چهارشنبه, ۲ خرداد, ۱۴۰۳ / 22 May, 2024
مجله ویستا

دانشگاه: یک واژه پرابهام



      دانشگاه: یک واژه پرابهام
جبار رحمانی

مفهوم دانشگاه یکی از مفاهیم بسیار مهم در فهم زندگی ما ایرانیان در دوره معاصر و مهمتر از همه در دو دهه اخیر است که نهاددانشگاه و آموزش عالی به شدت گسترش پیدا کردند و تمام حوزه های زندگی شهری و روستایی ما را تحت تاثیر قرار داده است. در گفتارهای روزمره و حتی گفتارهای سیاسی،‌از مفهوم کلیدی ای به نام دانشگاه صحبت می شود. این مفهوم بیانگر گفتمان خاصی است که از یکسو به دنبال تبیین امور و تحولات فرهنگی با ارجاه به دانشگاه است و از سوی دیگر آن را بستری برای ایجاد تغییر میداند. به همین دلیل دانشگاه گاه بستری برای سعادت است و گاه علت العلل فسادها و نماینده شیطان. این دو نوع مدل تبیینی در باب دانشگاه،‌نشان دهنده محتوا و بنیان اخلاقی گفتمان دانشگاه در ایران است. با همه اهمیتی که این مفهوم دارد، و نقشی که در نظام فرهنگی ایران و همچنین سیاستگذاری فرهنگی در ایران هست، ما همچنان با نوعی ابهام در کاربرد آن مواجه هستیم. دانشگاه به مثابه عرصه سیاست ورزی،‌دانشگاه به مثابه عرصه توسعه سیاسی،‌دانشگاه به مثابه زمینه تهاجم فرهنگی و... ، همه اینها سبب شده گفتمان دانشگاه در ایران در بطن خودش یک گفتمانی سیاسی و با اولویت بخشی به امر سیاسی - حکومتی تبدیل شود. در نتیجه این  امر با نوعی به حاشیه راندن اولویت دانشگاه در آموزش علم و مهارت های لازم برای شهروندی و انجام کارها مواجه هستیم. دانشگاه به عنوان جایی که قرار است ما را به شهروندانی تبدیل کند که هم متخصص هستیم و هم مهارت های لازم برای کار و خدمت به جامعه را داریم و در کنار این آموزشها،‌تحولات شناختی لازم برای توسعه فردی و اجتماعی انسانها رافراهم کند، به جایی تبدیل شده که دعوا بر سر اصل حاکمیت در عریان ترین وجه آن است. جایی که رژیم های حقیقت به عریان ترین وضع و شکل با یکدیگر مواجه می شوند. نگاهی به هفته پژوهش و رخداد محوری آن یعنی مناسبت شانزده آذز به خوبی نشان میدهد که دانشگاه و هدف پژوهشی و علمی آن ذیل سایه یک رخداد سیاسی آن هم دروجه مبارزه ای آن،‌تقلیل یافته است. به همین دلیل باید از گفتمان های   متعدد دانشگاه صحبت کرد، گفتمان هایی که حول میدان دانشگاه و با محوریت آن شکل گرفته اند، و هرکدام این اصطلاح را به معنای خاصی به کار می برند. در اولین گام ، دانشگاه باید یک عرصه علمی باشد،‌ تاریخ سیاسی دانشگاه،‌آن را به یک عرصه سیاسی تبدیل کرده است،‌یا محلی است برای نزاع سیاسی و یا محلی است برای رانت سیاسی.

دانشگاه در وهله اول یک نهاد علمی است، اما این نهاد در اصل یک نهاد فرهنگی است، نهادی برای توسعه و تحول زندگی،‌برای رشد آدمی. در همه سیستم های دانشگاهی می توان حدی از حضور امر سیاسی در معنای عام آن را دید،‌اما قرار نیست حضور امر سیاسی به معنای سلطه و سیطره آن باشد. در تجربه ایرانی حضور امر سیاسی آنقدر پررنگ شده که تمام قواعد هنجاری علم را ذیل خودش تعریف کرده و قاعده ها را بر طبق میل قدرت تنظیم میکند. این قاعده هم در حیطه معیارهای علمی بودن است و هم در حیطه اخلاق علمی. اینکه چه کاری علمی است و اینکه چه اخلاقی علمی، در تجربه ایرانی،‌ به اراده امر سیاسی بستگی دارد، نگاهی به جذب هیات علمی،‌سفارش طرح های پژوهشی و ارتقاهای علمی و عدم مجازات تقلب های علمی بیانگر آن نیست که یان میدان دانشگاه و گفتمان ایرانی دانشگاه بی قاعده است،‌بلکه یک تحلیل بی ربط می تواند آن را بی قاعده بداند. به نظرمی رسد در پس این تحولات به ظاهر علمی در عرصه دانشگاه ایرانی،‌مهمترین قاعده قانونگذار‌نه منطق علم و نهاددانشگاه به مثابه یک عرصه مستقل،‌بلکه اراده سیاسی و قدرت است. البته نمی توان دانشگاه را به یک گفتمان یک شکل و انحصاری سیاسی تقلیل داد،‌بلکه میدان دانشگاه، عرصه گفتمان های مختلفی است که با نسبت های مختلفی با هم حضور دارند،‌و یکی از خرده گفتمان های حاشیه ای دانشگاه،‌گفتمان علم و دانشگاه به مثابه نهادی فرهنگی با محوری علم است،‌و تنها در حاشیه تنگ و باریک این گفتمان است که اندک تولید علمی ای رخ میدهد و حیات علمی دانشگاه جریان دارد. در سایر اشکال گفتمانی دانشگاه،‌عموما آن را به مثابه عرصه سیاسی یا یک ابزار اقتصادی تعریف کرده اند. تقلیل دانشگاه به محل قدرت و محل پول، یا دانشگاه به مثابه امر سیاسی یا امر اقتصادی،‌بلای بی درمان سنت علمی در جامع معاصر ایرانی است. منطق سیاسی و اقتصادی مهمترین خصیصه  اش اینست که استقلال نهاد علم را قربانی منافع فردی و گروهی کرده است. هنوز دانشگاه به مثابه یک نهاد انقلابی تعریف می شود،‌باید تغییرات بنیادین بدهد،‌آن هم نه در داخل و در کنشگرانی که در آن به نام استاد و دانشجو و کارمند هستند، بلکه انقلاب در بیرون جامعه. دانشگاه بیشا زآنکه ادعای اصلاح خودش را داشته باشد، ادعای اصلاح جامعه را دارد. این آرمان گرایی خام دانشگاهی در اولویت سیاسی کنشهای دانشگاهیان دیده می شود. کنش سیاسی صرفا به معنای فعال و آشکار آن نیست، بلکه گاه در شکل نوعی انفعال و مبارزه منفی نسبت به گفتمان های سیاسی رقیب رخ میدهد،‌اما هرچه هست نتیجه اش این میشود که انرژی نهاد علم و کنشگران علمی صرف کنش و واکنش های سیاسی و اقتصادی می شود. دانشگاه در ایران امروز ما در پرورش سوژه علمی عمیقا ناتوان و سست شده است. در حالیکه سوژه سیاسی و اقتصادی بسیار فعال و خلاق را تربیت می کند.

به عبارت دیگر تحریف معنای دانشگاه و تقلیل آن به امر سیاسی و اقتصادی جامعه ایرانی رااز قابلیت پرورش سوژه علمی محروم میکند. شاید نزاع اصلی برای دانشگاه امروز قبل از هرچیز باید مبتنی بر بازگشت به قواعد اولیه و ابتدایی نهادهای علمی باشد. فقدان و ناکامی دانشگاه در تربیت سوژه علمی یک علت اولیه و بنیادین در فقدان شکل گیری اجتماعات علمی و سنت های علمی متداوم و مستقل در آنست. دانشگاه ایرانی همانند قطاری است که همیشه در دهه های اخیر بواسطه منطق سیاست و اقتصاد از ریل خودش خارج شده،‌بعد هم دائما گلایه میشود که چرا به مقصد نمی رسد. نکته جالب و طنز هم اینست که دقیقا عاملا خروج قطار از ریل،‌به منتقدان بعدی آن تبدیل شده اند. دانشگاهی که عرصه رانت سیاسی و اقتصادی باشد، یک دانشگاه ناکارمد و مخل خواهند بود. به همین دلیل مفهوم دانشگاه رانتی به خوبی می تواند علل ناکامی و ناکارامدی نهاد دانشگاه در ایران را توضیح بدهد. باید باز اندیشی ای در تجربه ایرانی دانشگاه انجام شود،‌و حداقل مقتضیات نهاد علم و هنجارهای آن را دوباره تعریف کرد و استقرار بخشید.