چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

«عشق سيال در باب ناپايداري پيوندهاي انساني»



      «عشق سيال در باب ناپايداري پيوندهاي انساني»
حمیده محمدزاده

باومن، زیگموند،1384، عشق سیال، ترجمه عرفان ثابتی، تهران: نشر ققنوس،چاپ اول،240 صفحه

­

 اين كتاب از چهار فصل به قرار زير تشكيل شده است:

    عاشق شدن و از عشق فارغ شدن.
    زيروبم جعبه ابزار اجتماعي بودن.
    در باب دشواري عشق ورزيدن به همسايه.
    نابودي مودت.

در پيشگفتار كتاب باومن از فردي بنام اولريش نام مي برد كه قهرمان رمان رابرت موزيل است،كه ويژگي اصلي اين مرد «مردي بدون صفات» است. اين فرد هيچ صفتي نداشت چه اكتسابي و چه انتسابي و مجبور بود كه هر صفتي كه مي خواست داشته باشد و يا با استفاده از هوش و ذكاوت خود بيافريند. اما هيچ ضمانتي نبود كه اين صفات به مدت نامحدودي دوام بياورند، اين صفات در معرض تغييرات سريع و غيرمنتظره هستند. قهرمان اين كتاب مردي بدون صفات و پيوند است، به ويژه پيوندهايي به استحكام پيوندهاي خويشاوندي. قهرمان اين كتاب ـ ساكن جامعه ي سيال مدرن ما ـ و جانشينان امروزي او فاقد هرگونه پيوند ناگسستني و هميشگي هستند، و بنابراين هرگونه پيوندي را با كوشش خود و به كمك مهارت ها و صرف وقت و نيروي خود بيافرينند، خمان پيوندهايي كه مي خواهند آنها را به صورت حلقه ي رابط خود با بقيه ي جهان بشري بكار برند (باومن، 1384: 10-9).

از جمله موضوعاتی که باومن در این کتاب مورد بحث قرار داده، مسئله ی روابط و پیوندهای انسانی در فضای مدرنیته ی سیال است که عدم قطعیت، سیال بودن و مصرفی شدن به شدت این روابط را تحت تأثیر قرار داده است. باومن در کتاب عشق سیال در پی توضیح، ثبت و درک ناپایداری خارق العاده ی پیوندهای انسانی، احساس ناامنی حاصل از این ناپایداری ها و امیال متضاد ناشی از احساس مبنی بر تحکیم پیوندها در عین حال سست نگه داشتن آنهاست.

قهرمان اين كتاب (عشق سيال) نيز رابطه ي انساني است. شخصيت هاي محوري اين كتاب زنان و مردان هستند، معاصران ما كه چون تنها و بيكس به دست هوش و ذكاوت خود سپرده شده اند مايوسند و احساس مي كنند به راحتي دور انداختني هستند، كساني كه آرزومند امنيت، وحدت و مودت و خواهان دست ياري اي هستند كه در هنگام گرفتاري به آن اميد ببندند، افرادي به شدت محتاج ايجاد رابطه؛ ولي در عين حال بيمناك از مرتبط بودن و به ويژه مرتبط بودن هميشگي، زیرا مي ترسند كه چنين حالتي بار سنگيني بر دوش آنها تحميل كند و فشارهايي را بوجود آورد كه قادر و مايل به تحمل ان نباشند، و بنابراين آزادي اي را كه براي ايجاد رابطه لازم دارند به شدت محدود سازد(باومن، 1384: 11-10).

باومن براي توضيح و روشن شدن بهتر اين مفاهيم(رابطه) مثال هايي را تحت عنوان روابط جيب بلوز و ريبنا مطرح مي كند:

روابط جيب بلوز: آن نوع روابطي كه مي توانند در هنگام نياز آنها را شكوفا سازند ولي پس از رفع نياز آنها را كاملاً در جيب خود پنهان كنند. يا مي آموزند كه روابط شبيه ريبنا هستند: اگر حجم غليظي از آنها را بنوشند، دچار حالت تهوع مي شوند و ممكن است براي سلامت آنها خطرناك باشد ـ روابط هم بايد مثل ريبنا در هنگام مصرف رقيق ياشند. يا اين كه ياد مي گيرند كه بايدSDCها «زوج هاي نيمه مجزا» را به عنوان انقلابيون رابطه كه حباب خفقان آور زن و شوهر بودن را تركانده اند، ستايش كنند. يا مي اموزند كه بايد روابط را، مثل اتومبيل ها، به صورت منظم معاينه كنند تا از سالم بودن آنها اطمينان حاصل كنند. روي هم رفته، آنان مي آموزند كه تعهد، بويژه تعهد بلندمدت، دامي است كه تلاش براي ايجاد ارتباط بايد بيش از هر خطر ديگري از آن دوري گزيد. مشاوري خبره مي گويد كه وقتي خود را، هر چند با اكراه، متعهد مي سازيد، به ياد داشته باشيد كه ممكن است رضايت بخش تر و قانع كننده تر باشد. متخصص ديگري با صراحت بيشتري حرف مي زند: وعده ي تعهد در بلندمدت بي معني است... مثل ديگر سرمايه گذاري ها، تعهدات هم طلوع و هم افول دارند. و بنابراين، اگر مايل به ايجاد ارتباط هستيد، فاصله ي خود را حفظ كنيد، اگر مي خواهيد از دوستي خود احساس رضايت كنيد، نه تعهد بدهيد و نه تعهد بگيريد. هميشه همه ي درها را باز نگه داريد(باومن، 1384: 14-13).

تفاوت رابطه و پيوند:

برخلاف روابط، خويشاوندي ها، شراكت ها و مفاهيم مشابهي كه بر تعهد متقابل تاكيد مي كنند و متضادآن، يعني آزادي و عدم تعهد، را در سكوت نفي مي كنند و كنار مي گذارند، شبكه مظهر ماتريسي براي گسستن و پيوستن همزمان است، نمي توان شبكه ها را بدون انجام دادن اين دو فعاليت همزمان تصور كرد. در شبكه، گسستن و پيوستن گزينه هايي به يك اندازه مشروعند و شان و منزلت يكساني دارند. شبكه حاكي از لحظات در تماس بودن و دوره هاي پرسه زني آزادانه ي همزمان است. در شبكه، پيوندها به محض درخواست برقرار مي شوند، و به ميل و دلخواه خود مي توانند گسسته شوند. رابطه اي نامطلوب ولي ناگسستني درست همان احتمالي است كه ايجاد رابطه را تا اين حد خطرناك مي كند. ولي پيوندي نامطلوب، نوعي ناسازه گويي است: پيوندها را مي توان بيش از نفرت انگيز شدن از هم گسست(باومن، 1384: 16).

پيوندها روابطي مجازي هستند. برخلاف روابط قديمي (روابط متعهدانه،تعهدات بلندمدت) به نظر مي رسد كه پيوندها متناسب با موقعيت سيال مدرني هستند كه در آن اين اميد و انتظار وجود دارد كه احتمالات عاشقانه با سرعتي هر چه بيشتر در عبور و مرور باشند. و با وعده ي رضايت بخش تر و قانع كننده تر يكديگر را از صفحه بيرون كنند. برخلاف روابط واقعي ورود به روابط مجازي و خروج از آن ها آسان است. در مقايسه با جنس واقعي سنگين، كند، بي حركت و نامنظم، اين روابط آراسته، منظم، راحت و خوش دست به نظر مي رسند(باومن، 1384: 16).

باومن عشق و مرگ را مشابه همدیگر می داند. آنها هیچ تاریخ خاصی ندارند و رویدادهایی در زندگی انسان هستند. رویدادی جداگانه که با دیگر رویداد های مشابه پیوندی ندارند. نمی توان از سلطه ی آنها فرار کرد. آنها در زمان مقرر هجوم می آورند و ما نمی توانیم به زمان آن پی ببریم. آنها ما را غافلگیر می کنند: «عشق و مرگ در بحبوحه ی دلمشغولی های روزمره ی شما از نیستی ظهور خواهند کرد. مسلما از هیچ کاری کوتاهی نمی کنیم تا به علت آنها پی ببریم و سعی می کنیم مقدمات آن ها را بشناسیم» (باومن، 1384: 23).

در مورد مرگ این واقعیت هیمشه پابرجاست که مرگ مثل تولد فقط یکبار رخ می دهد و بنابراین یادگیری، توهمی در حد اعلی است. اما در مورد عشق ممکن است این توهم به وجود آید که می توان بیش از یکبار عاشق شد. و حالت عاشق شدن را وضعیتی قابل تکرار بدانیم. " حضور فراوان و آشکار تجربه های عشقی چه بسا به این باور بینجامد که عشق مهارتی است که باید آن را راگرفت و تبحر در ان مهارت همگام با تعداد تجربه­ها و تدام عمل افزایش می یابد. اغلب عقیده بر این است که مهارت­های معاشقه همگام با انباشت تجربه افزایش می یابد، و اینکه عشق بعدی تجربه­ای لذت بخش­تر از عشق فعلی خواهد بود، اگر چه به اندازه ی عشق قبل از خود پرشور و هیجان نخواهد بود" (باومن، 1384: 25). اما به اعتقاد وی این مهارت ها در واقع "مهارت به پایان رساندن سریع و شروع مجدد هستند. که باعث فراموش کردن و از یاد زدودن عشق و نوعی «ناتوانی آموخته و اکتسابی» از عشق ورزیدن می شوند" (همان).

از نظر باومن تنها معنی عشق این است: " دل به دریا زدن و خود را به دست تقدی سپردن. در هر عشقی، حداقل دو موجود وجود دارند، که هریک از آنها در معادلات طرف مقابل به شدت ناشناخته است. همین امر سبب می شود که عشق بازیچه ی دست تقدیر باشد. –آینده­ی وهم­انگیزی و مرموزی که پیشاپیش نمی توان از آن سخن گفت، نمی توان از آن جلوگیری کرد یا آن را به تعویق انداخت. عشق ورزیدن یعنی خود را به روی این تقدیر گشودن. یعنی گشودگی به روی این والاترین حالت انسانی، حالتی آمیخته از  دو مؤلفه ی جدایی­ناپذیر ترس و شادی، گشودگی به روی این تقدیر یعنی، در بهترین بیان، ورود آزادی به عرصه ی وجود، آزادی ای که در دیگری تجسم می یابد" (باومن،1384: 27).

امروزه مراکز خرید باعث برانگیختگی سریع و اطفاء فوری خواسته ها می شوند. "در این مراکز تسلیم شدن در برابر خواسته ها، زودگذر است و این امید را ایجاد می کند که هیچ پیامد پایداری نخواهد داشت که بتواند از دیگر لحظات نشاط آفرین جلوگیری کند. در مورد شراکت­ها، به ویژه شراکت­های جنسی، پیروی از خواسته­ها به معنای بازنگه داشتن در « به روی دیگر احتمالات عاشقانه» ای است که «ممکن است رضایت­بخش­تر و ارضاکننده­تر باشند. "قوای نیرومند بازار مصرفی، عمل بر اساس خواسته ها را به جزیی از رفتار روزانه تبدیل کرده اند. در نتیجه به نظر می رسد که تعهد عاشقانه کاری نامطمئن، دشوار و ناراحت کننده باشد" (باومن، 1384: 35).

آدرين برجس مي گويد: وعده ي تعهد در بلند مدت پوچ و بي معني است. او در توضيح اين امر مي افزايد: تعهد نتيجه ي جانبي ديگر چيزهاست: چقدر از رابطه ي خود راضي هستيم؟ اين كه آيا هيچ بديل قابل قبولي برايش متصوريم، و اين كه آيا اگر به سراغ ديگري برويم، سرمايه گذاري مهمي (زنان، پول، اموال مشترك، فرزندن) را از دست خواهيم داد يا نه. ولي به نظر كريل رسبولت «متخصص رابطه» اين عوامل مهم، مثل احاس تعهد افراد اوج و حيضيض يا طلوع و افول دارند(باومن، 1384: 37).

 وقتی خواسته راهبر و راهنمای شراکت­ها باشد، شراکت از الگوی خرید پیروی می­کند و چیزی بیش از مهارت­های مصرف­کننده­ای میان­مایه و نه چندان مجرب را طلب نمی کند. مثل دیگر کالاهای مصرفی، شراکت به در مصرف فی­الفور و استفاده ی اتفاقی می خورد و هرچند کاملا یکبار مصرف و دور انداختنی است. متخصصان به افراد می گویند که رابطه، نوعی سرمایه­گذاری مثل دیگر سرمایه­گذاری­هاست. اگر در رابطه ای سرمایه­گذاری می کنید مهمترین سودی که انتظار دارید به دست آورید، امنیت است. امنیت به معانی گوناگونش شامل کمک سریع در هنگام نیاز، یاری در هنگام اندوه و ناراحتی، همراهی در تنهایی، استخلاص در هنگام گرفتاری، تسلی در هنگام شکست،  تحسین در هنگام پیروزی. همچنین امنیت به معنای ارضای سریع یک نیاز. روابط سرمایه­گذاری هایی مثل هر نوع سرمایه­گذاری دیگری هستند سهامداران هر روز صبح صفحات مبادلات سهام روزنامه را باز می­کنند تا ببینند سهام خود را نگه دارند یا آن را رها کنند. همین امر درباره ی نوع دیگر سهام یعنی روابط هم صادق است. تنها تفاوت آن این است که در این مورد خبری از مبادلات سهام نیست و هیچ کس به برآورد احتمالات شانس شما نخواهد پرداخت. بنابر این مجبورید هر روز به تنهایی این کار را انجام دهید. شما باید همیشه هوشیار باشید و هرگز اشتباه نکنید. در رابطه بودن يعني مقدار زيادي سردرد، ولي از همه مهمتر، يعني عدم قطعيت و ترديد دايمي. هرگز نمي توانيد كاملاً و واقعاً مطوئن باشيد كه چكار بايد بكنيد و هرگز مطمئن نيستيد كه كار درست كرده ايد يا اين كه كار را در زمان درستي انجام داده ايد(باومن، 1384: 39-38).

تعهد به رابطه ای که « در بلندمدت پوچ و بی معنی است» شمشیری دو لبه است. در نتیجه خودتان هستید که باید محاسبه کنید و تصمیم بگیرید که سرمایه گذاری را ادامه دهید یا تاوان و غرامت آن را بپردازید. ولی هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنید شریک شما، در صورت لزوم نمی خواهد به همین صورت به صلاح دید خود عمل کند. و در صورت تمایل نمی تواند این کار را انجام دهد. آگاهی شما بر تردید و دودلی شما می افزاید – و همین بخش از تردید و دودلی است که تحمل آن دشوار ترین کار است. برخلاف زمانی که خودتان گزینه ی «ادامه دادن یا رها کردن» رابطه را انتخاب می­کردید، در توان شما نیست که نگذارید شریکتان از معامله کناره­گیری کند. برای اینکه تصمیم شریکتان را به نفع خود تغییر دهید، چندان کاری نمی توانید بکنید (باومن، 1384: 39).

باومن تغییر و تحولات روابط را از خویشاوندی ها و پیوندهای پیشین به شکل امروزی روابط را اینگونه توصیف می کند. خویشاوندی سببی برخلاف خویشاوندی نسبی زاییده ی انتخاب است و برای این که زنده و سالم باند و از هم نپاشد " سعی و کوشش روزانه را می طلبد. برای ساکنان جهان سیال مدرنی که از هر چیز محکم و بادوامی بیزارند این امر بسیار دشوار است و تلاش پایان­ناپذیری را می طلبد" (باومن، 1384: 60). اما با هم زیستن جذابیتی پیدا می کند که خویشاوندی سببی فاقد آن است. نیات و اهداف آن معمولی هستند. خویشاوندی سببی سایه­ی سنگینش را بر آن نمی اندازد. با هم زیستن «به علتِ» است، نه «برای اینکه». همه­ی گزینه­ها در باهم زیستن گشوده می ماند، کارهای گذشته نمی تواند آنها را تقلیل دهد. خوشاوندی سببی پلی است که به سرپناه امن خویشاوندی نسبی می رسد، با هم زیستن نه چنین پلی است و نه کار شاق پل سازی. اتحاد و مودت باهم زیستن و اتحاد و مودت خویشاوندی دو جهان متفاوت با زمان و مکان جداگانه هستند و هریک قوانین و منطق خاص خود را دارند (همان 61).

امروزه رابطه ی جنسی عصاره ی – شاید الگوی کهن و خاموش- آن «رابطه ی ناب» است که همانطور که آنتونی گیدنز می گوید به الگوی آرمانی یا هدف متداول شراکت انسانی بدل شده است. اکنون انتظار می رود رابطه ی جنسی خودبسنده و بی نیاز از غیر باشد و تنها معیار قضاوت درباره ی آن رضایت خاطر حاصل از آن است. عجیب نیست که قابلیت آن برای تکثیر سرخوردگی و تشدید احساس جدایی و بیگانگی، یعنی همان احساسی که امیدوار بودند آن را شفا دهد، به شدت افزایش یافته است. پیروزی رابطه ی جنسی در جنگ بزرگ استقلال، در بهترین حالت، بدتر از شکست آن بوده است. حال رابطه ای ناب تر از ناب وجود دارد، برخوردی که در خدمت هیچ هدف دیگری غیر از لذت و شادی نبود. نوعی خوشبختی رؤیایی بدون هیچ قید و بندی، خوشبختی ای از نوع «اگر این کالا رضایت شما را به طور کامل برآورده نساخت، آن را پس دهید و تمام پول خود را پس بگیرید» زمانیکه آزادی جنسی اینگونه آزاد شود مشکل این است که زمانیکه وزنه ی تعادل از میان رفت، چگونه آن را کنترل کنیم؛ و حالا که دیگر هیچ چارچوبی وجود ندارد، چطور به آن سروسامان بدهیم (باومن، 1384: 84-83).

«رابطه ی جنسی ناب» با توجه به نوعی تضمین معتبر پس دادن پول و الگوهای پیشرفته ی خرید یا اجاره ی کالاها در جهان مدرن معنا می یابد- و شرکای «مواجهه ی جنسی ناب» می توانند احساس امنیت کنند زیرا می دانند که «هیچ قید و بند» یا پیوندی، ناپایداری آزاردهنده ی  تعهد آنان را ترمیم و جبران نمی کند (باومن، 1384: 90).

از نظر باومن هجوم نیرو ها و عوامل بازار مصرفی، به اجتماع و استعمار آن، ترسناک ترین خطر را به وجود می آورد. که شکل فعلی با هم بودن و مودت انسانی را تهدید می کند. مهمترین و احتمالا سرنوشت ساز ترین موفقیت حمله ی بازاری تاکنون فروپاشی تدریجی ولی مداوم مهات های اجتماعی شدن یا حسن معاشرت است. در موارد مربوط به روابط میان اشخاص، کنشگران بی مهارت خود را بیش از هر زمان دیگری یا در حالت کارگزاری، می بینند یعنی به شیوه ای دیگر­آیین. جاذبه ی فریبنده ی کنش دیگر­آیین ناشی از واگذاری مسئولیت است. چیزی که نابودی مهارت­های اجتماعی شدن را تسریع و تقویت می کند، گرایش ملهم از شیوه ی زندگی مصرف­گرایانه ی غالب به رفتار کردن با دیگران به عنوان ابژه های مصرف و قضاوت درباره ی آن ها بر اساس و الگوی ابژه مصرفی و بر مبنای میزان لذت حاصل از آن و با معیار «ارزش در ازای پول» است. در جریان این کار، ارزش ذاتی دیگران به عنوان انسان های منحصر به فرد از نظر محو شده است. همبستگی انسانی دومین قربانی پیروزی های بازار مصرفی است (باومن، 1384: 124-122).

اگر بدانید که شریک شما در هر لحظه ممکن است کناره بگیرد، با رضایت شما یا بدون آن، در این صورت سرمایه­گذاری احساسات در رابطه ی فعلی همیشه اقدامی خطرناک است. سرمایه­گذاری احساسات شدید در شراکت و سوگند وفاداری یاد کردن یعنی پذیرفتن خطری بزرگ؛ و این کار شما را به شریک خود وابسته می کند. چیزی که نمک روی زخمتان می پاشد این است که وابستگی شما- به علت ناب بودن یا خلوص رابطه ی شما- ممکن است دو طرفه نباشد و لازم نیست چنین باشد. بنابراین شما مقید هستید و شریک شما آزاد است که برود، و هیچ نوع پیوندی که شما را سرجای خود نگه­می دارد، نمی تواند نرفتن او را تضمین کند. آگاهی گسترده و در واقع پیش پا افتاده از این که همه ی روابط «ناب» هستند (ناب یعنی ناپایداری، انفکاک­پذیری، چیزی که بعید است بیش از آسودگی خاطری که به ارمغان می آورد، دوام یابد و بنابراین همیشه چیزی «تا اطلاع ثانوی» است) خاکی نیست که اعتماد در آن ریشه بدواند و شکوفا شود (باومن، 1384 144-143).

ناخوشی و آسیب­پذیری شراکت­های شخصی یگانه ویژگی های موقعیت زندگی فعلی  نیستند، بلکه نوعی سیالیت، ناپایداری و بی ثباتی لاینفک بی سابقه («انعطاف پذیری» مشهور) وجه مشخصه ی تمام انواع پیوند های اجتماعی است که همین چند دهه قبل چارچوب بادوام و مطمئنی داشتند که درون آن امکان برقراری تعاملات انسانی پایدار وجود داشت (باومن، 1384: 144)