سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
گزارش دوازدهمین یکشنبه انسانشناسی و فرهنگ: چالشهای باستانشناسی معاصر

دوازدهمین نشست یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ، با عنوان «چالشهای باستانشناسی معاصر» در روز 8 دی ماه 1392 با حضور سه باستانشناس معاصر کشور در مرکز مشارکتهای فرهنگی هنری شهرداری تهران برگزار شد. در این نشست که دکتر لیلا پاپلی یزدی و دکتر مریم دژمخوی (مدیران مشترک گروه باستانشناسی انسانشناسی و فرهنگ) و همچنین دکتر عمران گاراژیان، باستانشناس و مدیر گروه فرهنگ خراسان، به عنوان سخنران حضور داشتند، همچنین مستند «قصه کوتاهی چند هزار ساله» به کارگردانی خسرو سینایی پخش شد و با جلسه طبق روال با پرسش و پاسخ، به پایان رسید.
درباره مستند «قصه کوتاهی چند هزار ساله»
قصه کوتاهی چند هزار ساله، عنوان مستندی 20 دقیقهای به کارگردانی خسرو سینایی است که «انسان هنرمند» محوریت مباحث خود قرار داده است. این مستند با تصویری بازسازی شده از یک فسیل یافت شده از هزاران سال پیش آغاز شده و با همان نیز به پایان میرود. سراسر مسیر فیلم نیز دستآفریدههای هنری انسان اعم از مجمسمههای باستانی، نقاشیهای دیواری پارینهسنگی، نقاشی و معماری در اعصار بعدی، تئاتر و تعزیه، موسیقی و درنهایت، فیلم را مورد اشاره قرار داده و نشان میدهد که چهطور انسان هنرمند در هر دوره از تاریخ، به فراخور نیازهای خودش دست به خلق آثاری هنری میزند، آثاری که از ابتدا نیز امری بسیار فراتر از زیباییشناسی صرف بوده و اهداف والاتری را خدمت میکردهاند. ارتباط با امر استعلایی و رام کردن و همراه کردن آن با خود و به عبارت دیگر، ریشههای آیینی هنر در اینجا مورد اشاره قرار گرفته و کارگردان با گذاری از نقاشیهای دیواری غارها به تعزیهای مشهور در یکی از شهرهای ایران میرسد و نشان میدهد که چهطور چنین پیوندی از دیرباز تاکنون، بین امر هنری و آیین وجود دارد. توضیح بیشتر درباره این مستند را میتوانید از اینجا بخوانید.
سه دیالوگ در باستانشناسی امروز؛ گفتگو به شیوه اجرا
موضوع محوری نشست حاضر، بررسی رویکردها و پارادایمهای مختلف موجود در باستانشناسی امروز و مواجهه آنها با یکدیگر بود. پارادایمهایی که در یک دستهبندی کلی و همسو با دیگر دانشها بویژه علوم انسانی قابل تقسیمبندی به سه دسته کلی هستند: رویکرد تاریخ فرهنگی، رویکرد مدرن (و زیر مجموعه آن باستانشناسی فرایندی) و رویکرد پست مدرن (و یکی از شاخه هایش: باستان شناسی فرافرایندی). از دل هر یک از این رویکردها و پارادایمها شاخههای پژوهشی متعددی سر برآورده که به نوبه خود پویایی باستانشناسی و شناخت وجوه مختلف مواد فرهنگی را به دنبال داشته است. پارادایمهای یاد شده هر یک دارای چارچوب نظری و روششناسی خود بوده و به شدت از تحولات نظری در حوزه علوم انسانی و اجتماعی مانند انسانشناسی و جامعه شناسی بویژه از نظر تئوریک تاثیر پدیرفتهاند.
گفتنی است علاقه به باستانشناسی، به دنبال سوال از تاریخ و ماهیت آن پس از رنسانس آغاز شد و به شکل تشکیک در روایت های تاریخی نمود پیدا کرد. فعالیتهای میدانی باستانشناسی اما با "عتیقهجویی" و آزمون روایات متون مقدس آغاز شد. عتیقهگرایان اولیه عموما نگاهی کنجکاو و در مواردی انگیزههایی استعماری داشتند. مقصد بیشتر این گروهها خاورمیانه امروزی بود و به دنبال کشف مکانها و آزمون روایتهایی بودند که در متون مذهبی مانند عهد عتیق، نامی از آنها به میان آمده بود. در میانه دو جنگ جهانی با تغییر رویکردهای جهانی نسبت به علوم و دانشها، باستانشناسی به مثابه یک دانش مطرح شد و از آن زمان تا امروز برای توضیح موادش پارادایمهای مختلفی را تجربه کرده است.
در این نشست، هر یک از سه باستانشناس حاضر، نمایندگی یکی از این پارادایمهای سهگانه را برعهده گرفته و در گفتگویی نمایشی(performance) به معرفی اجمالی این آنها و نیز ارتباطشان با مفاهیم توسعه و نیز تعهد و اخلاق پرداختند و درواقع، نوع ارتباط آن پارادایم را با جامعهای که باستانشناسی در آن و بر روی ان انجام میشود مورد کنکاش قرار دادند. نماینده رویکرد پست مدرن در این اجرا، مریم دژمخوی و نماینده رویکرد مدرن، عمران گاراژیان بود. لیلا پاپلی یزدی نیز با آنکه خود به حوزه پستمدرن تعلق دارد ولی نقش باستانشناس سنتی یا تاریخ فرهنگی را در این اجرا بازی کرد.
این نشست که به دلیل ماهیت نمایشی خود و شکل انجام مباحثات، با نشستهای پیشین یکشنبهها کاملا متفاوت بود با صحبت غیرمنتظره پاپلی یزدی رو به جمع آغاز شد که گزارشی فرضی اما پرطمطراق از کشف یک لوحه طلایی منحصر به فرد ارائه میداد، لوحهای با ابعاد دقیقا مشخص که از حفاری بزرگ اخیر با تلاش شبانهروزی باستان شناسان تاریخ فرهنگی و 300 کارگر در دهه نخست حکومت پهلوی اول به دست آمده بود! شروعی غیرمنتظره و نمایشی که مخاطب را ناگاه به وسط بحث میکشاند و ویژگیهای متمایز رویکرد تاریخ فرهنگی را در باستانشناسی به او خاطرنشان میکرد. خصوصا که صحبتهای پاپلی به کرات توسط نماینده دو جریان پس از خود قطع شده و با نظرات تکمیل یا نقد میشد. نمایش به همین منوال در سه پرده اجرا شد که پرده اول، سخنرانی بر عهده رویکرد سنتی یا تاریخ فرهنگی بود و دو رویکرد دیگر آنرا نقد میکردند.
تاکید بر عناصر فرهنگی و در جستجوی اولینها یا مهمترینها بودن، اندازهگیریهای دقیق مواد فرهنگی، تعمیمهای کلان دادن و سو استفاده های حاکمیت ها از توضیحهای این پارادایم از ویژگیهای این رویکرد عنوان شد که به دلیل حجم بالای کاوشها و دورریزها و بیتوجهی به سایر عناصر فرهنگیِ «غیرمهم» و نیز بیتوجهی به جامعه محلی مورد نقد قرار گرفت.
در پرده دوم، نماینده رویکرد مدرن، سکاندار بحث بود. تاکید بر روش علمی و اثباتی، کار بینرشتهای، در صدد پاسخ به سوالی مشخص بودن و تلاش برای رسیدن به قانونهایی کلی، حجم پایین کاوش و استفاده از تمامی عناصر موجود در میدان به عنوان داده به عنوان ویژگیهای رویکرد مدرن عنوان شد که توسط دو رویکرد دیگر به دلیل جهتگیری صرف جهانی و عدم التزام به ارائه گزارشها به زبان محلی سایت مورد بررسی، خارج کردن عناصر فرهنگی از کشور صاحب آن و نیز نشنیدن صداهای خاموش در تحلیلها مورد نقد قرار گرفت.
پرده سوم به هنرنمایی نماینده رویکرد پستمدرن و نقد دو رویکرد دیگر اختصاص داشت. هر پرده، داستان یا طرحوارهای مختص به خود داشت که با اسلایدهای تصویری پخششده نیز تکمیل میشد و درواقع نمایندگان اصلی آن رویکرد و مباحث اساسی آن به مخاطبان معرفی میشدند. نکته جالب توجه در اینجا خط داستانی رویکرد پستمدرن بود که به زندگی حرفهای واقعی مریم دژمخوی اختصاص داشت و او توضیح داد که به عنوان یک باستانشناس پستمدرن یا فرافرآیندی چهطور مورد انتقاد و بیتوجهی رویکرد سنتی غالب در باستانشناسی ایران قرار گرفته و کاوشها و پژوهشهایش بر روی بقایای زلزله بم، همچنان خریداری ندارد. حذف شرط زمانی از موضوع باستانشناسی، تعهد به جامعه میزبان و ارزشهای انسانی در مقابل تاکیدات مادیگرایانه باستانشناسی، تاکید بر شنیدن صداهای خاموش و نیز متوقف نشدن در سطح توصیف از مهمترین ویژگیهای این رویکرد بود که به دلیل نزدیک شدن به ادبیات و شعر، فاصله گرفتن از رویکردهای اثباتی و علمی و نیز درگیر شدن در احساسات و نظریات شخصی پژوهشگر مورد نقد قرار گرفت.
در پایان این نمایش/ سخنرانی، اجراکنندگان تاکید کردند که این رویکردهای سهگانه در کار آنها به هیچوجه در مقابل هم قرار نمیگیرند بلکه با هم سخن میگویند. پاپلی یزدی در جمعبندی نهاییای که در پایان نمایش انجام داد گفت: «ما معتقدیم که امروز، همه اشکال این باستانشناسیها لازمند و جامعه جدید، نیازهای جدیدی دارد که پاسخگویی به آنها الزاما با روشهای پیشین ممکن نیست. امروز ممکن است سوال شود که فلان اثر باستانشناختی را کاوش کرده و درآوریم که چه؟ خصوصا با اتفاقات و تجربیاتی که پس از جنگ جهانی دوم داشتیم و تاثیری که ناخودآگاه، باستانشناسان در رشد اسطوره آریایی داشتند، حالا دیگر این نگرانی مطرح است که آیا چنان شیوههایی از باستانشناسی میتواند به فاشیسم کمک کند؟ درست است که رویکرد باستانشناسی مدرن تلاش کرد که در حد توانش باستانشناسی را مورد پالایش قرار دهد ولی این پرسش همچنان میتواند مطرح باشد. در باستانشناسیهای علمی که از 1960 به بعد انجام میشود خوشبختانه دیگر هیچ چیزی دور ریخته نمیشود، حتی یک گرم خاک و یا یک دانه گیاه چون همه در چهارچوب همکاریهای بینرشتهای که آن هم حاصل تلاشهای پارادایم مدرن است قابل تحلیل هستند و همه اینها دستاوردهای رشته ما هستند. در توضیح بیشتر باستانشناسی مدرن باید بگویم این بحثها که حیوانات از چه زمانی اهلی شدند؟ یا ما از کی گندم خوردیم و مباحثی از این دست را این گروه از باستانشناسان مطرح کرده و مورد بررسی قرار میدادند. به این ترتیب، حجم گستردهای از دانش عمومی باستانشناسی تولید شد و از 1980به بعد و تحت تاثیر جنبشهای زنان،رنگین پوستان و راهکارهای فرامدرن بحثها و نیازهای جدیدی مطرح شد بر این اساس صداهای خاموش برایمان مهم شد. .صدای زنان، کودکان، اقلیتها و حتی صدای خود باستانشناس. اینجا و تحت تاثیر این نیازهای جدید بود که باستانشناسی پستمدرن شکل گرفت و خیلی سریع شکلهای کاربردی در قضایای حقوق بشر، جنگ، پسااستعمار و... پیدا کرد. امروز در دنیا همه این رویکردها در کنار هم حضور دارند و سعی هم میکنند که به اخلاق و تعهد به جامعهشان فکر کنند.
دکتر فکوهی: مشابه این پارادایمها در انسانشناسی هم هست
پس از اجرا، دکتر فکوهی، مدیر انسانشناسی و فرهنگ طی سخنانی گفت: باستانشناسی جزء آن دسته از علوم انسانی است که میتوان گفت بیش از بقیه مغفول است و در بسیاری از حوزهها هنوز درگیر رویکردهای موزهنگارانه و نه حتی علمی است. برخی نیز نسبت به آن، دیدگاههایی منفی دارند که حاصل غارتهای انجام گرفته در این حوزه است؛ غارتهایی که از قرن 19 شروع شد و البته برخی در مورد آن از لفظ غارت استفاده نکرده و معتقدند خارج شدن اشیاء از ایران و نگهداریشان در موزههای خارج از کشور، نه غارت که تیپی از حفاظت است. موضوع دیگری که باستانشناسی با آن مواجه است اینست که در کشور، چه مسئولیت و تعهدی دارد؟ یا به اصطلاح به چه دردی میخورد؟ پرسشی که البته مختص این علم نیست و بسیاری از علوم انسانی از جمله همین انسانشناسی و جامعهشناسی هم اغلب با آن مواجه هستند. مباحثی که در اینجا مطرح شد ذیل archeology/ performance بود که از شیوههای بسیار مدرن و جدید بحث در دنیاست و به باستانشناسی اجرا شهرت دارد. از سه رویکردی که در اینجا نمایش داده شد بیش از همه رویکرد کلاسیک یا سنتی یا تاریخ فرهنگی در ایران ادامه دارد، خصوصا در سنت دانشگاهی کشور که البته در کشورهای دیگر جهان تقریبا به این شکل کنار گذاشته شده است و بیشتر رویکردی موزهشناسانه است. این رویکرد که بیشتر از مقولههای تاریخ تمدنی حرکت میکند گرچه از قرن 16 و 17 توسط مستشرقان ساخته میشود اما از قرن 19 و با مباحث زبانشناسان و انسانشناسان، تئوریزه شده و به صورتی جدی مورد توجه قرار میگیرد. پارادایم باستانشناسی مدرن نیز در ایران کمابیش وجود دارد و یکی از نمایندگانش خود آقای گاراژیان هستند. این رویکرد همانطور که دیدیم بر تعمیمپذیری و علمی بودن تاکید دارد و معتقد است باستانشناسی اگر علمی نباشد نمیتواند به سیستمهای دیگر شناخت متصل شده و بیشتر از جنس شعر و رمان و.. خواهد شد. این گروه باز بیشتر مورد توجه و قبول هستند اما گروه سوم یا باستانشناسان فرافرآیندی که خانم پاپلی و دژمخوی هر دو به آن تعلق دارند تقریبا تحمل نمیشوند که البته این مخصوص ایران هم نیست. تا جایی که من اطلاع دارم در دنیا هم یک گروه خیلی فراگیر و بزرگ نیستند. باستانشناسان پستمدرن، مقولههای پیشینی باستانشناسی را زیر سوال نمیبرند و بیشتر در تعهد اخلاقی و اتصالشان به سیستم اجتماعی متمایز میشوند. اتفاقاتی که در باستانشناسی زلزله، باستانشناسی وقایع 11 سپتامبر و... افتاد این گروه را مطرح کرد. در دنیا فعلا رویکرد مدرن، همچنان بزرگترین رویکرد در باستانشناسی است. روندی که باستانشناسی طی میکند البته مشابه روندی است که انسانشناسی طی میکند. رویکرد سنتی در ایران همچنان ادامه دارد و تا 20-15 سال پیش، رویکرد غالب این علم بوده است. ویژگی بارز این گروه، تیپی از جمع کردن موضوع پژوهش در حوزهای خاص و جدا کردنش از سیستم اجتماعی است که البته باید گفت امروز در خیلی از جبههها عقبنشینی کرده و با اتلاق لفظ مردمشناسی در مقابل انسانشناسی، خود را از رویکردهای جدیدتر متمایز ساخته است. رویکرد مدرن در انسانشناسی، با آمدن نسلهای جدیدتر به درون شکل گرفته و البته فقط مختص دانشگاه نیست و باید گفت به لحاظ دامنه و قدرت، از رویکرد مدرن در باستانشناسی قویتر است. خود جلسه امروز را باید در چارچوب همین پارادایم در انسانشناسی در نظر گرفت اما رویکرد پستمدرن در انسانشناسی ایران، تقریبا وجود ندارد و پستمدرن بیشتر به عنوان یکی از شاخههای جدید انسانشناسی پذیرفته شده است. البته بخشی از دانشجویان ما هستند که روی مفاهیم بازنمایی کار میکنند و مطالبی مینویسند ولی به آن صورت نیست که هنوز رویکردی متمایز شده باشد. به هر حال بحث اساسی انست که ما این رویکرد را در سطح جهانی نیز در انسانشناسی داریم و نمایندگان برجسته آنها مارکوز و فیشر هستند که در آمریکا حضور دارند. فیشر، یک ایرانشناس هم هست ولی کارهایش تاکنون به فارسی ترجمه نشده است. تا جایی که من اطلاع دارم آنها حتی در آمریکا نیز نتوانستهاند کالبد عمومی انسانشناسی را قانع کنند و هنوز یک جریان کوچک حاشیهای هستند. به هر حال طرح این بحث در جلسات انسانشناسی و فرهنگ از آن رو خوب بود که متوجه شویم باستانشناسی یک علم کاملا زنده است و درون خودش جدل و مقابله دارد و این کاملا با تصویر سنتیای که از باستانشناسی برای ما گفته میشود متفاوت است
بحث دیگری که در اینجا میخواهم به آن اشاره کنم و البته دوستان نیز در اجرایشان گریزی به آن داشتند داستان اسطوره آریایی است که در ایران متاسفانه عوام و حتی نخبگان به صورتی گسترده انرا به کار میبرند و این در مورد نخبگان، یک تراژدی است. مفهوم آریایی را باید توجه داشته باشیم که صرفا یک مفهوم زبانشناختی است و به معنای نجیب یا نجیبزاده. هر فرهنگی البته واژگان مشابه اینرا درون خودش دارد و آریایی به عنوان یک بحث ژنتیکی یا تاریخی یا باستانشناسی وجود ندارد. این مفهوم بیش از هر چیز دیگری محصول دوره فاشیسم است که به شکلی گسترده در انسانشناسی و باستانشناسی نیز استفاده شد. انسانشناسی متاسفانه در این زمینه نه تنها تئوریپردازی کرد بلکه مشارکت هم نمود. مدخل «آزمایشهای پزشکی نازیسم» را در ویکیپدیای انگلیسی بخوانید تا متوجه آزمایشهای وحشتناکی که در ان دوره و زیر نظر پزشکهای انسانشناس انجام شد بشوید. خواندنش هم وحشتناک است. دلیل اینکه بعد از فاشیسم، انسانشناسی زیستی تا سالها مورد استناد قرار نداشت و حرفی از ان نبود به همین تجربیات بازمیگردد. باستانشناسی گرچه در داستان فاشیسم متهم شد ولی هیچوقت چنین ضربهای نخورد. انسانشناسی زیستی تنها با کنار گذاشتن تئوری نژادی و آن پیشینه خود توانست دوباره به جهان علم بازگردد. در ساختن اسطوره آریایی نیز بیشتر رویکردهای باستانگرایی حضور داشتند تا باستانشناسی. باستانگراها کسانی هستند که برای تئوریهای خود از درون کارهای باستانشناسان، دادههایی را بیرون میکشیدند که الزاما مورد تایید و نظر خود باستانشناسان نبود و تئوریهای نژادی را هم همینها و به همین شیوه ساختند. باید توجه داشت که ملیگرایی نیز در ایران از 100 سال پیش تاکنون باستانگرا بوده و این باستانگرایی با باستانشناسی سنتی، رابطه داشته و همچنان دارد. آخرین استفاده این رویکرد از باستانشناسی نیز به همین چند سال پیش و آوردن لوح کوروش بازمیگردد که نشان میداد چهطور میتوان از یک شیء باستانی برای دستکاری ایدئولوژیک سیستم اجتماعی استفاده کرد که اتفاقا بسیاری از نخبگان نیز در آن دست داشتند.
پرسش و پاسخ:
پایانبخش جلسه طبق روال، پرسش و پاسخ بود که به شکل کتبی صورت گرفت:
پرسش: گفته شد ترجمه فارسی کلمه باستانشناسی دچار مشکل است؟ اگر میشود بیشتر توضیح دهید.
پاسخ دژمخوی: اصل این واژه مثل بسیاری از واژههای دیگر از لاتین آمده و ترجمه آن به باستان، امروز خودش یکی از موانع جدی پیش روی ما برای پذیرش رویکردهای جدید مثل همین باستانشناسی فرافرآیندی است که درواقع باید آنرا عکسالعملی به این شیوه از درک باستانشناسی دانست. ترجمه حاضر به لحاظ روش و تئوری نیز ما را محدود میکند و به گذشته میراند. اینکه خیلیها دوست دارند گذشته را مطالعه کنند واقعا خوب است ولی باید توجه داشت که archeology به لحاظ ریشهشناسی معطوف به گذشته نیست. بسیاری معتقدند archeo به معنای مطالعه مبناهاست. از این منظر، مهمترین ویژگی باستانشناسی، مادهگرا بودنش است و نه گذشتهگرا بودن. برای همین ما میگوییم از این لیوان یک بار مصرف امروزی تا سفالهای 10 هزار ساله همه میتوانند موضوع باستانشناسی باشند و ما برای این علم، ظرف زمانی قائل نیستیم. بحث ما الان این نیست که ترجمه این واژه تغییر کند چون به هر حال جا افتاده بلکه جلب توجه نسبت به این مسئله است که چهطور یک بیتوجهی ساده در ترجمه میتواند آینده یک علم را در یک کشور با مشکل مواجه سازد. این درکی که ما فکر میکنیم باستانشناسی یعنی بررسی دوره قدیم و هر چه این دوره، قدیمیتر بود یعنی کار ما باستانشناسانهتر و بهتر است یکی از همین هزینههاست.
پاسخ فکوهی: در اردیبهشت ماه 1393 دومین همایش زبان و واژگان در علوم اجتماعی برگزار خواهد شد که همایش اولش چند سال پیش برگزار شد. ما در این همایش، پنلی داریم که مفصلا درباره این موضوع ترجمه صحبت خواهیم کرد. در اینباره دو تئوری هست که یکی میگوید واژگان را باید با پیشوند و پسوند مشخص ترجمه کنیم و دیگری که به ترجمه مفهومی معتقد است. این دومی از نظر ما خیلی قابل دفاع نیست چون بعدها ما را با مشکلات زیادی در ترجمه و معادلسازی مشتقات آن واژهها یا ترکیباتش دچار میکند. به عنوان مثال ما صدها واژه داریم که از ترکیب archeo ساخته میشوند، مانند archeomusicology و... اگر بخواهیم از تز ترجمه مفهومی استفاده کنیم تیپی از اغتشاش زبانی ایجاد میشود. بنابراین باید یک حد زبانی باشد که رعایت شود.
پرسش: قبل از آریاییها کسانی در فلات ایران زندگی میکردند. شما در باستانشناسی، آنها را چه مینامید؟ شنیدهام جدیدا در انگلستان دارند روی آریاییها دوباره مطالعه میکنند. آیا در اینباره چیزی شنیدهاید یا خیر؟
پاسخ پاپلی: ما اصولا در باستانشناسی بر کسی یا گروهی نام نمیگذاریم. آریاییها نامی است که از زبانشناسی آمده و تعیین اینکه افراد قبل و بعد از آنها چه نامی داشتند کار ما نیست. در مورد آدمهای 3-2 هزار سال پیش ما نه اسم آدمها را میدانیم و نه زبانشان را. البته خیلی جاهای دنیا هنوز روی آریاییها و مسئله نژاد دارند کار میکنند ولی ما با شکاکیت پستمدرنیمان خیلی نمیتوانیم به این جریانها اعتماد کنیم و بر سر اینکه این کارها بیشتر با رویکردهای سیاسی انجام میشوند یا علمی شک داریم. آریایی چیزی نیست که با مطالعه بدن من بتوانند انتساب یا عدم انتساب من به آنرا تعیین کنند و از دوستان علمی انتظار میرود گزارشهای رسانهای را حداقل از جهت اینکه ژورنالهای مطرح علمی اشارهای به آنها کردهاند یا نه، چک کرده و بعد باورشان کنند. در غیر این صورت یک بحث رسانهای صرف است.
پرسش: رابطه بین پستمدرنیسم و پسافرآیندگرایی و مدرنیسم و فرآیندگرایی در چیست؟ انطباق کامل؟ استقلال؟ و...
پاسخ گاراژیان: البته سوال خیلی مفصل و بیش از حد تخصصی است و در اینجا نمیتوان پاسخ کاملی به آن داد ولی به عنوان یک توضیح مختصر، من تفاوت بین فرآیندگرایی و پسافرآیندگرایی را میگویم. فرآیندگرایی، قالبی بود که عمده رویکردهای مدرن و جدید را دربرمیگرفت و متکی بر آنالیزهای علمی، آماری و تجربی بود. ویژگی بارزش جزماندیشیش بود که انسان را به عنوان یکی از موجودات زنده در کنار سایر موجودات مینشاند ولی رویکردهای فرافرآیندی، آنها را نقد میکند که نباید این قدر جزماندیش بود و تکثر انسان را هم باید در تحلیل دخیل کرد.
پرسش: باستانشناسی معاصر یا پستمدرن به خصوص در تصاویری که مربوط به کردهای عراق و دادگاه صدام نشان دادید، چه تفاوتی با انسانشناسی جنایی یا forensic anthropology دارد؟
پاسخ دژمخو: باستانشناسی معاصر که ترجمه درستترش باستانشناسی گذشته نزدیک است شاخههای متعددی دارد که یکی از آنها باستانشناسی جنایی است ولی اینکه چه تفاوتی با انسانشناسی جنایی دارد؟ باید بگویم که این دو گروه همیشه با هم کار میکنند و روشهای متفاوتی دارند. گاهی اجساد، مثله شده هستند و برای بازیابی آنها به تکنیکهای باستانشناسی نیاز است و انسانشناسان جنایی بیشتر برای کارهای آزمایشگاهی یا برداشتن نمونههای دی ان ای استفاده میشوند. تفاوت بیشتر یک تفاوت روشی است. باستانشناسانی هستند که با اف بی آی برای شناسایی اجساد سربازان آمریکایی در ویتنام کار کردهاند و اخیرا هم در آرژانتین کارهایی انجام شده است.
پرسش: منظور از اسطوره آریایی که صحبتش شد چیست؟ آیا منظور، نقد استفادههای سیاسی از این نام است یا اینکه میفرمایید اساسا چنین قومی در گذشته وجود نداشته است؟
پاسخ پاپلی: درباره اسطوره آرین تاکنون کتابهای متعددی منتشر شده که با یک جستجو میتوانید انها را پیدا کنید. این واژه بعد از جنگ جهانی دوم به پژوهشهای باستانشناختی، انسانشناختی، تاریخی و زبانشناختی اتلاق شد که درصدد تحمیل یکسری مواد فرهنگی برای اثبات قومی به نام آریایی بودند. بعدها یکسری تئوری ضدنژادپرستانه هم در همین زمینه ساخته شده و از اسطوره آریایی، اغلب برای اشاره به یکسری اشتباهاتی است که ممکن است در علم از نظر نژادپرستی صورت گیرد.
پرسش: نظریات دکتر جنیدی به خصوص در کتاب داستان ایران، کلیه نظریات این دوستان آریایی نقض میشود ولی از سوی سایر مورخین و باستانشناسها مورد پذیرش قرار نمیگیرد. چرا هنوز نظریات جدید باید بر اساس تاییدیه نظریات مستشرقین نوشته و پذیرفته شوند؟
پاسخ پاپلی: به عنوان باستانشناس، من صلاحیت اظهارنظر درباره کارهای مورخان و زبانشناسان را ندارم ولی اینرا میدانم که در باستانشناسی ما نمیتوانیم درباره نژاد صحبت کنیم. یکی از کارهایی که جا دارد باستانشناسان تاریخ فرهنگی انجام دهند و درواقع بحثش را باز کنند همین است که به لحاظ فرهنگی، به کدام مفاد تاریخی و باستانی، آریایی اتلاق میشود و چرا؟ این موضوع قابل توجه است که ما در برخی برهههای خاص زمانی و به دلایل سیاسی، این اسطوره آریایی اوج میگیرد. استفاده از این اسطوره در این شرایط، تاحدی میتواند حس همگرایی را ایجاد کند ولی باید توجه داشته باشیم که برخی اقلیتها و گروهها را هم که امروز ایرانی هستند مورد هجمه قرار میدهد. ما نباید یادمان برود که همین اسطوره آریایی در آلمان دهه 50-30 چه اتفاقات تلخی را بر جای گذاشت؟
پرسش: خانم دژمخوی چرا باستانشناسی تاریخی را کلا رد میکنند؟ مگر نه اینست که این پارادایمها به دنبال و ادامه هم هستند؟
پاسخ دژمخوی: من به هیچ وجه آنها را رد نمیکنم و اتفاقا رویکرد پستمدرن خیلی به تکثر معتقد است و ما میگوییم در کنار باستانشناسی تاریخ فرهنگی و مدرن، ما هم یک رویکرد هستیم و همه میتوانیم کنار هم فعالیت کنیم. ما هم کارمان را مثل رویکردهای دیگر از توصیف و طبقهبندی شروع کرده و از تکنیکهایی استفاده میکنیم که از قدیمیترها داریم. پس بحث رد کردن مطرح نیست.
پرسش: باستانشناسی بسیار میتواند با پائوآنتروپولوژی و بیوآنتروپولوژی نزدیک باشد. نظر شما در اینباره چیست و به خصوص در کدام یک از رویکردهای سهگانهای که امروز مطرح کردید به انسانشناسی نزدیک میشوند؟
پاسخ گاراژیان: با توجه به پیشینه پیوسته و گسسته دنیای قدیم و جدید میتوان به این سوال پاسخ داد. همه میدانیم که آمریکا تا مدتها بعد از کشفش، سرخپوستان را جزء پیشینه خودش نمیدانست و انسانشناسی هم متاثر از این رویکرد بود، رویکردی که باستانشناسی خاص خودش را به وجود آورد که آنتروپولوژیکال آرکئولوژی نامیده میشود و بسیار مورد رجوع با رویکردهای انسانشناسانه است، اما برخلاف این، در دنیای قدیم از دیرهنگام یک رویکرد تاریخی، باستانگرایانه و البته تا حدی متعصبانه رایج بود که باستانشناسی تاریخی- فرهنگی درواقع حاصل مشارکت هر دوی این رویکردهاست. برای پاسخ به سوال مهم است که سابقه باستانشناسی در دنیای قدیم و دنیای جدید مورد توجه باشد که براساس ان ما دو نوع باستانشناسی تاریخی و نیز انسانشناختی داریم. در آمریکا زیرشاخهای از انسانشناسی است و در کشورهای دیگر به شیوههای دیگری است.
پرسش: نقدی که پستمدرنها به روشهای اثباتگرایانه وارد میکنند یافتههای آنها را زیر سوال میبرد یا حداقل قطعیتش را. حال پرسش اینجاست که پستمدرنها چهطور و به چه روشی بر مبنای این یافتهها که زیربنای نتایج خودشان است و متزلزش کردهاند به نتایج جدید و قابل اتکا برای کاربردهایی که به طور سنتی وجود داشته (سیاسی، حقوقی و...) میرسند؟
پاسخ گاراژیان: اگر عدهای رویکردهای اثباتگرایانه دارند یا ندارند این بیش از هر چیز به موضوعشان برمیگردد. به عنوان مثال پایههای یک پروژه را نمیتوان با رویکرد غیراثباتی گذاشت یا هیچ پژوهشی را نمیتوان بدون توصیف شروع کرد. باستانشناسی تاریخی و فرهنگی یک پایه است و باستانشناسی مدرن با دیدگاه اثباتگرایانهاش، یک رویکرد علمی و مستحکمکننده روشهاست اما در حوزه موضوعات خودش بحث میکند. باستانشناسی فرامدرن هم بر همین اساس، موضوعات خاص خودش را دارد و به حوزههایی میپردازد که انسانیتر و فرهنگیتر است. در مورد این رویکرد، شنیدن صداهایی که شنیده نمیشود یک اصل است چون ما معتقدیم وقتی داریم گذشته را بررسی میکنیم، گذشته را در قالب امروز بازسازی میکنیم و عموما در جایگاه یک مرد سفید پوست قشر متوسط، یعنی مبلغ وجوهی از گذشته هستیم. بنابراین اگر دیدگاهی جزمی داشته باشیم گذشتهای را که روایت میکنیم جزماندیشانه است.
پرسش: در این دیالوگها از هیچ باستانشناس ایرانی نام برده نشد. آیا در ایران، یک مکتب باستانشناسی یا باستانشناس ورزیده و خلاق نداریم و دارای تئوری و روش خاص خودمان نیستیم؟
پاسخ پاپلی: خوب یکی از دلایل این نام نبردن از کسی، الزامات حقوقی صحبت است ولی متاسفانه باید گفت با وجود داشتن باستانشناسان خلاق ولی کلیت این علم برای ما وارداتی است و ئئوری یا روشی که خاص خودمان باشد هنوز نداریم.
پرسش: خانم پاپلی اصرار دارند که در باستانشناسی سنتی، زن بودن تاثیری ندارد. با توجه به اینکه میدانیم ایشان نقش یک باستانشناس سنتی را بازی میکردند این صحبت را کردند یا در واقعیت هم معتقدند که باستانشناس زن با محدودیتهایی مواجه نیست؟
پاسخ پاپلی: باستانشناس زن ایرانی در هر رویکردی با مشکل مواجه است. در یک بررسی که بین دوستانمان داشتیم تنها 15-5 درصد مجوزهای حفاری را به زنان داده بودند درحالی که تعداد خانمهای باستانشناس خیلی بالاست. با این حال در رویکرد تاریخ فرهنگی نیز جنسیت یا اهل کجا بودن، تاثیری در کار باستانشناسی ندارد چون در هر حال باید وارد نقشهای مردانه شد و کار کرد. زنانی هم که خیلی مطرح شدهاند عموما همین کار را کردهاند.
در پایان مراسم نیز با پذیرایی از مهمانان این فرصت داده شد تا بتوانند بیشتر با هم پیرامون این موضوع صحبت کرده و با نظرات یکدیگر آشنا شوند.
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد.
کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:
شماره حساب بانک ملی:
0108366716007
شماره شبا:
IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07
شماره کارت:
6037991442341222
به نام خانم زهرا غزنویان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست