پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مقالات قدیمی: بیماری آخر قرن (1349)
تحولات سریع علمی و صنعتی که در نیم قرن اخیر در جهان روی داده و تأثیرات شگرفی که این تحولات در زندگی روحی و اجتماعی بشر گذاشته متفکران و دانشمندان را سخت نگران کرده است. این ترقی یا تحول تا کجا پیش میرود و سرنوشت انسان در روی این کرهٔ خاک به کجا خواهد کشید؟
«بنیاد اروپائی فرهنگ» هفتمین کنگرهٔ خود را که در شهر روتردام هلند به ریاست شاهزاده برنهارد تشکیل شد به این بحث احتصاص داده بود. در این جلسه پانصد محقق و دانشجو از سی و پنج کشور جهان شرکت داشتند و عنوان بحث «بشر و تمدن در سال دو هزار» بود. حاصل این گفتگوها را، به خواهش رئیس کنگره، یکی از دانشمندان به نام رنههویگ (René Huyghe) از اعضای فرهنگستان فرانسه به قلم آورده که در مجموعهای منتشر خواهد شد و ما خلاصهٔ آن را اینک از روی مقالهای که در «اخبار ادبی» چاپ پاریس درج شده برای خوانندگان سخن نقل میکنیم:
پ.ن.خ
ویکتور هوگو در شعر مشهوری میگوید: آینده از آن هیچکس نیست، زیرا که «آینده از آن خداست». آنچه از ما ساخته است این است که برای آینده آماده شویم و خود را برای اجرای آنچه آینده از ما چشم دارد مهیا سازیم زیرا با اندیشههای امروزی خود که مانند همهٔ اندیشههای بشری ناپایدار است نمی توانیم در آینده تصرف کنیم.
ما در این حالت که میان گذشته و آینده قرار داریم باید به خود آئیم، وظایف و مشکلات خود را بشناسیم و بکوشیم که از میان همهٔ اغراض و مقاصد راهی تازه و امکانپذیر و مفید برای خود اختیار کنیم.
مسائلی که اکنون با آنها روبهرو هستیم کدام است؟ نخستین امری که درک میکنیم تغییر یا انقطاعی است که روی داده است. دنیای جدید در خط مستقیمی نسبت به گذشته سیر نمیکند. در هر مسیری پیچی وجود دارد و ما اکنون در یکی از مهمترین پیچهای راه واقع شدهایم. من در اینجا و جاهای دیگر اصطلاح «تمدن ما بعد صنعت» را شنیدهام و وجود این اصطلاح در حالی که جامعهٔ ما هنوز زیر استیلای صنعت قرار دارد این نکته را ثابت میکند که تحولی یا انقطاعی در پیش است.
آیا راستی باید از دنیای «مابعد صنعت» گفتگو کرد؟ به گمان من و گروهی دیگر آنچه مشخص تمدن ماست این است که جانشین دنیای کشاورزی شده است. دنیای کشاورزی که سه هزار سال پیش از مسیح آغاز شده بود در قرن نوزدهم به حال احتضار در آمد و در زمان ما رو به نابودی میرود و جای آن را جهات صنعت، یعنی جهان تخصص فنی گرفته که در آن اقتصاد بر همهٔ امور دیگر تقدم دارد. باید اقرار کرد که در این عصر، عصری که تخصص فنی به پیروزیهائی چنین شگرف نائل آمده و در زمانی که توفیق خارق العادهٔ سفر به ماه نصیب ما شده، در این لحظه که حاصل کوششهای خود را میبینیم بیش از هر زمانی در خود احساس نارضائی میکنیم. بسیاری از جنبههای مهم بشری امروز ناکام و بینصیب و سرکوفته مانده است که حق خود را از حیات می خواهند. این تزلزل همه جا دیده میشود. نخستین بار طغیان جوانان فرانسوی در سال ۱۹۶۸ آن را نشان داد و بیان کرد. بسا اظهار تأسف شده است که این سرکشی به طریقی نامنظم و ویرانکننده بروز کرد، اما نکتهٔ اصلی این نیست، زیرا اگر جوان حس میکند و میبیند و به حکم غریزهای که هنوز از روی پختگی نظم نیافته واکنش نشان میدهد باید توجه داشت که غالباً غریزهٔ او بیش از عقل و متانت نتیجهٔ دریافت حقایق است. به این سبب سزاوار است که به این طغیان جوانان با دقت بیشتری بنگریم.
اشخاص مجربتر و پختهتر نیز این نکته را با متانت بیشتری حس میکنند که سیر پیشرفت بشر دیگر به خط مستقیم و در همین امتداد کنونی نمیتواند دوام یابد. آنچه همه جا میبینیم ازدیاد خطرهائی است که آیندهٔ بشر را تهدید میکند. وقتی که از انسان سال دو هزار سخن میرود من در این سیر پیروزی نمیبینم بلکه با نگرانی انسان را در معرض خطرهائی مشاهده میکنم که روزافزون است. حس میکنیم که پیش آمد حوادث سد راه ما میشود. نکته کجاست؟ من از مثالهای ساده و محسوس شروع میکنم تا به امور دقیقتر و نهفتهتر برسم.
پیداست که پیشرفت فنی به خلاف آنچه مردم قرن نوزدهم میپنداشتند نه تنها آرزوها را بر نیاورد و جامعهٔ خوشبختی را که غایت ترقی بود ایجاد نکرد بلکه جنبهٔ تهاجمی آن تحملناپذیر شد. در قلمرو مادی نقصهای فنی را به وسیلهٔ فن میتوان برطرف کرد. بنابراین در این زمینه جای امیدواری هست. یعنی خطرهائی که ما را تهدید میکنند قابل پیشبینی و چاره جوئی است. فیالمثل آلودگی هوا بر اثر تولیدات شیمیائی به وسیلهٔ مواد شیمیائی دیگر قابل رفع است. اما همین که از قلمرو مادی بیرون میرویم و به دستگاه اعصاب بشری میرسیم مطلب دقیقتر و پیچیدهتر میشود. نخستین امری که در جهان صنعت به اعصاب ما حمله میکند «سر و صدا» است. میدانیم که به موجب آزمایشهائی که روی جانوران انجام گرفته با افزایش دامنهٔ ارتعاشات صوت حافظهٔ جانور را میتوان از کار انداخت، سپس او را دیوانه کرد و حتی کشت. ما انسانها در معرض خطر این ارتعاشات صوت هستیم. البته راه حلهای فنی وجود دارد. دیوارها را مانع صوت میکنیم، و پنجرههای مضاعف میسازیم، و حتی در ساختمان خانهها تغییرات اساسی به وجود میآوریم. میکوشیم که خانه به کوچهٔ پر سر و صدا مشرف نباشد، بلکه رو به فضای داخلی باز شود تا از غوغای بیرون بر کنار باشد.
اما تنها صدا نیست که باید از آن مصون بود. نور هم یکی از دشمنان مهاجم ماست، و بطور کلی اطلاعات و تبلیغات که در دنیای ما اینقدر رواج گرفته است. رادیو و تلویزیون با جذبهٔ خاصی که در اشخاص دارند ذهن فعال ما را فرسوده میکنند. این تأثیر را در جوانانی که مرتباً برنامههای تلویزیون را تماشا میکنند میتوان تشخیص داد. ذهن این گروه کمکم عادت میکند به اینکه بپذیرد و پاسخ ندهد. اینکه جوانان تا این حد جنبهٔ اعتراض به همه چیز را پیش گرفتهاند شاید علتی جز این نداشته باشد که از روی غریزه در مییابند که بشر هر چه بیشتر به جائی میرسد که کارش منحصر به انفعال، یعنی قبول تحریکات دائمی سمعی و بصری است.
بردگی ذهنی
این جنبهٔ انفعالی ذهن که نخستین علائم آنرا میبینیم به یک نوع بردگی منتهی میشود. چرا نباید تبلیغات را یک نوع تجاوز معنوی به شمار آورد و حال آنکه وسیلهٔ ایجاد بردگی ذهنی است. تهاجم دائمی تبلیغات و نور و نئون و صدا و غوغای وسایل نقلیه و مشکلات عبور و مرور با واسطهٔ دستگاه عصبی انواع خطرهای جسمانی و خاصه هیجانهائی ایجاد میکند که برای قلب و جریان خون و سلامت روحی بسیار زیان بخش است، متخصصان بیماریهای روانی از این نکته غافل نیستند. چارهٔ این مشکلات نیز تا حدی امکان پذیر است. تغییر وضع معابر مورد مطالعه است. طرح عبور مروز زیرزمینی پیشنهاد شده به طریقی که گاز را از میان ببرند. همچنین طرحهای دیگری برای شهر سازیهای آینده در نظر است. اما توجه به دستگاه عصبی انسان و تهاجماتی که تحمل میکند ما را به نکتههای معضلتری میکشاند که آن را «تهاجم اخلاقی» باید خواند، زیرا که اینجا دیگر جسم انسان یا رابطهٔ جسم و روح نیست که در معرض خطر است. میدانیم که در مراکز بزرگ شهری امروز که در بنای آنها تنها جنبهٔ مادی منظور بوده است امراض عصبی رو به افزایش است. در سالخورگان این حالات به کناره گیری از اجتماع و گاهی به خودکشی منجر میشود. و در جوانان تأثیر معکوس دارد، یعنی عکسالعملهای تهاجمی پدید میآورد. اما این دو نتیجهٔ مختلف در واقع یکسان است. سالخورده از پا در میآید و جوان، که نیروی بیشتری دارد، مقابله میکند.
جلوههای عجیب گریز
بشر در مقابل این امور و تأثیرات روحی آنها بی اعتنا نمانده و در پی چاره برآمده است. نشانهٔ بارز این چاره جوئی «گریز» است. مثلا گروهی میکوشند که یک «اقامتگاه ثانوی» برای خود فراهم کنند. این کار تا حدی غیرعادی است. در زمانهای پیشین «دوخانگی» معمل نبود. تنها طبقاتی که ثروت کافی داشتند از اقامتگاههای متعدد استفاده میکردند و حال آنکه امروز میبینیم طبقات متوسط نیز درصدد فراهم کردن خانهٔ ییلاقی برای خانوادهٔ خود هستند و کسانی که نمیتوانند از آن بهرهمند شوند رنج سفرهای دراز را تحمل میکنند تا از شهر که محل کار ایشان است دور شوند و به جای آرامتری پناه ببرند. از جملهٔ نمونههای «گریز» یک سفر سالانه است که با توسعه و تسهیل جهانگردی رواج بسیار یافته و میتوان آن را نوعی از «مهاجرت» خواند. بعضی از محققان جهت این گریز را مورد تحقیق قرار دادهاند. جهانگردی همیشه از مناطق صنعتی به جانب کشورهای توسعه نیافته انجام میگیرد. تا چندی کشور «اسپانیا» مورد توجه جهانگردان بود و امروز «ترکیه» ایشان را جلب میکند. اما این گونه کشورها بر اثر همین توجه کمکم منافع مادی حاصل میکنند که موجب توسعهٔ آنها میشود و در آینده جهانگردان دیگر به سفر در آن نواحی شوقی نخواهند داشت. یکی دیگر از نمونههای این «گریز» نهضت «هیچی» هاست. این امر یک نوع گریز به وسیلهٔ کنارهگیری است. این اعتراض رد اصولی زندگانی امروزی و جامعهٔ مصرف است که در آن هرگونه افزایش درآمدی به منظور افزایش هزینه انجام میگیرد. هیپیها از شرکت در چنین دستگاهی خودداری میکنند. اقدام نخستین ایشان متمایز شدن از جمله به وسیلهٔ لباس است و این جلوهٔ اعتراض آمیز قطع ارتباط با جامعهٔ شهری، نشانهٔ عقب نشینی و جدائی است چنان که رد کردن اصول و موازین اجتماعی نیز نشانهٔ دیگر آن است. اما این امر یک جنبهٔ فلسفی نیز دارد. نهضت هیپی، آنجا که هنوز منحرف نشده باشد، به فلسفههای شرقی، یعنی فلسفههای ترک و عدم متمایل میشود. این رد اندیشهٔ غربی و جستجوی طرز تفکر شرق که در زمان حال و در فعالیت عملی قرار ندارد و حتی وجود را در حکم غیبت از عالم حقیقی میشمارد خود نوعی از گریز است. سومین نشانهٔ نهضت هیپی گریز به عالم رؤیای مصنوعی و مواد مخدر است که رواج آنها جز واکنش جنجالی در مقابل دنیای معاصر مفهومی ندارد و این شاید غمانگیزترین جنبهٔ این جنبش باشد.
هنر نو
چنانکه دانش روانکاوی نشان داده است از طراحیهای فوری و غیرعمدی افراد میتوان برای پی بردن به کنه ضمیر و عالم ناهشیاری ایشان استفاده کرد. همچنین آثار هنری را برای این منظور میتوان به کار برد و نقشهائی را که عرضه میکنند نشانهٔ ضمیر ناهشیار اجتماعی دانست. حتی گاهی این علائم و آثار پیش از ادراک صریح و بیان به وسیلهٔ اندیشه ظاهر میشود. جریان هنری «سوررآلیسم» یک نوع گریز به سوی عالم ناهشیاری بود همچنان که «هنر انتزاعی» گریز از عالم واقع است. این نکته را یکی از متفکران بزرگ آلمانی نخستین بار اظهار کرده است. وی معتقد است که هنر «تصویری» و «غیرتصویری» جلوههای متناوب هنر شمرده میشوند. یعنی هنر تصویری با جوامع خوشبخت و راضی ارتباط دارد و نشانهٔ قبول شرکت در دنیای واقع است و حال آن که هنر انتزاعی نشانهٔ رد و انکار واقعیتی است که کسالتاور و حتی تحمل نکردنی شده است. همین نکته در تمایلات اخیر هنر نیز دیده میشود. اعتقاد به اینکه هنر هیچ وظیفه و غرضی ندارد از این قبیل است. به این طریق هنر میخواهد به خود پناه ببرد و هر گونه وظیفهٔ اجتماعی را رها کند و در این راه حتی از اینکه قابل ادراک باشد چشم میپوشد و حال آنکه هنر در درجهٔ اول باید وسیلهٔ ارتباط ذهنی افراد اجتماع باشد. بسیاری از هنرمندان امروزی از اینکه کارشان قابل فهم باشد اعراض دارند و تنها همت خود را بر عرضه کردن آثار مقصور میکنند این هنرمندان خلوت نشین هنر خویشند و این نیز نوعی از گریز شمرده میشود.
یکی میگوید که «هنر هیچ فایده و اثری نباید داشته باشد» و ماشینی میسازد که به کاری نمیآید، یا ماشینی که تا به کار افتاد خود را میشکند و خراب میکند و این جلوهای از اعتراض به هر چه مفید است یا ضدیت با صنایعی است که تنها به قصد فایده ایجاد شده است.
در هنر معاصر نمونههای دیگری از «بازگشت» دیده میشود. بازگشت به سوی «بی شکلی» که آن را «هنر نرم» خواندهاند، بازگشت به سوی «بی تربیتی» و «پراکندگی» و سرانجام «ضد هنر» یعنی آنچه با واقعیت موجود و منفور تفاوت ندارد. این گریز حتی به جائی میرسد که خود آثار هنری و دوام و بقای آنها را نیز مورد انکار قرار دهد. چنانکه میبینید هرگاه جهت سیر هنر معاصر را مورد مطالعه قرار دهیم این نکته تأیید میشود که هنر بجای قبول و شرکت در عالم واقع امروزی، جز به راه قطع رابطهٔ کامل با آن جریان ندارد.
چاره چیست؟ باید این نکته را در سه بعد که بشر در معرض آن است مطالعه کرد: یعنی مکان به معنی خاص، و زمان، و امور باطنی.
در مکان بشر چه تغییراتی روی داده است؟ انسان دیگر با مکان خود مأنوس و متناسب نیست. ازدیاد جمعیت نتایج تأثر انگیزی به بار میآورد. این حکم طبیعت است که آنچه را از حد بگذرد نابود میکند. ازدحام همیشه حالت تهاجم به وجود میآورد و این امر منحصر به جامعهٔ بشری نیست. هرگاه عدهای موش را در یک جا جمع کنیپ و شمارهٔ آنها از حد بگذرد خودشان یکدیگر را نابود میکنند. تنها صلح جوئی کافی نیست بلکه باید دانست که صلح چگونه حاصل میشود. هرگاه جامعهٔ بشری همچنان به اجتماع در مراکز معین ادامه دهد بر اثر واکنشهای جسمی و روحی که تابع قوانین عمیق حیات است رو به خودکشی میرود. شواهد مهمی برای اثبات این نکته در تاریخ میتوان یافت. در جزیرهٔ خالدات که میان اقیانوس کبیر واقع و از جهان جداست در زمانی که درست نمیدانیم ازدیاد جمعیت حاصل شد. اما بر اثر حوادثی، ناگهان این جمعیت به شمارهٔ معدودی تقلیل یافت. این حادثه نمونهای از واکنش اصلاحی عالم حیات شمرده میشود. در هر حال، اگر نتوان ازدحام را محدود کرد باید کاری کرد که در بشر احساس معامله متقابل میان فرد و جامعه محفوظ بماند. اگر خانواده موجود است، و اگر بعد از خانواده، در دایرهٔ وسیعتری جامعهٔ انسانی هست، و سپس شهری و پس از آن ملت وجود دارد، این همه به سبب آن است که انسان میخواهد میان وجود حقیر خود و جامعهٔ وسیع بشری رابطهای ایجاد کند. پس باید طبقات و درجات حیات جامعه را حفظ کرد و این نکته هم از نظر اجتماعی و هم از جنبهٔ شهرنشینی اهمیت دارد. از اینجاست که گروهی از محققان ضرورت برقراری مفهوم «محله» را خاطر نشان کردهاند. بر اثر تحقیقاتی که انجام گرفته معلوم شده است که در بعضی از مراکز اجتماع موارد بیماریهای عصبی و خودکشی فراوان بوده و بر اثر ایجاد گروههای کوچک و مؤسسات اجتماعی که رهبران شایسته داشته این خطر از میان رفته است. اما برای آنکه گروهی از افراد بشر وحدت خود را احساس کند باید مرکزی داشته باشد. جامعهٔ شهری قدیم دور مرکزی تشکیل میشد که قابل مشاهده بود. انسان به نشانهها و علاماتی احتیاج دارد. در کشورهائی که وحدت ملی هست علت وجودی «شاه» را میتوان دریافت. شاه نشانهٔ این وحدت است. همچنین در هر شهری صدای ناقوس و منارهٔ کلیسا در حکم نشانههائی است که افراد جامعه به وسیلهٔ آن ادراک میکنند که به یک گروه تعلق دارند و این گروه نظمی دارد زیرا که دارای مرکزی است، اگر چه این مرکز در حکم علامت و نشانهای باشد. در عین حال، بشر احتیاج دارد که تابع قوانین یاختههای زنده باشد، زیرا که خود جز حاصل تکامل و توسعهٔ همین یاختهها نیست. یاختهٔ زنده، چنانکه میدانیم، جزئی از مکان است که مرکزی و حدودی دارد. اما باید توجه داشت که این حدود از دو جهت قابل امتداد است: یکی توسعه به سوی خارج دیگر قبول واردات خارجی. انسان باید بتواند هم خصوصیات خود را حفظ کند و هم با دیگران ارتباط داشته باشد. اما یک رابطهٔ اساسی دیگر نیز هست و آن رابطه با طبیعت است. زیرا که ما نه تنها به ارتباط با انسانهای دیگر احتیاج داریم بلکه میخواهیم حس کنیم که جزئی از مجموع هستی شمرده میشویم.
باید در طرز تعلیم و تربیت کودکان تجدید نظر کنیم. آموختن را باید از تجربهٔ مستقیم شروع کرد تا کودک ابتدا تصور و ادراک اشیاء و امور خارجی را حاصل کند و از آنجا به مفاهیم کلی برسد که نتیجهٔ تجربهٔ شخصی او باشد. هرگز نباید از آغاز کار مفاهیم انتزاعی را که روشنفکران اینقدر شیفتهٔ آن هستند به کودکان آموخت. همچنین ذوق هنر را پرورش باید داد و موزهها را توسعه بخشید. اینکه بازار هنر در این روزگار رونق دارد به سبب آن است که بشر به حکم احتیاج غریزی آنچه را در دنیای صنعت نمییابد، یعنی وسیله و مایهٔ ارتباط ذهنی و ذوقی با دیگران را در آثار هنری جستجو میکند.
بعد زمان را نیز نباید از نظر دور داشت. زمان بطور متساوی شامل گذشته و آینده است که «اکنون» را از دو سو در بر گرفتهاند. اما آینده نقطهٔ مقابل گذشته نیست. بشر در جریان زمان قرار دارد. آنچه در پیش داریم بسیار مهم است، اما نه بیش از آنچه پشت سر گذاشتهایم. بنابراین باید همچنان که در مکان زیست میکنیم در زمان نیز با ابعاد کامل زندگی کنیم.
بشر باید آزاد باشد و بزرگترین آزادی او آینده است. من نمیخواهم دربارهٔ انسان سال ۲۰۰۰ از پیش حکم و قضاوتی بکنم زیرا که این قضاوت محصور و محدود کردن او در قیود و مرزهای امروزی است. اما باید زمینهای فراهم آورد تا انسان آینده ادراک کند که بشریت در عین آنکه شامل عوامل متعدد و مختلفی است تمامیت و وحدت دارد.
برای ایجاد چنین ادراکی باید آثار گذشتگان را از دیدگاه تازهای شناخت و شناسانید. یعنی معرفت تازهای بر مبنائی جدید. وجود بشریت بدون شناخت این آثار ممکن نیست. به این دلیل است که من امیدوارم انسان سال ۲۰۰۰ انسانی دیگرگون شده و نوساخته باشد.
اطلاعات مقاله:
ماهنامه هنر و ادبیات سخن. دوره بیستم، شماره دوم، تیرماه 1349، صفحات 125 تا 133
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران انتخابات سیدابراهیم رئیسی دولت سیزدهم مجلس شورای اسلامی روز دختر رافائل گروسی رئیس جمهور سید ابراهیم رئیسی رهبر انقلاب حجاب مجلس
قتل تهران پلیس هواشناسی شهرداری تهران وزارت بهداشت بارش باران آموزش و پرورش سیل فضای مجازی سلامت قوه قضاییه
گاز دولت مسکن خودرو قیمت دلار مالیات قیمت طلا قیمت خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو بازار خودرو بانک مرکزی
نمایشگاه کتاب نمایشگاه کتاب تهران تلویزیون ازدواج کتاب محمدمهدی اسماعیلی سینمای ایران سریال دفاع مقدس تئاتر موسیقی سینما
هواپیما دانشجویان دانش بنیان اینوتکس
رژیم صهیونیستی اسرائیل جنگ غزه فلسطین آمریکا رفح حماس روسیه حمله به رفح نوار غزه ترکیه مصر
رئال مادرید فوتبال استقلال پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ لیگ برتر بازی باشگاه استقلال لیگ برتر ایران ذوب آهن نساجی
تبلیغات اینترنت اپل سامسونگ ناسا عیسی زارع پور آب گوگل مایکروسافت
سرطان هندوانه کنسرو بیماران خاص آسم سنگ کلیه بیمه سبزیجات اعتماد به نفس