یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
گزارش اختتامیه و سی و یکمین یکشنبه انسانشناسی و فرهنگ: خانه و فرهنگ
سی و یکمین و آخرین نشست از «یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ» در روز 25 خرداد ماه 1393 و در مرکز مشارکتهای فرهنگی هنری شهرداری تهران برگزار شد. در این نشست که با سخنرانی دکتر حسین سلطانزاده (پژوهشگر، استاد دانشگاه و مدیر مسئول سابق نشریه معماری و فرهنگ) با عنوان «مفاهیم خانه در ادبیات معماری ایران» و منیژه غزنویان (کارشناس ارشد انسان شناسی) با عنوان «انسانشناسی فضای خانگی؛ یک رویکرد کیفی» انجام شد، مستند «داریوش و بانو» از فرشاد فداییان به نمایش درآمد.
درباره مستند داریوش و بانو
«داریوش و بانو» عنوان مستندی حدودا 30 دقیقهای به کارگردانی فرشاد فدائیان است که در آن، گوشههایی از زندگی داریوش یکتاشناس و همسرش که هر دو در روزگار پیری به سر میبرند به تصویر کشیده شده است. این زوج زرتشتی که از نبود فرزندانشان و تنهایی، شدیدا گلهمند و غمگین هستند در یک خانه حیاط مرکزی قدیمی و بزرگ زندگی میکنند که فرسوده و در حال تخریب است. مستند فدائیان درواقع ثبت تجربه این دو، از زندگی در این خانه و این شرایط، آن هم در آخرین روزهای سال 1383 است که در سنت ایرانی، همه جا حال و هوای عید و پویایی و شادی تحویل سال حکمفرماست. موضوعی که در لابهلای روزمرگیهای داریوش و همسرش نیز دیده میشود. او بیشتر زمان خود را خواندن متون مذهبی یا گوش دادن به نوارهای کاست حاوی این اوراد میگذراند و گه گاهی با قرار دادن کلاهی بر سر، به «بیرون» میرود، لفظی که ما نمیدانیم در مورد او دقیقا به کجا اشاره دارد و دوربین فدائیان نیز کنجکاویای نسبت به آن نشان نمیدهد چرا که ظاهرا قصد دارد بر درون متمرکز باشد. همسر مسن داریوش نیز که غم سنگین دوری از فرزندان، به کرات گریهاش را جلوی دوربین درمیآورد، با امور زنانه خانگی چون پخت و پز، بافتنی و... خود را سرگرم میکند. تلاش مشترک آنها برای خانهتکانی آخر سال و نیز برگزاری محقرانه و انفرادی برخی مناسک سالیانه در خانه، بخشی از همین روزمرگیهاست که ما شاهدش هستیم. فیلم همچنین به فضاهای مختلف خانه سرک کشیده و با مکث، تزئینات و اشکال آنها را ثبت میکند و بنابراین میتوان گفت که تاکیدی خاص بر معماری و کالبد آن نیز دارد؛ خانهای که گرچه زمانی داشتن آن میتوانست آرزوی هر شخصی باشد و قطعا پیشترها صدای زندگی و خنده چندین خانواده را درونش جای میداده ولی امروز، سکوتی غمانگیز بر آن سایه افکنده، در فرسودگیِ رها شدهی خود ذرهذره از بین میرود و حتی شاید بتوان گفت با آن معماری حیاط مرکزی بسته که ضرورتی برای نصب پرده، در پشت هیچ یک از پنجرهها بر جای نمیگذارد، خود به یکی از عوامل مهم در انزوای ساکنانش از بافت پیرامونیشان تبدیل شده است. فضای عمومی فیلم، غمانگیز است، پیری، گله از تنهایی، گریه، روزمرگی و بیش از حد محصور شدن در درون، همه ویژگیهایی هستند که این غم را تداعی میکنند، غمی که سیاه و سفید گرفته شدن فیلم نیز، به آن دامن میزند. این مستند فدائیان، سند تصویری خوبی از ارتباط میان ساکنان و خانههایشان است و مسائل متعددی که پیرامون آن وجود دارد.
سلطانزاده: مفاهیم خانه در ادبیات معماری ایران
اولین سخنران برنامه، دکتر سلطانزاده بود که صحبتهای خود را چنین بیان کرد: «شاید برخی کارهای من را جوانان قدیم دیده باشند و جوانان جدید شاید کمتر. اولین کتابم را سال 1362 منتشر کردم و امروز سه دهه از آن میگذرد. تخصصم معماری است و برای شناخت فضاهای معماری در دهههای اخیر احساس کردم ما نیاز داریم گاه به منابع و حوزههای دیگر توجه کنیم. من گاهی به دانشجویان خودم میگویم یکی از مشکلات ما در شناخت معماری گذشته اینست که عمدتا با جسد معماری مواجه هستیم و مثال میزنم که اگر از یک پزشک پزشکی قانونی درباره خوب یا بدی فرد متوفی بپرسیم او هیچ جوابی نمیتواند بدهد و نهایتا قادر است علت فوت را به ما اعلام کند. انتقادی که من به خودم و برخی از دوستان در رشته خودم دارم اینست که ما ما اغلب به جسد معماری گذشته توجه داریم. شاید یکی از دلایلی که امروز نتوانستهایم در حوزه معماری و شهرسازی، بخش مثبت فرهنگ گذشته را ادامه دهیم همین بوده است. بعد از انقلاب، موجی از توجه به معماری و شهرسازی ایرانی راه افتاد و ما کمی از اشکال و عناصر تقلید کردیم اما چون فقط یک تقلید شکلی بود بعد از یک دهه دل همه را زد و تداوم پیدا نکرد. امروز هنوز بحث معماری و شهرسازی ایرانی و اسلامی هست، بحثی که حداقل از چهار دهه پیش در ایران مطرح است. نخستین کنگره بینالمللی معماری که در ایران برگزار شد مربوط به 1349 بود که اتفاقا موضوعش هم چگونگی پیوند بین معماری سنتی، ایرانی و تکنولوژی جدید است. از آن زمان تا امروز ما هنوز درگیر این بحث هستیم چرا که هیچ وقت عمیق به آن نپرداختهایم. بنابراین توجه به معماری و شهرسازی یکی از ضعفهای ماست. من طی سالهای اخیر گاهی سری به تخصصهای دیگر به صورت اندک زدهام. مثلا 15-10 سال پیش کتابی درباره معماری و شهرسازی بر پایه شاهنامه نوشتم وحدود 6 سال پیش کتاب معماری و شهرسازی را در نگارههای ایرانی قدیمی، اسنادی که بینظیر هستند و نحوه زندگی انسانها در فضاهای معماری را نشان میدهند. ما در نگارهها میتوانیم ببینیم اما جامعه معماری و شهرسازی ما به این اسناد تا به حال بیتوجه بودهاند. اینها را فقط نقاشها بررسی میکنند و آن را هم به شیوهای رمانتیک. معماری و شهرسازی، تخصصهای بینرشتهای هستند و برای گسترش دانش خودم گاه دخالتهایی در سایر حوزهها کردهام.
این مقدمه را از آن جهت گفتم که بگویم امروز خانه را از دیدگاهی میخواهم مطرح کنم که گرچه هنوز ناقص است ولی در ایران تاکنون انجام نشده است. بسیار خوشحال خواهم شد که این ارتباط حفظ شود و من از دانش و نظر شما برای تصحیح خودم استفاده کنم. برای باز کردن مسئله، باید بگویم که اخیرا توجهم به بار معنایی واژهها در طول تاریخ جلب شد. ما گاهی از زبان و واژگان در رشتههای دیگر مثل معماری و شهرسازی غافل هستیم. قطعا زبانشناسان در این حوزهها به صورتی تخصصی کار میکنند ولی ما غافلیم از اینکه بسیاری از احساسات و اطلاعات از طریق زبان منتقل میشود و آن اگر مورد توجه قرار گیرد اطلاعاتی را به ما میدهد که بینظیر است. همه میدانیم هر واژهای که در یک جامعه ابداع شده، تغییر شکل میگیرد و یا تداوم مییابد حتما دلیلی دارد. مثلا آب جو از نظر شرعی، با ترکیب قبلیش برای ما خوشایند نبود. به همین دلیل آمدیم الکلش را گرفتیم ولی خود واژه را هم نگه نداشتیم چون یک بار خاطرهانگیز منفی برایمان داشت. اینجا بود که معادل عربیش را به کار بردیم و شد ماءالشعیر. الان بیش از سه دهه است که معادل جدیدش استفاده میکنیم. همچنین چند دهه است که به جای واژه مستراح، معادل ظاهرا شیکتر توالت را استفاده کرده و به این ترتیب با قرض گرفتن واژهها سعی میکنیم بیانمان را کمی بهتر کنیم. گاهی مسائلی که در واژهها نهفتهاند از این موضوع کمی فراتر است. به عنوان مثال، مدارس ما در قدیم، به دو دسته ملی و دولتی تقسیم میشدند. بعد از انقلاب به خاطر آن که در برخی حوزهها احساس میشد فاصلهای بین مذهبی بودن و ملی بودن وجود دارد دیگر از ملی استفاده نشد و حتی از خیلی ترکیبها حذف شد. مثلا انجمن آثار ملی، تبدیل به انجمن مفاخر فرهنگی شد یا دبیرستانهای غیردولتی را کلا مدتی حذف کردیم ولی بعد که دیدیم پدیده بدی هم نبود اسمش را اول گذاشتیم مدارس غیرانتفاعی چون اوایل، انتفاعی بودن بد بود. به هر حال این دروغی بود که یک دهه ادامهاش دادیم ولی نهایتا جامعه آن را اصلاح کرد چون درست نبود که بگوییم اینها غیرانتفاعی هستند. میخواهم بگویم شکلگیری و تحولات واژهها پرمعناست و تحولات اجتماعی را در آنها میتوان دید. گاهی ما با کلماتی سر و کار داریم که خودش ثابت است ولی معنایش تفاوت کرده است، مثلا واژه انسان یا زن که امروز ما به کارش میبریم با معنای آن در قرنها پیش متفاوت است؛ زمانی که میگفتند با زنها مشورت کنید و خلافش را انجام دهید! امروزه شرایط تغییر کرده و بنابراین، مفهوم پشت این واژه نیز متفاوت شده است. مثال دیگر، واژه بچه است که شاید گاهی هنوز ما به طنز، آن را برای اشاره به کمعقلی یک نفر استفاده میکنیم ولی مطمئنا تا یک دهه پیش و با این فرآیند که بچهها در زمینه تکنولوژی از والدینشان جلوتر هستند از بین خواهد رفت و دیگر کسی از این واژه به آن منظور استفاده نخواهد کرد.
نام و واژه خیلی اهمیت داشت. این پدیده که چرا در فرهنگهای مختلف، زبانهای مختلف شکل گرفته یک نگرش جدید است و در دنیای کهن چنین نبوده است. در برخی متون کهن (مانند رسائل اخوان الصفا) آمده که اختلاف زبان، ناشی از کواکب است! یعنی اینکه پاسخی برای اینکه چرا زبانها متفاوت شدند نداشتند، خصوصا که در هر فرهنگی آدم و حوایی وجود داشت و سوال بود که پس چرا این قدر متفاوت شد؟ تحلیل اجتماعی برای آن نداشتند. همچنین این نگرش وجود داشت که برخی از کلمات، فرازمینی هستند. این عبارت را امروز هنوز میشنویم که به شوخی، فردی به دیگری میگوید اگر چنین شد اسمم را عوض میکنم! در قدیم، اسم، اهمیت زیادی داشته به طوری که برای یکی از شاهان صفوی خیلی مشکل پیش میآمد. درنهایت، منجمین به او گفتند راه مقابله با این شرایط، تغییر نام است. پس مراسمی رسمی برگزار شد و نام شاه را تغییر دادند تا مشکلاتش حل شود. هنوز هم ما کمابیش چنین اعتقادی به اسم داریم. برخی از ما جوانان قدیم، دو اسمه هستیم و این اسم دوم داشتن، چنین فلسفهای داشته است.
با این مباحث خواستم فضا را برای بحث خودم آماده کرده و بگویم زبان و واژه چه در دنیای امروز و چه در دنیای کهن، اهمیت بالایی داشته است. در معماری نیز برخی کلمات در طول تاریخ، مفهومشان کاملا متفاوت میشود. به عنوان مثال، ما امروز آرامگاه را به معنی گور به کار میبریم ولی در زمان قدیم، معنای استراحتگاه میداد. در شاهنامه چنین است و تا قرن 10 هجری قمری هنوز همین معنا را دارد. چه اتفاقی افتاده که چنین تحولی در معنا ایجاد شده است؟ بنابراین اگر واژهها را کند و کاو کنیم تحولات اجتماعی بسیاری را نهفته میبینیم و واژگان بسیار عمیقتر از آن چیزی هستند که ما فکر میکنیم. در حوزه معماری، ما واژه خیابان را داریم که در قدیم به معنای مسیر مستقیم بود حتی اگر درون باغها بودند، اما مسیرهایی که اعوجاج داشت را کوی و برزن و... مینامیدند. وقتی اتومبیل در ایران استفاده شد به دلیل اینکه اتومبیل مثل قاطر نمیتواند حرکت کند و باید مستقیم برود به تدریج واژه خیابان چنین باری به خودش گرفت. یا واژه باغ را در نظر بگیرید. وقتی به باغ نگاه میکنیم خصوصا در نواحی مرکزی، مترادفهای بسیار زیادی دارد: بوستان، گلستان، لالهزار و... حدود 40-30 واژه در این حوزه هست. از پدیدههای بسیار جالب به ویژه در فرهنگ ایرانی اینست که وقتی معادل عربی این واژه یعنی روضه استفاده میشود همزمان هم جایی عالی برای زندگی است و هم به معنای مقبره و آرامگاه. این پدیده بسیار جالبی است. وقتی روضه مطهره میگوییم یعنی آرامگاه، درحالی که خود روضه به معنی باغ است. پدیده جالبتر اینکه طراحی برخی باغها با طراحی برخی آرامگاهها کاملا مطابقت دارد. مثلا باغ هشت بهشت را همه شما احتمالا در اصفهان میشناسید، باغی سکونتگاهی و تفریحی. آرامگاه تاجمحل را هم با پلان هشت بهشت میشناسید. از لحاظ طراحی معماری هم آرامگاه با فضای زندگی انطباق پیدا میکند. این در هر فرهنگی نیست. در برخی نواحی هند و چین و یا ایران باستان ما اصلا آرامگاه نداریم و در برخی مناطق جهان مثل مصر، کاملا اغراقشده بوده است. در ایران نیز این دو به شدت بر هم منطبق میشوند که ارتباطی مستقیم با باورها و فرهنگها دارد. برعکس باغ که ما برایش این همه واژه ساختهایم برای برخی مفاهیم انگار خست ورزیده یا لجبازی کردهایم، مثلا میدان. همین الان به میدانی مثل نقش جهان که بهترین میدان باقیمانده قدیمی ماست میدان میگوییم، به میدانچههای قدیمی نیز میدان میگوییم، برخی تقاطعها را نیز با همین نام میخوانیم یا میادین میوه و ترهبار یا محلهای فروش کاه و یونجه را و... این نیاز به تحقیق دارد که چرا در این حوزه بدذوقی به خرج دادهایم. شاید دلیلش این بوده که ما همواره حکومتهای استبدادی داشتهایم و برای همین است که میدانها همواره عرصههایی حکومتی بودهاند. زمانی که میخواستهاند کسی را اعدام کرده یا زنده به زنده بسوزانند محلش همین میدانها بوده است. این در حالیست که محققان جوان ما بسیار در مورد میدانها مینویسند بیآنکه بدانند در گذشته چه دیدگاهی نسبت به آن وجود داشته است. بنابراین خود واژه بسیار مهم است.
اما آن چیزی که اخیرا توجه مرا جلب کرد خانه به عنوان یک واژه بود که چهقدر در گذشته از آن استفاده میشده و امروزه ما از پتانسیل آن استفاده نمیکنیم. پیش از ورود به بحث شاید این سوال برایتان مطرح شود که به جز یک بحث تاریخی، این حرفها به چه کاری ممکن است بیاید؟ من گمان میکنم اگر این مباحث را توسعه دهیم به شدت میتواند مباحث کاربردی داشته باشد. من فکر میکنم در همه حوزهها در فرهنگ معاصر، ما درمانده شدهایم، حتی در حوزه آشپزی نیز هویج فرنگی و گوجه فرنگی و... را وارد کردیم ولی هنوز نتوانستهایم واژههایش را تغییری دهیم یا بعد از 5 دهه هنوز معادلی برای فست فود نداریم. زبانشناسان ما نیز باید مباحث را از حوزههای تخصصی به حوزه عمومی نیز بکشانند و مولفههایی را که میتوانند وحدت ما را حفظ کنند، مورد حفاظت قرار دهیم. نمیدانم با معماری معاصر چهقدر میتوانید ارتباط برقرار کنید ولی گمان میکنم اغلب افراد در بناهای تاریخی ما احساس خودمانی بودن دارند، حسی که در بناهای مدرن، کمتر اتفاق میافتد. به نظرم میرسد ما با خانههای مدرن، بیشتر مثل اتومبیل یا لباسمان رفتار میکنیم و بعد از چند سال، دلمان را میزند و میخواهیم سراغ مدل جدیدش برویم. معماری مدرن به نظر میرسد نتوانست به جامعهاش ارتباط برقرار کند چون یکی از شعارهایش قطع ارتباط با گذشته بود. خصوصا در ابتدای قرن 20 این نگاه به وجود آمد که اتومبیل یک پدیده جهانی است و عربی و آمریکایی و... ندارد. کشتی و هواپیما و... نیز همین طور. این انگاره بود که در بین معماران نیز رواج یافت و لوکوربوزیه گفت خانه، ماشین زندگی است. بعد آمدند و ابعاد انسان را اندازه گرفتند و گفتند باید ابعاد سنگ توالت، اتاق خواب و... چنین باشد. به این شیوه بود که خانه را هم خواستند جهانی کنند. بحث آن بود که معماری در هر کجا که باشد باید به یکسری کارکردهای واحد جواب بدهد اما 5-4 دهه بیشتر نگذشت که در خود غرب، این ایده با شکست مواجه شد و دیدند این ساختمانهای قوطی کبریتی فاقد هویتهای محلی نمیتواند با مردم ارتباط برقرار کند و اینجا بود که اندیشههای پست مدرنیسم به صورت آشکار از دهه 60 به بعد، جلوی خردگرایی معماری مدرن برآمدند. امروز خانه برای اکثر ما به خصوص افراد جوان، مثل اتومبیل میماند. اگر کسی سرمایهاش فلان میزان باشد ما میتوانیم حدس بزنیم که احتمالا کجا زندگی میکند. دیگر ارتباط فرهنگی به آن معنا با آن نداریم و دنبال تشخص گرفتن از خانه هستیم. دانشجوی معماری ما نه تنها به ادبیات و زبان معماری آشنا نیست و با یک زبان التقاطی، معماری را میآموزد بلکه قشر نخبه ما برای خودش کار میکند و جلو میرود و وقتی میبیند مردم توجه ندارند خیلی راحت میگوید مردم نمیفهمند! سوال من اینست که ما معماران چند نفر از جامعهشناسان را میشناسیم یا روانشناسان را و...؟ به نظر من مقداری از ضعف ما به دلیل همین ارتباطاتمان است. من همیشه از خودم میپرسم چهطور فردوسی میتوانست در یک روستا گوشه خانهاش بنشیند و مجموعهای را به نثر درآورد و طی هزار سال تمام خانههای مردم را بگیرد و بتواند با آنها ارتباط برقرار کند؛ ارتباطی که اتفاقا امروز کم است و تا صد سال پیش خیلی بیشتر بوده است. یا حافظ که اثرش یک اعجاز فرهنگی – هنری است. یک هنرمند برجسته کسی است که بتواند با مخاطبانش که توده مردم است ارتباط برقرار کند. متاسفانه در حوزه معماری، دانشجوی ما با زبانی و با فرمهایی آموزش میبیند که از بطن جامعه برنخاسته است. ساختمانهای ما و آشفتگیشان گواه خوبی بر این وضعیت است. دلیلش این است که ما در حوزههای فرهنگی، آموزشهای لازم را ندیدهایم و در این بین، زبان هم نقش کوچکی دارد که نادیده گرفته میشود. معمار ما واژگانی که بتواند با مردم ارتباط برقرار کند را ندارد. در حوزه معماری و طراحی شهری الان 5-4 دهه است که ما از واژههایی چون آپارتمان، پنت هاس و... استفاده میکنیم. به جای واژه محله نتوانستهایم معادلی بسازیم و محله نیز به آن شکل قدیمش نداریم. بنابراین داریم ارتباطاتمان را در جهتهای مختلف با مردم از دست میدهیم، حتی در این خصوص که از چه رنگهایی استفاده کنیم. چند وقت پیش که به سمت مازندارن میرفتم دیدم رنگ ساختمانهای مسکن مهر، از نوع رنگهای آبنباتی است! معماری که دانش کافی را نداشته باشد طبیعتا نمیتواند فرق بین نمای ساختمان را با رنگ شکلات و آبنبات تشخیص دهد. در معماری داخلی نیز همین طور است و هر کاری داریم میکنیم. سنتوریهای اروپایی که زمان قاجار مد شده بود الان دوباره مد شده یا نمای رومی را بساز و بفروشها به کار میبرند چون پرمشتری است. سلیقه مردم چرا چنین است؟ چون ما نتوانستهایم فرهنگسازی بکنیم، نه در حوزه فرهنگ شکلها و نمادها و نه فرهنگ واژگان که اگر بتوانیم، تازه قادریم با جامعه وارد ارتباط شویم. هر واژه، یک ابزار ارتباطی است و به ما کمک میکند که هم درون یک تخصص، بهتر عمل کنیم و هم با مردم و سایر تخصصها ارتباط بهتری داشته باشیم.
اما در مورد واژه خانه فکر میکنید چند بار ترکیب آن را در ادبیات قدیممان داریم؟ واژههایی مثل حوضخانه، آبدارخانه، آتشخانه، آیینهخانه، آبخانه، بالاخانه، چهارخانه، حضخانه (اتاق بزرگی که عناصر گهوارهمانندی داشته و مخصوص شاهان بوده است)، حوضخانه، عطارخانه و حتی روخانه که به خانه رود اشاره دارد و... من وقتی این کار را شروع کردم بیش از 300 واژه را در یک کار چند ماهه ابتدایی پیدا کردهام و دیدم چه غنای عجیبی در این فرهنگ دارد و من معمار در 4 دهه فعالیتم این را نمیدانستم. در برخی متون آمده خانه، واژهای پهلوی یا سانسکریت است. آنچه مسلم است اینکه این واژه در دوران پیش از اسلام نیز وجود داشته و به کار میرفته است. در دوران اسلامی، واژه بیت به کار میرفته و سرا نیز واژه دیگری است که متعلق به دوران پیش از اسلام است. واژه خانه در قرن 4 و3 هجری به معنای اتاق بوده و برای خانه به معنای امروزش سرا را استفاده میکردهاند. البته همزمان نیز گاهی به کار میرفتهاند، مثلا در تاریخ بیهقی. به مرور هر چه به جلو میآییم کاربرد سرا کم میشود. در مورد خانه، من کاربردهای بسیار عجیب و جالبی دیدم و پرسشهای بسیاری برایم پیش آمد که یکی از آنها همین دلایل حذف واژه سرا یا کاهش استفاده از معادل عربی آنست. در این دنیای جهانی شدن و واژههای غربی، واژه خانه نه تنها دوام یافته بلکه کارکردهای دیگری نیز یافته است: خانه سینما، فیلمخانه و... سادهترین دلیلی که به نظر میرسد اینست که در دنیای گذشته، خانه همه چیز افراد بود. در نتیجه این واژه به عنوان واژهای بسیار عمومی و گسترده استفاده میشد. خانه، شاید در حوزه معماری، عظیمترین واژهایست که در دل این فرهنگ باقی مانده و ما معماران از آن غافل بودهایم.
مفاهیمی که این واژه به خودش گرفته نیز جالب است، از مفاهیم بسیار کوچک مانند چشمخانه (حدقه چشم)، خانه کمان (محل قرار گرفتن انگشت در کمان)، زینخانه (در مورد زین اسب) و... بنابراین برخی مفاهیمش به جنبههای کالبدی اشاره دارد. افزون بر آن، مفاهیم غیرمادی زیادی هم داشته است، مثلا برخی مفاهیم عرفانی یا ماوراءالطبیعت در آن بوده است: خانه هستی، خانه آخرت و... حتی به کعبه میگوییم خانه خدا. در حوزههای نجومی نیز کاربرد داشته است: خانه عطارد و... در حوزههای طراحی هم به کار میرفته است: چهارخانه، خانهبندی (در بحث هندسه و تقسیمبندی سطح). در حوزه شهرسازی نیز ما واژههای حیدریخانه یا نعمتیخانه را داشتهایم. اگر بخواهیم به کاربردهای واژه بپردازیم بسیار باید صحبت کنیم. حال این سوال مطرح است که چرا در گذشته چنین بوده و امروزه کمتر با چنین پدیدهای در حوزههای زبانی مواجه هستیم. در دنیای گذشته و در حرفههای مختلف، تخصص را افراد غالبا در حوزههای تجربی به دست میآوردند و در برخی حوزهها نیز تئوریک بوده است. در مورد حرفهها و مشاغل، آموزشها تجربی بوده و در طول زمان کسب میشده است. امروزه بخش عمدهای از این آموزشها را دانشگاهها در کشور ما انجام میدهند و از آنجایی که گاه کار خود را به درستی انجام نمیدهند جامعه، اصطلاح «صفر کیلومتر» را در مورد فارغالتحصیلان به کار میبرد. این بسیار فاجعه است وقتی که فردی 20 سال از زندگیش را صرف آموزشی کرده که هنوز هیچ کارآمدیای ندارد و... در دنیای سنتی، آموزش حرفهها به صورت تجربی صورت میگرفت، مثلا در مورد معماری، حین تجربه، فرد آموزش هم میدید. نظام قدیم، معایبی و محاسنی داشت. از محاسنش این بود که اگر کسی هوشیار و خلاق بود طی مدت کوتاهی، مدارج را طی میکرد و یکدفعه در 25 سالگی به مرحله استادی یا اجتهاد میرسید و اگر ذوق نداشت 40 سال در همان مراتب پایین میماند، ویژگیای که در نظام آموزشی فعلی ما وجود ندارد. فتوتنامهها را حتما آشنایی دارید، حدود 20 مورد از آنها تا به حال پیدا شده است. در فتوتنامهها توضیحاتی درباره هر حرفه، اهمیتش، جنبههای دینیاش، سلسلهمراتب حرفهای و... آمده است. مثلا بنایان سه سطح داشتند: مزدور، صاحب و درنهایت استاد. در برخی حرفهها این سلسلهمراتب 5 یا 7 گانه بوده است. ما اول بنایان، بعد مهندسان و بعد معماران را داشتهایم و این سلسلهمراتب در متون قدیم وجود دارد و تعداد بسیار اندکی معمار داشتهایم. معمار، امروز به معنای بنا به کار میرود و به جای معنای قدیمی آن، امروز لفظ استاد را داریم. به نظر میرسد این تغییر واژگان اغلب در حوزه معماری، به زمان قاجار بازمیگردد. امروز در دانشگاهها نیز، ما لفظ استاد را هم برای کسی که تازه مشغول به کار شده و هم برای کسی که در حال بازنشستگی است استفاده میکنیم و این نشاندهنده آنست که این جامعه، سلسلهمراتب را نمیتواند بفهمد. ساختار دانشیار و... نیز خود دانشگاه دارد نیز چندان کاربردی ندارد چون هم عمومیت ندارد و هم بر اساس معیارهای عمیقی صورت نمیگیرد. وقتی جامعه دانشگاهی ما چنین است وای به حال جامعه عامی ما. از دوره قاجار، کمکم واژههای استاد و معمار و... از اعتبار افتادند. برای همین است که برخی الان در توصیف خودشان از واژه آرشیتکت استفاده میکنند چون قبلی شان خودش را از دست داده بودند.
اما برگردیم به بحثی که درباره فتوتنامه بنایان داشتیم. این متن هم در مجله صفه، شماره 5 قابل دسترس است و هم از اینترنت قابل دانلود است. در قسمت آخر این فتوتنامه (که چیزی شبیه سوگندنامههای دانشگاهی ماست) به چهار پیر بنایان اشاره شده است: حضرت آدم، ابراهیم، موسی و محمد. پس از آن به چهار پیر طریقت اشاره شده است: جبرائیل و میکائیل و اسرائیل و عزرائیل. چهار پیر حقیقت، پس از آن ذکر شده که شامل پدر، معلم، استاد و پدر عروس. درنهایت، چهار پیر معرفت آمده است: شیخ عطار، خواجه حافظ شیرازی، شاه شمس تبریزی و مولوی. درست است که بنایان عادی اینها را نمیخواندند ولی به لحاظ تئوریک آمده که چهار پیر معرفت یک بنا این افراد هستند. الان نظام مهندسی ما میگویند چرا معماری و شهرسازی ما ایرانی- اسلامی نیست. دلیلش اینست که در نظام مهندسی، تنها چیزی که صحبتی ازش نیست فرهنگ است و فقط بحث بر سر جزئیات فنی ساختمان است. وقتی فرهنگ را اصلا نمیبینیم چه انتظاری داریم؟
آخرین نکته را میخواهم به شخصی به نام لطفالله مهندس، اختصاص دهم، شخصی که دیوان شعری دارد و بخشی از آن را من در کتاب تاجمحل خودم آوردهام. پدر او احمد معمار بوده که ساخت تاجمحل را لطفالله به او نسبت میدهد و میگوید:
احمد معمار که در فن خویش/ بود ز اهل هنر جمله پیش
کرد به عهد شه گیتی گشا/ قلعهء ممتاز محل را بنا
و...
این توصیفی است که او از پدرش میآورد و میبینیم در هندسه و بسیاری از هنرها تبحر داشته است. او در ادامه، از سه پسر دیگر پدرش صحبت میکند. در این متن، معمار را گاه علامه خطاب میکردند، کسی که نظم و نثر خوبی داشته است. برخلاف برادر بزرگش که معمار بوده، خود لطفالله هنوز مهندس بوده و توضیح میدهد که هندسه میدانسته و... در خصوص برادر سوم میگوید گرچه او از من کوچکتر است ولی حال بهتری از من دارد و استاد من است و... از این بحث میخواهم نتیجه بگیرم در گذشته اگر معماری ما چنان بوده، معمارانمان نیز تبحر خاصی در حوزههای دیگر فرهنگی داشتهاند و مثل امروز نبوده که فقط مسائل فنی بدانند.»
غزنویان: انسانشناسی فضای خانگی؛ یک رویکرد کیفی
دومین سخنران این برنامه، منیژه غزنویان بود که طی صحبتهایی گفت: « حوزه فضای خانگی، گستردگی بسیار زیادی دارد و انتخاب موضوع صحبت امروز از این جهت برای من کمی سخت بود. با این حال و با توجه به اینکه در ایران هنوز رویکرد انسانشناسی فضای خانگی شناخته شده نیست تصمیم گرفتم در اینجا به معرفی این حوزه، تاریخچه و برخی ابعاد مطالعاتی آن بپردازم. درواقع صحبت امروز من دو بخش خواهد داشت: بخش اول که به معرفی حوزه اختصاص دارد و بخش دوم که گزارشی از برخی ماجراجوییهای شخصی خودم ذیل این حوزه است. پیش از مشخصا پرداختن به حوزه انسانشناسی فضای خانگی بهتر آنست که کمی به بسترهای ظهور این اندیشه بپردازیم. برخلاف قرن 19 که نگاه بیشتر کشورها به سمت بیرون بود تا مواد اولیه و بازار برای محصولات صنعتیشان پیدا کنند، قرن 20 با دو جنگ جهانی بزرگ، نگاهها را به سمت داخل کشاند. ضرورت مقاومت در زمان جنگ از طرفی و ضرورت بازسازی کشور پس از جنگ از طرف دیگر، این توجه به درون را توجیه میکرد. بدون شک این جنگها در جریان اندیشه یک نقطه عطف هستند و بسیاری از مقالات فضای خانگی نیز ارجائی به آن دارند. بنابراین شاید بتوان نتیجه گرفت که در این برهه زمان بود که دانش نیز سر به درون کرد. نیمه قرن 20 در انسانشناسی نیز برای ما تاریخ مهمی است چون نسل جدید انسانشناسان بومی تربیت شدند و بسیاری از انسانشناسان غربی مجبور شدند حوزههایی جدید در کشورهای خودشان برای مطالعه پیدا کنند. اینجا بود که رویکردهای شهری، توسعه، کاربردی و... پدید آمد. بدین ترتیب، توجه از دیگری به سمت خودی، از جهان دور به سمت جهان نزدیک و از بیرون به سمت جهان درون جلب شد.
این توجه قطعا با مبانی نظری قویای نیز همراه بود که از فلسفه نشات میگرفت. یکی از فیلسوفان مهم قرن 20 گاستون باشلار فرانسوی است؛ کسی که همواره با حوزه علیت و روش شناخته میشد و ناگهان به سمت پدیدارشناسی و احساس و تخیل آمد. او 13 سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، کتاب بوطیقای فضا را نوشت که جزء آخرین دستاوردهای کار فکری او بود. کتابی که دو سال پیش به فارسی نیز ترجمه شد. او تاکیدی بر فضای درونی داشت و مهمترین نمود آن را خانه میدانست ولی محدودش به آن نمیکرد. در نظر او فضاهایی چون قفسه، گنجه، صدف و... نیز دارای فضای درونی بودند. او همچنین تاکید خاصی بر تخیل و ارتباطش با واقعیت داشت. از همین منظر هم بر خانه تاکید کرده و آن را پناهگاهی برای خاطرات میدانست. او معتقد بود حجم بالایی از خاطرات هر آدمی خانگی است.
علاوه بر او، مارتین هایدگر، فیلسوف آلمانی معاصرش نیز کارهایی در این باره انجام داده بود ولی گستره بحث او شمول بحث باشلار را نداشت و برخلاف باشلار که کل فضای درونی را مورد مطالعه قرار میداد و خانه را به عنوان یکی از مصادیق مهمش، هایدگر، تاکید خود را بر ساختن و سکونت کردن قرار داد و از این حیث، آموزههای زیادی مشخصا درباره خانه داشت. او در 1951 سخنرانی معروفی برای معماران داشت و در آن بین ساختن و سکونت گزیدن و اندیشیدن، ارتباطی عمیق برقرار کرد. او مصیبت واقعی سکونت را کمبود مسکن نمیدانست، بلکه بر فراموش کردن سکونت ناب و معیارهای آن تاکید داشت.
اما اندیشه باشلار و هایدگر، از فسلفه به سایر حوزههای دانش و هنر راه یافت. از آن جمله میتوان به تجربیات مجسمهسازی اشاره کرد. خانم راشل وایت رد، یک مجسمهساز معاصر انگلیسی و تحت تاثیر باشلار، دست به کارهای عجیب و غریبی زد. او بخشهای نامعمول فضا (زیر، درون و...) را قالبگیری میکرد و یکی از کارهای جالبش قالبگیری درون یک صندوقچه بود که میگفت تداعیگر دوران کودکیش است. او تعابیر مومیایی کردن هوا یا تبدیل صمیمیت درون به بیرون را برای کارهای خود به کار میبرد. یکی از معروفترین مجسمههای او خانه نام دارد که در سال 1993 یعنی 45 سال پس از انتشار بوطیقای فضای باشلار ساخته شد. این مجسمه درواقع قالبی بتنی از فضای داخلی یک خانه در منتهاالیه شرقی لندن است و در آن، جز سوکتهای قدیمی، دستگیرههای در، شومینههای دودگرفته، بخشهای دیوار، تیرآهنهای بیحفاظی که به دلیل رطوبت فاسد شده بودند چیز دیگری دیده نمیشد. با این حال او میگوید افرادی که تجربه سکونت در این خانهها را دارند با دیدن این مجسمه میتوانند حس صمیمیت و خودمانی بودنی را داخل آن تجربه کردهاند دوباره حس کنند. بنابراین ماهیتی خاطرهانگیز دارد. وایت رد توانست اندیشههای انتزاعی فیلسوفان عصر خود را جسمیت بخشیده و روایتی هنری از آنها ارائه کند.
اندیشههای فلسفی مذکور، علاوه بر مجسمهسازی توانست در خود معماری نیز جریانساز شود. به عنوان مثال، میتوان به کارهای ویتلد ریبزینسکی، معمار کانادایی متولد1943 اشاره کرد که کتابی به نام «خانه، تاریخ کوتاهی از یک ایده» دارد. او در این کتاب که سال 1986 و درواقع 28 سال بعد از آن کتاب باشلار منتشر شد درباره ارتباط بین خانه و فرهنگ صحبت کرد و توجهی به فضای درونی آن نشان داد. ریبزینسکی در این کتاب، مسائل مختلفی را مورد بحث قرار داد که از آن جمله میتوان به شکل گرفتن ارتباط بین مفهوم صمیمیت و راحتی و مفهوم خانه، تغییر خانواده گسترده به هستهای و تاثیر آن بر ابعاد کالبدی خانه و... اشاره کرد.
علاوه بر او باید از یوهانی پالاسما، معمار و نظریهپردازی فنلاندی، متولد 1936 و تحت تاثیر موریس مرلوپونتی و باشلار نام برد که در سال 2005 کتاب معروف خود را با عنوان «چشمان پوست؛ معماری و اداراکات حسی» منتشر کرد. او معماری مدرن را «معماری وضعیت بحرانی» مینامد، فرآیندی که محصولاتش حتی اگر به نیازهای جسمی ما پاسخ دهند، پاسخی برای نیازهای روحی و روانی ندارند. پالاسما بیشتر با نقد نظام سلسلهمراتبی حواس شناخته میشود و اعتراضی که به سالها سلطه حس بینایی داشت، سلطهای که باعث نادیده گرفتن سایر حواس و خصوصا سرکوب ادراک بساوایی در معماری شده است. هدف او درنهایت، بازگرداندن تعادل به قلمرو اداراکات حسی در طراحی و تجربه آثار معمارانه عنوان شده است. پالاسما معتقد است امروزه «ساختمانها بدل به فرآوردههای تصویری شدهاند که جدا از صمیمیت در ژرفای وجودی میباشند.»
زمانی که میخواستم جستجوهای مربوط به این ارائه را در فضای وب انجام دهم برایم جالب بود وقتی که امروز از گوگل، دادههای تصویری در حوزه خانه میخواهی، آنها را ذیل دو طبقه متمایز «فضای درونی» و «فضای بیرونی» تقسیمبندی میکند و از تو میپرسد که دقیقا کدام را میخواهی. تصویری که در پاورپوینت میبینید مربوط به همین طبقهبندی است. بنابراین، اندیشهای که تحت یک شرایط خاص تاریخی و جغرافیایی، در فلسفه زاده شد و در مجسمهسازی و معماری، جوانه زد، این چنین وارد حوزه انفورماتیک شده و یک دستهبندی جدید در دیتابیسهای بانکهای اطلاعی ایجاد کرده است.
اما ورود این حوزه از تفکر به علوم انسانی و مشخصا انسانشناسی ظاهرا کمی متاخرتر است. دو سه کتاب شاخصی نیز که در این باره وجود دارند مربوط به سالهای آغازین قرن 21 هستند و به نظر میرسد ما در مرحله جنینی یک حوزه جدید، ذیل انسانشناسی هستیم. انسانشناسی فضای خانگی Anthropology Of Domestic Space به عنوان یکی از حوزههای مشخص فضای درونی Inner space، در ابتدای این قرن، اعلام موجودیت میکند. در مقدمه کتابهای مربوط به این حوزه آمده که درک ما از جهان کنونی، یک درک نامتعادل است و به نظر میرسد فضاهای عمومی، بیش از فضاهای خصوصی در مرکز توجه ما باشند. علت این مسئله شاید تعداد افرادی باشد که با فضای عمومی در ارتباط هستند و یا مبانی تئوریکی که ما داریم و اهمیت آنها را توجیه میکنند. من دوستان معمار زیادی دارم و این را به شکلی تجربه نیز درک کردهام که این افراد زمانی که میخواهند موضوع تز خود را انتخاب کنند تمایل بسیاری برای پرداختن به سالن تئاتر شهر، مرکز همایشها، سالن گفتگوی ادیان و... دارند و زمانی که از آنها پرسیده میشود چرا به طراحی خانه نمیاندیشند با بیمیلی پاسخ میدهند چون بیش از حد ساده است و چیزی ندارد! این حوزه جدید در انسانشناسی درواقع میخواهد بگوید این طرز تلقی غلط است و پیچیدگیهای فضای خانه را نشان داده و از آن اعاده حیثیت کند. جان رنییر شُرت در مقدمه کتاب «در خانه» نوشته است: « این حوزه، مطالعه خانه در اکنون و اینجاست... و بیش از جستجوی امور آشنا در بین بیگانهها به دنبال امور بیگانه در داخل خودیهاست؛ بررسی امور مسلم فرض شده...» این گرایش از انسانشناسی همچنین معتقد است فضا و زمان، صرفا ظرفهایی برای شکل گرفتن فرآیندهای اجتماعی نیستند بلکه خود آنها را میتوان به عنوان فرآیندهایی اجتماعی مورد مطالعه قرار داد. بنابراین، پرداختن به امور روزمره، مسلم، بدیهی و پیشپاافتاده... رسالت این حوزه جدید انسانشناسی است.
حال در اینجا میخواهم دو مورد از منابع اصلی این حوزه را معرفی کنیم. یکی از آنها کتاب «در خانه؛ یک انسانشناسی فضای خانگی» است که ویراستاری ان توسط خانم ایرن سییراد انجام شده است. او یک انسانشناس فرهنگی و پژوهشگر ارشد کرسی فضای داخلی در دانشکده معماری دانشگاه تییو دلفت هلند است. این کتاب در نیویورک چاپ شده و چاپ کاغذی اصلی آن مربوط به 2006 است. ترجمه فهرست این کتاب را در اسلاید پیش رو میتوانید ببینید که گویای تنوعات موضوعی موجود ذیل آنست. به عنوان مثال، در یکی از این فصول که عنوان «خانگی شدن شستشو» را بر خود دارد درباره این صحبت میشود که با آمدن خانههای مدرن در اروپا، بسیاری از فعالیتهایی که پیشتر خانگی بودند به بیرون تفویض شد چون خانههای جدید، جایی برای آنها نداشتند ولی درمقابل، جریان معکوسی نیز وجود داشت که برخی کاربریهای بیرونی خانه را به درون آن آورد که از آن جمله، خود فرآیند شستشو است که با تولید انبوه ماشینهای لباسشویی خانگی در ارتباطی مستقیم قرار دارد. آمدن شستشوی لباس از رختشویخانههای بیرون به داخل خانه را چهطور باید توجیه کرد؟ در اینجاست که پای فرهنگ به میان کشیده میشود و مثلا نقشی که گفتمان پزشکی در دنیای امروز بازی میکند و اهمیتی که مقوله سلامت و بهداشت دارد.
دومین کتابی که در اینجا قصد معرفیش را دارم عنوانش هست «خانه ما؛ بازنمایی فضای خانگی در فرهنگ مدرن» که توسط دو نفر ویراستاری شده است: خانم جو کرافت که استاد گروه علوم انسانی و اجتماعی در دانشگاه جان مورز، لیورپول انگلیس است و ادبیات و روانکاوی و کودکی، حوزههای مورد علاقه او هستند و آقای جری اسمیت، یک ایرلندی که در حوزه مطالعات فرهنگی در انگلستان کار میکند. ادبیات و موسیقی ایرلندی، تخصص اوست. این کتاب نیز در سال 2006 و به صورت مشترک در آمریکا و هلند منتشر شده است. ناگفته نماند که در مطالعات فضای خانگی، هلند جایگاه ویژهای دارد. ویراستار کتاب قبلی اصالتا هلندی بود و این کتاب دوم در هلند نیز منتشر شده است. باز فهرست این کتاب را میتوانید در اسلاید مشاهده کنید و تنوع موضوعات را مجددا ببینید. یکی از این فصلها که خود خانم کرافت نوشته و عنوانش «فضای نوجوانی و ساختهای هویتهای خصوصی» است مفصل درباره این صحبت میکند که با تغییر سن، درک افراد از خانه و ارتباطشان با آن چه تغییری میکند. در فرهنگ اروپایی زمانی که به یک بچه گفته میشود به داخل اتاقش برود، این نوعی تنبیه برای اوست ولی همین بچه زمانی که به سن نوجوانی رسید، تمایل زیادی به ماندن در اتاقش دارد و به راحتی حاضر به ترک آن نیست. این مقاله همچنین المانهای مشترک اتاق نوجوانان را بررسی کرده که میل به پوشیدگی، داشتن پرده، آینه و پوسترهایی روی دیوار است و درنهایت اینها را در ارتباط با مفاهیم دوره بلوغ قرار داده است. حتی سرکشی و استقلالطلبی این دوره به شکل تمایل شدیدی برای تغییر تزئینات اتاق و حتی نقاشی کردن آن به شیوه غیرمتعارفی خود را بروز میدهد.
روش اصلی این کتاب، بازنمایی است و بنابراین فیلمها، رمانها، کارتنها و... از حیث تصویری که در مورد خانه در آنها وجود دارد مورد بررسی قرار گرفته است. این کاری است که آقای دکتر سلطانزاده هم در صحبت خودشان بر آن تاکید کردند و من طی بررسیهای مختصری که تاکنون داشتهام هنوز نتوانستهام دادههای مناسبی در این حوزه پیدا کنم، خصوصا در حوزه تصویر. از تصویر، در مطالعات فضای خانگی بسیار استفاده میشود . تحلیل فضای داخلی خانههای قرن 17 هلند از خلال آلبومهای نقاشی متعدد نقاشان برجسته آن دوره، یک نمونه خوب برای آنست. برداشتم آنست که ما در حوزه دادههای تصویری تاریخی در این مورد، ضعفهایی جدی داریم و فکر میکنم شاید در فرهنگ نوشتاری ایران، باید رد تصاویر خانه را در توصیفات نوشتاریمان به نظم و نثر بگیریم. کاری که شروع آن را اخیرا در کتاب کوچک «شعر و خانه ما» نوشته آقای موسی دیباج دیدهام و بسیار حوزهایست که جای عمیق شدن دارد.
اگر بخواهم حوزه فضای خانگی را جمعبندی بکنم باید بگویم اولا، از علایق نظری اوایل قرن 21 است و در مرحله جنینی خود به سر میبرد. هر دو کتاب معرفی شده، مجموعه مقالت و درواقع ریدر هستند. همچنین پرسشهای طرح شده ذیل آن شدیدا وامدار مسائل و تجربیات بومی است. در خصوص روششناسی و نظریات مرتبط با آن نیز ویراستاران کتاب «خانه ما» در مقدمهای که بر آن مینویسند از روششناسی، نظریهها و شاخههای این حوزه با عنوان «جعبه پاندورا» یاد میکنند که در زبان انگلیسی کنایه از «فلاکتی بیعلاج» است. این حوزه تا تبدیل شدن به یک حوزه نظری قوامیافته هنوز راه بسیاری را در پیش دارد چرا که فضای خصوصی خانه اگر بخواهد با روشهای متعارف، مطالعه شود چندان امکانپذیر نیست. ورود پژوهشگر به این فضا باعث میشود که فضا از حالت طبیعی خود خارج شود ضمن آنکه ماهیت خصوصی، محرمانه و شخصی بودنش نیز مطالعه همهجانبه تمامی بخشها و تجربیات را ممکن نمیسازد. با این حال مصاحبه و خصوصا بازنمایی، نقش مهمی در کارهای صورت گرفته دارد. شعر، عکس، زندگینامهها و خاطرات شخصی، مصاحبهها، فیلم، کاریکاتور، نقاشی، داستان، کارتون، آثار معمارانه، نقشه، اسناد (پشهنامهها یا صورت جهیزیهها) و... همه میتوانند اسناد خوبی برای این حوزه مطالعاتی باشند. در اینجا بخش اول صحبت من که مربوط به توضیح کلیات این حوزه بود تمام میشود و در ادامه سعی میکنم با پرداختن به چند مثال از خلال پژوهشهای شخصی خودم، درک بهتری از حوزه را فراهم آورم.
اولین سوالی که من میخواهم در اینجا مطرح کنم اینست: اجداد خانههای امروزی ما چگونه بودهاند؟ به این منظور، گزارشهای باستانشناسی از 9 سکونتگاه به جای مانده از دوره نوسنگی ایران را بررسی کردهام که به لحاظ زمانی 7000- 9200 سال پیش را دربرمیگیرند. یافتهها گویای آن بودند که ویژگیهای شکلی این خانهها در سراسر این دوران، تغییر چشمگیری نداشته و همچنان با اشکال راستگوشهی یک طبقهی خشتی مواجهیم که دیوارهای اندوده و کفهای نرم شده دارند. بااینحال، افزایش تعداد و مساحت اطاقها، ارتقاء تکنیکهای مربوط به ساخت خشت در اینجا قابل توجه است، اما از حیث عملکردی، دستخوش تغییرات بسیاری شده که هم نسبت به دوره قبل از نوسنگی و هم در طول خود این دوره محسوس بوده است. اما سازمان فضایی خانه نوسنگی دارای این بخشها بوده است:
فضاهای نامعلوم: سکوهای تختمانند، کورههای استفاده نشده و بناهای مدور موجود در حیاط خانهها یا سیلوهای مدور موجود در بین خانهها و... شاید به فعالیتهای کاری ساکنان این دوره اختصاص داشته و شاید اجاقها، کارکرد مذهبی نیز داشتهاند.
فضای حیاط (بدون سقف): محل فعالیتها و زندگی روزمره و گاه پختوپز بوده و حتی اموات ساکنان، کف آنها دفن میشدهاند. حیاط همچنین میتوانسته محل برخی فعالیتهای دیگر باشد که امروزه برای ما چندان شناخته شده نیست.
فضای مسقف: برای «استراحت»، «انبار» و گاه «پختوپز» استفاده میشده است. این خانه محل انبار کردن ابزار و وسایل، علوفه حیوانات، مواد غذایی و نیز آهک پخته، آب و آذوقه است. بهترین نمود آنرا میتوان در تولد انباریها (در زیرزمین یا یکی از اتاقها) و سایر فضاهایی با کارکرد انبار (انبارک، خمرههای سفالی بزرگ و...) مشاهده کرد. این خمرههای سفالی عموما بزرگ بودهاند و در تپه زاغه، قطر دهانه آنها بیش از یک متر بوده و تا نیمه در داخل زمین کف اطاق کار گذاشته شده است. این خمرهها که درحقیقت، بخشی از معماری خانه محسوب میشوند. بنابراین، همانطور که مهمترین ویژگی دوران نوسنگی، اقتصاد تولیدی، مسئله مازاد تولید و اندیشه ذخیرهسازی است، مهمترین ویژگی خانه نوسنگی نیز مفهوم انباشت و انباری است. این موضوعی است که من در مطالعات میدانی مربوط به امروز خودم نیز با آن مواجه شدم. ساکنان نگاهشان به مقوله انباری، مدل فعلی نیست که مثلا یک فضای سه در دو در گوشه پارکینگ طراحی شده است. افراد نیازمند انبار کردن چیزهای مختلفی از خوراکی تا ابزار، از تمیز تا کثیف، از زنانه تا مردانه هستند و همین، داشتن انباریهایی با ویژگیهای مختلف را ضروری میسازد که خانههای ما در حال حاضر فاقد آن هستند.
دومین سوالی که برای من مطرح شد این بود که خانه کجاست؟ آیا خوابگاه، هتل یا منزل پدر و مادر بعد از ازدواج باز خانه است؟ به این منظور و با رویکردی ساختارگرایانه، من از افراد خواستم برایم توضیح دهند که خانه در مقابل کجا؟ به عبارت دیگر برایم یک دوگانه با خانه و نقطه مقابلش تشکیل دهند. نتیجه آن را روی نمودار اسلاید پیش رو توضیح دادهام که به چنین جملهای درنهایت رسیدیم: خانه یک فضای مصنوع (در برابر فضای بیابان) انسانساخت (در برابر لانه) خصوصی (در برابر محل کار) با حداقلهای حداکثری (در برابر خوابگاه) و امن (در برابر آلونک) است که خود مبنای قشربندی اجتماعی افراد قرار میگیرد. منظور از این قشربندی، تقسیمبندی افراد از حیث ارتباطشان با خانه است. بر این اساس، خانه را میتوان در مقابل بیخانمانی قرار داد که یکی از قشرهای سهگانه، در کنار قشر مستاجر و قشر صاحبخانه است. اما مطالعات میدانی من گویای آن بود که ما ناگزیریم از قشر جدیدالظهور دیگری نیز نام ببریم که رفتار عجیب و غریبی مابین مستاجر و مالک دارند. این افراد که خود من هم جزء آنها هستم و عموما قشر جوان جامعه را دربرمیگیرد گرچه سند مالکیت یک خانه را از آن خود دارند ولی به دلایل مختلفی در آن سکونت نداشته و رو به تیپی از مستاجری آوردهاند. بنابراین مالکانی هستند که در خانههای دیگران اجارهنشینی میکنند و اغلب هم قسط خانه را میدهند و هم اجاره خانه را. هم دردسرهای مالک بودن و تعمیر خانه و درگیری با مستاجر را دارند و هم از آن طرف، درگیری سر سال اثاثکشی و رابطه با صاحبخانه و... این قشر جدید به لحاظ فرهنگی و اجتماعی بسیار جای تحلیل دارد. همچنین به این بحث باید اضافه کرد که خانه، محل تجربه یکسری دوگانههاست: خوابیدن/ بیدار شدن، خلوت کردن/ جمع شدن، مصرف کردن/ تولید کردن و... و اوج نبوغ یک طراح و معمار، در نظر گرفتن تمامی این تضادها در کنار هم و مثلا در 50-60 متر فضاست و همین است که میگوییم طراحی آن برخلاف باور عمومی، بسیار پیچیده است. ذیل این بحث در مطالعات فضای خانگی اروپا کارهای بسیار خوبی انجام شده، مثلا مباحثی که درباره «تولد فضای صمیمی در خانه» به عنوان دستاورد بورژوازی اروپایی قرون 17 به بعد طرح شده است. در این دوره، به تدریج خانه از از محل کار تفکیک شده و بعد فضای عمومی خود را با تقویت فضاهای عمومی بیرونی از دست میدهد. همچنین محل زندگی ساکنان و خدمه از هم فاصله میگیرد، خانواده گسترده از بین میرود و با رواج آموزش آکادمیک از قرن 15 به بعد، فرزندان برای آموزش، از فضای شهر و خانهشان فاصله نمیگیرند. همه اینها بستری را فراهم میکند که از خانه، فضایی برای صمیمیت میسازد.
سومین سوال مطرح شده برای من این بود که آیا مدل خانه حداقلی و شهر حداکثری که این روزها خیلی هم روی آن تاکید میشود مناسب فرهنگ ما هست؟ اداوارد هال در «بعد پنهان»، فرهنگ فرانسه را فرهنگی میداند که افراد اکثرا در شرایطی با تراکم بالا زندگی میکنند و خانهها نیز همین ویژگی را بروز میدهند ولی محیط خارج از خانه، بسیار پویا و جذاب بوده و افراد به لحاظ فرهنگی، علاقمندند که بیشتر زمان خود را در کافهها و رستورانها بگذرانند. خانه از نظر آنها متعلق به زندگی خانوادگی و محیط خارج، مربوط به تفریح و روابط اجتماعی است. به جهت همین ویژگی، فضاهای شهری این کشور نیز آموختهاند که میبایست تا جایی که ممکن است پذیرای فضاهای «باز»ی از این دست باشند. درمقابل، فضای عمومی در خاورمیانه جایگاه متفاوتی دارد. هال به رفتارهایی چون «کشیدن و هل دادن افراد در فضاهای عمومی» اشاره کرده و با نمونه قرار دادن فرهنگ عربها میگوید: «در نظر یک عرب، چیزی به عنوان تجاوز به حریم دیگران در مکانهای عمومی وجود ندارد. مکان عمومی یعنی مکان عمومی.» و یا «تنهایی در یک مکان عمومی، به کلی برای آنها چیز بیگانهایست.» در مقابل، فضای خصوصی و بسته برای عربها بسیار حائز اهمیت است به شرط آنکه اولا به اندازه کافی بزرگ باشد (خیلی بزرگتر از چیزی که مثلا آمریکاییها به آن عادت دارند). دوما، سقفهای بلندی داشته باشد و سوما، از دید آزاد و کافی برخوردار باشد، در غیر این صورت به آن اصطلاح «گور» را منتسب میکنند. این موضوعی است که پژوهشهای میدانی خود من نیز به شیوه دیگری تاییدش کرد و افراد میگفتند که حتی اگر در فضای عمومی پیرامون خانهشان کاربریها و فضاهایی باشد که بتوانند نیازهای خودشان را در آن رفع کنند الزاما جذب آن نمیشوند و چیزی از احساس نیاز آنها به آوردن این کاربریها به درون خانه کم نمیکند. اصولا خانه برای افراد، جایگاه بسیار ویژهایست و این تمایل عمومی به خانگی نگه داشتن یکسری کاربریها خود موضوع فرهنگی در خور پژوهشی است و بدون شک، تاثیر عوامل اقلیمی، دینی، سیاسی و امنیتی، تاریخی و ترس از دیگری و... را میتوان در آن بررسی کرد.
پرسش چهارم من این بود که چرا خانههای قدیمی گاه با ترس روایت میشوند؟ من در مصاحبههایم با افراد قدیمی به کرات دیدهام که از برخی فضاهای ترسناک خانگی صحبت میکنند. «مار»، «حوض آب»، «آبانبار» و «زیرزمین» (جای از ما بهتران) از مهمترین ترسهای خانگی کودکان در نسل پیشین بوده است. در یک نمونه موردی، یک خانم مسن برایم از شخصیتی خیالی به نام «مادرحوض» یا «قزقان به سر» گفت که در زمان کودکیش آنها را از او میترساندند. مادرحوض، درواقع یک ظرف پلاستیکی بود و شبها توسط بزرگترها به صورت وارونه روی آب قرار میگرفت و با وزش نسیم، حرکت میکرد. اینجا بود که قصههایی از بیدار شدن مادرحوض و عصبانی شدن او و... تعریف میکردند. در اینجا به نظر میرسد ترس، یک مکانیزم کارکردی برای بقاء خود بچه و خانواده است. اولا برخی از فضاهای خانگی قدیم برای بچهها خطرناک بودهاند و قصههایی از افتادن بچههای کوچک در حوض یا آبانبار، زیاد روایت میشود که خطر غرق شدن وجود دارد و دوما، خانه در گذشته، محل انبار کل آب و آذوقه سالیانه خانواده بوده و میبایست مکانیزمی برای دور نگه داشتن بچهها از آنها که منابع حیاتی خانواده بودهاند وجود میداشته است. در مقابل، جای این سوال مطرح است که فضاهای خانگی امروز از حیث ترسناک بودن چگونه هستند؟ تجربه خود من گویای آنست که هیچ فضای ترسناکی در خانهمان وجود نداشت و همیشه ما را از بچهدزدهایی میترساندند که در بیرون وجود داشتند و اعضای بدن بچهها را فروخته یا آزارشان میدادند. همچنین دزدهایی که اگر بیتوجهی میکردیم وارد خانه میشدند. قصه کودکی ما شنگول و منگول و گرگ بدجنس بود که پشت در قرار داشت. ترسی اصلی ما، ترس از جامعه بود و افراد و گروهها و عواملی که در کمین کودکان نشستهاند و غالبا از پشت در آپارتمان، جولانگاهشان آغاز میشود! درون ترسناک به درون امن تبدیل شد و بیرون، نقش ترسناک را بر عهده گرفت. این مسائل به لحاظ فرهنگی گویای چه هستند؟
پنجمین سوال من در اینجا با مباحث آقای سلطانزاده، همخوانی بیشتری دارند. من از خودم پرسیدم که چرا ما برای برخی فضاها چند واژه داریم؟ خصوصا که زبانشناسان به ما تاکید میکنند چیزی به عنوان هممعنایی مطلق اصلا وجود ندارد. برای همین و به عنوان نمونه، من روی مطبخ و آشپزخانه کار کردم. نتایج پژوهشهای میدانی من و واکاوی ذهن افرادی که تجربه هر دو را دارند نشان داد مدخل به هیچ وجه، آشپزخانه نیست و برای همین نیز واژه جدیدی برای این فضای جدید ایجاد شد. نتایج کار من نشان داد گرچه هر دوی این کلمات، به یک فضای خانگی ویژه پخت غذا اشاره دارند ولی تفاوتهایشان به مراتب، بیش از این شباهتهاست. مطبخ، بیرون و در حاشیه ساختمان اصلی قرار دارد و آشپزخانه در داخل و در مرکز ساختمان اصلی. مطبخ، دور از معرض دید و دسترسی عموم است و آشپزخانه، در معرض دید و دسترسی عموم. مطبخ، تاریک است و آشپزخانه روشن. مطبخ فاقد سیستم تهویه مناسب است و آشپزخانه دارای سیستم تهویه مناسب. مطبخ، کثیف و دودآلود است و آشپزخانه، تمیز و رنگارنگ. مطبخ، فاقد تزئینات و عناصر زیباییشناسانه است و آشپزخانه، دارای تزئینات و عناصر زیباییشناسانه. مطبخ، تک منظوره (فقط پخت غذا) است و آشپزخانه چند منظوره (انبار غذا و ظرف، پختن، شستن و...). مطبخ، فاقد عرصه عمومی برای غذا خوردن خانوادگی است و آشپزخانه، دارای عرصه عمومی برای غذا خوردن خانوادگی و... نمونه دیگری از این مسئله را گزارش مسکن دادلی انگلستان و ممانعتش در استفاده از واژه parlor میبینیم که به معنی اتاقی لوکس و فخرفروشانه برای پذیرایی از میهمانان در قرن 19 است. این گزارش، با استناد به این استدلال که واژه مذکور دیگر کهنه و منسوخ شده به جای آن از عبارت «یک اتاق تمیز و شاد» استفاده کرد.
ششمین سوال من که درواقع بخشی از مسئله پایاننامه کارشناسی ارشدم نیز بود به این اختصاص داشت که فرهنگ چگونه میتواند بر رابطه درون- بیرون خانه اثرگذار باشد؟ این ارتباط درون/ بیرون، موضوعی است که باشلار نیز بر آن بسیار تاکید داشته و ذیل دیالکتیک درون و بیرون از آن صحبت میکند. به همین دلیل، اهمیت ویژهای برای در و پنجره قائل است. من برای پرداختن به این موضوع، مفهوم «نفوذپذیری» را از ادبیات طراحی شهری وام گرفتم و آن را در مورد خانه به چهار دسته بصری، صوتی، کالبدی، بویایی و نیز تکنولوژیکی تقسیمبندی کردم. این نوع آخر، بیشتر به تیپی از آمدن بیرون به درون خانه اشاره دارد که به واسطه رسانه ممکن شده است. نتایج پژوهش من گویای آنست که افراد بسیاری از راهکارهای تکنیکی موجود در این حوزه را نمیپسندند، به عنوان مثال، شیشه دوجداره که برای کنترل نفوذپذیری صوتی استفاده میشود از منظر ساکنان خوب نیست چوان همان طور که صداهای بد را حذف میکند باعث حذف صداهای خوب نیز میشود و نوعی سکوت مصنوعی هراسآور را پدید میآورد که مطلوب نیست. همین قاعده در مورد بو نیز صادق است و گرههای زیادی با موضوع اخلاق پیدا میکند. در خصوص نفوذپذیری، ساکنان مورد مطالعه، بیشترین انعطاف را در برابر طبیعت دارند، یعنی بوها، صداها و سایر عناصر طبیعی را راحتتر از عناصر مصنوعی و انسانی تحمل میکنند. پس از آن، دیگران دور (مانند عابران) و درنهایت، دیگران نزدیک (مانند همسایهها) هستند که این گروه آخر، بیشترین مشکل را در زمینه نفوذپذیری داخل ایجاد میکنند. به عبارت دیگر، اگر یک همسایه صدای داخل خانه را بشنود یا درون آنرا ببیند به مراتب بدتر از آنست که یک رهگذر؛ چون همسایه، حضورش مداوم است و میتواند با کنار هم قرار دادن دادههایی که از ما میگیرد قادر است در مورد ما قضاوت کرده و مسئلهساز شود.
هفتمین سوال در اینجا درخصوص تنوع فضایی است که باز آن را ادبیات طراحی شهری گرفته و در پایاننامهام پرسیدهام که ساکنان مایلند چه فضاهایی را درون خانه داشته باشند؟ دستهبندی نتایج حاصل از مصاحبهها مرا به یک مدل رساند که اینجا در حد اشاره به آن میپردازم چون قبلا در چند جا منتشر شده و نتایجش به صورت تفصیلی در دسترس هست. به طور اجمالی، خانه باید امکان ارتباط با این عناصر را به افراد بدهد:
- خود (در دو بعد جسمی و ذهنی)
- خانواده (در مورد خانوادههای دارای فرزند و فاقد فرزند، تفاوتهایی هست.)
- اجتماع (همسایهها، فامیل و گاه حتی روابط کاری)
- طبیعت (عناصری مثل آسمان، آب، باد و... و نیز گیاهان و جانوران که معماران خوب به آن پرداختهاند.)
- اشیاء (به منظور نگهداری، تعمیر و نیز انبار کردن که پیشتر به آنها پرداخته شد. یک مثال ساده در اینجا آینه و شمعدان است که در هر خانواده ایرانی هست ولی امروز جای مسخصی در فضا ندارد یا ماشین لباسشویی که عضو سرگردان خانه است. محل ترشی و مربا و سرکه و... نیز در خانه مشخص نیست.
- زمان (باشلار هم روی این بسیار تاکید دارد. خانه باید حس نوعی استمرار زمانی را به ما داده و بین گذشته و حال و آینده، نگهمان دارد. این ارتباط عموما از طریق نمادها صورت میگیرد و افراد مختلف از سفتی یا سستی دیوارها و سقفشان در این رابطه گلایههایی داشتند که دست آنها را در برقراری این ارتباط نمادین میبندد.
ذیل این بحث، نکات قابل تامل بسیاری وجود دارد. مثلا آشپزخانههای امروز، هم جایی هستند که فرآیند کارهای خانگی که اغلب با کثیفکاری است در آنها اتفاق میافتد و هم جنبه دکوراتیو پیدا کرده و بخشی از نما شدهاند. همین ماهیت دوگانه، خانمها را با یک چالش مواجه کرده است. یا امروز تنگترین و خفهترین فضاهای یک آپارتمان را با نام اتاق خواب میخوانند و من در بین مصاحبهشوندگانم افرادی را دیدم که در آن نمیخوابند و مثلا خواب را به پذیرایی یا نشیمن منتقل کردهاند و استدلالشان هم اینست که اتاق خواب، جایی است که تو را خوب به خواب میبرد و خوب به سطح بیداری میکشاند. آنها معتقدند اتاقهای تاریک و خفه موجود، پرخوابشان کردهاند.
هشتمین پرسشی که در اینجا طرح میکنم اینست: فرهنگ، چگونه روابط بین فضاها را داخل خانه تعیین میکند؟ این کمکی است که فرهنگ میتواند به فرآیند طراحی ساختمان بکند. از افراد خواستم برایم درخصوص روابط بین فضاها و اینکه مدلهای مناسب و نامناسبش کدامند صحبت کنند و ماحصل این مطالعه را در یک نمودار، خلاصه کردم. همان طور که از اسلاید، قابل مشاهده است افراد ممنوعیتهای فضایی بسیاری برای دو فضای ورودی و پذیرایی قائلند، یعنی جایی که دیگری نزدیک مرز درون شده یا وارد آن میگردد. برخی افراد حتی معتقدند شیوه طراحی خانههای موجود به گونهایست که عملا جایی برای حضور دیگری در داخل آن وجود ندارد و همین به میهمانگریزی افراد دامن زده است.
نهمین پرسش که پرسش بسیار کلیدی و مهمی هم هست به بررسی پیامدهای فرهنگی زیستن در خانههای نامناسب اشاره دارد. این خانهها علاوه بر تولد قشر صاحبخانههای سرگردان که صحبتش شد تبعات دیگری نیز به همراه دارند. از آن جمله میتوان به تشدید احساسات دیگریترسی و دیگریگریزی اشاره کرد که در ادبیات علوم اجتماعی با عنوان فرسایش «سرمایههای اجتماعی» شناخته میشود و باز در مثال میهمان، مورد اشاره قرار گرفت. همچنین خانههای موجود، شکاف درون خانواده را تشدید کرده و در مواردی باعث پناه بردن برخی از اعضا (خصوصا مردها یا پسران جوان) به بیرون از خانه میشوند چرا که خانه، حضور همزمان افراد با سبکهای زندگی متفاوت و نیازهای مختلف را عملا در کنار یکدیگر تاب نیاورده و دستمایه تنش میشود. همچنین خانههای امروز به سهم خود، تشدیدکننده فرهنگ مصرفی جامعه هستند، آنجا که عملا امکان انجام بسیاری از کارها و تولیدات و تعمیرات خانگی را از افراد سلب و خانه را بیش از پیش به فضایی برای مصرف تبدیل کردهاند.
آخرین موضوعی که در این بحث قصد دارم توجه شما را نسبت به آن جلب کند شیوه بازنمایی خانه در فرهنگ امروز ماست. اگر دقت کنید اغلب بچههای ما وقتی میخواهند نقاشی خانه را بکشند آن را با سقف شیروانی نشان میدهند، بسیاری از نمادهای شهری ما یا تبلیغات مثلا کارتهای ویزیت بنگاه ما چنین خانههایی را بر روی خود دارند در حالی که عموما ما تجربه زیستن در این خانهها را نداریم. پس چرا خانههایمان را به این شکل میکشیم؟! در نمونههای که برایتان جمعآوری کردهام حتی میبینیم که تشکلها و گروههای گرافیکی و هنری ما تابع همین وضع بوده و خلاقیتی از خود نشان نمیدهند. زمانی که در 1925 لوکوربوزیه بحث معماری مدرن و حذف فضاهای اضافه خانه را مطرح کرد و در همین راستا، سقف شیروانی را در خانه کارگری خود به سقفی مسطح تبدیل نمود صدای اعتراض کارگران بلند شد.. آنها همچنین شروع به دستکاری خانهها و بازگرداندن فرم شیبدار به سقف آنها کردند. سقف شیروانی در آن جامعه، نمادی از «محافظت» است که خود از کارکردهای اولیه و ارزشهای اساسی یک سرپناه محسوب میشود. این موضوع اما در مورد ما چه توجیهی دارد؟ شاید دلیل آن را باید در بسیاری ابعاد دیگر فرهنگ جستجو کرد، مثلا اسباببازیهای ما که به این شکل بودهاند و خیلی ساده و انبوه، وارد شدهاند یا کارتنهایی که دیدهایم و اغلب همین شکل بودهاند. مثال جالب در این زمینه، کشور ژاپن است که حتی بازی آنلاین برای معرفی خانههای سنتیاش ساخته است که نمونه آن را میتوانید ببینید. (http://web-japan.org/kidsweb/virtual/house/house04.html) در منابع خواندم که ژاپنیها حتی در فضاهای آپارتمانی جدیدشان تا جایی که بتوانند یک اتاق به شیوه سنتی حفظ میکنند تا از این گسست جلوگیری کنند ولی ما مدتهاست هیچ یادگاری از خانههای نسل قبلمان در خانههای خودمان نداریم.
در پایان جای صحبتی باقی نمیماند جز اینکه ما به خانههایمان نمیاندیشیم و اینها همه نشان از همان دارند. در اینجا میخواهم دعوتی از سه گروه حاضر در جمع امروزمان برای روشن ماندن این مشعل داشته باشم:
دوستان انسانشناسم که کارهای پژوهشی جدی در این حوزه را شروع کنند.
دوستان معمارم که باور کنند خانه، فضایی مهم است که طراحی پیچیدهای هم دارد و نبوغ و خلاقیت آنها را میطلبد.
و درنهایت، صحبتم با دوستانی است که شاید وابستگی آکادمیک جدیای ندارند ولی علاقمندند که در این حوزه گامی بردارند. باور کنید جمعآوری و تولید اطلاعات شخصی ارزشمند در زمینه خانه اعم از زندگینامهها، خاطرات، توصیفها، عکسها و فیلمهای قدیمی، تیپی از تامین دادههای خام و بهترین کمک برای کسانی است که میخواهند کار تحلیلی علمی در این حوزه داشته باشند. امیدوارم با کمک همه دوستان بتوانیم به زودی صفحه انسانشناسی فضای خانگی را در سایت انسانشناسی و فرهنگ فعال کنیم.»
فکوهی: فضا پیش و بیش از کارکرد، احساس و ذهن است
پس از انجام سخنرانیها دکتر فکوهی طی صحبتهایی به جمعبندی مباحث و نیز توضیح موضوع در جایگاه کلی دانش انسانشناسی امروز پرداخت و گفت: « فیلم امروز به نظر من مقدمه خوبی برای ورود به بحث بود و گونهای از خانههای نیاکانی ما را تصویر میکرد که از میان رفتهاند. اتفاقا این گونه از خانههای در حال اضمحلال را آقای دکتر سلطانزاده، سخنران امروز این برنامه خوب میشناسند. خانههایی که امروز، هماهنگی زیادی بین آنها و نیازهای ساکنانشان وجود ندارد. من در اینجا سعی میکنم خیلی کوتاه در خصوص پیوند انسانشناسی و معماری با هم صحبت کنم که منشا آن را باید قرن 19 دانست. کتابی در این زمینه از دیوید هاروی با نام «پاریس، پایتخت مدرنیته» منتشر شده که توصیه میکنم حتما بخوانید. اتفاق بزرگ قرن 19 اینست که بعد از انقلابهای 1848 ناپلئون سوم به قدرت میرسد و بارون هوسمان را که یک مهندس و معمار است انتخاب کرده و برگ سبزی به او برای تخریب پاریس قدیم و ساخت پاریس جدید نشان میدهد. پاریسی که او میسازد مدل مدرنیته برای جهان آینده است و از این پس شهرها باید به خودشان بگیرند. هوسمان علیرغم تمام کارهایی که کرد اما این جسارت را نداشت که سطوح سادهای را ایجاد کرده و از اشرافیت رژیم گذشته در معماری خارج شود. بنابراین دیوارهای خانههای پاریسی در دوره او هنوز اشرافی و سنگین هستند تا حدود 60 سال بعد که لوکوربوزیه روی کار آمد و معماری را از مدل نوکلاسیسیمی که هنوز تا اواخر قرن 19 وجود داشت خارج کرد. او خدمات بسیار زیادی به معماری و شهرسازی انجام داد و بسیار به شکلگیری مدرنیته قرن 20 کمک کرد. با این حال او تیپی از انحراف هم بود، نوعی انحراف واکنشی به نوکلاسیسیم. مشکل او اینست که معماری و شهرسازی را صرفا در بعد کارکردیش مطرح میکند. این نوعی تقلیلگرایی بسیار اشتباه بود، به نحوی که چیزی که از معماری او خارج شد مجتمعهای مسکونیای بود که نمونههایش را امروز در ایران هم میتوانید ببینید ولی اکثرشان در 1980-1960 با بمب، تخریب کردند چون تا حد زیادی ایجاد انحراف کرده بودند. بنابراین در سالهای 1980 ما فاصله مشخصی با معماری و تفکر او در این بعد خاص گرفتیم. علاوه بر او، باشلار، کتاب بوطیقای فضا را در سالهای 50 نوشته بود و دلیلش هم شرایط پس از جنگ بود که نیاز به مسکن را جدی میساخت. باشلار یک نابغه استثنائی بود که میتوانست خیلی جلوتر از خودش را ببیند. حدود 20 سال پس از او، پیر سانسو کتاب «بوطیقای شهر» را نوشت که اشارهای به نام همان کتاب باشلار نیز دارد. کاملا مشخص است که او میخواهد همان کاری را بکند که باشلار در مورد خانه کرد. باشلار نشان داد خانه قبل از اینکه کارکرد باشد ذهنیت و احساس ماست که به تجسم درآمده است. سانسو هم همین کار را درباره شهر میکند. شهر پیش از آنکه کارکرد و یکسری فضاهای بیمصرف باشد حس و فکر و به تعبیر آقای دکتر سلطانزاده، زبان است. این چیزی است که ما واقعا ما از 60 سال پیش و به طور مشخص از زمانی که وارد مدرنیته شدیم نسبت به آن غافل هستیم و متوجه نمیشویم که معماری قبل از فضا و کارکرد،فکر و ذهن و حس و عشق و احساس است و تا زمانی که این را نفهمیم نمیتوانیم کاری را پیش ببریم. انسانشناسی در 30-20 سال اخیر مسئله انسانشناسی فضای خانگی را آغاز کرده و دوستان ما کار ترجمه آن را از زبان فرانسه آغاز کردهاند و همچنین در قالب پروژه انسانشناسی فرهنگی ایران مدرن ما در انسانشناسی و فرهنگ در حال تدوین کتابی در زمینه همین خانه هستیم. ما چارهای جز گذار به شکل جدیدی از خانه نداریم، خانهای که روی هواست، کوچک است، افراد متعددی را باید در خود جای دهد و همچنین خانهای که نباید انتظار داشت تنهایی در آن حضور نداشته باشد. در اینجا بازگشتی نیز به فیلم ابتدای برنامه میخواهم داشته باشم و بگویم تنهایی آن زوج، نه به دلیل آنست که پیر یا زرتشتی هستند بلکه به دلیل وابستگی احساسیشان به فضایی است که دیگر قابل سکونت نیست. آن جا جای زندگی نیست و باید به موزه یا میهمانخانه بزرگ تبدیل شود. زندگی در یک فضای 700-600 متری، تحمل کردن این وضعیت را هم دارد. کاری که باید انسانشناسان و جامعهشناسان و معماران و حتی کارشناسان ادبیات باید انجام دهند درک چگونگی ایجاد این ارتباط تاریخی بین افراد و خانههاست، خانههایی که حتی وقتی ما امروز واردشان میشویم احساس موجود در آن را حس میکنیم ولی قادر نیستیم آن را به ساخت و سازهای جدیدمان منتقل کنیم. اول انقلاب نیز وقتی این بحث مطرح شد به پارهای مباحث صوری رسیدیم که مثلا کاشیکاری کنیم و طاقهای خاصی بزنیم و... ولی این درک مطلقا صوری را نمیشد چندان ادامه داد. حرف ما این نیست که روی گذشته، خط بطلان بکشیم و بخواهیم خانه اروپایی را به اینجا منتقل کنیم و امیدوار باشیم که این تطبیق خود به خود صورت میگیرد. فضای عمومی البته بسیار مهم است ولی باید توجه داشت که ما در جامعه و فرهنگی زندگی میکنیم که هرگز شاید نتواند فضای عمومی را طوری تجربه کند که یک اروپایی یا آمریکایی تجربه میکند. مدتهاست تفکر تطورگرایانه که معتقد است همه در فرهنگ از یک خط سیر حرکت میکنند کنار گذاشته شده و بنابراین ما باید به این فکر کنیم که چهطور میتوانیم این دو تیپ از نیاز را به هم وصل کنیم. باید توجه داشت که نیاز به حفظ سیستمهای شهری، لزوما متراژ خانه را پایین آورده و شکل آن را به صورت مجتمع درمیآورد چرا که شهرهای آینده نمیتوانند شهرهایی با متراژهای بزرگ خانه باشند. چه طور میتوان هم به این مسئله توجه داشت و هم به شکلی نباشد که ما در خانههایی زندگی کنیم که هیچ تیپ ارتباطی نتوانیم با آنها برقرار کنیم. درواقع این جلسه، شروع یک بحث است که ما امیدواریم در آینده افراد بیشتری در آن مشارکت کنند.»
پرسش و پاسخ
در ادامه مراسم، پرسش و پاسخ با حضور شرکتکنندگان و سخنرانان برگزار شد که گزارش آن را در زیر میخوانید:
پرسش: فرهنگ حفاظت یا مرمت در خانههای ما چگونه بوده است؟ آیا در گذشته، مسئله نگهداری اصلا مطرخ بوده است؟
پاسخ سلطانزاده: طبعا وجود داشته و در هر منطقهای متناسب با شرایط خود آن بوده است. یکی از سادهترین مباحث، تغییر پشتبام بوده که چون کاهگلی بوده به صورت متوسط هر 5-4 سال آن را تعویض میکردهاند.
پرسش: فکر میکنید ترس از بیرون خانه تا چه اندازه تعمدی و خواسته حکومتهای اقتدارگرا بوده است؟
پاسخ غزنویان: من در پاسخ به این سوال، به سخنرانی آقای دکتر سجودی در همین جلسات یکشنبهها ارجاء میدهم که خیلی دقیق به این موضوع پرداختند و من چیزی ندارم که به آن اضافه کنم. این سخنرانی از سایت انسانشناسی و فرهنگ قابل دسترسی است. (از اینجا)
پاسخ دکتر فکوهی: در اینجا نمیتوان یک پاسخ فراگیر که بتواند تمام بخشهای ایران، تاریخ آن و تمام بخشهای خانگی را پوشش دهد ارائه داد. ترس از بیرون خانه ربطی به سیستمهای حکومتی ندارد و نباید همه چیز را به آن ارتباط داد. بینظمی یا خلا قدرت، از خود قدرت خطرناکتر است. کسانی که سیاست را بشناسند میدانند که زندگی در زیر بدترین دیکتاتوری به مراتب بدتر از زندگی در شرایط خلا قدرت است. این نکته را با مسئله آنارشیسم نباید اشتباه کرد و این یک کاریکاتوری از آن نظریه است که میگوید منظور از آن یعنی نبود نظم و... نظریه آنارشیستی امروز اصلاح شده و در قالب پست آنارشیسم مطرح شده که دلیل آن هم همین تجربیات جهانی دهههای اخیر است. در ورژن اصلاح شده این نظریه، مسئله خلا قدرت کاملا زیر سوال رفته و گفته شده که ما نمیتوانیم در شرایط کنونی که چنین تراکمهای جمعیتی وجود دارد نمیتوان از آن دفاع کرد منتها قدرت باید تا جایی که ممکن است تحت کنترل سیستم اجتماعی قرار گیرد. این یک تئوری خیلی شناخته شده و جدید در حوزه مشروعیت سیاسی است که میگوید قدرتهای سیاسی لزوما قدرت خود را نمیتوانند از نظام سیاسی بگیرند بلکه باید از حوزه اجتماعی بگیرند. بنابراین بیرون نیامدن مردم از خانه ربطی به ترس از حکومت نداشته است و بیشتر ترس از موقعیت اجتماعی بوده است چرا که در بیشتر موارد، این حکومت بوده که افراد را حفظ میکرده است. زمانی که سیستمهای حکومتی تخریب میشدند مردم پناه به سیستمهای خانگی میبردند. در اینجا باید حق را به هابز داد که میگوید خطرناکترین موجودات برای انسانها خود انسانها هستند. به وجود آمدن قدرتهای سیاسی یک انحراف در سیستمهای انسانی نیست، بلکه منطق نظمی است که بتواند خشونت انسانها را علیه انسانها کنترل کند. خطرناکترین موقعیتها اغلب حالتی است که انسانها به وضع خودشان گذاشته شوند مگر در سیستمهایی با مدنیت بسیار بالا که در آنها چندان حضور پلیس دیده نمیشود چون افراد خودشان همه چیز را رعایت میکنند.
پرسش: ذیل بحث نفوذپذیری، از رابطه بو و اخلاق صحبت شد. اگر امکانش هست این موضوع را بیشتر باز کنید.
پاسخ غزنویان: بوهایی که از داخل خانه به بیرون نشت میکند را من در پایاننامه خودم دستهبندی کردهام و تنوعات جالبی دارد ولی ذیل دو دسته کلی خوب و بد قابل تقسیم است که باز هر کدامشان مباحث اخلاقی مربوط به خودشان را دارند. همیشه در مورد بوی خوب، ما این تذکر داشتهایم که اگر کسی بوی غذای ما را بشنود و امکان دسترسی به آن را نداشته باشد به لحاظ اخلاقی، ما مسئولیت داریم. به خصوصا تاکیدی که درباره افراد مسن، بیبضاعت، کودکان یا خانمهای حامله وجود داشته است. بوی خوب، محرک اشتهاست و این موضوع حتی در مورد افراد عادی که در این دستهبندی اولیه نیز نمیگنجند صادق است و گاه افراد میلی به خوردن غذای آماده خود ندارند، زمانی که مثلا بوی قورمهسبزی از خانه همسایه میآید. یکی از مصاحبهشوندگان من میگفت من چه کار بکنم که در سرویس بهداشتی خانه ما بوی آشپزخانه خانه همسایه میآید و توضیح میداد که تحمل بوی فاضلاب در فضای آشپزخانه به مراتب قابل تحملتر از تحمل بوی قورمهسبزی در توالت است! این در مورد بوی خوب بود، بوی بد که دیگر جای خودش را دارد. فرآیند پخت برخی مواد غذایی، با بوی بسیار بدی همراه است که برای دیگران آزاردهنده است. این در حالیست که در ملاحظات اخلاقی فرهنگ ما گفته شده مراقب باشید که حتی دود اجاق شما یا صدای خانه شما همسایهتان را آزار ندهد.
در خاتمه این نشست که آخرین نشست از مجموعه سی و یک گانه یکشنبههای انسانشناسی و فرهنگ بود از کلیه دستاندرکاران برگزاری آن، عوامل اجرایی و نیز مستندسازانی که با برنامه همکاری داشتند با خواندن نامشان تقدیر به عمل آمد. پایانبخش این نشست نیز مثل همیشه، گفتگوی حاضران بر سر میز چای بود.
پاورپوینت سخنرانی دوم را از انتهای این مطلب دانلود کنید.
سایر پیوندهای مرتبط:
سایت معماری و فرهنگ
http://www.memarifarhang.com
حسین سلطانزاده در نورمگ
http://www.noormags.com/view/fa/creator/7198
گفتگو با حسین سلطانزاده: انسان شناسی هنر و معماری
http://anthropology.ir/node/10059
فهرست کتابهای حسین سلطانزاده در خانۀ کتاب
http://www.ketab.ir/BookList.aspx?Type=Authorid&Code=44688
پرونده منیژه غزنویان در انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/22581
گزارش نشست های پیشین:
گزارش نشست نخست: سکونتگاه های غیر رسمی در ایران (21 مهر 1392)
http://www.anthropology.ir/node/19994
گزارش نشست دوم: کردارشناسی جانوری و شهر (28 مهر 1392)
http://www.anthropology.ir/node/20060
گزارش نشست سوم: نقد نظریه فرهنگ فقر و مطالعه ای بر فقر و همبستگی (5 آبان 1392)
http://anthropology.ir/node/20170
گزارش نشست چهارم: دین، شهر و هویت (12 آبان 1392)
http://www.anthropology.ir/node/20271
گزارش نشست پنجم: کالایی شدن، سرمایه مالی و هنر(19 آبان 1392)
http://anthropology.ir/node/20376
گزارش نشست ششم: نشانه شناسی و معنا ( 26 آبان 1392)
http://www.anthropology.ir/node/20472
تقدیر از استاد محمد تهامی نژاد در هشتمین نشست یکشنبه های انسان شناسی و فرهنگ
http://anthropology.ir/node/20668
گزارش نشست هشتم: نگاهی به تاریخ فیلم مستند (10 آذر 1392)
http://anthropology.ir/node/20704
گزارش نشست نهم: فرهنگ و محیط زیست (17 آذر 1392)
http://www.anthropology.ir/node/20798
گزارش نشست دهم: هنـر و شهـر (24 آذر 1392)
http://anthropology.ir/node/20934
گزارش نشست یازدهم: تهران، هنر مفهومی (1 دی 1392)
http://anthropology.ir/node/21013
گزارش نشست دوازدهم: چالش های باستان شناسی معاصر (8 دی 1392)
http://anthropology.ir/node/21094
گزارش نشست سیزدهم: نشانه شناسی و فرهنگ (15 دی 1392)
http://anthropology.ir/node/21218
گزارش نشست چهاردهم: زبان و شهر (22 دی 1392)
http://anthropology.ir/node/21327
گزارش نشست پانزدهم: اولوهیت زن و تندیسکهای پیشاتاریخ (6 بهمن 1392)
http://anthropology.ir/node/21559
گزارش نشست شانزدهم: فضایی شدن مفهوم جهان سوم و مسائل آن؛ مورد ایران (13 بهمن 1392)
http://anthropology.ir/node/21749
گزارش نشست هفدهم: تاریخ فرهنگی ایران معاصر(20 بهمن 1392)
http://anthropology.ir/node/21855
گزارش نشست هجدهم: خانواده و مصرف فرهنگی (27 بهمن 1392)
http://anthropology.ir/node/21857
گزارش نشست نوزدهم: جامعه و فرهنگ بلوچ؛ ساختارها و چشم اندازها (4 اسفند 1392)
http://www.anthropology.ir/node/22152
گزارش نشست بیستم: نگاهی به تاریخ کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان (11 اسفند 1392)
http://www.anthropology.ir/node/22211
گزارش نشست بیست و یکم: «آیینهای نوروزی» و تقدیر از علی بلوکباشی (17 فروردین 1393)
http://anthropology.ir/node/22487
گزارش بیست و دومین یکشنبه انسانشناسی و فرهنگ: ترویج علم در ایران (24 فروردین 1393)
http:/anthropology.ir/node/22587
گزارش نشست بیست و سوم: «اپرای عروسکی» (31 فروردین 1393)
http://anthropology.ir/node/22673
گزارش نشست بیست و چهارم: «تعریف و نوع شناسی رابطه اجتماعی و تقدیر از عبدالحسین نیک گهر» (7 اردیبهشت 1393)
http://anthropology.ir/node/22839
گزارش نشست بیست و پنجم: «اقتصاد و فرهنگ» (14 اردیبهشت 1393)
http://anthropology.ir/node/22941
گزارش نشست بیست و ششم: «معنویت در شهر» (21 اردیبهشت 1393)
http://anthropology.ir/node/23130
گزارش نشست بیست و هفتم: «مرمت شهری» (28 اردیبهشت 1393)
http://anthropology.ir/node/23253
گزارش نشست بیست و هشتم: «انسانشناسی بدن» (4 خرداد 1393)
http://anthropology.ir/node/23357
گزارش نشست بیست و نهم: «فرهنگ گیلان» (11 خرداد 1393)
http://anthropology.ir/node/23562
گزارش نشست سیام: «ساز و فرهنگ (18 خرداد 1393)
http://anthropology.ir/node/23647
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد.
کمک های مالی شما حتی در مبالغ بسیار اندک، می توانند کمک موثری برای ما باشند:
شماره حساب بانک ملی:
0108366716007
شماره شبا:
IR37 0170 0000 0010 8366 7160 07
شماره کارت:
6037991442341222
به نام خانم زهرا غزنویان
پیوست | اندازه |
---|---|
23736.pptx | 1.83 MB |
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
حسین امیرعبداللهیان لبنان وزیر خارجه دولت سیستان و بلوچستان جنگ انتخابات مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس حسن روحانی
سیل تهران یسنا هواشناسی شهرداری تهران بارندگی سازمان هواشناسی باران فضای مجازی آتش سوزی هلال احمر آموزش و پرورش
هوش مصنوعی خودرو دلار قیمت خودرو قیمت دلار بانک مرکزی قیمت طلا تورم مسکن بازار خودرو حقوق بازنشستگان ایران خودرو
تلویزیون جهان صدا و سیما مهران غفوریان موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران سازمان صدا و سیما
غزه رژیم صهیونیستی فلسطین اسرائیل جنگ غزه حماس آمریکا ترکیه انگلیس اوکراین نوار غزه امیرعبداللهیان
فوتبال پرسپولیس رئال مادرید استقلال سپاهان لیگ برتر باشگاه استقلال بازی باشگاه پرسپولیس علی خطیر جواد نکونام بایرن مونیخ
اینستاگرام اپل ناسا عکاسی تبلیغات موبایل گوگل
کبد چرب فشار خون