک اثر با جدا شدن از منبع تولید یا مولدش دیگر محصور به پدیدآورش نیست و نمی توان تنها معنایش را همان معنای اولیه پدید آورنده دانست، بلکه مخاطب در لحظه ای که در آن حاضر است و به تناسب شرایط پیرامونی خود در آن لحظه با اثر روبرو می شود و معنای خود را در آن لحظه از اثر می سازد. یک اثر تاریخی یا یک اثر هنری نمی تواند تمام معنای نخستین فرهنگ یا هنرمند پدیدآور را به مخاطب منتقل نماید بلکه مخاطب در تطبیق با مرجع های مشابه ذهنی خود اثر را تحلیل، دریافت و ادارک می کند. وقتی موزه با موضوع شناخته می شود این مسأله بروز بیشتری می یابد چراکه هر مخاطبی به تناسب سطح دانشی خود از یک موضوع برداشت می کند. از وجه کاربردی نیز هر مخاطبی به تناسب نیازهایش با یک موضوع روبرو می شود. وقتی موزه را یک نهاد اجتماعی در نظر بگیریم این نهاد باید به تناسب نیازها، شرایط، توانایی و قابلیت های جامعه زمینه ای خود، به فعالیت بپردازد و حتا همراه با تحولات جامعه متحول شود اینگونه است که موزه به آینه ای از خودِ جامعه تبدیل می گردد. وقتی یک موزه را آینه تلقی نماییم این فرآیند پدید می آید که آینه از خود صورتی ندارد بلکه نگرنده یعنی جامعه است که تصویر خود را در آینه می بیند. این مسأله در سطح رویارویی مخاطب با اثر هم تحقق می یابد[2]. وقتی اثر چون آینه تصور شود هر مخاطبی تصویر خود را در اثر می بیند. در واقع آنچه در موزه تجلی می یابد نسبت مخاطب در لحظه اکنونی با اثر است. دیگر معنا امر ثابت و تثبیت شده نیست بلکه امری سیال است که می تواند متأثر از شرایط مختلف، تغییر کند. اثر بعد از تولید، از مولدش جدا می شود و حتا پس از مولد خود که می تواند فرهنگ تاریخی شده، هنرمند و یا پدیدآور باشد باز وجود دارد و در اتصال با موقعیتی دیگر که خوانشگر، بیننده و بهره برداری دیگر است به حیات خود ادامه می دهد. کشف یک شیء باستانی، حیات مجدد آن و حضور در موقعیت معاصر است. اثر از پدیدآورنده گسسته و با گیرنده که همان بهره بردار است متصل می شود، این اتصال، معناسازی تازه برای اثر است و موزه با چنین رویکردی بستر مشاهده های مختلف مخاطبین و برداشت های مختلف است. این وضعیت بر پیوند بیشتر موزه با جامعه و شرایط متغیرش تأکید می کند و آنها را از وضعیتی ثابت درآورده و به نهادی متغیر مبدل می سازد. آینگی حرکت موزه به سمت سیالیت و جدا شدن از موقعیت آثار به سمت موقعیت مخاطب یا جامعه است.

موزه و درهم تنیدگی نگرش ها

موزه در همه مسیری که آمده است دگرگون شده است و نگرش های تازه ای به خود گرفته است این نگرش ها گاه از برداشت اثر و گاه برداشت از مجموعه پدید آمده است. این نگرش ها گاهی موزه را به گردآوری و ساختن موزه در کالبدی خاص سوق داده و گاه هم موزه را در کالبدی قدیمی همچون بنای تاریخی و یا محوطه ای باستانی جای داده است و گاه یک مکان - رویداد خاص بدون مجموعه ای منقول به موزه تبدیل شده است. همه این تحول ها نشان از تعاملی دوسویه میان موزه در ساحت بیرونی و برداشت از اثر است و هر موزه باتبیین نگاه خود به موضوع و آثارش بهتر می تواند برای ارتباط بیشتر برنامه ریزی کند. البته باید توجه داشت که برداشت از اثر امری اختیاری و به طور کامل مستقل نیست بلکه وابسته به بسترهای فرهنگی جامعه، ویژگی های موضوع، نوع آثار حتا باورهای ملی و مذهبی نیز هست و هر موزه با شناخت این عوامل تأثیرگذار برداشت و منظر نگاه خود را تعیین می کند. از همین رو نمی توان یک نگرش را بر نگرش های دیگر برتری داد، آنچه اهمیت دارد همخوانی نگرش با بستر میزبان و نوع مجموعه است، گاه در موزه ای می توان شاهد نگرش های مختلف در برنامه های متناوب بود چرا که موزه همراه با خواست جامعه برنامه سازی می کند و از نگرش های ویژه موزه نگرانه بهره می گیرد.

 

 

 

[1]این عنوان را سالها پیش از دوستی شنیدم که حالا یادم نمی آید در ترجمه کدام مقاله برایم نقل قول کرد، اما تنها عنوان آن مقاله از خاطر رفته را اینجا وام گیری کرده ام و مضامین هیچ ارتباطی به آن مقاله ندارد.

[2]این مضمون را در برخی متون ادبی کهن ایران نیز می توان  مشاهده کرد چنانکه عین اقضات همدانی درباره حقیقت شعر می گوید:

جوانمردا این شعرها را چون آینه دان/ آخر دانی آینه را صورتی نیست در خود/ اما هر که نگه کند صورت خود تواند در آن دیدن/ همچنین می دان که شعر را در خود هیچ معنایی نیست/ اما هرکسی از او آن تواند دیدن که نقد روزگار و کمال کار اوست/ و اگر گویی: شعر را معنی آن است که قایلش(گوینده) خواست و دیگران معنی دیگر وضع می کنند از خود/ این همچنان است که می گوید: صورت آینه صورت صیقلی است که اول آن صورت نموده/ و این معنی را تحقیق و غموضی هست که اگر در شرح آن آویزم از مقصود باز مانم....


پرونده بنیامین انصاری نسب در انشان شناسی و فرهنگ

http://anthropology.ir/node/27585